به نام خدا
به زشتی بری از چه نام مصدق ستیزی به کین با مرام مصدق
بن دین ز بیداد سوزی ازیرا کنی کفرو عصیان سهام مصدق
شدت مهرو تسبیح و کاخ و نگهبان چــه نسبـت تـرا با مقام مصدق
ترا تا به مرفق شد آلوده ی خون چه راهی است بر اعتصام مصدق
چه فخرت به دین است و دولتمداری زدی شعـله ها بر خیام مصدق
چرا از دغـل بازی ای انیران کـشی زوزه ها بر کنام مصدق
هر آن کس فروشد وطن خود فروش است کـند نـفی خویش و قـیام مصدق
شهی کو کند خدمت اجنبی را بـود بـرتـر از او غلام مصدق
همو صیغه ای حلیت خواند به دشمن شـــده متحد با خصام مصدق
کسی سوء ماضی وی آشکار است بـه ســر دارد او اتهام مصدق
چنان از دغل شد سیه خصم را دل که بد تیره ترهم ز شام مصدق
بسی بی هنر بد ز بی مایگی شد زبـانـش در ایـنجا ملام مصدق
هراسد اگرغیر نه جای شگفتی است خودی از چه رو زاحتشام مصدق
می شادمانی زده است از پی فتح ولی شوکران کرده جام مصدق
به خواب گران باغ شد تا بریدند گـلو را چو از مرغ بام مصدق
چوبر خوان ملت اجانب نشسته ست ز برکت فتاده ست طعام مصدق
ازاین تربت لاله گون غصن غیرت عـلـم گـشـته از قـد قام مصدق
مصدق بر این بوم تجلی ملی ست بــود کــیش ملـت مرام مصدق
به لالایی غیر اگر خواب رفتی پگاه هست و نوش پیام مصدق
ز ایزد یکی آیه ی رحمتی بد عیـان گـشتـه در اهتمام مصدق
زنیروی منطق به پیش محاکم عجب تندوتیزاست حسام مصدق
کجا اجنبی را همی فسح برهان رسـیـده ست بـرحد تام مصدق
یلی بد گرفته ره گرگ پیری بـنـازم بـه هــم هـمام مصدق
به درویش ومسکین پدرگونه بوده است وطن نیز بد همچون مام مصدق
به اوج بهی رفتی ایران زمینم بـدی همره گر بخت رام مصدق
بر این مردم نیک خو تیغ جوری نگشته است برون از نیام مصدق
کند رزم بوذر در ایران تداعی کـنـم یـاد هـر گـه ز نام مصدق
به تاج سخن می درخشد چو گوهر که گردیده است در کلام مصدق
(به جز کیش اسلام و ایران زمینم دگـر چـیـز بـادا حرام مصدق{1})
چرا آنکه بر تخت عصمت نشسته ست کـنـد مـنـع مـن بر سلام مصدق؟
صحف دان شناسد که است مرد ونامرد نـه آن دشـمـن دوستکام مصدق
نباشد جدا عرق ایرانی از دین بـود جـمـله این در غرام مصدق
ورا دل ز حب وطن بوده است پر هـمـیـن جرم شد انهدام مصدق
در افتاد بوده ست بنای ستم ها بـه لرزش همی زیر گام مصدق
بسی باغ را چشم بد سماء تا لـبـی تـرکـنـد از غمام مصدق
مصدق اگر خفت اندیشه هایش نـخـوابــد هـمـی در منام مصدق
کجا مرد خواهد چنین پیر برنا نـه جـسم است تـنها ختام مصدق
اگر بوی عشق وطن در سراهست بـخـیـزد ز گــرد عظام مصدق
وطن دانی (عبدا) چرا لاله خیزاست
بـه خـاک است دل لاله فام مصدق
استناد به جمله ای است از شادوران مرحوم اقای دکتر محمد مصدق نخست وزیر محبوب مردم ستم کشیده ایران ؛ که آن مرحوم در یکی از سخنرانی هایش اشاره فرمودند:
«چون من ایرانی و مسلمانم با هر چه که مخالف وایران واسلام است مقابله می کنم…»
عبدالحسین آقابزرگی (عبد) آمریکا