پاسخ به مکاتبه میان علی گرمارودی و خمینی
جاسوسی علی گرمارودی در دفتر آقای بنی صدر بدستور آقای خمینی- مکاتبه میان علی گرمارودی و آقای خمینی
در تاریخ 28 آبان 1391، سایت پارسینه مجددآ دست به انتشار مکاتبه میان علی گرمارودی، مشاور فرهنگی آقای بنی صدر در زمان ریاست جمهوری و آقای خمینی زد که اولین بار در سال 1365 این مکاتبه را روزنامه های رژیم منتشر کرده بودند. بعد از اینکه معلوم شد آقای گرمارودی با حکم آقای خمینی، مامور جاسوسی در دفتر ریاست جمهوری شده است، از سمت خود ، در مهر ماه 1359، برکنار شد. بمناسبت انتشار مجدد این مکاتبه، سایت انقلاب اسلامی مطلبی که در فروردین سال 1366 در این باره منتشر کرده بود، را به اطلاع خوانندگان گرامی می گذارد.
مکاتبه میان علی گرمارودی و آقای خمینی
به گزارش سایت پارسینه متن نامه گرمارودی و پاسخ آقای خمینی -به نقل از صحیفه نور -را از نظر می گذرانید:
بسم الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک رهبر عالیقدر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
حضرت امام خمینی – مد ظله العالی و روحی له الفداء
با احترام و بعد التحیات، خاطر مبارک عالی مستحضر است که اینجانب سید علی موسوی گرمارودی در جریان بنی صدر و پس از دعوت او برای تصدی مشاورت فرهنگی وی، به صوابدید شهید آیت الله صدوقی – رضوان الله تعالی علیه – آن سِمت را پذیرفتم. اما دو – سه ماه بعد و با دیدن نخستین انحرافهای وی، در یک شرفیابی کوتاه از محضر مبارکتان استجازه کناره گیری کردم. فرمودید:
نزد او بمانید و سعی کنید او را از انحراف اطرافیان آگاه سازید. چند ماه بعد و در شرفیابی کوتاه دوم که جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای رحمانی، مسئول بسیج کل کشور نیز حضور داشتند، باز استدعای کناره گیری و استعفا کردم، ولی فرمودید: همچنان بمانید و انحرافات او را به مسئولان گوشزد کنید.
در شرفیابی سوم به تاریخ ۲۹/۱۰/۵۹ که افتخار شرفیابی خصوصی و طولانیتری یافتم و حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای توسلی نیز حضور داشتند، مُصراً استدعای اجازه استعفا کردم. با نقل به مضمون عرض میکنم که فرمودید: «آبرو مهمتر از خون نیست. جوانان ما برای این انقلابِ الهی خون میدهند شما هم آبرو بدهید.» این بنده در تمام مدت این چند سال سعی کردم به ملاحظه اینکه فرمودید آبرویتان را بدهید، شکیبایی کنم و قول و امر و فرمان آن رهبر عالیقدر را جایی نقل نکنم.
اما چون اخیراً کتابی در آمده است که در آن ناحق اسم مرا در کنار منحرفان دستگاه بنی صدر آوردهاند و این موضوع ممکن است زمینه مختصر خدمتی را که در دانشگاه و در محافل فرهنگی و ارشاد اسلامی به جمهوری اسلامی ایران و انقلاب مقدسمان میکنم از میان بردارد، شرعاً خود را موظف دانستم که با یادآوری موارد مذکور در فوق، از محضر مبارک آن رهبر عالیقدر کسب تکلیف نمایم. و الامر کله لدیکم. والسلام علیکم.
سید علی موسوی گرمارودی – ۱۵/۱۲/۶۵
پاسخ آقای خمینی به موسوی گرمارودی به شرح ذیل است:
بسمه تعالی
جناب آقای موسوی گرمارودی – ایّده الله تعالی
همان گونه که مرقوم داشتید، جنابعالی پس از کشف انحراف بنی صدر، چند مرتبه نزد اینجانب آمدید و اظهار داشتید که من میخواهم از سمتی که نزد بنی صدر دارم کناره گیری کنم، و اینجانب برای مصالحی که در نظر داشتم با نظر شما مخالفت کردم و شما را با اکراهی که داشتید از کناره گیری باز داشتم. و شما را در اعمال مخالف او هیچ گاه شریک نمیدانم. ان شاء الله تعالی موفق باشید در خدمت به بندگان خداوند. والسلام.
روح الله الموسوی الخمینی
مقاله روزنامه انقلاب اسلامی در فروردین سال 1366 در باره انتشار این مکاتبه:
مکاتبه بالا که میان علی گرمارودی و روح الله الموسوی خمینی انجام گرفته است شهادت زمان است به دو قلم: یکی قلم یک جاسوس و یکی قلم یک مستبد.
- ـ نکته اول اینکه خمینی به گرمارودی گفته است: آبرو مهمتر از خون نیست. اگر اینطور است، پس این همه جوان را در جنگ چرا به کشتن می دهد؟ پس این شعارها که بخطر آبروی اسلام، از همه چیز باید گذشت چیست؟ و اگر ملتی بپذیرد که آبرو مهمتر از خون نیست، میتواند موجودیت خود را حفظ کند؟ و آیا جز یک مستبد پست که نمی داند آبرو چیست، کسی دیگری می تواند این حرف را بزند؟ و بلاخره جز حکومت استبداد سفله پرور، حکومت دیگری وجود دارد که شرط خدمت آن، دادن خون و آبرو باشد؟
- ـ خمینی از افشاگری های بنی صدر در باره پیوند دستگاهش با دستگاه ریگان، به غیظ آمده و تنازل کرده و با تسلیم ننگ و عار شده ای، بمکاتبه پرداخته است. از بخت بدش، خدمتی بزرگ کرده و ابهامهای مهمی را رفع کرده است:
- ـ سئوالهای بسیاری با این مکاتبه پاسخ خود را بدست آورده اند. زیرا مبرهن ساخته است که خمینی با روی کار آوردن رجائی قصدی جز از سر راه برداشتن آزادی و منتخب مردم را نداشته است. و برای دست یابی به مقصودش، از دست زدن به کثیفترین کارها و بقول خودش «قربانی» کردن یک شخص، یک دسته، یک انقلاب، یک ملت، باکی نداشته است. حالا کاملا روشن می شود این حرف که نصف ایران برود بهتر از آنست که بنی صدر پیروز بشود، حرف خود او بوده است… و پاسخ آنها نیز که فریب زبانهای چرب و نرم را می خوردند و گمان می کردند اگر بنی صدر سکوت کند و درباره خمینی، حق را کتمان کند، او از کرده پشیمان می شود، نیز داده شد. امید که بر همه روشن شده باشد که حق را باید گفت ولو بلغ مابلغ.
- ـ نه تنها در کشور، دادرسی باقی نیست که چرا که گرمارودی نیز به خمینی متوسل شده است، بلکه پاسخ خمینی آشکار می کند که «ولی فقیه» [به خوانندگان یادآوری می شود در زمان نشر این مطلب هنوز قانون اساسی تغییر نکرده بود و ولی مطلقه نشده بود.]، در کار بی سابقه انتشار کتاب از سوی، شورای عالی قضائی، آمر بوده و دستگاه قضائی عمله او بیش نیست. بمناسبت، بار دیگر تاکید می کنیم این کتاب را بدست آورید و بخوانید (1).
- ـ شورای عالی قضائی حتی در تاریخ انتشار کتاب دروغ گفته است. همانطور که در نامه گرمارودی می خوانید، کتاب نه در 1364 که «اخیرا» چاپ و منتشر شده است. و به همان دو قصد: 1- رژیم زد و بندهائی را با آمریکا، از اول مش به استبداد کرده است و 2- افراد نهادها، بخصوص افراد سپاه و کمیته ها عامل کودتا بودند و در صورت تغییر وضع، اول آنها را قربانی خواهند کرد.
- ـ همانطور که نامه گرمارودی و پاسخ خمینی صراحت دارد، «ولی فقیه» او را به جاسوسی نزد بنی صدر مامور کرده است. به او «افتخار شرفیابی خصوصی طولانی، بخشیده است. نخست به او گفته است بنی صدر را «از انحراف اطرافیان آگاه کند» یعنی میان او و همکارانش تفتین و دو به هم زنی کند. سپس او را مامور جاسوسی شخص بنی صدر کرده است تا، “انحرافات او را به مسئولین گوشزد کند”!!!
به او تکلیف کرده است ماموریت جاسوسی خود را بروز ندهد. اینکه که ضرورت موضع گیری از سوی خمینی بر ضد بنی صدر، ایجاب کرده است، گرمارودی که تا این زمان شکیبائی کرده بوده و کلمه ای از ماموریت جاسوسی خود نگفته بود، ناگزیر، از ابراز راز و کسب تکلیف شده است؟
اما در مهرماه 1359، کسان خمینی به رئیس جمهور اطلاع دادند که گرمارودی جاسوسی میکند. وقتی می شنوند مرا سری نیست که محتاج به گماشتن جاسوس باشد: ماموریت او تفتین و گزارشهای دروغی تهیه کردن برای روزی است که …..
7 ـ اما انحطاط دیکتاتور تنها در این نیست که “مشاور فرهنگی” را به جاسوسی و تفتین و تهیه و تنظیم گزارشهای دروغ برانگیخته است بلکه در دروغهای آشکار گفتن است: می نویسد “پس از کشف انحراف بنی صدر” اما اگر تاریخ آخرین شرقیابی خصوصی، تاریخ 29/10/1359 باشد، پس تاریخ کشف “انحراف بنی صدر” اوایل پاییز بوده است! یعنی همان تاریخ که بقول پیرسالینجر، سه روز بعد از سخنرانی 17 شهریور، خمینی متوحش شده و صادق طباطبائی را به سر وقت امریکایی ها فرستاده و از سر سازش بر آمده است. بنابراین
الف ـ تا آنزمان، انحرافی از بنی صدر کشف نشده بود و آنچه در کتاب هزار صفحه ای و گفته ها و نوشته های خمینی و دستیاران او آمده، دروغ محض و محض دروغ است و این به خط و امضای خمینی!
ب ـ و اگر در آن تاریخ “انحراف بنی صدر” کشف شده بود، آقای ولی فقیه چگونه بعد از آن تاریخ، در تائید و تصدیق بنی صدر، گفته است آنچه را که گفته است. از جمله با وجود علم به ” انحراف بنی صدر” چگونه به روسای 8 کشور اسلامی گفت : ریاست جمهوری را از بنی صدر بیاموزند که بر قلبها حکومت میکند؟
8ـ اما علت این موضعگیری خمینی گذشته از افشاگری های راجع به روابط پنهانی راجع به اسرائیل و امریکا داستانی دارد که به موقع خود نوشته خواهد شد.
9 -اخلاق و رویه بنی صدر بر آن نبود و نیست که نسبت به کسانی که با او کار کرده اند، در موقعیت کنونی حاکمیت استبداد سخنی بگوید. حالا که گرمارودی خود نامه به خمینی نوشته و خمینی نیز پاسخ به او داده است، جایز است گفته شود که هم او و هم خمینی یک دروغ آشکار نوشته اند و آن اینکه :
بعد از اینکه معلوم شد او امین نیست و مفتن نیز هست در مهر ماه 59، از سمت خود برکنار شد. از اول آبانماه دکتر مهدی ممکن رسما بجای او منسوب شد.
گرمارودی چند نوبت مراجعه کرد و چون دانست که علت برکناری اش دریده شدن پرده رازش بوده، ناسزاها نبود که به خمینی نداد. می گفت وقتی از خمینی شنید که باید جاسوسی کند، درجا ارادتش به او سلب شد و … و قرار شد کاری در بیرون محل دفتر ریاست جمهوری داشته باشد. اگر گرمارودی از پاییز متوجه “انحراف بنی صدر” شده بود چگونه می توانست در مقدمه کتاب نفاق در قرآن در آذرماه 59 بنویسد “بنی صدر سند زنده این حقیقت است که انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی و فرهنگ ماست. و باز “انتخاب بنی صدر انتخاب فرهنگ و بینش ویژه او است. در همان حال نشاندهنده این واقعیت است که جامعه او را تبلور فرهنگ و بینش خویش می بیند که بر می گزیند. ” آیا نویسنده این جملات کسی است که پیش از تاریخ نوشتنشان به “انحراف بنی صدر” پی برده است؟ قبل و بعد از آن تاریخ نزد خمینی رفته و اجازه خواسته است دنبال کارش برود.
باری خمینی در شدت درماندگی به چه پستی ها که تن نمی دهد! اگر بدرگاه خدا از استبداد طلبی توبه کرده بود، کجا از آن بلندی به این پستی فرو می افتاد؟
خمینی براه سازش با دستگاه ریگان و ریگانیسم رفت. تنازل کرد و سر و کارش با قربانی فرها و قاشقچی ها و لودین ها و … افتاد. بدیهی است وقتی غیرمنحرفین اینطور موجودات باشند، انحراف بنی صدر کشف می شود!!
و اینک در سراشیب پستی، کارش به اینگونه مکاتبه های مبتذل با گرمارودی و نوشتن دروغهای آشکار و شاخدار و درج آن در روزنامه ارگانش کشیده است. اگر براه استبداد نمی رفت، کجا برده استبداد و وابستگی می شد؟ کی از آن بلندی به این پستی فرو می افتاد؟ چه وقت آلت بی اراده ای در دست احمد خمینی میگشت؟
و صد البته رژیمی که براه استبداد و وابستگی رفت شرط خدمت به آن چشم پوشیدن از آبرو است. چه خوب خود را لو می دهند! در حکومت محمد و علی از چه کسی خواستند آبرو مایه بگذارد؟ علی در دستگاه معاویه نیز جاسوس نگذاشت ….
و برای اینکه خوانندگان مپندارند که اینگونه جاسوس پروریها حتی در فقه سنتی مجوزی ندارد، قسمتی را از صفحه 455 کتاب خاطرات و خطرات، در باره اخلاق و رفتار سید ابوالحسن اصفهانی یکی از نامدارترین مراجع دوران معاصر می آوریم: “طلبه ای را طرد می کند. نزد او وساطت می کنند. می گوید: این بدبخت دست از فضولی بر نمیدارد. همیشه از فسق مردم صحبت میکند. آخر خداوند فسق فساق را بهتر از من و تو میداند. بلائی بر آنها نمی فرستد. تو را چه می رسد که جاسوسی کنی و از فسق مردم خبر دهی و از کجا بر صحت خبر آگهی داری؟”
تا دیروز جاسوسی در کار فاسق جایز نبود و امروز مشاور فرهنگی را به تفتین و جعل گزارش دروغ و … می گمارند!!
- کتاب غائله 14 اسفند – دادگستری جمهوری اسلامی در سال 1364در زمان وزارت حسن حبیبی، کتاب مفصلی تحت عنوان غائله 14 اسفند 1359 – ظهور و سقوط ضد انقلاب- منتشر کرد. در این کتاب که خود سندی واضح در چگونگی تلاش در استقرار استبداد بعد از انقلاب است، اسناد و شهادتهای زیادی منتشر شده است.
توضیح سایت انقلاب اسلامی: مطلب بالا در شماره انقلاب اسلامی 147در هجرت بتاریخ 8 تا 21 فروردین 1366 درج شده است.