نواقص و موانع اصلی جنبش زن، زندگی، آزادی و به طور کلی جنبش تغییرخواهی برای گذار از ج.ا. کداماند؟
جنبش عمومی نیازمند مشخص کردن سه امر می باشد: هدف جنبش، فکر راهنما و هویت جنبش و روش عمل جنبش. بعنوان مثال در باره انقلاب ۵۷، بیان و فکر راهنمای آن، اصول استقلال، آزادی و رشد بر میزان عدالت، بود و خود را حاصل تاریخ مبارزات مردم ایران در خط استقلال و آزادی از جنبش تنباکو تا انقلاب مشروطه و از نهضت ملی کردن صنعت نفت تا ۱۵ خرداد ۴۲ می دانست. روش انقلاب ۵۷، جنبش عمومی و بکار بردن رویه خشونت زدایی با نیروی سرکوب- ارتش- و دعوت به پیوستن به مردم، بود. هدف انقلاب ۵۷ نیز برقراری نظام جمهوری براساس اصول استقلال و آزادی بود. یکی از نواقص جنبش ۱۴۰۱، محدود کردن خویش در شعارهای سلبی است. بعد از تجربه انقلاب ۵۷ و کشورهای منطقه، خصوصا بعد از بهار عربی، بر مردم ایران و جهان مشخص شده است که اطمینان به آینده ای بهتر را نمی توان تنها از رهگذر سرنگونی رژیم استبدادی بدست آورد. چشم انداز روشن و اعتماد به بدیل پس از سرنگونی، اهمیت بسیار بالایی برای مردمی که بازسازی استبداد پس از انقلاب را تجربه کرده اند، دارد.
برخی از نیروهای مخالف رژیم ولایت فقیه با کمک گسترده وسائل ارتباط جمعی خارج از کشور با تمام تلاش سعی می کنند سرنگونی رژیم ولایت فقیه که وسیله ای برای گذر به دولت حقوقمدار است را بعنوان هدف جنبش جایگزین کنند.
بدینسان، تلاش می شود اتحادی از نیروهایی سیاسی با هویتها و اهداف متضاد بعنوان بدیل به جامعه معرفی شود. اما هدف از این ترفند چیست و چرا محکوم به شکست است؟
– در چنین «اتحادی»، نیروهایی حضور دارند که نه به استقلال و نه به آزادی ـ بعنوان دو پایه بنیادی دمکراسی – پایبند هستند. برای مثال، دفاع از استبداد و فساد زمان پهلوی و مورد استفاده قرار دادن جنبش مردم برای چانه زنی با قدرتهای خارجی برای دریافت «امکانات از جمله امکانات مالی بیشتر»، با این دو اصل در تضاد است.
– اتحادی با عواملی که به اصول استقلال و آزادی پایبند نیستند، هویت بدیل را بلافاصله مخدوش می سازد، زیرا میزان باور به دو اصل استقلال و آزادی نیروهایی که خود را مدافع استقلال و آزادی می دانند و در چنین اتحادی وارد می شوند را بلافاصله برای جامعه زیر علامت سئوال قرار می دهد.
– حضور عناصر استبداد پیشین در این «اتحاد» ایجاب می کند که جنبش زن، زندگی، آزادی، بعنوان سرآغاز مبارزات مردم ایران برای آزادی معرفی و القا گردد و برای بقا «اتحاد»، با گذشته، فراموشی گزینشی صورت بگیرد و بخشی از آن سانسور گردد. اما هیچ جنبشی نقطه آغاز مبارزه ای نیست بلکه حاصل تجربیات مبارزات ملی و حتی بین المللی می باشد. از این رو، هیچ جنبشی کاملاً بریده از گذشته و بی ریشه نیست، لذا می باید در شفافیت کامل، اشتراکات و تفاوتهای خود را با جنبشهای پیشین روشن و تعریف نماید و خود را با گذشته تعریف کند.
– هویت جنبش، در ضدیت با رژیم عنوان و تعریف می شود و الزاماً اعتراضات به شعارها و عملهایی با ضدیت و دیگر ستیزها، نظیر عمامه پراکنی، مرگ بر بسیجی و پاسدار، ننگ بر تیم ملی فوتبال… محدود و تبلیغ می شود. و بجای تعریف خواسته های جامعه ایران، نظیر دفاع از حقوق و کرامت انسان بعنوان انسان و بعنوان شهروند، دفاع از حقوق و کرامت زن، حذف حکم اعدام و آزادی زندانیان سیاسی و مطرح کردن حقوق ملی و طبیعت، و روشن سازی در باره نوع دولت و قانون اساسی جانشین، سعی می شود تا مطالبات جنبش به مطالباتی از قدرتهای خارجی برای دخالت در امور داخلی ایران مطرح گردد نظیر، افزایش تحریمها، تروریست خواندن سپاه، بستن سفارتخانه ها…
– آرمان گرایی، خصیصه نسلهایی است که در انقلابها و جنبشها شرکت می کنند زیرا باور به آرمان است که به روی فرد و جامعه فضای لااکراهی را باز می کند که شجاعت و توانایی ایستادن تا مرگ در مقابل خشونت کور رژیمی خالی شده از ارزشهای انسانی، را می دهد. زمانی که آرمان و باور به اصول و یک عمر مبارزه را بنام «ضرورتهای مقطعی که التزام اتحاد ایجاد می نماید» بکناری گذاشته و فراموش می شوند، نقش آرمان و باور در سطح جامعه نزول پیدا می کند و انگیزه برای مبارزه را بسیار سست می نماید.
– وقتی باور به استقلال و آزادی ابزاری می گردد و میزان سنجش عمل نیستند، جامعه در فضاهای بسته بد و بدتر زندانی می ماند. پیش از ۳۰ سال، جامعه گرفتار فضای بسته اصولگرا و اصلاح طلب زندانی بود و حال سعی می شود چنین فضایی را با عوامل پهلوی ایجاد شود. رژیم، بیشترین سود را از مشغول شدن بخشی از جامعه به مقایسه دو استبداد، را می برد زیرا بخوبی می داند که جامعه ای که گرفتار چنین مقایسه هایی است، در تلاش برای ایفای دولتی حقوقمدار نیست.
– تجربه انقلاب ۵۷ و تجربیات دیگر انقلابها نشان داده است که برقراری دولت حقوقمدار نیازمند داشتن رهبری متناسب با خواستهای جنبش است. از اینرو، نبود افرادی در سطح رهبری با باورهای راسخ و محکم به اصول استقلال و آزادی، با خطر بسیار بزرگ بازسازی استبداد همراه است.
پس تقویت جنبش نیازمند آنست که
۱ـ هویتش در ادامه مبارزات مردم ایران تعریف گردد و
۲ـ شعارهای ایجابی بر اساس اصول استقلال و آزادی و دمکراسی و حقوق انسانی و شهروندی و جدایی بنیاد دین از دولت- بعنوان حاصل درس تجربه ۵۷- مطرح گردند و بیانی شفاف براساس این اصول در جامعه بحث و تبادل نظر شوند طوری که ایرانیان بتوانند در آنها بدیل مناسب را ببینند و در یابند.
آیا حل مسئله رهبری جنبش جزء اولویت های نخست است؟ حل این نقیصه تا چه میزان میتواند جنبش را در رسیدن به هدفش یاری برساند؟
جامعه زمانی قادر می شود رهبری مناسب جنبش خویش را انتخاب کند که از شعار سلبی عبور کرده و شعار ایجابی را مشخص و دقیق کرده باشد. یقینا اگر مردم خواستار سرنگونی رژیم ولایت فقیه توسط قدرتهای خارجی باشد، می باید پذیرای آن باشند که رهبری ای که در راستای منافع دول خارجی باشد، توسط قدرتهای خارجی برای آنها «انتخاب» شود.
اما اگر مردم ایران توسط جنبش همگانی در صدد برقراری دولتی حقوقمدار بر اصول استقلال و آزادی باشند، رهبری خارج از رژیم و داخل ایران- به معنی مستقل از قدرتهای خارجی- را پدید خواهند آورد. از اینرو وظیفه مبرم نیروهای خط استقلال و آزادی است که در ایجاد بدیل متکی بر این اصول تلاش کنند. جامعه می باید اطمینان پیدا کند که سخنگویان آنها در دفاع از خط استقلال و آزادی استوار هستند و کاملاً مستقل از قدرتهای خارجی و وابستگانشان عمل می کنند. با پیدایش این اعتماد و اطمینان است، که جامعه می تواند چشم انداز روشنی پیدا کند تا بدون شک و ترس و تردید وارد عمل گردد، جنبش را گسترده نماید تا به هدف برسد.
مسئله تغییر تناسب قوای سیاسی و مسئله جذب به اصطلاح قشر خاکستری چه میزان دارای اهمیت است و چه راهحلهایی برای آن پیشنهاد میشود؟
اگر به تغییر از پایین معتقد باشیم، گذر به دولت حقوقمدار را مردم می باید تصدی کنند. از اینرو، قشر خاکستری را اگر اکثر جامعه بدانیم، شرکت آن تعیین کننده است زیرا تا فعال نگردد و به جنبش عمومی نپیوندد، تحولی صورت نخواهد گرفت. همانطور که در سطور بالا یادآور شدم، جامعه برای وارد شدن به حرکت، نیازمند چشم اندازی روشن است:
تغییر برای کدام هدف، دولتی ملی یا دولتی وابسته، دولتی بی طرف نسبت به ادیان و مرامها یا دولتی ضد دین… و با چه کسانی؟ در انقلاب ۵۷ مردم ایران، از هر طیف عقیدتی، از سوی آقای خمینی که لزوماً در همه امور با آن موافق نبودند، اما کاملاً به آن اعتماد داشتند، ضربه ای مرگبار دیدند. این تجربه تلخ، مسئولیت کنشگران سیاسی ایران امروز را بسیار سنگین می کند زیرا جامعه برای به حرکت درآمدن، محتاج به اعتماد نیز است. و بخشی از این اعتماد در استوار ماندن بر اصولی که شخصی بنام آن اصول مبارزه می نماید، بدست می آید. از این رو ست که جمهوریخواهان باورمند به اصول استقلال و آزادی، می باید در دفاع از اصول خویش کمترین تزلزلی به خرج ندهند تا جامعه اعتماد پیدا کند که می توان چشم انداری را با افرادی باورمند ساخت. برای “جمع کردن” بدنبال ایجاد ابهام نباشند بلکه در شفافیت مواضع خود را بیان کنند و از حقوق همه نیز دفاع نمایند.
مسئله تشکلیابی جنبش در داخل چه اهمیتی دارد و چه راه حلهایی برای آن متصور است؟ (اعم از اعتراضات، اعتصابات و …).
تشکلیابی جنبش مسئله اساسی است. اگر خواهان تحول از پایین باشیم و جنبش عمومی را روش گذر از رژیم استبداد ولایت فقیه به رژیم حقوقمدار بدانیم، تشکل یابی جنبش در داخل در سطح جامعه صورت می گیرد، و برعهده کسانی است که در داخل مبارزه را پیش می برند. تشکلهای صنفی و مدنی گوناگون که در ایران سالها فعالیت می کنند، از جنبش کارگران تا معلمان، بازنشستگان و … قدم اول و بسیار مثبتی در راه ایجاد جنبش رنگارنگ برداشته و منشور اصول حداقلی را تدوین کرده اند. دفاع کنشگران سیاسی از اصول استقلال، آزادی و عدالت و حقوقی که بیانگر این اصول باشند، بر میزان مشارکت مردم در جنبش بسیار تاثیر گذار است. به میزان گسترش شرکت مردم، تشکلیابی خودجوش توسط مردم صورت خواهد گرفت. در مرحله فعلی، آنچه بنظرم اهمیت دارد روشن سازی اصول راهنمای فکر و بیان جنبش است زیرا تا ماهیت آن شفاف نگردد، جنبش همگانی صورت پذیر نیست.
اگر به رهبری و راهبری جمعی باور داشته باشیم، مسئله همگرایی نیروهای سیاسی و مدنی باید در برگیرنده چه نیروها و طیف هایی باشد و چگونه شکل بگیرد؟
از نظرمن، ایجاد رهبری رنگارنگ پایدار و مورد اعتماد مردم تنها بر اصول استقلال، آزادی، عدالت و دفاع از حقوق بر میزان این اصول امکان پذیر است. برای ضعیف نمودن نقش هژمونی در رهبری، هدف رهبری باید مشخص گردد: برقراری دولت حقوقمدار و نه تسخیر قدرت. با اینحال، عدم هژمونی باید یکی از اصول هر اتحادی باشد. اخیراً متنی را امضا کرده ام که در آن ۱۰ اصل[1] بطور شفاف آمده است به گمانم این أصول می توانند پایه همگرایی نیروها قرار گیرند.
در این روند، منشورنویسی چه نقش و اهمیتی دارد و چگونه باید صورت بگیرد؟ آیا رهبری و راهبری جنبش باید در داخل شکل بگیرد و یا آن که چون در داخل امکان پذیر نیست، باید در خارج تحقق یابد؟ نسبت داخل و خارج در مسئله راهبری جنبش چگونه است؟
منشور نویسی امکان می دهد مواضع مشخص و شفاف مدون گردند و امضاکنندگان خود را به مواضع اعلام شده، متعهد اعلام کنند. رهبری باید خارج از رژیم و داخل ایران به معنی مستقل بودن از قدرتهای خارجی شکل بگیرد. اگر رهبری بر خط استقلال و آزادی عمل کند، محلی برای ایجاد مرز بین داخل و خارج از کشور نیست و طبیعتاً ارتباطات بین داخل و خارج از کشور پدیدار می گردند. اما اگر قصد رهبری تصرف جنبش و تسخیر قدرت باشد، اتحادها براساس سهم خواهی، چانه زنی و سهم گیری صورت می گیرد و بسرعت به اختلاف و جدایی می انجامند. بدین ترتیب، اصولی که رهبری مدعی دفاع از آن است مرزبندیها را تعیین می کنند، نه مرزهای داخل و خارج از کشور. در هر جنبش، بخشی از مسئولیتها را داخل کشور راحت تر می تواند بگردن بگیرد و برخی دیگر را خارج از کشور. در روند پیشروی جنبش، تقسیم بندی مسئولیتها مشخص تر می گردد.
نسبت رهبری جنبش با افکار عمومی جهانی و نیز دولتهای خارجی چیست؟
هر جنبش و هر انقلابی، امری هم داخلی و هم جهانی است. افکار عمومی به میزانی که اصول، اهداف و روشهای جنبش، بیانگر و ترجمان دفاع از حقوق و کرامت انسان، از اصول استقلال و آزادی باشد، به همان میزان، جنبش توانائی جذب کردن پیدا می کند، و به همگرایی در درون و بیرون مرزها سرعت بیشتر می بخشد. در طول تاریخ جنبشها و انقلابها، حمایت گسترده افکار عمومی دنیا دو نقش و اثر اساسی را ایفا می کنند: کاهش میزان سرکوب رژیم استبداد و کاهش توانایی حمایت دولتهای خارجی از رژیم سرکوبگر. اگر جلب حمایت افکار عمومی جهان، عامل مثبتی در موفقیت جنبشها است، بر عکس، دخالت دادن دولتهای خارجی در أمور داخلی و در مبارزه علیه استبداد از عوامل بسیار مهم شکست جنبش و به خطر انداختن سرنوشت کشور است. در تاریخ مبارزه مردم ایران، خصوصا در دو قرن اخیر، جنبه ضد استعماری نقش برجسته ای داشته است. نقش دولتهای انگلیس و روس در دوره قاجار، نقش انگلیس و امریکا در تحمیل سلطنت پهلوی و غارت نفت ایران، اشغال ایران توسط انگلیس و شوروی، نقش امریکا در برانگیختن صدام در جنگ با ایران، و باج دهی رژیم فعلی به روسیه، چین و امریکا و … برای بقای خود، به اصل استقلال و موازنه منفی بمعنی عدم دخالت دادن قدرتهای خارجی در امور داخلی مردم، در مبارزه مردم ایران اهمیت حیاتی بخشیده است. گرفتار شدن کشورهای منطقه نظیر افغانستان، عراق، سوریه ولیبی به محل برخورد قدرتهای خارجی توسط گروههای وابسته به آنها و فرو رفتن در قهر مهلک که مردم اولین قربانی آنند، حساسیت مردم ایران در لزوم خط قرمز قرار دادن و طرد هر فرد و گروهی که با امکانات و کمک دولتهای خارجی مدعی مبارزه است، را بیشتر کرده است. اگر حساسیت در مقابل چنین امری صورت نگیرد، خطر جدی فرو رفتن کشور در جنگ داخلی بین عوامل روس، چین، امریکا، عربستان و اسرائیل…. وجود دارد. نتیجه اینکه تلاش برای همراه کردن افکار عمومی دنیا و پرهیز کامل از دخالت دادن قدرتهای خارجی و امکانات گرفتن از آنها را باید مد نظر قرار داد.
باشد که سیمرغ خط استقلال و آزادی به مقصد رسد!
این مقاله در دو ماهنامه میهن منتشر شده است
[1] ما خواستار جمهوری ایران هستیم
https://www.jomhouriiran.org/?fbclid=IwAR2yFzs0WvFcEtoe_a_M8vNjrC6NfJCyvEDWE1dlOs2O9r0qoNJrCWR-i54