back to top
خانهدیدگاه هامحمد شوری; اسلام با چماق و هویج

محمد شوری; اسلام با چماق و هویج

shuri mohamad

داستان روحانیت(داستان هفتم)
این یک داستان واقعی ست!

در پسا بهمن۵۷، چماق اسلام فقاهتی، حکومت شرعی اسلام سیاسی ولایت فقیه بر اسلام سیاسی روشنفکران دینی، و هویج افرادی چون: مهدی بازرگان، ابوالحسن بنی صدر و عبدالکریم سروش فائق آمد.
چماق بر هویج پیروز شد تا روحانیت و روحانیون، نصربالرعب مانع رفتن مردم به جهنم شوند.
اولین رئیس جمهوری منتخب مردم ایران (ابوالحسن بنی صدر) وقتی در اعتراض به قطع دست سارق گفت:
“اگر بخواهید در جامعه ای که اکثریت وسیعی به معنی واقعی کلمه گرسنه و بیکارند برای دزدی مجازات دست بریدن قرار بدهید، بعد از مدتی مردم بی دست خواهند شد!” (روزنامه انقلاب اسلامی، ۱۲خرداد)
از سوی قاضی القضات و رئیس قوه قضائیه وقت(سید محمد حسین بهشتی) پاسخ شنید که:
“از ایشان باید سوال کرد: دست نبرند آنوقت یعنی دزد را آزاد بگذارند یا زندان ببرند؟ اینکه فرقی نمی کند؟ اگر در جامعه ای که فقر و محرومیت چنین گسترده وجود داشته باشد بخواهند دزد را زندان ببرند همه جای این مملکت زندان خواهد شد!” (روزنامه کیهان در تاریخ۱۴خرداد۱۳۶۰)
روزنامه انقلاب اسلامی در ۱۳خرداد۱۳۶۰خبری با منتشر می کند با این متن:
“به حکم دادگاه انقلاب اسلامی بهشهر، … فرزند … (۲۱ساله) بجرم سرقت اموال بیت المال کمیته امداد امام خمینی کله کاه، به قطع ۴انگشت دست راست محکوم و حکم صادره در جمعه شب به مرحله اجرا درآمد. وی مبادرت به سرقت ۱کیسه برنج بزرگ، ۹قوطی روغن ۱۷کیلویی و یک کیسه تاید (پودر رختشویی) از اموال کمیته امداد امام خمینی گلوکاه کرده بود.”
در ارتباط با همین خبر، روزنامه کیهان، ۱۸خرداد۱۳۶۰ گفت و گویی با حجت الاسلام ایمانی حاکم شرع و عامل صدور اجرای حکم انجام می دهد.
پرسشگر در مقدمه ای می نویسد:
“در شرایطی که دزدان سرمایه دار میلیون میلیون اموال ملت مستضعف را به غارت می برند آیا صحیح است که بخاطر یک کیسه برنج، ۹قوطی روغن نباتی۱۷کیلویی و یک کیسه پودر ظرفشویی که جمع آن بالغ بر ۵ هزار تومان هم نمی شود، دزدی را به قطع انگشتان دست محکوم کنیم؟ موضوع دیگری که قابل اشاره است حاکم شرع یک شهر به اعتقاد ما باید در حدی به مسائل اجتماعی و اقتصادی جامعه ورود داشته باشد و مسائل را از نگاه مدبرانه و آگاهانه و تسلط به این مباحث مورد مداقه و امعان نظر قرار دهد. حال آنکه حاکم شرعی که صادر کننده این حکم خاص می باشد برخورد دقیق و لازم در کلی ترین مسائل جامعه را ندارد!”
حجت الاسلام ایمانی پاسخ می دهد:
” آیه قرآن در مورد قطع ید دزد صریح است و برو برگرد هم ندارد! و ما هم می دانیم جهتش چیست؟
جهتش این است که وقتی که دست دزد بریده شود جلوی هزاران دزدی گرفته می شود و دست هم آشکار است و تنبیهی می شود برای دیگران. دیگران جرات نمی کنند دزدی بکنند حکام شرع نیز در تشخیص خودشان مستقل هستند. خود من بیش از ۳۰سال است که در حوزه علمیه قم هستم و در آنجا تدریس می کنم و بچه طلبه هم نیستم که پنج، شش سال درس خوانده باشم. هم سن من شهادت می دهد و هم علمای قم مرا می شناسند. ما این مسئولیت را قبول کردیم وظیفه ماست حکم خدا را تا آن حد که تشخیص می دهیم اجرا کنیم!”
خبرنگار در مصاحبه ی دوم خود با وی پرسد:
جناب ایمانی ما در مصاحبه ای که با سارق محکوم به قطع ید داشتیم ایشان مطالبی را گفتند که من لازم دیدم بار دیگر با شما مصاحبه ای داشته باشم.
آقای…. محکوم به قطع ید اظهار نمودند: که من اقرار به جرم کردم و همه اموالی را که به سرقت برده بودم تا دینار آخر پس دادم و تقاضای عفو نمودم و گفتم که از من تنها یکبار سراغ دارید که سرقت کرده باشم و از شما می خواهم که در این جمهوری اسلامی به عنوان یک پدر مرا مورد عفو قرار بدهید تا خودم را اصلاح کنم، اما مقبول نیفتاد. من شخصا سوال می کنم اگر کسی عفو بخواهد با این شرایط، این عفو واقع نمی شود!؟”
حاکم شرع در پاسخ می گوید:
“این حد چون حد خدایی است؛ یک حد داریم، یک تعزیر داریم. تعزیر به معنای تادیب است. تعزیر در اختیار حاکم شرع است. نگاه می کند و می بیند که طرف آیا پشیمان شده است یا نه؟ سنش درچه حدیست؟ و آگاهی او تا چه حدی است، آنوقت یا تعزیر می کند یا می بخشد! اما حدود، شارع مقدس خودش یک چیزی را ذکر کرده و تعیین کرده، در آن قسمت حاکم شرع اختیار ندارد و ناچار است که حدود را اجراء کند! شما فرد را در نظر می گیرید و ما اجتماع را در نظر می گیریم. ما مشاهده می کنیم که با یک دست بریدن جلوگیری از هزاران دست می شود که بریده نمی شود! یعنی جلوگیری از هزاران سرقت می شود و جلوی سرقت ها گرفته می شود. بسیاری از مصالح و مفاسد است که از نظر ما مخفی است و خود خالق می داند که چه مصلحتی دارد. ما از نظر اینکه مسلمانیم و مسئول هستیم یعنی مسئولیم، حاکم شرع را قبول کردیم، ما خلاصه تسلیم قرآن و اسلام و این برنامه هستیم. قطع ید یک نفر جلوی هزاران سرقت را می گیرد. جلوی بریدن دست هزاران نفر را می گیرد. یعنی دزدی ها از بین می رود!”
پیش از تاسیس ج.ا، نظریه پردازی از اسلام سیاسی در جهان اسلام و میان اهل تشیع و اهل تسنن همواره جریان داشته و رویکرد و نظام فکری آن نیز بیشتر در سمت و سوی اصلاح و رنسانس بوده است؛ اما با حاکم شدن ولایت فقیه در پسا انقلاب۵۷، و پیروزی اسلام سیاسی در ایران، آن جنبه ی خشونت رادیکالیسم افراطی اسلام سیاسی آرام آرام فربه شد.
داعش (که هدایت شده ی سمت و سویی است که بلحاظ فکر و اندیشه، اعتقادی به اسلام ندارد) اوج آن است. و حکومت طالبان نیز آن روی سکه ی سنی مذهب اسلام سیاسی است که در بیخ گوش ایران آنرا به قدرت رساندند!
مانیفست چماقی اسلام سیاسی، تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی است؛ که با آن چماق بر هویج پیروز شد!
اکبر هاشمی رفسنجانی(از روحانیون حاکم و ضلع پر قدرت نظام ولایت فقیه که خمینی را جهت می داد) سنگسار، قطع دست و دار کشیدن را روش پیشگیری می دانست و در جمع نمازگزاران _که در تائید سخنانش فریاد تکبیر هم سر می دادند!! _ گفته است:
“روش های پیشگیری در اسلام آنقدر قوی است که در مسائل تربیتی حاضر نیست به سبک دمکراسی غرب اول میدان را برای تبلیغات گمراه کننده باز بگذارد و اجازه دهد مردم در لجنزارغوطه ور شوند و بعد وسیله ی اصلاح بسازد…[اسلام] حتی در تبلیغات اجازه ی پخش اوراق و کتب مضله را نمی دهد… کتاب گمراه کننده خرید و فروشش، چاپش، حتی نگهداریش هم حرام است. اسلام قوانین کیفری بسیار روشن و قاطعی دارد. ما قصاص داریم و حدود مختلف داریم. از اعدام و سنگسار و به دارکشیدن و قطع دست و پا و شلاق و تعزیرهای انواع کوچک تر و دیه ها، و جریمه های مالی… قرآن در مورد حفظ حدود و حقوق جامعه و فرد و اجرای حدود خیلی اصرار دارد.”
(نماز جمعه، ۱۰مهر۱۳۶۰، کتاب در مکتب جمعه، ج۴، ص۱۳).
همانطور که در دوره ی قرون وسطا و انگیزاسیون استبداد دینی حکومت کلیسا با رنسانس به آن پایان داده شد، تصور همگان از انقلاب بهمن ۵۷ نیز خلق رنسانس در عقاید اسلامی بود. نگاهی که پیشتر دکتر علی شریعتی با عنوان پروتستانتیسم اسلامی از آن یاد کرده بود!
بعد از پیروزی مردم علیه سلطنت در بهمن ۵۷ نیز انتظار همه _حتی جامعه ی توده ای که عکس خمینی را در ماه تصور می کرد_ این بود که پس از سقوط شاه، اسلام برای آنان عدالت و آزادی می آورد!
اسلام سیاسی در ایران پس از سالها مبارزه در جهان اسلام توانسته بود در گوشه ای از جغرافیای مسلمانان اداره ی حکومت و جامعه را بدست آورد. و از آن به عنوان ام القرای جهان اسلام یاد کردند! اما خیلی زود، شهد شیرین رویای روشنفکران دینی و احزابی مثل نهضت آزادی ایران، و روحانیت مستقل و خوشفکری چون: آیت الله طالقانی وعلی گلزاده غفوری _که تصور می کردند می توانند در اداره ی حکومت، تفکر آخوندیسم خمینی را اصلاح کنند تا مردم دنیا بتوانند اسلام را از نو بشناسند_ تلخ شد و این تصور به تصدیق نرسید؛ و دیوارش با چماق روحانیان کج اندیش خود شیفته ی متوهم از خود راضی، کژ و کج بالا رفت وجهنمی از فقر، و فحشا، زندان و شکنجه با چاشنی اعدام های فله ای بنام فقه فقاهتی و مدیریت ولایی برای مردم به ارمغان آورد!
“محمود طریق الاسلام” از اعضای سازمان مجاهدین خلق و ایضا از محکومین ساواک شاه بود که بعدها به تشیکلات راه کارگر پیوست و در سال۱۳۶۰ توسط نظام ولایت فقیه اعدام شد.
دوربین تلویزیون ج.ا، مادر و پسری را نشان می‌دهد که مقابل هم نشسته‌اند. پسر زار می‌گرید و التماس مادری می‌کند که جلوی او نشسته است و به وی می‌گوید: «وقتی محارب خدا باشی، نمی‌خواهمت…»!
زن از لزوم «توبه» و وقوع «اعدام» به فرزندش خبر می‌دهد.
مادر محمود در مکتب «خانم امین» تحصیل کرده بود. خانم امین را در اصفهان همگی به خوبی می‌شناختند؛ یکی از مشهورترین و با نفوذترین مدرسین مذهبی در آن شهر که مدارج مختلف فقه را طی کرده و استاد مادر طریق‌الاسلامی بود.
زنی که در ویدیو مقابل فرزندش نشسته است، پیش از انقلاب هم، وقتی محمود در زندان‌های زمان شاه محبوس بود، به سراغ فرزندش رفته و با نفوذ خانوادگی، ثروت و ارتباط با مراجع و دستگاه‌های امنیتی شاه، توانسته بود حکم اعدام فرزندش را به حبس ابد تغییر دهد.
هاشمی رفسنجانی در باره ی آن، در خطبه نماز جمعه چنین می گوید:
“علی بن ابیطالب می فرماید که 《اگر آدم گوسفندانش را دور و بر قرقگاه بچراند ممکن است این گوسفندها بروند داخل و در قرقگاه بشوند》 مشتبهات را اگر مرتکب شویم بگوئیم این ها مکروه است مهم نیست، می افتیم به محرمات. باید حالت احتیاط و بیدار باش را همیشه حفظ کنید هر جا دیدید دارد بوی گناه می آید و بوی انحراف می آید همان اول ترمز کنید و جلو نر‌وید. در مسائل سیاسی نمونه های عجیب و غریبی داریم. همین “طریق الاسلام”، طریق الکفری که پریروز اعدام شد، یک مصداق همین بود. این ها از اول دستورات ضد اسلامی به آنها ندادند. از اول که خواستند شروع کنند آمدند گفتند مارکسیست ها در بعضی چیزهایشان درست می گویند. طرفدار کارگرند! فلانند! از این چیزها!! یک جاذبه ای برای مارکسیست ها درست کردند. آمدند نسبت به روحانیت خرده خرده یک چیزهای بدی گفتند. گفتند: روحانیت مرتجع است. طرفدار سرمایه دار است. از این حرف ها!! ذهن این را آلوده کردند. اول مثلا _کتاب های_ اشارات مثلا مرحوم دکتر شریعتی را که گاهی در باره زر، زور و تزویر و از اینجور چیزها بود به این ها می دهند. خوب او آنرا در یک بحث های کلی گفته که در جای خودش با ارزش است، اما همان قطعه را می دهند می گویند: شما این ها را بخوانید. این روحانیت را در کنار سرمایه دار و در کنار یک حاکم مقتدر می گذارد، می گوید: زر، زور، و تزویر. پس روحانیت مزور است. “ملک، ملا، مالک” از این‌چیزها اینجور درست می کند. برای ذهن یک جوان یک قیافه بدی درست می کند. بعد می آیند از کتاب های او یک چیزهایی می خواند. یکی هم مثلا می روند یک آخوند ساواکی را پیدا می کنند، یک آخوند منافقی را پیدا می کنند و اعمال او را به نام یک روحانی به رخ می کشند. و این جوان را بدبین می کنند. رفته رفته به کتابی که روحانی می خواند بدبین می شود. به فقه بدبین می شود. به حوزه بدبین می شود‌. تا کارش می رسد به جایی که در مقابل امام می ایستد! این حالت در زندگی همه ی انسان ها هست. بنی صدرها! از روز اول بنی صدر امروز نبودند که مقابل امام بایستد. از اول یک انتقادکی به امام می کرد. همان وقت ها هم در شورای انقلاب یک چیزهایی می گفت. همین می گفت خوب امام سیاسی نیستند. مثلا هی رفته رفته جلو می آید، جلو می آید تا این حالت را پیدا می کند. تمام گناهکارها، تمام محارب ها (آنهایی که ریشه اسلامی دارند حالا من بحث می کنم) و زناکارها؛ دزدها، چاقوکش ها، بمب اندازها، و این دلال های مظالم، همه این هایی که داریم آنها روز اول قدم‌ های کوچک برداشتند رفته رفته جلو آمدند به این روز سیاه و تباهی افتادند. بعد هم‌ می خواهند خودشان را توجیه می کنند. ذهن انسان‌ اینجوری است!
(۲۳مرداد۱۳۶۰،کتاب در مکتب جمعه، ج ۳، ص۳۵۸).
چماق روحانیون حاکم آنچنان هویج نما شد که والدین را بر فرزندان شوراند: آنجا که موسوی اردبیلی (رئیس اسبق قوه قضائیه) در نماز جمعه می گوید:
«امروز مادری تلفن می کند از من می پرسد من بچه ام منافق است زورم هم نمی رسد، نمی توانم بروم جایی بگویم، می ترسم تا او را بگیرند او مرا بکشد، [آیا] من زهر به غذایش بریزم شرعا درست است؟!».(تکبیر نمازگراران)!
(کتاب در مکتب جمعه، ج۴، خطبه نماز،۲۲آبان ۱۳۶۰، ص۹۲).
رویه ی حذف، نتیجه ی فقه چماقی شد:
احمد سلامتیان (در کسوت نمایندگی اولین دوره ی مجلس شورای اسلامی) در صحن علنی پارلمان، با نشان دادن لباس نیمه پاره اش، فریاد می زند:
“این است باقیمانده ی لباس یک نماینده مجلس!”
و ادامه می دهد:
“من نامه ای سرگشاده به آقایان دکتر بهشتی، هاشمی رفسنجانی، رجایی و مهدوکنی، از مسئولین ذی اختیار جمهوری اسلامی نوشته ام. وقت نیست که همه ی نامه را بخوانم، ولی نامه را می دهم به مطبوعات و خواهش می کنم از مسئولین این جمهوری، اگر نمی خواهید استبداد سیاسی در این ممکلت مستقر شود، که نوبت خودتان هم بعدا فرا می رسد، چون اول از شما شروع نمی کنند، ما که رفتیم نوبت شما هم خواهد رسید”.
(روزنامه انقلاب اسلامی، ۱۲ فروردین ۱۳۶۰)
چند ماه بعد نیز ، روزنامه انقلاب اسلامی۱۶خرداد۱۳۶۰، نامه ی گروهی از نمایندگان مجلس به هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس) را منتشر می کند:
جناب آقای هاشمی رفسنجانی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی!
اصل۸۴ قانون اساسی می گوید:
“هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید”. و در اصل ۸۶ می گوید: نمایندگان مجلس در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهار نظر و رای خود کاملا آزادند و نمی توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده اند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود داده اند، تحت تعقیب یا توقیف کرد. شما بخوبی می دانید که از ماه های اول افتتاح مجلس که تا حدودی مواضع سیاسی نمایندگان مجلس روشن شد، عده ای از نمایندگان که از نظر نفر در اقلیت قرار دارند، همواره به جرم ابرازعقیده و اظهار رای تحت فشارهای مختلف قرار گرفته اند. از نیش زدن های گوناگون زبانی در مجلس گرفته تا توهین در خارج مجلس و تهدید و حمله به سخنرایی ها و حتی کتک زدن ها مشاهده شده است!
از جمله: مدتهاست که عده ای دم ورودی مجلس اجتماع می کنند و به عده ای از نمایندگان که به نظر آنها منحرف هستند به شکل های مختلف توهین می کنند. متاسفانه با سکوت وحتی مستقیم و غیر مستقیم توجیه کاری های بسیاری مسئولان از این شگردهای انحرافی این عده گستاخ که اعمالشان با هیچ معیار اسلامی و انسانی سازگاری ندارد…” (اسامی برخی از امضا کنندگان: محمد رضا امین ناصری، سازگارنژاد، میزنی، مصطفی تبریزی، یوسفی اشکوری، ارسلان فلاح حجت، انصاری، رضا اصفهانی، رضا رمضانی، حسن بهروزبه، نصراللهی، محمد محمدی، سیدین، محمود صادقی…)
با استمرار خالص سازی در اسلام به شیوه ی اسلام فقاهتی(فنته ی اصل ولایت فقیه) و نظارت حراستی نظارت استصوابی، به استناد قانون، قانونی نوبت حذف به همه رسید: و بعد از ۴۵سال، در آبان۱۴۰۲، صدای مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی را اینگونه بلند کرد:
“رد صلاحیت گسترده نمایندگان منتقد مجلس، شاهکار یکدست بودن حاکمیت است. این روش، به معنای مجبور ساختن مردم به سکوت در برابر عملکردهای حکمرانان است، آنهم اجباری که حتی شامل نمایندگان مجلس شورای اسلامی، یعنی کسانی که طبق قانون اساسی حق نظارت بر عملکرد حکمرانان را دارند می‌شود. چنین روشی را فقط می‌توان در جائی مثل کره شمالی سراغ گرفت که استبدادی‌ترین حاکمیت را دارد. در نظام جمهوری اسلامی ایران که قانون اساسی آن در اصول متعدد، بر آزادی بیان و قلم و تجمعات و اظهار عقیده تأکید کرده و محدود ساختن آن را جرم دانسته، چنین روشی بهیچوجه قابل قبول نیست و عملکرد هیأت‌های اجرائی در رد صلاحیت منتقدان، اعم از آنها که اکنون در مجلس حضور دارند و آنان که در مجلس نیستند، قطعاً خلاف قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی است.”
این در حالی است آن آزادی که ایشان از قانون اساسی نقل می کند و از آن سخن می گوید ۴۴سال است که در زندان ولایت مطلقه فقیه حبس است.
مدیر مسئول این روزنامه حتما فراموش نمی کند که در سال ۱۳۶۴ و برای دوره ی دوم ریاست جمهوری علی خامنه ای وقتی به دلیل نبودن کاندیدا و ایضا، حذف مهدی بازرگان از دور رقابت در انتخابات، اعلامیه ای توزیع شد و از مردم خواسته شد که رای سفید بدهند، این روزنامه با نوشتن یادداشتی در تاریخ ۲۲مرداد۱۳۶۴ آنرا توطئه رای سفید نامید!
اسلام سیاسی فقه فقها، آنجا که نمی شد و نمی توانست همه ی مزاحمین را به یک شیوه حذف کند، به استناد همان فقه(یابهتر است بگوئیم متمم قرآن!!) به بهتان زدن متوسل می شود و نماینده ی ولی فقیه در روزنامه کیهان در توجیه آن نویسد:
“در فقه بابی داریم تحت عنوان «مباهته». مطابق با این بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبیت و نفوذ زیادی دارد و در عین حال خلاف اسلام سخن می گوید و نمی توان مردم را ازاطراف او پراکنده کرد، می توان به او «بهتان» و «تهمت» زد و شخصیت او را تخریب کرد و از این طریق با او در پیچید و از نفوذ و تأثیرش کاست”!
آذری قمی: (که خود مغضوب همان فقهی شد که از آن دفاع می کرد و سرانجام هم در حصر مرد) می گوید: “بعضی معتقدند انقلاب اصل است، و اگر فکر فلان فرد در جامعه مطرح شود به ضرر انقلاب است، لذا باید صاحب چنین فکری را از چشم مردم انداخت”! (روزنامه کیهان۲۹ تیر ۱۳۶۵).
و البته بعضی از افراد را هم با ربایش، و به فتوای روحانیون و توسط کارگزاران روحانیت در وزارت اطلاعات ج.ا (واجا) سلاخی و کارد آجین کردند:
محمد مختاری در روز پنج‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج می شود و دیگر باز نمی گردد، تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران او را ربودند و به قتل رساندند.
جنازه پوینده در بادامک شهریار پیدا شد. ۱۸آذرماه محمد جعفر پوینده یکی دیگر از نویسندگان و مترجمان کشور پس ازخروج از محل کارش در خیابان ایرانشهر تهران ناپدید شد و هرگز به منزل نرسید. جنازه ی وی روز ۲۱آذر در بادامک شهریار پیدا شد! (نشریه عصرما ۲۵ آذر ۱۳۷۷ش ۱۱۰).
جنازه مجید شریف هم درخیابان استاد مطهری پیدا شد: پزشکان قانونی سرگرم آزمایش های پزشکی هستند تا علت مرگ دکتر مجید شریف، مترجم و جامعه شناس را تعیین کنند. خانواده متوفی به خبرنگار می گویند: دکتر شریف روز پنجشنبه، ۲۸ آبان ماه از ساعت۷ صبح برای ورزش صبحگاهی از منزل خارج شد و ۶روز بعد جنازه اش را با همان لباس گرمکن در پزشکی قانونی یافتیم. جنازه ی دکتر ساعت ۷صبح در خیابان استاد مطهری، لارستان بیستم پیدا شده بود. (روزنامه ایران، ۸ آذر ۱۳۷۷).
داریوش فروهر با ۱۲ضربه کارد به سینه، و همسرش ۲۸ضربه سلاخی شدند! روز دوشنبه ۲آذرماه خبر قتل داریوش فروهر و همسرش پروانه، از طریق مطبوعات منتشر شد. آنان به طرز فجیعی با ضربات چاقو به قتل رسیده بودند. و حاج آقایی از آن سوی تلفن، از زبان کارگزارانش در واجا می شنود که به وی می گفتند: «حاج آقا! کار با موفقیت تمام شد. اما ما مجبور شدیم از دست زنش راحت شویم». ولی خب، به قول قرآن که می گوید: ومکروا مکر الله والله خیرالماکرین، شنود منزل فروهر کار دست نظام ولایت فقیه داد، تا راز این جنایت آشکار و گنداب فقه حکومتی فقها بوی تعفنش سرریز کوچه و خیابانها شود!
الشرق الاوسط چاپ بیروت و لندن در باره آن نوشت: “دستگاه شنودی که در خانه داریوش فروهر کار گذاشته شده بود، منجر به کشف شبکه ترورهای اخیر شد. این روزنامه مدعی شد درگیری کلامی میان داریوش فروهر و همسرش با نیروهای امنیتی که بیش از قتل این دو روی داد، در دستگاه های استراق سمع یکی از مراکز اطلاعات نزدیک خانه فروهر ضبط شده است.
به نوشته الشرق الاوسط یکی از کارکنان این مرکز از محتوای نوار شگفت زده شده و آنرا به یکی از مسئولان می رساند. در نوار مزبور یکی از قاتلان پس از قتل فروهر تلفنی با … صحبت می کند و خطاب به وی می گوید: حاج آقا! کار با موفقیت تمام شد. اما ما مجبور شدیم از دست زنش نیز راحت شویم!
فتواهایی که به ضرس قاطع از حکم اسلام می گویند:
«اسلام به هر مسلمانی حق داده که وقتی دید شخصی به مقدسات اسلام توهین می کند، خونش را بریزد. این حُکم اسلام است. دادگاه هم نمی خواهد. اختلاف و قرائت بردار هم نیست».(مصباح یزدی، روزنامه آریا، ۱۳شهریور ۱۳۷۸).
و «اگر تحقق اهداف اسلامی بجز از راه خشونت میسر نباشد، اینکار ضروریست»! (همان. روزنامه صبح امروز، ۱۷خرداد۱۳۷۳).
و اعدام که چاشنی همه ی این فتاوی و احکام اسلام فقاهتی روحانیت حاکم در دادگاه های انقلاب شد: اعدام پشت اعدام؛ و خون هایی که ریخته شد و از خون های ریخته شده، خون هایی دیگر! تا آنجا که آیت الله منتظری در مقابل استاد و مریدش خمینی (منادی اسلام ناب محمدی) شجاعانه، با قاطعیت می ایستد و با صدای خویش در جمع هیات مرگ، رسا و محکم می گوید:
«من بیش از همه ی شما از منافقین ضربه خورده‌ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم، ولی من مصلحت اسلام و انقلاب و کشور وحیثیت ولایت فقیه و حکومت اسلام را در نظر می‎گیرم، من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر می‎گیرم. ده دفعه تا حالا به احمد آقا گفتم والله من بیش از تو دلم برای امام می‌سوزه، من می‌خوام پنجاه سال دیگه برای آقای خمینی قضاوت نکنند و بگند (بگویند)آقا یک چهره ی خونریز سفاک و هتاکی بود. من نمی‌خوام در تاریخ اینجور باشه. چهره ولایت فقیه رو ما کریه نشان دادیم به حضرت عباس پیش مردم، در اثر تندروی‌ها و بازداشت‌هایی که بوده، با این کارها چی سر اسلام[آوردیم]، اینکارها که نبوده که در یک کشور یه همچین چیزی. این یک… من هیچ اجازه‌ای نمی‌دم. من گفتم که با [اعدام] یکی‌اش هم مخالفم. شما خودتون می‌دونین. من نظر خودم را به شما گفتم…
یکی از اعضای هیات مرگ:
چشم اطاعت می‌کنیم و بقیه را دیگه…
عضو دیگر هیئت مرگ:
اگه اجازه بدین. چون اینها [این دویست نفر] وضعیت شون نیمه کارس، نمی‌شه دوباره بخاند برگردند به بندشون، نمی‌شه. چون یکسری بهم خورده اوضاع. تو سلول ها هم نمی‌شه نگهشون داشت… حدود ۲۰۰ نفر هستند که اینا را…
آیت‌الله منتظری:
خیر، من هیچ اجازه‌ای نمی‌دم…
عضو هیات مرگ:
آخه اگه جداشون بگذاریم…
آیت‌الله منتظری:
[گفتم که هیچ اجازه‌ای نمی‌دم]…با اینکه می‌دونم آقای خمینی نوشتند و فرمان آقای خمینی[است] حالا نمی‌دونم، آقای خمینی رو منقطع کردن از همه؟ من دیگر نمی‌دانم. [اما] من اونی رو که می‌فهمم نمی‌تونم نظرم را نگم. به انقلاب هم از شما کمتر اعتقاد ندارم.
یکی از حضار:
همه انقلاب از برکت وجود حضرت عالیه!
آیت‌الله منتظری:
نه، برکت ندارم. دلم برای انقلاب می‌سوزه. به احمد آقا گفتم دلم برای شخص آقای خمینی می‌سوزه که در تاریخ می‌نویسند آقای خمینی اینجوری بوده. حالا جرات نمی‌کنند بعد‌ها در آینده می‌گند. من دلم نمی‌خواست اینطور بشه، مردم از ولایت فقیه داره چندششون می‌شه، من دلم نمی‌خواست ولایت فقیه به اینجا برسه»
[سخنان آیت الله منتظری در روز دوشنبه ۲۴مرداد۱۳۶۷، دوم محرم ۱۴۰۹، و در جمع قضات مرگ به اسامی: حسینعلی نیری(حاکم شرع)، مرتضی اشراقی(دادستان)، ابراهیم رئیسی (معاون دادستان) و مصطفی پور محمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات) ]
و بدرستی تاریخ از آنان به عنوان جنایتکار یاد کرد؛ و آیندگان هم…!
او این سخنان را در کسوت قائم مقام رهبری و در قدرت بیان کرد و عطای آنرا هم به لقایش بخشید و سالها بعد هم، سالها در حصر قرار گرفت؛ نه مثل آنانکه وقتی قدرت را از آنها می گیرند تازه یادشان می آید که باید ازحقوق اساسی مردم دفاع کرد!!
روحانیونی که جهل و خرافه را در زیر عبای خود بنام اسلام فقاهتی به خورد عوام از همه جا بی خبر و دارای دانش کم دادند!
حکومت شرعی که هیچ اسباب و لوازمی را برای محاکم خود نمی پذیرد:
صادق خلخالی گفته بود: من حاکم شرع بوده و هستم… این حکومت شرعی یکی از موهبات الهی است که خداوند تبارک و تعالی بما [روحانیون] عنایت فرموده؛ من نمی توانم حکومت شرعیه را که از طرف خداوند عالم به علمای اسلام تفویض شده کنار بگذارم. ما تمام دستوراتمان از طرف قرآن و پیغمبر اسلام و ائمه طاهرین ایجاد شده است. و در حکومت شرعی به هیچیک از الگوهای غربی معتقد نیستیم. دادگاه میز و صندلی نمی خواهد و احتیاج به دکورهای غربی هم نیست. کسانی که مجرم هستند احتیاج به دادگاه هم ندارند! (روزنامه بامداد۳خرداد ۱۳۵۸).
و وقتی از دکتر ابراهیم یزدی در سال۱۳۵۸ (که در مقام وزیر امور خارجه ایفای مسئولیت می کرد) پرسیدند: “علت اجرای سریع احکام دادگاه های انقلاب که در مطبوعات خارجی عنوان شده که محکومین به اعدام را بلافاصله پس از صدور حکم بدون اینکه به آنها آب و غذایی داده شود تیرباران می کنند، چیست؟”
پاسخ می دهد: “مساله به صورتی که در روزنامه ها منعکس شده نیست. آنچه هست این است که اگر کسی متهم بوده و جرم او ثابت و حکم قتل در مورد او صادر شده، هدف این است که با فاصله انداختن بین صدور و اجرای حکم او را زجرکش نکنیم”!؟ (روزنامه بامداد ۱خرداد ۱۳۵۸، ش۱۴).
و زمانی که مهدی بازرگان در اعتراض به حکم عباس امیر انتظام می گوید: «دستگاه قضایی، حُکمش حُکم اسلام، و مشروعیتش منبعث از مردم نیست؛ بلکه حُکم و احکام دستگاه قضایی، حُکم حزب حاکم و تصفیه حساب های شخصی و گروهی است». (روزنامه میزان (فروردین ۱۳۶۰)
محمدی گیلانی حاکم شرع در پاسخ می گوید: «شاید یادتان باشد که خیلی تلاش از طرف دولت موقت می شد که اساس دادگاه های انقلاب مثلا بر چیده شود و یا سپاه پاسداران جمع بشود، این طرز تفکر غیر انقلابی هنوز در میان ما باقی است. آخر ما انقلاب کردیم می بایستی حکومت انقلابی را بطور انقلابی پیاده کنیم و تعارف بردار هم نیست.حقیقت این است که انقلاب کردیم ولی بطور انقلابی بعد از انقلاب عمل نکردیم. زیان هایی بر ما بر اثرعدم انقلابی نبودن وارد شد. حکومت الهی و قضای شرعی با احساسات و عواطف تطبیق نمی کند… آنهایی که در مصادر قضا وارد می شوند، اینجا حاجی مقدس نباید باشند».(روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱)
و دکتر بهشتی در پاسخ به این اعتراض رئیس جمهور دکتر ابوالحسن بنی صدر که گفته بود: قاضی نمی تواند عضو حزب باشد، گفت:
آقا این ها مال فرهنگ فرانسه و غرب است. بگذارید کنار، اینجا جمهوری اسلامی است!(روزنامه انقلاب اسلامی، ۱۴خرداد۱۳۶۰)
و انقلابی بودن، و انقلابی عمل کردن اینگونه توصیف شد:
“ذوالفقار علی در نیام است. اگر روزی قرار شد ذوالفقار علی از نیام کشیده شود عمربن عبدودها وسط می آیند. آن وقت علی گردن آنها را خواهد زد. ما از چیزی نمی ترسیم… نام من رعب و وحشت در دل استاد و دانشجو ایجاد می کند. بانک تکبیر بسیجی مثل مسلسل قلب عصیانگران را مشبک می کند… ما حُّر و حبیب بن مظاهر می خواهیم. اگر روزی دیدید من پرچم الله اکبر و لااله الا الله بر دوش گرفتم، باید درس و کلاس را تعطیل کنید و دنبال من راه بیفتید. اگر گفتم آتش بزنید، باید آتش بزنید. اگر گفتم بشکنید، باید بشکنید. آخرین مرحله ما چکاک شمشیر است. اسلحه هم لازم می شود و داریم. بعضی مغزها وجود دارد که کربنات کلسیم آنها زیاد است (ظاهرا منظور فُسفر است. کربنات کلسیم همان سنگ آهک است و شبیه گچ که مغز بعضی از آنها پر است!) باید ماشه را چکاند تا کربنات کلسیم اضافی بیرون بریزد”. ( نقل از سخنرانی یکی از افراد شاخص عناصر گروه های فشار در دانشگاهها. ن.ک. به: روزنامه صبح امروز مورخ ۲۹دی ۱۳۷۷. گزارشی از همین نویسنده با نام مستعار علی میثمی و عنوان: باید ماشه را چکاند).
و ماشه هایی که در این ۴۵سال و برای حفظ نظام _که اوجب واجبات است_ چکانده شد و چه خون هایی که به ناحق ریخته شد… از جنبش سبز تا جنبش مهسا و کشتار آبان۹۸؛ زیرا: اینجا هست جمهوری اسلامی!
اسلام یک دین سیاسی است؛ در هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم؛ نمی شود و نمی توان آنرا از صحنه ی جغرافیای سیاسی جهان حذف کرد!
اسلام سیاسی در تاریخ و پس از صدر اسلام و از زمان خلفای راشدین، در تمامی مذاهب تشیع و تسنن امتداد داشته و خواهد داشت.
متولیان دین مسحیت نیز در دوره ای بر غرب سیطره داشتند؛ دوران انگیزاسیون، که آن همه فجایع فجیع را در تاریخ بنام خود ثبت کرد. که با رنسانس سرنوشت بشر در انتخاب کدام راه تغییر داده شد. و در بخش مهمی از جغرافیای سیاسی جهان به جدایی دین از سیاست انجامید، و کلیسا و رهبران آن، مثل اسقفان و پاپ دارای تشکیلاتی جداگانه و اهدافی مشخص و بدون دخالت در امرحکومتداری (و نه لزوما دخالت در سیاست) به مرکزیت واتیکان شدند.
روحانیان دین یهود نیز بر اساس عقاید خود(زندگی در ارض موعود) با راندن مردم فلسطین از سرزمین خود با خدعه و خون، و تاسیس یک کشور یهودی نشین بنام اسرائیل، نزدیک به یک قرن است که منشا تزاحم و جنگ در تجمع مسلمانان و در خاورمیانه شده و جغرافیای سیاسی جهان را به خود مشغول کرده اند و علاوه بر این، دلیل مستقلی هستند برای تشدید و تحریک اسلام سیاسی به شیوه ی چماقیسم!
بنابراین اسلام سیاسی همچنان هست و خواهد بود و نمی توان چون مسیحیت آنرا از حکومت جدا کرد. آنجا هم که جدا از حکومت بود، (دوران پهلوی) دخالت در حکومت داشتند و حکومت از دین و روحانیت ذی نفوذ، حساب می برد. لذا بعد از پایان نظام ولایت فقیه، این تصور که با سقوط ج.ا، پایان اسلام سیاسی خواهد بود، تصوری ست خام و غلط؛ اسلام سیاسی هر چند پس از این دوران ساکت، یا به گوشه ی رینگ برده خواهد شد، اما در یک دولت و حکومت سکولار مبتنی بر انتخابات آزاد، احزاب با گرایش اسلام سیاسی می توانند دوباره متولد شوند و خواهند شد. آنچنان که اکنون در ترکیه و در دوره ی پس از آتاتورک، به شیوه ای شکیل شیدایی می کند!
و یا این دیدگاه که می توان برای آنان، مرکزیتی چون واتیکان برای روحانیت شیعه تاسیس کرد، این نیز یک تصور اشتباه و نشدنی ست. ولی با این وجود، بهترین آنتی تز و دشمن اسلام سیاسی، همین حکومت ولی فقیه در ایران است که با نوع بینش و تفکرش در شیوه ی اداره ی جامعه، بهترین زمینه را برای اصلاح اسلام سیاسی بوجود آورد و می آورد. آنجا که بعدها در یک حکومت سکولار مبتنی بر عقاید انسانی و آرای جمعی، با تاسیس حزب، شاید بتوانند برنده ی بازی سیاسی در شرایط برابر باشند؛ و بخواهند اثبات کنند که اسلام دین کاملی ست! و اسلام بدون سیاست و یا اسلام بدون سیاستگذاری غیر ممکن است!
اسلام سیاسی را در داستان هشتم بعد با عنوان:
“نایب امام زمان، خلیفه خدا روی زمین” دنبال کنید.
محمد شوری
(نویسنده و روزنامه نگار)
تهران. ایران. ۲۶ آبان ۱۴۰۲
t.me/shourimohammad

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید