قبل از پرداختن به اصل موضوع عنوان شده اجمالاً چند نکته ای یادآوری می شود:
یکم: در تمامی کشورها چه گذشته و چه حال بسیاری از حوادث و وقایع اتفاق می افتد که هرگز در مطبوعات و رسانه ها، رسانه ای و منتشر نمی شود و یا اگر حتی هم رسانه ای بشود بطور ایما و اشاره، غیر شفاف و جسته و گریخته به نحوی اشاره می شود که فقط خواص و مطلعان، منظور را دریافت می کنند و نه دیگران. از آنجا که دست حوادث و روزگار از سال ۱۳۴۰ به بعد مرا به سمت مسائل مختلف دینی و فرهنگی، و بویژه سیاسی- اجتماعی کشاند. و در نتیجه بعد از پیروزی انقلاب در سال ۵۷ مستقیم، شاهد و یا ناظر و در گیر آن مسائل شدم و سرانجام با بنیان گذاری روزنامه انقلاب اسلامی توسط شاد روان ابوالحسن بنی صدر، به کار روزنامه نگاری– که قبل از آن هرگز فکرش هم به ذهنم خطور نمی کرد- کشیده شدم و سرانجام مسئولیت روزنامه انقلاب اسلامی در دوران ریاست جمهوری بنی صدر بر عهده ام گذشته شد. بعد از اجرای آخرین پرده کودتا علیه اولین منتخب تاریخ ملت ایران در سال ۶۰ راهی زندان شدم. طبیعی بود که در تمامی این دوران شاهد و ناظر و یا به دلیل حرفه روزنامه نگاری و داشتن مسئولیت پرتیراژترین روزنامه یومیه کشور(۱)، علاوه بر شاهد و ناظر بودن، خود مستقیماً درگیر حوادث و یا اتفاقاتی بوده و باز هم طبیعی است که در چنین وضعیتی به نوعی خود عامل و یا خود تنها منبع بعضی از رویدادها و وقایع باشم .
دوم: بارها نوشته و توضیح داده ام زمانی که در محبس ولایت فقیه بودم، با خود عهد کردم که اگر سالم از این سیاه چال سالم بیرون آمدم، آنچه را که خود شاهد و ناظر و یا به نوعی عامل آن بوده ام و یا با اشراف به بخشی از مسائل و رویدادها بتوانم برای روشن شدن آنها به تحقیق و پژوهش بپردازم، همگی آنها را در قالب کتاب و یا مقاله در اختیار ملت ایران که خود صاحبان حقیقتی آن هستند بگذارم. بعد از آزادی از زندان و تا حدی نازل سر و سامان دادن به زندگی خانوادگی، شروع به نگارش آن ها کردم، و هر زمان که موضوعی و یا بخشی از وقایع و علل و نتایج به بار آمده پایان می پذیرفت، در اختیار عموم قرار می گرفت و خدای را سپاسگزارم که آنچه تا به امروز انجام شده، تمامی آن رایگان در سایت اینجانب برای عموم مردم قابل دسترسی است.
سوم: به دلیل شرایط ویژه ای که خواسته و یا ناخواسته درگیر آن شده بودم، چه در دوران اشتغال در روزنامه انقلاب اسلامی و چه دوران زندان و چه در دوران مهاجرت به خارج از کشور، و به علت زندگی سخت و پر تلاطمی را که خانواده ام از سر گذرانده اند، هنوز هم بعضی از اثرات آن وضعیت پر تلاطم و سختی های طاقت فرسای در فرزندانم قابل مشاهد است. لذا در اینجا اذعان می کنم که من باید از تحمل و صبر و حوصله فرزندانم و بویژه همسرم که در تمامی دوران زندگی مشترک که واقعاً زندگی پر تلاطمی را تحمل کرده و با وجود این با صبر و حوصله به من اجازه داده شده که به عهد و پیمان خود عمل کنم، سپاسگزاری کنم.
چهارم: بعضی از افراد و یا صاحبان رسانه ها از من پرسیده اند که آیا خاطره و یا نکاتی مانده که آن را به نگارش در نیاورده و از آن صرفنظر شده باشد؟ تا جائی که ذهنم مرا یاری می رساند، تمامی آن رویدادها و وقایعی که من درگیر آنها بوده ام و یا توانسته ام با تحقیق و کار خستگی ناپذیر آنها را به حیطه شناسائی در آورم– الا نکاتی که از دید من جنبه تجربه تاریخی در بر نداشته و یا به لحاظ اخلاقی ممکن بوده شخصی را لکه دار کند- همه آنها در اختیار همگان قرار گرفته است و هنوز هم به یاری خداوند تا زنده هستم و توان ذهنی و فکریم اجازه می دهد تا آخرین لحظه حیات به کار پژوهش ادامه داده و نتایج آن در اختیار عموم قرار خواهد گرفت. با توجه به آنچه گفته شد، اخیراً باز هم به دفترچه های یادداشت، پرونده ها و فیش های خود، مراجعه کردم که اگر نکات، خاطره و یا رویدادی از قلم افتاده است، تا فرصت باقی است به آن ها پرداخته شود. ملاحظه شد که نکات قلیلی هنوز هست که زمانی فکر می کردم شاید چندان اهمیت نداشته باشد، و یا در کتاب های منتشر شده گذرا به آن اشاره ای شده باشد، اما اکنون فکر می کنم که هر مطلب و یا چیزی اهمیت ویژه خود را دارد، لذا بهتر است آن قلیل که هم که به جا مانده، به نگارش درآید و یا به توضیح و شفاف سازی بیشتر آنها پرداخته شود. در نتیجه تصمیم گرفته شد که آن قلیلی هم که مانده، تحت عنوان «در شفاف سازی تاریخ یا برگی از تاریخ » هر از گاهی منتشر گردد. و آخرین نکته اینکه:
پنجم: نظر به اینکه حق مسلم مردم است که آنچه به آنها گفته و یا نوشته می شود، باید راست و درست باشد. بر همین اساس هم هست که گفته می شود «اصل بر راستی است»، مگر خلاف آن که دروغ است ثابت شود. اینجانب سخت معتقدم، حداقل این حق آدمی است که مطلبی و یا چیزی را اگر نخواست نگوید و یا عنوان نکند، ولی از آن طرف اگر گفت و عنوان کرد، بر اساس همان اصل، حق مسلم مخاطبان و مردم هم هست که آنچه برای آنها نوشته و یا گفته می شود، راست و درست باشد. همه سعی و کوششم این بوده که آنچه می گویم و یا می نویسم بر راستی و حقیقت استوار باشد.
معهذا، خوانندگان محترمی که نوشته ها و کتاب ها و یا گفته های اینجانب را در رابطه با مسائل انقلاب و حول و حوش آن، تجربه زندان و یا تجربه های دیگر مطالعه کرده اند، به نظرم قادرند که راستی و ناراستی آن ها را بیازمایند و قضاوت کنند. اما همچنانکه بارها نوشته و گفته ام آنچه تا به حال به نگارش در آمده و یا تحقیق و منتشر شده حتی آن پژوهش ها، رویدادها که به نوعی خود عامل آن و یا تنها منبع آن هستم، وحی منزل نیستند و خوانندگان خود می توانند آنها را هم راستی آزمایی کنند. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
و اما به اصل مطلب که «چگونگی استعفای تیمسار قره نی از ریاست ستاد مشترک تا ترور وی» است بر گردم.
تیمسار سر لشگر محمد ولی قره نی، از جمله یکی کسانی است که حرف و حدیث های درست و نادرست و حرفهای بی سند و مدرکء بویژه بعد از اینکه فضای مجازی و رسانه ای در دسترس همگان قرار گرفته استء در مورد شخصیت و عملکرد وی گفته و نوشته شده است، قصد من ورود به آنها نیست، بلکه قصدم بیان آن اطلاعاتی است که در مورد استعفای سرلشکر قرنی و سپس ترور او بوقوع پیوسته است.
تیمسار قره نى در کودتاى ۲۸ مرداد سال ۳۲ سیا علیه دکتر مصدق شرکت داشته (۲) و بعد هم رئیس رکن ۲ ارتش شده است و در رابطه با کودتاى خود (۳) علیه حکومت محمد رضا شاه در سال ۱۳۳۸، حمایت کامل آمریکا را براى خود کسب کرده بود، ولى کودتاى وى بوسیله انگلیسى ها لو داده شد و سپس وی دستگیر و به سه سال زندان محکوم و از ارتش هم اخراج گردید، ولى به خاطر برخوردارى از حمایت آمریکایى ها، از اعدام او صرفنظر شد.
قره نى یکى از افرادى است که در انتقال قدرت از شاه به رژیم خمینى نقش ایفا کرده و با نهضت آزادی و یا بهتر است بگویم با مرحوم مهندس بازرگان در اینگونه روابط همکاری می کرده است و در پیش از پیروزی انقلاب، وى شخصاً از طریق ارتباط با ارتشبد حسین فردوست، ارتشیان را از دست زدن به هرگونه عمل علیه انقلاب برحذر مى داشته و تا پیروزى انقلاب و در روزهاى بحرانى با مهندس بازرگان و دیگر سران نهضت در ارتباط دائم بوده است. و احتمالاً به علت همین نقش ها بوده است که مهندس بازرگان او را به ریاست کل ستاد مشترک ارتش منصوب و حکم وی توسط آقای خمینی صادر می شود. البته آقاى قره نى پس از تشکیل دولت موقت، با دولت موقت و آقاى مهندس بازرگان بر سر مسائل ارتش و کردستان اختلاف پیدا کرد که در نهایت، این اختلافات موجب شد که وى از ریاست کل ستاد ارتش استعفا بدهد.
مطلعان، و بویژه مهندس مرحوم مهندس صادق امیر حسینی، در گفتگویی به اینجانب اظهار داشت: تیمسار قره نى بعد از استعفا از ریاست کل ستاد ارتش، روزی در قم به دیدار آقای خمینی، می رود و پس از گفتگو با یکدیگر، آقاى خمینى به او گفته بود، آماده باشید و وزیران خود را هم انتخاب کنید که به همین زودی ها، شما به نخست وزیرى منصوب خواهید گردید. تیمسار قره نى نیز آمادگى خود را اعلان کرده بود.
تیمسار قره نى در همان سفر و بعد از ملاقات با آقاى خمینى بطور پنهانى با آقاى شریعتمدارى نیز دیدار کرده بود. که وقتی این مطلب را به من گفت، من به او خاطر نشان کردم که شما اشتباه کردید که به دیدار آیت الله شریعتمداری رفته اید و این دیدار از دید آقای خمینی پنهان نمی ماند. بهرحال بعد از این جلسه به فاصله کوتاهی تیسمار قره نى ترور شد. ولى مرحوم مهندس صادق امیر حسینی می افزود: ترور تیمسار قره نى بى ارتباط با نامزدى وى به نخست وزیرى از طرف خمینى و ارتباط گرفتن وی با آیت الله شریعتمداری نبوده است.
آقای حاج لطفی، رئیس محافظین قره نى که مسئول سیاه جامگان هم بود، در زندان اوین در سال ۱۳۶۱ به اینجانب و دیگران اظهار داشت: بعد از آنکه تیمسار قره نى از سمت ریاست ستاد مشترک ارتش استعفا داد، آقاى خمینى او را خواست و به قم دعوت کرد و در جلسه ای که در قم با آقاى خمینى داشت، آقاى خمینى به او گفته بود، آماده باش و وزیرانت را انتخاب کن که به همین زودی ها، شما به نخست وزیرى منصوب خواهید گردید. تیمسار قرهنى نیز آمادگى خود را اعلان کرده بود. و کمی بعد از آن هم در ۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ ترور شد. زمانی هم که آقای خمینی در پاریس بود و انقلاب اوج گرفت، نام تیمسار قره نی به عنوان نخست وزیر احتمالی و یا ریاست ستاد مشترک ارتش بر سر زبان ها افتاد و از همان زمان معلوم بود که وی رابطه محکمی با آقای خمینی و طبعاً سایر سران انقلاب دارد.
البته اعلان شد که وى بوسیله گروه فرقان ترور شده است، اما ترور وی بسیار قابل تأمل است. زیرا اصل ترورهایی که به گروه فرقان نسبت داده شده، بسیار سئوال بر انگیز است و تا به امروز بطور قطعی مسجل نشده است که گروه فرقان چرا او را ترور کرده است. البته آقای جلال الدین فارسی در میز گرد بازخوانی پرونده بنی صدر در تاریخ ۱ تیر ۱۳۸۷ تصریح کرده است که:
«فارسی با بیان این که هیچ کس دیگر جز من نمی توانست بنی صدر را حذف کند، اظهار داشت: همین گروه فرقان که استاد مطهری و افراد دیگر را به شهادت رساندند، حاضر بودند همه را از بین ببرند، الا بنده را. گروه فرقان فقط دو نفر را قبول داشتند؛ یکی دکتر شریعتی و یکی هم بنده را. به همین دلیل من در جایی سخنرانی کردم و گفتم عده ای هستند که دکتر شریعتی و بنده را قبول دارند، اما امامخمینی را قبول ندارند و این ها همان خوارج هستند.» (۴) او در این بازخوانی سر نخ مهمی به دست داده است، اما ظاهراً به صلاح زعمای جمهوری ولایت مطلقه نبوده است که مسئله پیگیری شود. برای اطلاع بیشتر در این مورد، به مقاله «نقش جلال الدین فارسی در تروریسم سال های آغازین انقلاب» که همان زمان در تاریخ ۷ تیر ۸۷ نوشته شده و در سایت اینجانب قابل دسترسی است مراجعه شود(۵). تیمسار قرهنى هم چنانکه در بالا ذکر شد، پس از تشکیل دولت موقت، به فاصله کمی با دولت و آقاى مهندس بازرگان بر سر مسائل ارتش و کردستان اختلاف پیدا کرد که در نهایت، این اختلافات موجب شد که وى از ریاست کل ستاد ارتش استعفا بدهد.
اولین برخورد قره نی با مهندس بازرگان نخست وزیر بر سر نصب سر لشگر ریاحی به سمت وزیر دفاع پیش آمد. مرحوم بازرگان سر لشگر ریاحی را بدون مشورت با قره نی به سمت وزیر دفاع منصوب کرد و این عمل تیمسار قره نی را خوش نیامد.
دومین برخورد بعد از برکناری سر لشگر ریاحی از سمت وزارت دفاع پیش آمد. بعد از برکناری سرلشگر ریاحی از سمت وزارت دفاع، تیمسار مدنی به آن سمت منصوب شد (۶). تیمسار مدنی هم بدون مشورت با قره نی، رئیس ستاد مشترک ارتش، در هیئت دولت تصویب نامه ای را گذراند که طی آن، خدمت تمام سربازان از دو سال به یک سال تقلیل پیدا کرد. (۷) این مسئله در وضعیت بهم ریخته کشور تیمسار قره نی را نگران و ناراحت کرد و این دومین اختلاف قره نی با نخست وزیر شد.
سومین و آخرین برخورد بر س راختلاف با مسئله کرد ها و کردستان روی داد. در ابتدای دولت موقت آقای احمد صدر حاج سید جوادی وزیر کشور بود. وی آقای دکتر ابراهیم یونسی بانه را که فردی چپی بود به استانداری کردستان منصوب کرده بود. استاندار هم با عزالدین حسینی، دکتر قاسملو و کومله و چریک های فدائی خلق ارتباط داشت. هنگامی که کومله و بعضی دیگر از گروه های چپی مسلح، اوضاع کردستان را متشنج کردند و در شهرهای مختلف کردستان، بویژه سنندج به نمایش قدرت دست زدند، و کردها پادگان سنندج را در محاصره داشتند. تیمسار قره نی رئیس ستاد مشترک ارتش طی تلفن گرام رمزی به فرمانده پادگان سنندج، دستور داده بود که به ضد انقلاب فرصت ندهید و تا مهمات دارید، مقاومت و دفاع کنید، نیروی کمکی هم در اسرع وقت به آنجا خواهند رسید و در صورتی که اکراد مسلح و گروه های مختلف چپی بخواهند پادگان را اشغال کنند و اسلحه های آنجا به غارت ببرند و سپس فاجعه بیافرینند، شما باید به شدت به آنها حمله کنید و از اشغال پادگان جلوگیری بعمل آورید. (۸)
آقای احمد صدر حاج سید جوادی وزیر کشور، تلفن گرام رمز رئیس ستاد مشترک را در اختیار آقای یونسی استاندار کردستان قرار داده بود. آقای یونسی نیز که با کومله و چریک های فدائی خلق و عزالدین حسینی در ارتباط بود،؛ رونوشت آن را در اختیار آنان گذاشته بود. آن ها نیز متن این تلفن گرام را همراه با سابقه تیمسار قره نی که تیمسار رژیم شاه و چنین و چنان بوده را با این تلفن گرام رئیس ستاد مشترک ارتش مبنی اینکه با مهاجمین به شدت برخورد کنید را کنار هم گذاشته و نوشته بودند که قره نی جلاد رژیم شاه، در جمهوری اسلامی نیز می خواهد دست به همان کشتار بزند و آن را بین مردم پخش کرده بودند و بدینوسیله مردم را تحریک کرده بودند که به پادگان سنندج یورش و حمله کنند. از طرف دیگر آنها و مردمی را که تحریک کرده بودند، به پادگان سنندج حمل کرده و ستاد ارتش نیز اطلاعیه ای داد و مفتی زاده نیز طی اطلاعیه ای از مردم خواست که از اطراف پادگان سنندج دور شوند. (۹)
قره نی از این عمل آقای صدر فوق العاده عصبانی شده بود. وی می گفت: وقتی تلفن گرام رمز فرمانده ارتش در اختیار دشمن قرار داده می شود، مرتکبین این عمل در هر رژیمی که باشند باید تحویل دادگاه نظامی داده شوند و در آن دادگاه باید آن ها را محاکمه کرد. در این رابطه تعدادی از افراد که محرک و یا حمله کننده به پادگان بودند، توسط ارتش بازداشت شدند بودند. مرحوم بازرگان به زعم خود که می خواسته به نوعی غائله خوابانده شود، به قره نی می گوید، آن ها را آزاد کنید. قره نی پاسخ می دهد که من کردستان و مسئله کرد ها را می شناسم و آن ها را آزاد نمی کنم. بازرگان اصرار می ورزد که آن ها را آزاد کند. قره نی هم به بازرگان می گوید کتبی بنوسید و دستور دهید. بازرگان هم دستور کتبی می دهد که این ها را آزاد کنند. سپهبد قره نی هم بعد از این دستور تصمیم به استعفا می گیرد و در زیر همان دستور آزادی دستگیر شدگان، استعفای خود را اعلام می کند و بعد از آن یک استعفای چند صفحه ای دیگر می نویسد و به آقای خمینی می دهد. نتیجه این برخورد و جدال به استعفای قره نی منجر شد و وی در تاریخ ۶ فروردین ۱۳۵۸ از ستاد ارتش برکنار شد و در ۳ اردیبهشت ۱۳۵۸هم ترور شد. حال با توجه به اینکه عنوان شد که قره نی را گروه فرقان ترور کرده است و آقای جلال الدین فارسی هم تصریح کرده که گروه فرقان «حاضر بودند همه را از بین ببرند، الا بنده را»:
الف- به نقل از مطلعین عنوان شد که بعد استعفای قره نی از ریاست ستاد مشترک و دیدار با آقای خمینی و احتمال نخست وزیری ایشان مطرح می شود.
ب- و اعلان اینکه که قره نی را گروه فرقان ترور کرده و آقای جلال الدین فارسی هم تصریح کرده که گروه فرقان «حاضر بودند همه را از بین ببرند الا بنده را.» و
ج- مسجل است که آقای جلال الدین فارسی نامزد ریاست جمهوری از طرف حزب جمهوری اسلامی بود و سران حزب هم از او همه جانبه حمایت و پشتیبانی می کردند. حتی وقتی او در سال ۱۳۷۱ آقای محمد رضا رضا خانی کشاورز روستائی را در طالقان با اسلحه شکاری خود به ضرب سه گلوله کشت. (۱۰) و وی در دادگاه ای اولیه به قتل عمد و قصاص محکوم شد. اما سر انجام در زمانی که شیخ محمد یزدی به فرمان آقای خامنه ای بر قوه قضائیه فرمان می راند، او را از قتل عمد تبرئه و به پرداخت دیه محکم کردند. جالب است که بدانید او وقتی در دادگاه ها حاضر می شد، هیچگونه دغدغه ای نداشت و حتی در یکی از جلسات دادگاه مدعی شد که «مقتول را مهدورالدم می دانستم، خدا شاهد است اگر رسول اکرم هم بود، این را می گفت».(۱۱) حال با توجه به اسناد و مدارک و آنچه نسبت به آقای جلال الدین فارسی مشخص شده سئوال اصلی این است،
ه- ترور تیمسار قره نی به نفع چه کس و یا کسانی تمام می شده است؟
محمد جعفری،
۲۲ تیر ۱۴۰۲
mbarzavand @yahoo.com
نمایه و یادداشت:
۱- روش کارم در مدیریت و اداره روزنامه بر این امر استوار بود: مشکلاتی که با کار روزنامه مواجه می شدم، آن را به اطلاع عموم مردم برای کمک و استمداد می رساندم و بر خلاف عرف روزنامه نگاری در ایران تا آن زمان که تیراژ واقعی روزنامه ها به اطلاع مردم نمی رسید– زیرا قیمت پرداخت آگهی های روزنامه بر اساس تیراژ روزنامه پرداخت می شد- تصمیم گرفته شد که تیراژ روزنامه هم به اطلاع عموم مردم برسد. در این رابطه می شود به سرمقاله « اولین سال نو با سه روز تأخیر» سه شنبه ۱۱ فروردین ۶۰ انقلاب اسلامی، شماره ۵۰۳ یا کتاب روزنامه انقلاب اسلامی در مسیر تاریخ ص ۴۸-۴۷ مراجعه کنید. در آنجا توضیح مطلب چنین است: «بد نیست که در همین جا مختصری در مورد تیراژ روزنامه توضیحی بدهم: روزنامه انقلاب اسلامی در ابتدای کار با تیراژ ۸۰ هزار شروع کرد که تا زمستان ۵۸ تیراژ آن در این محدوده در نوسان بود و حدود ۲۰-۱۵ % هم برگشتی داشتیم. از زمستان سال ۵۸ و اوایل سال ۵۹ تیراژ روزنامه رو به فزونی نهاد و از شهریور به بعد تیراژ آن به سرعت سیر تصاعدی پیدا کرد و به ۱۲۰، ۱۸۰، ۲۰۰، ۳۲۰، ۴۰۰ و ۴۵۰ هزار رسید … . بعد از فزونی گرفتن تیراژ روزنامه و حل بعضی از مشکلات دست و پا گیر روزنامه، اینجانب از آذر ماه سال ۵۹ برای تحقیق و بدست آوردن میزان نسبتاً واقعی درخواست روزنامه به استان های مرکزی، اصفهان، خوزستان و خراسان سفر کردم و با بحث و گفتگو با نمایندگان روزنامه، بعضی از انجمن ها، بخش هائی که با فروش روزنامه سرو کار داشتند و تماس مستقیم با مردم، برآورد اینجانب از تقاضاها و میزان درخواست ها، حکایت از آن داشت که تیراژ نسبتاً واقعی فروش روزنامه در کل کشور بیش از یک میلیون نسخه است و چاپ چنین تیراژی نیاز به برنامه ریزی و امکانات دیگری از قبیل چاپخانه مستقل، تهیه کاغذ مصرفی مطمئن و از این قبیل داشت.»
۲- اسناد لانه جاسوسى شماره ۲۶، ص ۲۳
۳- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، فردوست، جلد ۱، ص ۳۳۰-۳۳۱ و ج ۲، ص ۴۷۹-۴۸۴
۴- بازخوانی پرونده بنی صدر: http: //www.farsnews.com/newstext.php?nn=8703310208
۵-
http: //mohammadjafarim.com/2008/06/28/%d9%86%d9%82%d8%b4-%d8%ac%d9%84%d8%a7%d9%84-%d8%a7%d9%84%d8%af%db%8c%d9%86-%d9%81%d8%a7%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%d8%b1%d9%88%d8%b9-%d8%aa%d8%b1%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%b3%d8%a7/
۶- کیهان ۵ اسفند ۱۳۵۷، ص ۲.
۷- کیهان ۲۲ اسفند ۵۷.
۸- اطلاعیه ستاد ارتش ملی در باره وقایع سنندج، اطلاعات، شماره ۱۵۸۱۲، دوشنبه ۲۸ اسفند ۵۷.
۹- در همان زمان آقای علامه احمد مفتی زاده که رابطه حسنه ای با جمهوری اسلامی داشت و در خواباندن غائله همراهی و کمک در خواباندن شورش کردهای مسلح می کرد. وقتی کومله و عزالدین حسینی متوجه شدند، که او هم اطلاعیه داده و از مردم خواسته که از اطراف پادگان سنندج دور شوند، خانه او را در سنندج مورد حمله قرار داده و قصد کشتن او را کردند. خواهر زاده مفتی زاده جریان را به آقای بنی صدر اطلاع داد. و از او کمک فوری طلب کرد. آقای بنی صدر هم به وی گفت که می گوید هلی کوپتری بفرستند و او را از آنجا به جای امنی بیرند.
آقای بنی صدر در منزل خواهرشان بهجت خانم، به مرکز ژاندارمری و شهربانی که هلیکوپتر در اختیار داشتند، اطلاع داد که فوری هلی کوپتری برای نجات جان مفتی زاده به آنجا بفرستند. فرمانده هلی کوپتر به وی گفت: وزیر کشور دستور داده است که هیچ هلی کوپتری پرواز نکند. آقای بنی صدر هم با عصبانیت گفت، وزیر کشور … می کند و بلافاصله به ستاد مشترک و دفتر خمینی و چند جای دیگر تماس گرفت و سرانجام فوری برای نجات مفتی زاده از مهلکه، هلی کوپتری فرستاده شد و وی را به جای دیگری نقل مکان کردند.
۱۰- در مورد جزئیات این قتل و چگونگی رسیدگی دادگاه های به قتل آقای محمد رضا رضا خانی چند کتاب نوشته شده و سایت های مختلف آن را از جهات مختلف توضیح داده اند، علاقمندان خود به آنها مراجعه کنند.
١١- https: //www.radiofarda.com/a/murders-with-huge-impacts-on-Iran-society/29970340.html