back to top
خانهدیدگاه هافدرالیسم و ایران؟! نگاهی به تاریخ کشورهای فدرال، از حنیف یزدانی

فدرالیسم و ایران؟! نگاهی به تاریخ کشورهای فدرال، از حنیف یزدانی

YazdaniHanif فدرالیسم یکی از آلترناتیو های دولت جمهوری اسلامی بعد از سرنگونی است که همواره از سوی اپوزیسیون قومی، به خصوص احزاب کرد، مطرح شده است.

در این نوشتار سعی می کنم با بررسی تاریخ چندین کشور فدرال نشان دهم که آیا این پیشنهاد مناسب ایران است، و یا خیر.

فدرالیسم، شیوه حکومتی است که در آن دولت های مستقل و مستقر برای اهدافی به یکدیگر می پیوندند و با اعطای برخی از اختیارات خود، دولت مرکزی قوی را ایجاد می کنند. از جمله این اهداف می توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- مبارزه با نظامی گری و سلطه گری و دیکتاتوری،
۲- تضمین دموکراسی،

۳- صلح پایدار و جلوگیری از اختلافات و جنگ های مرزی،

۴- کمک به شکوفایی اقتصادی، با تشکیل دولت قوی و برداشتن مرزهای بین دولت ها.

شیوه های دیگری برای پیوستن دولت ها به یکدیگر، نظیر کنفدراسیون و یا اتحادیه نیز وجود دارند. در کنفدراسیون، دولت مرکزی دارای قدرت کمتری است و ابتکار عمل در بسیاری از موارد، در دست دولت های پایه باقی می ماند.
 
برای بررسی این موضوع و درک بهتر فدرالیسم، باید به تاریخ کشورهای فدرال مراجعه کنیم.

امپراتوری مقدس روم:

برای دانستن فدرالیسم غربی در ابتدا باید نگاهی به تاریخ امپراتوری مقدس رم داشته باشیم. از اوایل قرن دهم تا ۱۸۰۶، امپراتوری مقدس روم بر بخش هایی از اروپای مرکزی و غربی حکومت کرد. این امپراتوری در بزرگترین حالت خود، از کشورهای آلمان، اتریش، اسلوونی، سوئیس، لیختن‌ اشتاین، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، جمهوری چک، شرق فرانسه، شمال ایتالیا و غرب لهستان کنونی، تشکیل شده بود. امپراتور که منتخب ۶ یا در بعضی مواقع ۷ دولت قدرتمند بود، اصولاً قدرتمند ترین فرد نبود، بلکه باید منافع دول اصلی را تأمین می کرد. در دل امپراتوری، گاه ۳۵۰ تا ۳۹۰ دولت و شاهزاده نشین و شهر آزاد و … وجود داشتند که زبان و فرهنگ و مذهب متفاوتی داشتند. بسیاری از دولت های تشکیل دهندۀ امپراتوری، علیه یکدیگر و یا حتی امپراتوری، می جنگیدند.

با ظهور پروتستانتیزم، اختلافات و جنگ های مذهبی نیز به موضوع نزاع میان دولت های متخلف امپراتوری اضافه شد. مسئله ای که با پیمان وستفالی در ۱۶۴۸ به جنگ های سی ساله مذهبی پایان داد.

            Roaine ermanique-1

سرانجام، امپراتوری در سال ۱۸۰۶ به دست امپراتوری ناپلئون اول، سقوط می کند.

دولت فدرال آلمان:

یکی از دولت های قدرتمند در امپراتوری مقدس رم، دولتی به نام پروس بود. در ۱۸۶۲ بیسمارک با شعار “خون و آهن”، به قدرت می رسد و درصدد ساختن دولت- ملت آلمان با متحد کردن تمامی دول آلمانی زبان، بجز اتریش می شود. راهکار او برای ملت سازی جنگ بود، زیرا می پنداشت، این جنگ مشترک با دشمنان خارجی است که هویت ملی را می سازد. به همین ترتیب او در سه جنگ با دانمارک، اتریش و در نهایت با فرانسه، پایه گذار آلمان امروزی در ۱۸۷۱ می شود. او در جنگ با فرانسه، آلمان، دو استان آلزاس و لورن را با این بهانه که آنها نیز آلمانی زبان هستند، ضمیمۀ خود می کند. این مسئله زمینه ساز جنگ اول در ۱۹۱۴ می شود.

بعد از شکست اتریش در سال ۱۸۶۷، ۲۲ دولت آلمانی زبان شمالی در یک امپراتوری فدرال، یکپارچه می شوند.

            Almagne-1

همانطور که می بینید، آلمان بر روی دول مستقر و مستقلی که در درون امپراتوری مقدس رم بوده اند، ساخته شده است. فدرالیست های ایرانی باید به این پرسش پاسخ دهند که چه شباهتی میان ایران با قدمت ۳۰۰۰ ساله با آلمان ۱۵۰ ساله وجود دارد؟

جنگ های میهنی و نه تهاجمی ایران، به شکست تهاجمات آشوریان توسط مادها و پارس ها، مقاومت در برابر تجاوز اسکندر، جنگ و مقاومت فرهنگی در برابر اعراب مسلمان و …، در هزاران سال پیش انجام شده اند. در این جنگ ها، همۀ اقوام ایرانی، از لر و کرد و فارس و ترک و بلوچ و …، شرکت داشته اند. لذا، ایران بر خلاف آلمان، نیازی به جنگ تهاجمی برای ملت سازی بر پایه زبان نداشته است. بلکه این روند به صورت طبیعی شکل گرفته است.

سوئیس:

در سال ۱۲۹۱ میلادی در دل امپراتوری مقدس رم، سه منطقهٔ آلمانی زبان آوری اووری (Uri) و شویتس (Schwyz) و اونتروالدن (Unterwalden)، اتحادیه‌ ای تشکیل دادند که اساس کنفدراسیون سوئیس قرار گرفت.

             Suisse-1

این سه منطقه در طی حدود ۳۵۰ سال در جنگ های مختلف با سایر دولت ها و شهرهای تحت کنترل خانوادۀ هاسبورگ و یا امپراتوری، مرزهای خود را گسترش دادند و زمینه برای جذب برخی از دیگر مناطق همجوار به کنفدراسیون را هموار کردند. سوئیس به دلیل اجباری بودن حضور در ارتش برای مردان بین ۱۶ تا ۶۰ سال و مهارت در نیزه داری، علی رغم کوچک بودن، دارای قدرت بالایی بود. به همین دلیل آنها توانستند از خود در برابر قوی ترین دولت های اروپایی دفاع کنند. سرانجام، خودمختاری آنها توسط امپراتوری مقدس رم در سال ۱۶۴۸، در قرارداد وستفالی، به رسمیت شناخته می شود.

در اوایل قرن نوزدهم، تعدادی از شهرها و مناطق فرانسوی و ایتالیایی زبان که بسیاری از آنها متحد کنفدراسیون بودند، به سوئیس می پیوندند، از جمله ژنو و نوشاتل.

امروز سوئیس دارای چهار زبان رسمی آلمانی، رومانش، ایتالیایی و فرانسوی می باشد.

در مورد کنفدراسیون سوئیس نیز می بینیم که مناطق و دولت های مستقل و مستقر برای دفاع از خود در برابر سایر قدرت های مهاجم و همچنین بهره بردای از موقعیت اقتصادی شان، دست به اتحادی زده اند که از اواخر قرن ۱۳ ام تاکنون، ادامه دارد. اما آیا تاریخ ایران شباهتی با تاریخ سوئیس دارد؟

ایالات متحده امریکا:

در فردای انقلاب دولت های امریکا علیه استعمار انگلستان در قرن ۱۸ ام، یک دولت کنفدرال در امریکا ایجاد شد که دچار نابسامانی های زیادی بود. برای مثال همۀ دولت ها جدای از میزان جمعیت شان، دارای یک حق رأی بودند. دولت کنفدرال، فاقد بودجۀ لازم برای داشتن ارتش و ارادۀ کشور بود. از دیگر سو، با کمبود دیپلمات و نداشتن سیستم قضائی یکسان، مواجه بود. به دلیل داشتن دولت مرکزی ضعیف، شرایط آنقدر بحرانی بود که حتی نزدیک بود تعدادی از دولت ها بر سر اختلاف مرزی وارد جنگ با یکدیگر شوند، از جمله ایالت های ویرجینی، ماساچوست، کنتاکی و نیویورک بر روی سرزمین های شمال غربی.

لذا، سیزده دولت مستقل و مستقر وقت در گفتگو با یکدیگر، قانون اساسی امریکا بر اساس فدرالیسم را به رشتۀ تحریر در می آورند.

آنها می دانستند برای بهبود روابط اقتصادی با اروپا، جمع آوری مالیات توسط دولت مرکزی که ادارۀ ارتش را به عهده داشه باشد و …، نیازمند به دولت مرکزی قوی هستند. اما در بین آنها دو نگرش وجود داشته اند. دولت های جنوبی به رهبری جفرسون موافق اقتصاد کشاورزی و کنفدراسیون، و دولت های شمالی به رهبری همیلتون به دنبال اقتصاد صنعتی و فدرالیسم بوده اند. دغدغۀ جنوبی ها حفظ آزادی های فردی در برابر قدرتِ زیادِ دولت فدرال بود.

            Usa-1

در نهایت در ۱۷۸۸ دولت فدرال امریکا تشکیل شد.

آنچنان که مشاهده می فرمایید، در فدرالیسم امریکا نیز، همان فاکتورهای سایر دولت های فدرال را می بینیم؛ دولت های مستقل و مستقر، برای بهبود اقتصاد، دست یافتن به صلح پایدار، دفاع از آزادی ها، و دموکراسی، دست به ساختن دولت مرکزی فدرال زده اند.

آیا در ایران، دولت های مستقل و مستقر وجود دارند که برای رسیدن به صلح و دموکراسی، بخواهند با یکدیگر متحد شوند؟

بلژیک:

بلژیک در سال ۱۸۳۰ از دو منطقه هلندی- فلمان- و فرانسوی تشکیل شده است. این کشور در طول تاریخ، صحنۀ جنگ های قدرت های اروپایی بوده است و به همین دلیل، بارها جزوِ قلمرو امپراطوری مقدس، دوک بورگوندی، فرانسه، اطریش، اسپانیا و یا هلند بوده است.

قسمت جنوبی این کشور، فرانسوی زبان و متمایل به کشور فرانسه، و قمست شمالی آن به زبان فلمان حرف می زنند. اگرچه حدود دویست سال از تشکیل این کشور می گذرد، اما از نظر سیاسی و اجتماعی بسیار پرتنش است. گاه برای سالیان، دولت مرکزی تشکیل نمی شود! ناهمگونی فرهنگی حتی به مشکلات اجتماعی نیز راه پیدا کرده است و به گمان این قلم، دور نیست روزی که این کشور مصنوعی، سرنوشت دیگری پیدا کند.

               Belgique-1

هند:

یکپارچگی در طول تاریخ، دغدغۀ تمام سلسله های حاکم بر هند بوده است. این کشور با بیش از یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر- بیش از ۱۷ برابر ایران- و ۴۰۰۰ زبان، توسط دولت فدرال اداره می شود. هندو، زبان اصلیِ تنها ۴۱ درصد و انگلیسی ۱۰ درصد مردم هند است. ۲۱ زبان منطقه ای هم وجود دارند. اگرچه هندویسم، دین حدود ۸۰ درصد مردم است، اما پیروان سایر ادیان نیز پرشمار هستند؛ ۱۳۸ میلیون مسلمان و ۲۰ میلیون مسیحی. در طول تاریخ، به خصوص در مسئله جدایی پاکستان از هند، جنگ های خونینی بین مسلمانان و هندوها در گرفته اند. خوشبختانه، کشور ما، علی رغم تاریخ بلندش، هیچگاه شاهد کشتارهای مذهبی نبوده است. این مسئله یکی از تفاوت های بزرگ ایران با کشورهای نظیر هند است که فدرالیسم را به عنوان سیستم دولت خود برگزیده اند.

دولت فدرال هند بعد از استقلال این کشور از انگلستان در ۱۹۵۰، بر روی بیست و هشت دولتی شکل گرفت که توسط انگستان ایجاد شده بودند و توسط شاهزاده های هندی، مهاراجه ها و یا وفادارن به انگلستان، اداره می شدند. این دولت ها، بر روی زبان مشترک، شکل گرفته اند، هرچند این مرزها کاملاً دقیق نیستند.

از آنچه در بالا آمد، می توان به مانندِ موارد قبلی، نتیجه گرفت که هند پس از استقلال از انگلستان برای ایجاد یک کشور مشترک، با وجود انواع تنوع های زبانی و دینی، با استفاده از دولت های مستقل و مستقری که وجود داشته اند، دولت فدرال را تشکیل داده است.

خوشبختانه تعارضات میان ادیان و گروه های اجتماعی- برای مثال سیستم کستِ هندی- هیچگاه در جامعۀ ایران وجود نداشته اند. از سوی دیگر، دولت های مستقل و مستقر هم در ایران وجود نداشته اند. پس چگونه و چرا فدرالیسم را می توان برای آیندۀ ایران پیشنهاد کرد؟

                 Inde-1

نتیجه گیری:

آنچنان که در بالا رفت، برای ایجاد فدرالیسم، باید دولت های مستقل و مستقر وجود داشته باشند که چنین چیزی در ایران وجود ندارد! پس اولین قدم برای فدرال شدن ایران، تجزیۀ آن به دولت های کوچک است و این به معنی جنگ های منطقه ای در سراسر ایران است. چرا که بسیاری از شهرهای ایران، در طول تاریخ، خانۀ مشترک اقوام مختلف بوده که در صلح و آرامش با یکدیگر زندگی کرده اند. برای مثال، ارومیه به “دولت” آذری تعلق دارد، یا به “دولت” کردی؟ لذا اگر فدرالیسم در سایر کشورها برای رسیدن به صلح بود، در ایران منشاء جنگ و خونریزی خواهد شد.

این قلم اگرچه با فدرالیسم برای یک ایران دموکراتیک مخالف است، اما به شدت موافق غیر متمرکز کردن قدرت و اعطای قدرت تصمیم گیری به مناطق مختلف و مردم هر شهر و روستا است. مخالفت با فدرالیسم، به هیچ عنوان، به معنی موافقت با یک سیستم مرکزگرا و اقتدرگرا، نیست.

زبان ها و فرهنگ های اقوام گوناگون ایران، سرمایه های فرهنگی ایران هستند که باید مورد پاسداری قرار گیرند و تا جای امکان، سعی در تقویت آنها شود. زبان و لهجه ها، رقص، لباس، آیین های ازدواج و مرگ، غذاها و … هر منطقه، گنجینۀ فرهنگی جامعۀ ایران هستند، که خوشبختانه در طول تاریخ، محفوظ باقی مانده اند. متأسفانه این بخت، یارِ بسیاری از کشورهای اروپایی، از جمله فرانسه نبوده است و بسیاری از زبان های محلی کشور فرانسه در سال های ۱۸۷۰ به بعد که ناسیونالیسم در اوج بود، توسط سیاستمدران به کل از بین رفته اند. امروز دیگر کسی در فرانسه به زبان پروانس، بورگون و یا اوکسیتان صحبت نمی کند، در حالی که در سال های نه چندان دور بیش از ۳۰ درصد مردم، اوکسیتان تکلم می کردند. از لباس و رقص های محلی فرانسه نیز همچون بسیاری از کشورهای غربی، چیزی باقی نمانده اند. در حالی که فرهنگ مناطق مختلف ایران، همچنان زنده هست.

                  France-1

برعکس فدرالیست ها، این قلم معتقد است به جای اندیشیدن به تجزیۀ ایران، می توان با برداشتن مرزها، به تشکیل اتحادیۀ کشورهای مابین سوریه تا هند فکر کرد. آیا با برداشتن مرزهای ایران و عراق و ترکیه و سوریه، مردم کرد بعد از ۵۰۰ سال بعد از شکست چالدران، به یکدیگر نمی پیوندند؟ آیا نمی توان روزی را تصور کرد که بلوچ های ایران و پاکستان در یک اتحادیۀ منطقه ای، دوباره یکدیگر را دریابند؟

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید