back to top
خانهدیدگاه هاخودفریبی و اعتراف ضمنی پیمایش گران رژیم نسبت به ابعاد نافرمانی اجتماعی...

خودفریبی و اعتراف ضمنی پیمایش گران رژیم نسبت به ابعاد نافرمانی اجتماعی زنان!، نویسنده تقی روزبه

Rouzbeh-Taghi-1 روزنامۀ دولتی ایران نوشت*، طبق یافته‌ های یک پیمایش‌ مراکز دانشگاهی، در حالی که غالب مردم (بیش از ۸۰ درصد) به حجاب اعتقاد داشته و به آن به عنوان یک الزام اجتماعی باور دارند، اما در این باره ۶۸ درصد مردم این‌ گونه احساس می‌ کنند که اکثر مردم با حجاب مخالف هستند! پیمایش‌ گران مأمور به نتیجه مورد حاکمان، آن را به دوگانگی شکاف بین ذهن و واقعیت نسبت می دهند! به ادعای این گزارش همین شکاف تفاوت بین واقعیت و احساس واقعیت، خود را در قالب تلقی از میزان بی‌ حجابان نیز نشان می‌ دهد. در واقعیت ملّی ۶.۴ درصد بانوان به کشف‌ حجاب روی آورده‌ اند، اما در یک ارزیابی وقتی از مردم پرسیده می‌ شود، به نظر شما میزان بی‌ حجابی چقدر است، پاسخ‌ ها تا ۵ برابر واقعیت متفاوت است و ارزیابی از بی‌حجابی توسط پاسخگویان تا ۳۰ درصد برآورد می‌ شود!

شکاف بین مردم و حاکمیت یا شکاف بین واقعیت و احساس واقعیت!:
 
اگر چنین شکافی تا این اندازه بزرگ واقعا بین ذهن و عین جامعه وجودداشته باشد و اگر به همه امور تعمیم یابد، بیانگر نوعی پریشان‌فکری حاکم بر کشور بوده و طبعاً هیچ موجودی تا چه رسد به یک کشور و جامعه با پیچیدگی‌ ها و چالش‌ های بسیار، با چنین شکافی بین ذهن و عین قادر به تداوم حیات نخواهد بود. در حقیقت می‌ توان گفت که در شرایط اشباع‌ بحران و بیگانگی کامل جامعه و یک دولت سرکوبگر و اقتدارگرائی که حاضر نباشد صدای مردم را بشنود، وجود چنین پدیده‌ ای شکاف تفاوت بین واقعیت و احساس واقعیت چه بسا اجتناب ناپذیر باشد و چنان‌‌ هم برجسته و مشهود باشد که هر نظرسنجی ولو توسط پیمایشگران رژیم، نتواند بطور کامل چشمش را به آن ببندد. با این‌ همه اگر نمی تواند به‌ طور کامل واقعیت عریان را انکار کند، اما سعی می کند که آن را مسخ و وارونه نماید. چنانکه در این رابطه به جای اذعان به واقعیت شکاف پرنشدنی بین دولت و مردم، با وقاحت کامل به جعل گزارۀ کاذبی چون تفاوت بین واقعیت و احساس واقعیت در بین مردم مبادرت می ورزد. بنابراین، آنچه را که خود دچارش هست، با فرافکنی به مردم نسبت می دهند.

البته کارگزاران نظام نمی گویند که چرا و چگونه مردمی که گویا بالاتر از ٪۸۰ ذوب در ولایت و دین و معتقد به حجاب شرعی و مدنظررژیم هستند، چه نفعی و هدفی و نیازی به تحریف واقعیت دارند؟ اما بی تردید حاکمان در جعل گزاره فوق ذینفع هستد. برای آن ها که مشغول سرکوب نافرمانی شکوهمند و پردامنه زنان جامعه‌‌ایران هستند، بطوری که حتی اخیراً کارشناسان سازمان ملل هم ناچارشدند نسبت به‌ وجود ابعاد سرکوب گسترده و ‌اعمال آپارتایدجنسی/جنسیتی در کشور ایران اذعان و اعتراض کنند، در چنین شرایطی رژیم نیاز مبرمی به جعل آمار برای توجیه خشونت و تهاجم  گسترده‌ای که علیه حق آزادی پوشش و دیگر حقوق بدیهی و اولیه انسان راه‌انداخته است دارد. در این مورد واقعیت جامعه، جامعه واقعی و نه آن‌ جامعه صوری و برساخته ای که حاکمان میل دارند آن را جایگزین حقیقت کنند، چنان کوبنده و غیرقابل کتمان است که حتی بخش‌ مهمی از باورمندان به‌ مذهب‌حاکم و اصلاح طلبان و حامیان دیروز و چه بسا امروز نظام هم نمی توانند آن را بپذیرند و از آن به‌ عنوان خود براندازی یاد می کنند.

ابعاد نافرمانی حول آنچه که خامنه ای حرام شرعی و سیاسی نامید، تا حدی است که رژیم را مجبور ساخته است که برای توجیه سرکوب گسترده خویش بجای آن که منشأ‌ این ادعای کاذب و دوگانگی شیزوفرنیک را در خود جستجو کند، و به اکثریت بزرگ جامعه اتهام اختلال ذهن و روان‌ پریشی می‌ زند. صرفنظر از گزارش‌ های دیگری که تأیید کننده همین رویکرد اکثریت جامعه است، گرچه حتی اگر به‌ فرض ادعای رژیم پیرامون در اکثریت بودن مدافعان حجاب هم صحت می‌ داشت، باز هم مجوزی برای سرکوب حق پوشش آزاد اقلیت فراهم نمی کرد. در حقیقت حتی رفتار و عملکرد خود رژیم برهان قاطعی است بر کذب این ادعا، و تأیید همان حقیقت جامعۀ واقعی و نافرمان است. به فرض اگر ادعای رژیم یعنی همان بیش از ۸۰ درصد واقعیت می داشت، و یا میزان بی حجاب‌ ها همان ٪۶.۴ بود، و رژیم نگران گسترش آن به سطوح فراگیر و خطرحکومت ناپذیرشدن همگانی نبود، هیچ حکومتی مگر آن که دستخوش جنون شده باشد، اگر حتی به‌ اندازه یک ارزن عقل می داشت، هرگز حاضر نمی شد برای چنین درصدی چنین جنگ بزرگ و همه جانبه ای را با کلیت یک جامعه براه اندازد و تر و خشک را با هم بسوزاند. هیچگاه متوسل به آن لایحه کذائی و حقه‌ بازی‌ های کثیف و بزدلانه برای تصویب باصطلاح یک قانون که دیگر حتی لایحه هم نبود و با تهدید و سلب خدمات اجتماعی و حقوق اولیه و جرائم سنگین و زندان‌ و تعمیم نظام پلیسی و کنترل به همه عرصه‌ های اجتماعی که چیزی کمتر از تنبیه همۀ ملت و اعلام جنگ به‌ همه شهروندان و اقشار مختلف آن نیست. به این ترتیب، نمایندگان دست نشانده و به فرموده، با سلب خدمات اجتماعی و تهدید شغل و حقوق اولیه‌ ای که هر دولتی موظف به تأمین آن‌ هاست و نیز با پلمب کردن بسیاری مؤسسات اقتصادی و اجتماعی در شرایط تورم عنان گسیخته و فقر و فلاکت، عملاً حتی از حوزه حجاب هم فراتر رفته و کل جامعه را هدف گرفته است. اعلام چنین جنگی به معنی تغییر اولویت‌ های رژیم است.

چنان‌ که می دانیم سال فعلی توسط خامنه ای، سال مبارزه علیه تورم و گرانی و رونق‌ اقتصادی نام‌ گذاری شده بود که اینک به اولویت تأمین حجاب با هدف ایجاد جامعه اسلامی تبدیل شده است. البته در اصل دلیل چرخش‌ چنین آشکاری تهدید وجودی و احساس خطری است که حاکمیت و هسته اصلی قدرت از جانب خیزش انقلابی مردم دارد. به این ترتیب، معلوم می شود که خود رژیم هم بهچه که خود می گوید، باور ندارد. او بهتر از هرکسی می داند که امروزه با واقعیت یک عصیان و نافرمانی گسترده و درحال گسترش زنان و همدلی یک جامعه خشمگین با آن و علیه دیگر تبعیض‌ های سیستماتیک موجود مواجه هست.

معمولاً وقتی صحبت از افت و خیزهای جنبش می شود، عادت بر دیدن جنگل از پشت درختان است. و حال آنکه، تداوم خیزش ولو با لحاظ کردن افت و خیزهای طبیعی و یا تغییر اشکال و ریل‌ ها، غالباً جلوی چشمان ما جاری است. چرا که ابعاد و شدت بحران‌ ها و از جمله، سیاست‌ های بحران آفرین خود رژیم، به سختی به جامعه و جنش‌ ها اجازه سکون و رکود بدهد. بر عکس هر دم شاهد کنده شدن و پرتاب بخش‌ ها و لایه‌ هائی از جامعۀ موسوم به خاکستری که خود را فشر متوسط می نامند، به سمت صفوف جنبش اعتراضی و بسط آن به عنوان تنها گزینۀ دفاع از زندگی و احتراز از نابودی و ویرانی خود و جامعه و کشور، ولاجرم تغییر مداوم توازن نیرو به سود جنبش هستیم. تنها لازم است که کلیت جنبش و تغییر ریل‌ های آن در تناسب با فشارها و سرکوب‌ ها را به شکل معینی از مقاومت تقلیل ندهیم و اهمیت هر بخش و هر حوزه را در پیوند با دیگر بخش‌‌ ها، دریابیم.

البته رژیم که متوجۀ این ضعف و تحلیل رفتن خود شده، برآن شده است که به نوعی با قدرت‌ های منطقه ای و خارجی برای تقویت درآمدهای مالی و کاهش فشارها، ولو به شکل توافقات عملی و نانوشته و حتی موقت، حول برخی آزاد سازی های مالی و یا کاهش تحریم‌ ها در ازای کاهش اندازه و غلظت غنی سازی و برخی سیاست‌ های منطقه ای، کنار آید. اما همین ها نیز می توانند وقتی بحران به نقاط اشباع نزدیک می شود و سیستم دچار بحرن بازتولید قدرت و مؤلفه‌ های آن است، بجای تقویت انسجام، بر شکاف‌ های درونی آن و انتظارات جامعه و حتی تقویت اهرم فشارهای خارجی، بیفزاید.

این نبرد و نافرمانی اجتماعی کنشی است جاری در عرصه عمومی علیه حکومتی درنده، چون حکومت اسلامی. کنشی با ریسک بالا و جسارت نهفته در‌ آن برای بازپس‌ گیری قلمرو مهمی از عرصه حیات اجتماعی از چنگ رژیم. چنین کنشی در عین حال، هم به عنوان نتیجه، و هم تداوم خیزش زن، زندگی، آزادی است به شکلی دیگر و در بستری دیگر که این چنین رژیم درمانده و غرق در بحران و پیشا مدرن و انگل واره در کالبد جهان امروز را به خشم آورده و دستخوش رفتارهای شیزوفرنیک کرده است.

گسترش این مقاومت و تحکیم اتحاد صفوف آن حول مطالبات مشترک یک جامعه متکثر، بسط دامنه مقاومت بر پایه فعلیت بخشیدن به‌ دست‌ آوردهای تاکنونی خیزش در ریل‌ های مختلف جامعه ای که انباشته از بحران‌ ها و تبعیض‌ های گوناگون است، و نیز اهتمام به پراکنده کردن صفوف دشمن و تشدید شکاف‌ های درونی حاکمیت، بویژه در ارگان‌ های سرکوب و لایه‌ های پائینی آن‌ ها، نهایتاً توازن قوا را به سود جنبش بهم زده و رژیم‌ بی آینده را به‌ محاصره خود در خواهد آورد! نباید فراموش کنیم که رژیم اساساً، فاقد عقبه‌ های استراتژیک بقاء است. تنها تکیه گاه اصلی آن نیروی سرکوب و تفوق تاکتیکی گرچه شکنندۀ آن است که می تواند در بستر پایداری و گسترش صفوف مقاومت، ترک خورده و زایل شود.

تقی روزبه،
۲۰۲۳.۰۹.۰۶

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید