back to top
خانهنویسندگانمحمود دلخواسته: وقتی سلطنت طلبها من را به ترور تهدید می کنند

محمود دلخواسته: وقتی سلطنت طلبها من را به ترور تهدید می کنند

delkhasteh1«فرق محمود دلخواسته با یک بسیجی تیر خلاص زن اینه که کسی قیافه بسیجی رو نمی شناسه ولی قیافه منحوس محمود را همه می شناسند.»

آخرین تهدید تلویحی به ترور اینجانب را بعد از انتشار مقاله ام که تحت عنوان: «آقای اسماعیلیون، مردم حق دارند بدانند- حقیقت را به مردم بگویید» (1 ) انجام دادم، در بخش کامنتها، این تهدید تلویحی فردی با اسم مستعار Steve بعمل آورد.

اولین تهدید از طرف سلطنت طلبها چند سال پیش اینگونه انجام شد که در سایت بالاترین، خبری در رابطه با مرگ اینجانب! منتشر شده بود و سلطنت طلبی کامنت گذاشته بود:

«خوب شد مرد و دیگه لازم نشد که ما ترورش بکنیم.»

چند ماه پیش چند فعال سیاسی از داخل ایران پیام فرستادند که از الان باید فکری برای یافتن خانه ای امن را بکنم. چرا که بعد از سرنگونی رژیم و در بازگشت به ایران، سلطنت طلبها دسته های ترور مخالفان خود را بکار خواهند انداخت و تو در صدر لیست آنها برای ترور شدن قرار داری.

سالها قبل ازاین، چند نفر از فرقه رجوی در قلب لندن، خیابان تاتنهام کورت رود/Tottenham Court Rd ، که مشغول کار و پخش اعلامیه های فروشگاه کفش فروشی بودم، با من به گفتگو پرداختند. در گفتگو، انتقادم را از آقای مسعود رجوی و کیش شخصیت ساختن از او و خیانت او با رفتن به عراق و حمله به مام وطن، مطرح کردم. صحبتم به آخر نرسیده بود که من را تهدید کردند که اگر خفه نشوم، دندانهایم را خورد خواهند کرد. وقتی تهدید سبب سکوت نشد، یکی از گروه، بطرفم یورش آورد و آماده بر خورد فیزیکی شده بودم، که رئیس تیم آنها وقتی دید که روش تهدید اثر نکرده است و اینکه اگر در قلب لندن برخورد شود و کار به پلیس بکشد برای سازمان صورت خوبی ندارد. بنابراین با این وعده که باید قبرت را در اینجا بکنی، شروع به ترک محل کردند. پاسخم را بلند به آنها دادم واینکه ما همه به ایران برخواهیم گشت و شما را هم تهدید به کندن قبر نخواهیم کرد و ایران برای همه ایرانیان است.

بازچند سال بعد ازآن، درسالن غذا خوری اصلی دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی لندن/London School of Economics and Political Science، در غذا خوری برانچ باول، یکی ازدانشجویان حقوق که از طرف رژیم برای تحصیل فرستاده شده بود و دردانشگاه سواز/SOAS تحصیل می کرد، بعد از آشنایی با نظراتم راجع به رژیم و اینکه آقای خمینی بر ضد انقلاب در خرداد 60 دست به کودتا زد، (2) گفت که قاضی است و برای همین نظراتم، حکم اعدام اینجانب را صادر خواهد کرد.

چرا اینبار دست به قلم بردم؟

علت این است که ازهم اکنون هشدارها داده شود. جامعه ملی، اگر از هم اکنون تدارک نکند، هیچ فکر نکند که در فردای سرنگونی محتوم رژیم خیانت، جنایت و فساد، دوران آزادی و استقلال و گل و بلبل و سنبل آغاز خواهد شد.

جاممعه ملی نیاز دارد بداند که با سرنگونی رژیم، سازمانهای و گروه های ترور از بین نخواهند رفت و اگر زود نجنبند، گروه های ترور سلطنتی، همانگونه که اطلاعات آقای خمینی، بسیاری از ساواکی ها را بکار گرفت، فاشیست های سلطنت طلب که آقای رضا پهلوی در دور و برخود جمع کرده است نیز نه تنها از ساواکی های اطراف آقای پرویز ثابتی جنایتکار که از عوامل اطلاعاتی رژیم و تجربیات آنها در شکنجه و ترور و کامیونی کردن استفاده خواهند کرد.

بخصوص، نسل جوان نیاز دارد بداند که جریانهای فاشیستی که از ترور برای ایجاد ارعاب و وحشت و خفه کردن مخالفان خود استفاده می کنند، هیچ محدود به استبدادیان حاکم نیست و جریانهای فاشیستی پهلوی طلب و فرقه رجوی را نیز دربرمی گیرد. به دیگر سخن، همانهایی که درحال حاضر دست به ترورمی زنند (چه بوسیله رژیم و چه مخالفان آنها و ترور کردن اصحاب رژیم) هسته های تروریستی بعدی را تشکیل خواهند داد و پایه های رژیمی را که از ترور و تروریسم تغذیه می کند را بنیاد خواهند گذاشت.

 

چرا می گویم فاشیسم؟

وقتی سخن از فاشیسم می کنم، منظورم تعریف دقیق آکادمیک آن و مشخصات حداکثری آن نیست. بلکه به کاربرد سیاسی آن که بعضی و یا بسیاری از آن مشخصات را در بر می گیرد اشاره دارم.

برای مثال به تهدید تلویحی اینجانب به ترور سلطنت طلبی با اسم مستعار Steve، نوشته است دقت کنید:

«فرق محمود دلخواسته با یک بسیجی تیر خلاص زن اینه که کسی قیافه بسیجی رو نمی شناسه ولی قیافه منحوس محمود را همه می شناسند.»

در اینجا می بینید که انتقادهای مستند من از آقای رضا پهلوی و خشونت ورزان فاشیست سلطنت طلب، در اندیشه و روان ایشان معادل «بسیجی تیر خلاص زن» می باشد. این به ما حداقل چند چیز را می گوید، که از مشخصات فاشیسم می باشد:

       با مقوله ای به نام «آزادی بیان» و «آزادی عقیده» دشمن است و کسی که از این حق استفاده می کند را دشمن می دارد.

       این فرد، فرق مخالفت و دشمنی را نمی داند و نمی فهمد که فرد ممکن است سخت مخالف باشد، ولی دشمن نباشد. می تواند سخت مخالف باشد ولی از حقوق انسانی و شهروندی طرف، حتی دشمن، بی اما و اگر دفاع کند.

       دیگر اینکه می دانیم که کیفیت دشمنی و نوع برخورد با آن هم متفاوت است. نوع حداقلی آن می تواند این باشد که می توان با کسی دشمن بود ولی او را تحمل کرد. نوع حداکثری و فاشیستی آن همین است که این آقا می فهمد و قلمی را که در نقد و مخالفت بکار گرفته شده است را «شلیک گلوله ای به مغز اعدامی از طرف بسیجی می فهمد.»

       البته از منظر چنین فردی، مجازات اعدام نمی تواند وجود نداشته باشد (چند بار شنیده ایم که فاشیستهای سلطنت طلب نوشته اند: «برای فلانی زندان هم زیاده»؟ )

       بنا براین مجازات دلخواسته، که با قلمش، جرمی با اندازه بسیجی تیرخلاص زن مرتکب شده است، البته که جز اعدام نمی تواند باشد.

       اینگونه، دلخواسته را، تلویحا، به ترور تهدید کردن، هدف دیگری را نیز تعقیب می کند و آن اینکه دیگران از هم اکنون باید خط قرمز را رعایت کنند و آن نقد و انتقاد از شاهزاده مان و ژنهای مقدس آن می باشد. در غیر اینصورت، همانگونه که خانم اشرف پهلوی، روزنامه نگار،کریمپورشیرازی رابه علت انتقاد و افشاگری درمورد ایشان،بعد ازکودتای 28مرداد1332 انگلیسی – آمریکایی بر ضد حکومت قانونی و ملی دکتر مصدق، بدون محاکمه، شکنجه کرد و پالون بر او بست تا شکنجه گران از او سواری بگیرند و در آخر کار او را به آتش کشید و اینگونه او را به قتل رساند. آن دیگران نیز که پا را آن طرف خط قرمز گذاشته اند سرنوشتی بهتر از او نخواهند داشت. بخصوص در زمانی که آقای رضا پهلوی، همسری دارد نه تنها از جنس عمه خود، بلکه از همین حالا نشان می دهد که این “ملکه”! دست عمه عزیز را نیز از پشت خواهد بست. در واقع، خانم یاسمین پهلوی، همان آقای رضا پهلوی است، منتهی بدون نقاب. اینکه آقای رضا پهلوی را «دیکتانور سوم پهلوی» توصیف کرده ام، هیچ نیست جز بیان واقعیتی که در تحقیقاتم در طول سالها نشان داده ام که ایشان خود را در جای پای پدر و پدر بزرگ می بیند.

بنابراین، به این فاشیست سلطنت طلب می گویم که:

درفردای ایران آزاد، از حق آزادی بیان شما هم بشدت دفاع خواهیم کرد و شما و شماها را به بحثهای آزاد دعوت خواهیم کرد.

سوال من از ایشان و هم فکرهای ایشان این است که:

       چرا از آزادی وحشت دارید؟

       چرا از مردمسالاری وحشت دارید؟

       آخر مگر خود را ایرانی نمی دانید؟ چرا از اینکه کشوری آزاد و مستقل و مردمسالار و با رشدی فقر شکن داشته باشید وحشت دارید؟

       چرا می خواهید کسانی را که زندگی خود را بی هیچ انتظار و منتی وقف این اهداف کرده اند، ترور کنید و از او شهیدی دیگر در راه آزادی و استقلال بسازید و از خود تروریست و شکنجه گر؟

       دیگراینکه، هیچ فکر کرده اید که وقتی کسی را به سبب “ژن برتر”ش تاج سر خود می کنید، در واقع خود را از «ژن پست تر» می دانید. چرا که برتری بدون پست تری وجود ندارد.

       چرا این این حقارت را برخود می پذیرید؟

       آقای رضا پهلوی که سازمان سیا او را در زمان ریگان جلوی دوربین تلویزیون می نشاند و ورق سخنرانی 11 دقیقه ای را با تیتر «من بر خواهم گشت» را بخواند و سالها حقوق بگیر سازمان سیا بوده است (شاید الان هم باشد ولی اطلاع نداریم) و روانشناسی ژن نوکری چنان درونی او شده که در جلوی دوربین از جان مک کین در مورد امری داخلی کسب تکلیف می کند و در مصاحبه با تلویزیون اسرائیل، تقاضای گرفتن پول می کند (3) و…و مظهر شرم ملی می باشد. چرا حقارت ذوب شدن در چنین فردی را بر خود می پذیرید؟

       چرا به خود به عنوان انسانی که دارای حقوق انسانی و حقوق شهروندی است و کرامت/dignity ذاتی اوست، نگاه نمی کنید؟

       روانشناسی زیر سلطه و خود حقیر پنداری، تا چه حد درونی شما شده است که چنین توهینی را بخود می پذیرید؟

امیدوارم قدری در این باره فکر کنید.

دیگر اینکه من و امثال من را از تهدید به ترور نترسانید. این تهدیدها نه از اراده ام برای آزاد کردن وطنم از شر استبداد شاه و شیخ کم می می کند و نه برآن می افزاید. به سخن دیگر، هیچ اثری بر من ندارد.

یادتان باشد که: من ازکشتار هفده 17 شهریور 1357جان سالم، بدر بردم و خودم را از زیرجنازه های دخترها و پسرهایی که با مسلسل سنگین زره پوش روسی کشته شده بودند بیرون کشیدم و در همانجا گفتم که شاهی که درروز روشن و در قلب پایتخت دستور کشتار جوانانی با دست خالی را می دهد باید سرنگون شود.

یادتان باشد که…

یادتان باشد که ازکشتار 30خرداد60 در جریان کودتای خرداد60 برعلیه انقلاب و اولین رئیس جمهور می آیم و پاسدارانی که با تفنگهای ژ- 3 خود بطرف ما شلیک می کردند می آیم. روزی که سرها و شکمهای منفجر شده و چاله های خیابان از خون پر شده و دمل زده را دیدم و باز همانجا گفتم که از امروز و زمانی که خمینی دستور کشتار همان مردمی که او را با دل و جان به ایران آوردند را داده است و مرتکب عظیمترین خیانتها، که خیانت به اعتماد مردم است، باید سرنگون شود.

از همان زمان بود که هیچ هدفی را جز سرنگونی رژیمی که به انقلاب مردم خیانت کرد را تعقیب نکردم و هر شب منتظر حمله و دستگیر شدن و اعدام بودم و بعد ها هم رشوه رژیم که کارگزار و یکی از رانتخوارهایش بشوم را نپذیرفتم و بعد از اخراج از شغل شریف معلمی، شرف کارگری و بارکشی در خیابان قزوین را به ننگ مدیریت فلان کارخانه ترجیح دادم.

با کسی طرفید که از شدت کار بدنی، در ساعت ده صبح، دستهایش از خستگی می لرزید و نمی توانست استکان چای را با یک دست نگهدارد و بعد از کار هم دستانش توان گرفتن کتاب را در دستان خود نداشتند و بناچار کتاب را بروی پاها می گذاشت و با خود می گفت:

«اجازه نمی دهم که خمینی من را شکست دهد.»

بنا براین، من را از تهدید به ترور شدن نترسانید. من مسئله مرگ و به قتل رسیدن و ترور شدن را برای رها کردن وطن از استبداد شاه و شیخ و بر گرداندن زندگی شاد و رشد یاب بوطنم از همان زمانها برای خود حل کرده ام. اینهمانی جستن با این اهداف است که هیچگاه این قلم و این زبان، جز حقیقت را نگفته است و نخواهد گفت و هیچگاه حقیقت را در مسلخ مصلحت ساخته قدرت نکرده و نخواهم کرد.

ما برای وطنی مبارزه می کنیم که دیگر هیچ زبان سرخی، هیچ سر سبزی را بر باد ندهد و چه هدفی زیباتر و جان را برای آن قربانی کردن بهتر؟

ولی سئوالم از شما این است: شما برای چه مبارزه می کنید؟ برای استمرار استبداد تاریخی بر وطن و سرهای سبز را برای زبان سرخشان بر باد دادن؟ حیف از انسان بودنتان نیست که خود را در صف عمله ها و دشنه بدستان تشنه به خون آزادیخواهان وطن قرار می دهید؟ زمانی که وقت رفتن شما هم فرا می رسد و آنگاه که به گذشته خود نگاه می کنید، آیا هیچ افتخاری در چماقدار بودن و تروریست شدن و عمله استبداد وابسته بودن احساس خواهید کرد؟ به فرزندان خود چه خواهید گفت؟

پیام به مشروطه طلبان

اصل را بر این می گذارم که واقعا به سخنی که می گویید باور دارید و و بازی سیاسی نمی کنید و نمی دانید که آقای داریوش همایون در توصیف بی کفایتی آقای رضا پهلوی گفته بود که این آدم نمی تواند یک آشپزخانه را هم اداره کند.

آیا نمی دانید که دخیل را بر امامزاده ای بسته اید که کور می کند ولی شفا نمی دهد؟ انگلستان و بعد آمریکا و انگستان، بدست پدر و پسر پهلوی کودتا کردند تا مشروطه را تعطیل کنند و اینگونه 50 سال قانون اساسی مشروطه را تعطیل کردند و حالا شما از این آقا انتظار عمل به قانون مشروطه را دارید؟! اگر ایشان به مشروطه باور داشت که اصلا حق دخالت در سیاست را نداشت و می دانست که باید نقش یک دکور را داشته باشد و سلطنت کند و نه حکومت. در حالی که همه کار می کند جز اینکار.

نمی بینید که این آقا هم پسر و نوه همانهاست و ژن شریف آنها در ایشان حضور دارد و عمل می کند. گونه ای که به اسرائیل می برندش و بوسه بر دیوار ندبه می زند و اینگونه دیوار را به چاه جمکران سلطنت طلبها تبدیل می کند و به مزار پیامبر بهاییان می رود ولی کسی که خود را شاه قانونی ایران می داند و به قرآن قسم خورده است، سر به یک مسجد خاک آلود دور افتاده، چه برسد به مسجد الاقصی، نمی زند و اینگونه به دولت اسرائیل و نتانیاهو که در حال انجام کودتا بر علیه دموکراسی نیم بند اسرائیل است، پیام می دهد که رهبر و آقای من شمایید؟

آیا نمی پذیرید که با سخن گفتن از مشروطه زدن و بعد دنبال چنین فردی افتادن، در بهترین حالت، خود را دچار تناقضی حل نشدنی کرده اید؟

پیام به هموطنان

نسل من خوب به یاد دارد که بعد از سرنگونی استبداد وابسته سلطنتی، وطن بهار آزادی را تجربه کرد. بیش از 120 روزنامه بدون سانسور انتشار می یافت، تظاهرات و گردهمایی ها در همه جا بدون مزاحمت انجام می شد و بحثهای آزادی که بنی صدر پیشنهاد دهنده آن شده بود در سراسر کشور غوغا می کرد و به عمیقترین لایه های اجتماعی نفوذ کرده بود. اینگونه بود که باور کرده بودیم که دوران آزادی تازه آغاز شده است و در رویای ساختن و آباد کردن وطن بسر می بردیم. ولی هنوز نیاموخته بودیم که «عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»

آغازگر مشکلها تحمیل جنگهای داخلی در بسیاری از نقاط ایران، بوسیله سازمانهای استالینست، که واقعیت جامعه را سه طلاقه کرده و در عالم خیال خود را لنینیستهای ایران می دانستند و به کرنسکی های زمان خود (بازرگان) اعلام جنگ داده و در پی انقلاب اکتبر خود بودند، شدند.

ولی بیش از همه، حزب جمهوری اسلامی به رهبری آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای، که رویای آنها، استقرار «دیکتاتوری صلحا» (قول آقای بهشتی) بود که از فرصت به طرف خشونت بردن سازمانهای استالینیستی، استفاده و شروع به ساختن ستون پایه های سرکوب کردند.  

در آغاز، شعار: «حزب فقط حزب الله» را می دادند. ولی از آنجا که اقلیتی کوچک بودند، زیاد جدی اشان نمی گرفتیم.

بعد شعار مکمل آن ساخته شد:

«مرگ بر ضد ولایت فقیه»

کم کم شعار دهندگان که بطور روزمره از طرف حزب جمهوری و مجاهدین انقلاب اسلامی سازماندهی می شدند، شروع کردند به حمله به دگر اندیشان و وطن شاهد ظهور پدیده چماقداری شد. بطوری که بنا بر گزارش اطلاعات ارتش به رئیس جمهور، در اردیبهشت 1360 بطور متوسط هفته ای 1200 حمله صورت می گرفت و دهها نفر کشته و هزاران نفر زخمی شده بودند. ولی قوه قضائیه آیت الله بهشتی حتی یک نفر را هم دستگیر نکرد و مرتب ادعا می کرد که حمله کنندگان ناشناس هستند.

با این وجود، برای کنترل کامل دولت و حکومت، اینهم کافی نبود و کودتای خرداد 60 لازم آمد. از اینجا ببعد بود که بسیاری از چماقداران به استخدام زندانها در آمدند و تبدیل شدند به بازجو و شکنجه گر و تیر خلاص زن و عده ای دیگر از طریق ساواک تعلیمات ترور کردن را آموختند.

در حال حاضر هم علامات چنین کوششی از طرف سلطنت طلبان به وضوح کامل قابل دیدن است. فقط اشاره و مقایسه این دو شعار کافیست:

«رهبر ما پهلویه/هر کی نگه اجنبیه» < —->   «حزب فقط حزب الله/رهبر فقط روح الله»

« مرگ بر سه فاسد/ملا ، چپی ، مجاهد < —–> « مرگ بر ضد ولایت فقیه »

       و زمانی که خانم یاسمین پهلوی که در عالم هپروت خود را ملکه ایران می داند، این شعار را در فضاهای مجازی خود باز نشر می کنند.

       و در زمانی که با چراغ سبز آقای رضا پهلوی، جنایتکار ساواک، پرویز ثابتی، در کنار دخترانش با خنده ای نمکین در تظاهرات شرکت می کند.

       و در زمانی که سلطنت طلبان پوستر او را در کنار پوستر آقایان رضا پهلوی و پدر بزرگش با شعار جاوید شاه به احتزاز در می آورند.

       و در زمانی که چماقداران سلطنت طلب در میدان ترافالگار لندن ایجاد ترس و وحشت می کنند و چوبهای پرچمهای خود را به چماق تبدیل کرده به بر گزار کنندگان تظاهرات حمله می کنند.

       و در زمانی که با نقض قانون کشورهای غربی، به مخالفان خود به این بهانه که مسلمان هستند و سفارتی هستند و ازمسجد بیرون آمده اند، حتی در حضور پلیس حمله کرده و به قصد کش آنها را کتک می زنند.

       و در زمانی که با نقض قانون به حریم خصوصی و خانه های آنهایی را که دشمن می پندارند با بلند گو و شعار، نقض حرمت و حقوق انسانی و شهروندی آنها را می کنند.

       و در زمانی که خانم مسیح علینژاد، از خانه فرزندان اصحاب استبداد حاکم، که بیشتر عمرش را پابوس آنها بوده است، فیلم می گیرد و آدرس می دهد ومنتشر می کند، تا هدف بعدی حمله معلوم شود.

       و در زمانی که….و

در چنین وضعیتی، تمامی شواهد و علائم فاشیسم در انتظار سلطنت طلبان را می بینیم تا جنایتهایی را مرتکب شوند که حتی استبداد حاکم نشد. چرا که اینها حاملان انباری از کینه و نفرت چهل و اندی سال هستند که از اسب قدرت به بیرون پرت شدن می باشند.

در زمان انقلاب و در پاریس، آقای خمینی وعده در باغ بهشت آزادی را می داد و طرفدارانش در این رابطه دست از پا خطا نمی کردند. ولی در حال حاضر، تقسیم کاری بین آقای رضا پهلوی و طرفدارانش انجام شده است و اینگونه و در حالیکه آقای رضا پهلوی، مانند هر دیکتاتوری قبل از رسیدن به قدرت، همان وعده های آقای خمینی و در باغ بهشت او را می دهد، فاشیستهای پهلوی طلب، با سکوت رضایت آمیز آقای رضا پهلوی، با کوشش در ایجاد وحشت آن کار دیگر را می کنند. البته می دانیم که در سیاست، معیار قضاوت، عمل است و نه سخن و چه بسا سخنهایی برای پوشش عمل انجام می شود و این قضاوت بما می گوید که «دیکتاتور سوم پهلوی» در پی آن است تا شعبان بی مخهای زمان و قدرتهای خارجی، تاج را بر سر این آقا بگذارند.

این هشدار با این هدف است که از هم اکنون، جامعه ملی سخت و بی مهابا در مقابل چماقداران مجازی و در خیابان سلطنت طلب بایستد. اگر امروز نایستید، فردا دیر است.

ما در راستای مبارزات 130 ساله ایرانیان، تا نفس آخر به مبارزه برای آزادی و استقرار جمهوری شهروندان ایران در وطن مستقل ادامه می دهیم. ولی تا فرهنگ آزادی ، استقلال طلبی و مردمسالاری در بخش قابل توجهی از جامعه ایجاد نشود، جامعه ای که هزاران سال در استبداد زیسته است، پذیرای استبداد دیگری خواهد شد. این در حالیست که:

       فرهنگ آزادی و استقلال، فرهنگ مسئولیت پذیری است.

       فرهنگ دفاع از استقلال و آزادی و مردمسالاری است.

       فرهنگ دفاع از حقوق انسانی و حقوق شهروندی و حقوق ملی تمامی مردم، بخصوص، دگر اندیشان است.

       فرهنگ انسانهای حقوند و عارف به این حقوق است.

       فرهنگ دفاع از حق بیان مخالف و دشمن من است.

       فرهنگ راستی است و درستی.

       فرهنگ حقیقت را فدای مصلحت نکردن است

       فرهنگ انسانهایی است که دفاع کردن از حقوق دیگران را از حقوق و مسئولیتهای خود می دانند.

هموطنان، هشدارها بموقع داده شده است و اینهم هشداری دیگر است. اگر بموقع عمل نکنیم و در مقابل دشمنان آزادی و استقلال و مردمسالاری نایستیم، فردا دیر خواهد بود.

سر چشمه شاید گرفتن به بیل. چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

 

(1)

آقای اسماعیلیون، مردم حق دارند بدانند، حقیقت را به مردم بگویید – Gooya News

(2)

https://www.radiozamaneh.com/283403/

(3)

بیشتر لینکهای مربوط به آقای رضا پهلوی در مصاحبه با تلویزیون اسرائیل و ملاقات با جان مک کین و.. در رفرنسهای این مقاله موجود است.

آقای اسماعیلیون، مردم حق دارند بدانند، حقیقت را به مردم بگویید – Gooya News

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید