غالباً افراد، سازمانهای سیاسی نمی کوشند که از خود هویتی داشته باشند، حالا خود ما هم می نشینیم می گوییم “اپوزیسیون”، انصافاً، یک مقدار از خودمان بپرسیم، این صفت است به خودمان بدهیم؟ ما همه اش ضد کسی هستیم، برای چیزی نیستیم؟ وقتی شما برای چیزی نیستید، وجودی هم ندارید. من آنم که ضد او هستم، خوب ضد او هستی، پس او وجود دارد. شما وجودت را از او می گیری، چون در رابطه با او خود را تعریف می کنید.
این انطباق با قدرت متاسفانه عمومی است….
حالا فرض کنید که جامعه می خواهد به جنبش در بیآید. جنبش، انسانهای مستقل میخواهد، انسانهای آزاد میخواهد که بتوانند روابط مستقیم برقرار کنند و حرکت کنند. جنبش، یعنی رها شدن از انطباق با قدرت! اگر نتواند خود را از این انطباق رها کند، اگر هم در جنبش شرکت بکند، باید ببیند چقدر امکان پیروزی دارد، یا مثلاً بنابر موقعیتی با دوستانش است، پیش آنها نمی خواهد رو زمین بیاندازد، می گوید ما هم هستیم؛ از این، جنبش همگانی درنمی آید! جنبش همگانی نیاز دارد به اینکه آدمی خودش را از انطباق دائمی پندار و گفتار و کردارش با قدرت رها کند! اگر دائم خودش را سانسور کند؛ این حرف را اگر بزنم، موقعیت من از این که است، میشود آن! اگر این حرف را بزنم، ممکن است، آن گروه بدش بیآید، اگر آنرا بگویم، ممکن است آن آقا از من برنجد! اگر… اینقدر اگر… خوب دیگر زندگی نکن! نمی شود که همیشه در زندان اگر بود و خود را این همه سانسور کرد!
بخشی از سخنرانی ابوالحسن بنی صدر در سال ۱۳۸۹
موانع فرهنگی جنبش همگانی: سخنان آقای بنی صدر درجمع ایرانیان شهر برمن آلمان
فیلم کامل
https://www.youtube.com/watch?v=2Aig4prWiZM