back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری: انقراض سلسلۀ قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی (...

جمال صفری: انقراض سلسلۀ قاجاریه و تشکیل سلسلۀ پهلوی ( 2) بخش دوم

 نطق حسن تقی زاده

 

تقی زاده بنده میخواهم پیش از مطلب عرض کنم . چه مسائل متعارفی جاریه و چه مسائلی اساسی که در مجلس شورای ملّی مطرح میشود، خوب است، در این هوا وفقی که دیده میشودمثلاً در ابتدای مجلس گفته شد که باید استعفای رئیس خوانده شود. یکی گفت باید خوانده نشود. و یکی گفت مقصود این است که فلان بشود ما همه وکیل و برادریم و از طرف ملّت وکیل شده ایم، با همدیگر غرضی نداریم. خدا را شاهد میگیریم، بنده که نه در این باب و نه در باب های دیگر با احدی از آقایان و کلا،  نه میخواهم احداث مشکل کرده باشم و نه می خواهم جلو راه حل را بگیرم. اما بنده اینجا ایستاده ام می خواهم عرض کنماگر آقایان اجازه بدهند و صلاح بدانند در مملکت های دیگر میگویند،  مجلس ملّی، در این مملکت گفته میشود مجلس شورایملی؛ در مجلس مشورت میشود در کاریکی اینطور بنظرش میرسد و یکی طور دیگر. هر دو صلاح و صرفه مملکت را میگویند. ما هم آنچه بنظرمان میرسد میگوئیم. مطلب واضح است در خود اطراف کار نمی خواهم حرف بزنم . در مملکت بحران پیدا شده. بعضی ها میخواهند اینکار زودتر حل بشود و بعضی ها می خواهند فلان کار درست بشود.

بنده اساساً ترجیح  می دادم اگر آقایان عرایض مرا قبول میکردند که این کار به این تعجیل و با این فوریت نشود ،  هیچ نشود که خدای نکرده اسم فشار رویش گذاشته شود. ما می دانیم همه ما ها بموجب قانون اساسی امنیت داریم و دولت دولت امنیت است و ما به این دولت اینقدر محبّت و اینقدر خیرخواهی که داشته ایمبزرگترین دلیل شخصی بنده امنیتی است که ایجاد کرده و نه از و کلاونه از تماشاچی یک فرد واحد پیدا نمیشود یک در هزار یا یک در میلیون، به بنده بگوید که من خیر خواه دولت حالیه نیستم. خدا را شاهد میگیرم الان که در اینجا حرف میزنم و پیش از اینکه حرف بزنم اشخاص متفرّقه ، وکیل و اشخاص مسئول بمن گفتند،  حرف نزنید، حرف زدن صلاح نیست برای اینکه خطر دارد.

اخگراینطور نیست

تقی زادهبنده خودم میدانم که اینطور نیستبنده الان اینجا حرف میزنم و ظهر هم میروم منزل نهار میخورم،  عصر هم می آیم و هیچ این طور نیست. یک سال دیگر با این اشخاص کار میکنم با کمال محبّت و فداکاری وخدا را شاهد میگیرم که این حرفی را میگویم محض خیر خواهی مملکت و خیرخواهی همان شخص است که زمام امور مملکت را در دست دارد و من خیر او را میخواهم و از جان خودم بیشتراو را میخواهمحالا شرح نمیدهم که اوضاع چه چیز است که یکی بگوید صحیح است، یکی بگوید صحیح نیستولی تر جیح میدادم که رجوع شود بیک کمیسیون؛ چون ممکن است راه حل بهتر وقانونی تری پیدا شود که هیچ خدشه و سوسه در کار نباشدولی از قراری که می شنوم  این مقبول نخواهد شد، در این صورت بنده شخصاً یک نفر در مقابل خدا و در مقابل این ملّت  که مرا  انتخاب  کرده و در مقابل مملکت و در مقابل  تاریخ خودمان و در مقابل  نسل های  آیندۀ این ملّت می گویم که این وضع مطابق قانون اساسی نیست و صلاح  هم نیست برای این  مملکت،   بنده می گویم  بعد از آن اکثریت قطع می کند.

مطلب را بنده عرض کردم به این ترتیب ، اگر می خواهید کمیسیون درست کنید، بعضی ازآقایان قانون دانهای مجلس هم در این کار بوده اند، ایشان شاید یک نظریاتی داشته باشند. حالا اینکه آقای داورمی فرماید مطابق است، من عرض ندارم! اما یکی  دیگر شاید  یک حرفی  دارد ؟ ( اسم و فعل و حرف )؛ فعل را بنده نمی گویم شاید یک کسی یک گله ای دارد که می خواهد بگوید. اگر اینطور بود شاید  بهتر  بود وبه صلاح خود اشخاصی که به این کارمایلند، بهتر بود. اگراین را اجازه ندهند  گفته شود،سوسه  درکار پیدا می شود و مطابق صلاح خودشان نیست. بنده غیرازاین  یک کلمه چیزی عرض  نمی کنم  و برای  این همه چیز را فدا می کنم و خدا را شاهد می گیرم  و ملت و مملکتی که مرا  وکیل  کرده است شاهد می گیرم  و در مقابل  تاریخ و در مقابل نسل های آینده می گویم که این کار به این ترتیب  مطابق قوانین اساسی مملکت نیست و مطابق صلاح مملکت هم نیست. بیشتر از این حرف زدن هم صلاح نیست، همه می دانندآنجاکه عیان است چه حاجت به بیان است. (آقای تقی زاده خارج شدند )

نایب رئیسآقای علائی (اجازه)

علائیمخالفم

نایب رئیس – پس تأمل بفرمائید.

آقای آقا سید یعقوب. (اجازه)

آقا سید یعقوببنده خیلی میل داشتم که آقای تقی زاده تشریف نبرند وعرایض بنده را بشنوند و حقیقتاً همانطور که بیان کردند، بنده هم همین حسن عقیده را درباره ایشان دارم ، ولی یک مسئله را در اینجا اظهار کردند که لازم است جواب عرض کنماین مسئله درهمین مملکت که سابقه دارد و این سابقه در حقیقت به منزلۀ یکی از مواد قانون اساسی برای ما واقع شده و الان بنده مراتب را بعرض آقایان نمایندگان محترم میرسانم

بعد ازآنکه مجلس شورایملّی را توپ بستند و آن ترتیبی که میدانید پیش آمد و استبداد صغیر واقع شد که مجلس اوّل قانون اساسی و متمّم آن نوشته شده و در جزو اوّل قانون اساسی نوشته شده بود، نمایندگان مجلس شورایملی باید دویست نفر باشند، انتخاب هم بطور طبقاتی بود،  بهمان ترتیبی که وکلای دوره اول که (جزاهم الله خیراً) ، که بعقیده بنده بهترین وکیل بودند و بهترین خدمات را برای مملکت نمودند،  این قانون اساسی را در مقابل قوّۀ قاهره و جبر و استبداد در درباریها نوشتند، انتخاب شدندوبنده حقیقتاً همیشه از زحمات وکلای آن دوره شکر گذاری میکنم زیرا قانون اساسی را با خلوص نیّت و با یک روح آزادی خواهی برای ما گرفته اند

پس ازآنکه مجلس توپ بسته شد وآزادی خواهان در تمام اقطارایران منتشر شدند، ازمرکزواز آذربایجان ازفارس و بالاخره از تمام مملکت صدای خواستن مشروطیت بلند شد، تا اینکه خدا خواست و قوّۀ ملّی غلبه کرد ودرباریها ناچارشدند که درمقابل قوای ملّی تسلیم شوند و مشروطیت را اعاده دهند. 

نه این بود که مشروطیت را مفت بما دادند بلکه آزادی خواهان حبس شدند و ایستادگی کردند تا اینکه آنهارا وادارکردند که مشروطیت را بدهند. آن وقت گفتند که حاضریم مشروطیت بملّت بدهیم وهمین آقای تقی زاده که در دورۀ اوّل یکی از نمایندگان مبرّزما بودند، چه فریادها برای این قانون اساسی میزدند و چه کارها کردند که حالا ما یک قدمش را دراین جا میخواهیم برداریم

داد وفریادهای آقای تقی زاده درروزنامه جات پراست. خلاصه در باغ شاه کمیسیونی تشکیل شد و آن کمیسیون رجوع کرد به انجمن آذربایجان(که حالانماینده محترم آقای داورمیخواهند بطورمفصّل بعرض آقایان برسانند).انجمن های ایالتی و ولایتی تمام نقاط اختیار دادند به انجمن ایالتی آذربایجان و انجمن ایالتی آذربایجان هم اختیارداد به کمیسیون که در اینجا تشکیل شده بود و چهار پنج مادّه از قانون اساسی را تغییر دادندبعضی از آن مواد راجع به انتخابات بود که  بعقیدۀ بنده خیلی مهمّ است زیرا آن موادّ تأسیس حکومت ملّی میکند وبنده حقّ حاکمیت ملّت رادر آن موادّ قانون انتخابات میدانم.

غرض این است موادّ راجع به انتخابات راکه پایۀ حکومت ملّی برآن است تغییر دادند،  بچه سابقه آنها راتغییر دادند؟ بواسطۀ اینکه چون درمملکت انقلاب شده بود و میخواستند بجوشش وانقلاب مملکت خاتمه بدهند. 

لذا باین عنوان آمدند و این کاررا کردنددر دورۀ دوّم ناصر الملک که نایب السلطنه وقت بود،  پیشنهاد کرد،  نمایندگانی که برای دورۀ سوّم انتخاب می شوند، خوب است در موادی از قانون اساسی که راجع بحکومت ملّی است یک انگشتی ببرند

بنده در اینجا میخواهم وارد پرانتز بشوم و عرض کنم عقیدۀ ناصرالملک این بوده که نمایندگانی که می آیند باید شریک در این مسئولیت باشند و نمایندگان با این حق منتخب شدند و آمدند و حاضر هم شدند که این مسئله را انجام دهند.

نهایت جنگ بین المللی و آن که همه میدانند پیش آمد و یازده ماه بیشتر از عمر مجلس تعطیل شد و آن انقلابات که همه میدانند پیش آمد و مجلس را خاتمه دادما که صد سال نیست مشروطه شده ایم،  نهایت پانزده سال است. در این مدّت پانزده سال هم قانون اساسی با این سوابقی که می بینید واقع شده،  پس سابقۀ قانونی در دست داریم،  در دورۀ اوّل که هیئت مؤسّسان بود و خیلی خوب هیئتی هم بوده و از مبرّزین ایران هم بودند و بسیار زحمت کشیدنددر دورۀ دوّم آمدند و موادّ قانون اساسی که راجع به انتخابات و حقّ حکومت و سلطنت ملّی بوده و انتخابات را که بطور طبقاتی بوده تغییر دادند و بطور دو درجه کردند به آن شکلی که همه میدانند واقع شد.

امروز هم همین طور است . آتش را چقدر میشود در درخت خاکستر مستور کرد؟  این آتش است که از تمام نقاط سر بدر آورده است و در کانون آزادی خواهان از آنوقتی که پا بمشروطیت گذاشته اند شعله کشیده و از اوّل داد و فریاد همه همین بود، بنده که به تصدیق خود آقای مدرّس‏ یکی از انقلابی های درجه اوّل بودم از همان اوّل هم فریاد میزدم که باید خاتمه داد باین خانواده،  زیرا برای کار تازه مرد تازه لازم است. شاهزاده سلیمان میرزا و اشخاص دیگری هم هستند که در مشروطیت پیشقدم بودند با بنده رفتیم و آن چراغانی و آتشبازی را هم بهم زد یم .

غرض اینست که از همان اوّل عقیدۀ ما این بوده که این درخت خشکیده است و باید اورا کند و درخت برومندی بجای آن غرس کرد که آن درخت برومند سایه افکن بشود و ملّت از آن استفاده کند. این چیزی بود که به نظرماها که فرنگ نرفته بودیم و در اینجا تحصیل کرده بودیم میرسید و عقیده داشتیم که این درخت خشکیده باید آنرا کند و نهال تازه بجای آن کاشت،  منتهی ما چون مشرق زمینی و یک ملّت اتّکالی هستیم از این جهت مسئله را از امروز بفردا و از فردا به پس فردا میاندازیم. مسئله همین طور بوده تا دو سال قبل تاریخ آزادی خواهان ایران و انقلاب ایران را نگاه کنید و ملاحظه کنید کدام آزادی خواه و انقلابی در مملکت بوده که به سعادت ایران علاقمند بوده و عقیده نداشت که این درخت را باید کند؟

مرحوم آقا سید جمال الدین افغانی که رئیس الاحرار است و مرحوم میرزا آقاخان کرمانی و دیگران که از ترشّحات قلم آنها این همه مردم بیدار و هوشیار شده اند ، همه داد و فریاد میزدند که چاره نیست و ملّتی که میخواهد زندگی کند باید حیات تازه پیدا کند و برای نیل بسعادت و پیدا کردن حیات تازه ناچار است که درخت کهنه را بکند و دور اندازد. نظر به این مسئله از همه جا آتش بلند شد تا اینکه الان از تمام مملکت سر بیرون آورده از آذربایجان و از فارس از کرمان از گیلان از محمّره و طهران از همه جا آتش بلند است مگر نمی بینید چه خبر است؟ حکومت با خود ملّت و تعیین سلطنت با ملت است. اوّلین وظیفۀ مجلس خاتمه دادن به انقلاب است. کجا این مسئله بر خلاف قانون اساسی است؟

بهترین قدمی که مجلس میخواهد بردارد همین است که به انقلابات که امروزه در تمام مملکت هست خاتمه دهد و سعادت ملّت را تامین کند

پس در جواب فرمایش آقای تقی زاده که می فرمایند این مسئله بر خلاف قانون اساسی است با اینکه نهایت عقیده را بایشان دارم لازم است عرض کنم که این خلاف قانون اساسی نیست بلکه عین قانون است! 

نایب رئیسآقای علائی (اجازه)

علائیآقایان همه میدانند که بنده شهوت کلام ندارم و ماجراجو هم نیستم و حتّی المقدور میل دارم که قضایا بخون سردی گذشته باشد، ولی درعین حال وجدان یکنفروکیل هیچ اجازه نمیدهد که درمقابل یک جریانات خلاف قانونی سکوت اختیار کرده و تسلیم قضایا و حوادث شود

بنده بطور واقع ومختصرعرض می کنم که ماها هیچ اختیار نداریم که وارد دراین مذاکره و طرح این مسئله بشویم، زیرا رأی دادن به همچو طرحی را بنده بکلّی مخالف قانون اساسی که ما حافظ آن هستیم میدانم و قطع نظر از اینکه مخالف قانون میدانم، این پیشنهاد را مخالف صلاح مملکت هم میدانم زیرا یک بابی مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضرّ خواهد بود.

)آقای علائی از مجلس خارج شدند)

نایب رئیسآقای یاسائی (اجازه).

یاسائیاز آقایانی که در اینحا اظهار مخالفت نسبت باین طرح کردند همچو استنباط شد که ناظر هستند بحفظ قانون اساسی،  بنده خیلی میل داشتم که آقای علائی تشریف میداشتند و جواب بنده را می شنیدند، حالا هم که تشریف ندارند البته بگوششان خواهد رسیدبنده از سوابق قانون اساسی درست اطّلاع ندارم که چطور تدوین شده و اشخاصی که تدوین کرده اند چه جنبه ای داشته اند؛ ولی بهر حال،  حالا در نزد ما قانون مقدّسی است. چیزیکه هست این است که در ادوار گذشته مجلس شورای ملّی یک قسمت از موادّ آن را بموجب قانونی که از مجلس گذرانده است، نقص کرده و حالا بنده آن مواد را میخوانم که آقایان بدانند که این یک سابقه نیست که حالا ما میخواهیم بگذرانیم

 

اصل چهار قانون اساسی است که بنده میخوانم عدّۀ انتخاب شوندگان به موجب انتخاب نامه علیحدّه از برای طهران و ایالات فعلاً یکصدو شصت ودو نفر معیّن شده است»، بنابراین چه شده است که در قانون انتخابات ۱۳۶ نفر معیّن می شودبنده این را از آقایان سئوال میکنم که چرا اینقدر شده؟

با اینکه در اصل چهارم قانون اساسی تصریح شده که عدّۀ نمایندگان صدو شصت ودو نفراست ولدی الاقتضا به دویست نفرهم می رسد، معذالک صدو سی و شش نفر معیّن شده. اصل ششم میگویدمنتخبین تهران لدی الحضور حقّ انعقاد مجلس را داشته مشغول مباحثه و مذاکره میشوند رأی ایشان در مدّت غیبت منتخبین ولایات با کثریت مناط اعتبار و اجراء است».

این مادّه کی اجرا شده؟ عملی هم نیست که دوازده نفر وکلای تهران بیایند و بنشینند و مقدّرات مملکت را در دست بگیرند .در غیبت منتخبین ولایات کی عملی واقع میشود؟ بلکه امروزه بر خلاف آن عمل میشود، زیرا گفته میشود تا نصف بعلاوه یک از وکلا حاضر نشوند و مجلس رسمیت نداردپس بنده میخواهم عرض کنم که این موادّ را به موجب قانون بعد نقض کرده اند و این مادّه وجود خارجی ندارد. یعنی قانون بعد آمده او را نقض کرده است . و در این موضوع هم نظری به از بین بردن قانون اساسی نداریم . از این جهت پیشنهاد کرده ایم که مجلس مؤسّسانی تشکیل شود و راجع به سه چهار مادّه که در خصوص حقوق سلطنت است، تجدید نظر کند و تکلیف حکومت قطعی مملکت را در آتیه معیّن کند و تصوّرمی کنم نگرانی آقایان مخالفین هم اینقدرها مورد ندارد. زیرا مجلس مؤسّسان ناچار از اشخاصی انتخاب خواهند شد که دارای حسن وطن پرستی خواهند بود (!)و معلوم نیست حسن وطن پرستی کسانی که برای آتیه انتخاب(!) میشوند کمتر از آقایان حاضر باشد.

البته اگرما بتوانیم موادّی که در قانون اساسی هست و عملی نشده است، آنهارا هم اختیار بدهیم به مجلس مؤسّسان که در آنها تجدید نظر بکند. به نظر بنده سعادت مملکت نزدیکتر است

مثلا موادّی در این قانون راجع به دیوان محاسبات هست که عملی نشده و در قانون عادّی که بعد وضع شده بر خلاف آن رفتار شده و آن مادّۀ قانون اساسی عملاً ملغی شده، همینطور در مادّه ای  که میگوید دورۀ وکالت دو سال است» ، چه ضرر دارد حالا که مجلس مؤسّسان تشکیل میشود، این مواد را تغییر بدهند. این عقیده بنده است…

جمعی از نمایندگان – خیر این مواد ملغی نشده است! 

یاسائی – بهر حال بنظر بنده اشکالی ندارد که در این مواد هم تجدید نظری بشود. حالا هم این یک طرحی است که آقایان پیشنهاد کرده اند و بنده هم امضاکرده ام

نایب رئیس – آقای داور(اجازه)

داورموافقم.

نایب رئیسآقای اخگر . (اجازه)

 

اخگرموافقم‎.‎

نایب رئیس – آقای نظامی. (اجازه)

نظامی –موافقم. ‎

نایب رئیسآقای سهراب زاده (اجازه‎)

سهراب زاده –موافقم.‎

نایب رئیسآقای دادگر . (اجازه‎).

دادگربنده هم موافقم‎ .‎

نایب رئیسآقای افشار. (اجازه‎(.

افشارموافقم بعد از یک مخالف‎.‎

نایب رئیسآقای دست غیب (اجازه‎.(

دست غیببنده هم موافقم

نایب رئیسآقای دکتر محمّدخان مصدّق . (اجازه)

 

نطق تاریخی دکتر مصدق

 

دکتر محمّد خان مصدّق – بنده در سال گذشته درحضور آقایان محترم به کلام الله مجیدقسم یاد کردم که ‏‏بمملکت و مّلت خیانت نکنم‎‏. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از ‏آقایان تمنّا دارم باحترام این قرآن ‏برخیزند‎. ‎‏(در اینموقع کلام الله مجید را از بغل خود بیرون آورده و ‏حضّار قیام نمودند) و در حضور همه آقایان ‏بنده شهادت خودم را می گویم‎: ‎

اشهدان لا اله الاالله اشهدان محمداً رسول الله ، اشهدان علیا ولی الله . من شخصی بوده ام مسلمان و ‏به ‏این کلام الله قسم یاد کرده ام و این ساعت هم این کلام الله خصم من باشد اگر در عقیدۀ خودم یک ‏‏اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم‎.‎

من همان بودم که هستم و امروز هم اگر یک چیزی بر خلاف مصالح مملکت به عقل ناقص خودم ‏به ‏بینم .خود مرا ناچار میدانم که برای حفظ مملکت و حفظ قومیّت و بقای اسلامیّت از اظهار عقیده‏خود ‏داری نکنم‎ . ‎

بنده همه آقایانی را که در اینجا تشریف دارند غیر از آقایانی که از ملل متنوعه هستند همه را ‏‏مسلمان و هواخواه مملکت و طرفدار اصلاحات می دانم و خودم هم نمیتوانم از اظهار عقیده ‏‏خودداری کنمآقایان میدانند که بنده حرفم از روی عقیده است و هیچوقت تابع هوا و هوس و نظریات ‏‏شخصی نیست . امروز هم روزی نیست که کسی در اینجا نظریات شخصی بخرج دهد و اگر کسی ‏‏پیدا شود که نظریات مملکتی و ملّی و اسلامی خود را اظهار نکند، بنده اورا پست و بی شرف و ‏‏مستحقّ قتل میدانم! اوّل لازمست که بنده یک عقیده نسبت بشخص آقای رئیس الوزراء اظهار کنم ‏‏بعد نسبت به سلاطین قاجار و بعد هم عقیده خودم را درباره اصول قانون اساسی عرض کنم: اوّلاً راجع ‏‏به سلاطین قاجار بنده عرض میکنم، که کاملا از آنها مایوس هستم زیرا آنها دراین مملکت خدماتی ‏‏نکرده اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمیکنم کسی منکر این باشد. همین سلطان ‏‏احمد شاه قاجار بنده را در فارس گرفتار۳ هزارو پانصدنفر پلیس جنوب کرد و پس از آنکه من ‏‏استعفا دادم ، بعد از بیست و هفت روز نوشت که به تصویب جناب رئیس الوزراء آقای سید ضیاءالدین ‏‏استعفای شما را قبول کردم و فوری بطرف طهران حرکت کنید. مقصودش این بوده که من بیایم به ‏‏طهران و مرا آقا سیدضیاءالدین بگیرد حبس کند. بنده مدافع این طور اشخاص نیستم . بنده مدافع ‏‏اشخاصی که برای وطن خودشان کار نکنند و جرات و جسارت حفظ مملکتشان را نداشته باشندودر ‏‏موقع خوب از مملکت استفاده بکنند ودر موقع بد از مملکت غایب بشوند،  نیستماگر دوست حقیقی و ‏‏قوم خویش خودم هم باشد یا از آن بالاتر هم نباشد،  وقتی که اینطور شد،  بنده مدافع او نیستم‎ .‎

اما نسبت به آقای رضا خان پهلوی بنده نسبت بشخص ایشان عقیده مند هستم و ارادت دارم و ‏‏خودشان میدانند که در هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بود و ‏‏خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرموده اند، نه اینکه در حضور من فرموده باشند، بلکه اشخاصی ‏‏که با ایشان خیلی مربوط بوده اند،  به آنها فرموده اندایشان یک مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ‏‏ملاحظه ندارند و اگر یک فرمایشی بخواهند در غیاب من بفرمایند،  در حضور من هم ممکن است ‏‏بفرمایند‎ .‎

ولی احتیاطاً عرض می کنم آن اشخاصی که فرمایشات ایشان را بمن فرموده اند حکایت از این ‏‏میکرده که خودشان هم دانسته اند که عرایضی که من عرض کرده ام از روی نظریات شخصی نبوده ‏‏و مبنی بر مصالح مملکت و وطن خواهی بوده است و از این حیث ایشان به بنده معتقدند. ‎

اما این که ایشان یک خدماتی به مملکت کرده اند گمان نمیکنم برای احدی پوشیده باشد. وضعیت این ‏‏مملکت و وضعیتی بوده که همه می دانیم که اگر کسی میخواست مسافرت بکند اطمینان نداشت یا ‏‏اگر کسی مالک بوده امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا ‏‏بتواند محصول خودش را حفظ کندولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته اند ‏‏یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده که گمان نمیکنم بر کسی مستور باشد‎ .‎

البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس ‏‏الوزراءرضاخان پهلوی زمامداراین مملکت باشد؛ برای اینکه من یک نفرآدمی هستم که در این ‏‏مملکت امنیت و آسایش می خواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال این ‏‏طور چیزها را داشته ایم و اوقاتمان صرف خیرعمومی و منافع عامه شده و هیچوقت ما در چیزهای ‏‏خصوصی وارد نشده ایم و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت شده و میخواهیم یک ‏‏کارهای اساسی بکنیماین هم راجع به آقای رئیس الوزراء اما راجع باین موضوع بنده باید عقیده ‏‏خودم را عرض کنم‎. ‎

تغییر قانون اساسی یک تجدید نظر در قانون اساسی دو جنبه دارد؛ یکی جنبۀ داخلی که باید فهمید ‏‏تغییر قانون اساسی نسبت بامور داخلی چه اثری میکند؟ یکی هم جنبۀ خارجی که باید دید نسبت ‏‏بامور خارجی و روابط بین المللی چه اثری خواهد داشت؟‎

اما نسبت به جنبۀ داخلی اگر آمدیم گفتیم خانوادۀ قاجاریه بد است بسیار خوب هیچ کس منکر نیست و ‏‏باید تغییر کند. ‎

البتّه امروز کاندیدای مسلّم شخص آقای رئیس الوزراء است. خوب،  آقای رئیس الوزراء سلطان ‏‏میشوند و مقام سلطنت رااشغال میکنند، آیا امروز، در قرن بیستم ، هیچ کس میتواند بگوید یک مملکتی ‏‏که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم،  آقایان همه تحصیل کرده و ‏‏درس خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت میشوند آنهم پادشاه مسئول! هیچ کس چنین ‏‏حرفی‎ نمی تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنیم و بگوییم: پادشاه است، رئیس الوزراء ، حاکم  همه چیز ‏‏است این ارتجاع و استبداد صرف است! ما میگوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده اند مخالف آزادی بوده اند مرتجع بوده اند، خوب حال آقای ‏‏رئیس الوزراء پادشاه شد اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی میکنیمامروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزیها میخواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار ‏‏بشود که گمان نمیکنم در زنگبارهم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت ‏‏باشد! اگر گفتیم که ایشان پادشاهند و مسئول نیستند، آنوقت خیانت به مملکت کرده ایم برای اینکه ایشان در ‏‏این مقامی که هستند مؤثّر هستند و همه کار می توانند بکننددر مملکت مشروطه رئیس الوزراء مهمّ ‏‏است نه پادشاه. پادشاه فقط می تواند بواسطۀ رأی عدم اعتماد مجلس یک رئیس الوزرائی را بفرستد ‏‏که در خانه اش بنشیند‎. ‎

یا بواسطۀ تمایل مجلس یک رئیس الوزرائی را بکار بگمارد. خوب اگر ماقائل شویم که آقای رئیس ‏‏الوزرا پادشاه بشوند، آنوقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ‏‏ترشّح میکند در زمان سلطنت هم ترشّح خواهد کرد، شاه هستند، رئیس الوزراءهستند، فرماندۀ کلّ قوا ‏‏هستندبنده اگر سرم را ببرند تکّه تکّه ام بکنند و و آقای سید یعقوب هزار فحش بمن بدهد زیر بار این ‏‏حرفها نمی روم، بعد ازبیست سال خونریزی! آقای آقا سید یعقوب! شما مشروطه خواه بودید، آزادی خواه بودید، بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی ‏‏می کردید. حالا عقیدۀ شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس الوزراء ‏‏باشد، هم حاکم ؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است استبداد صرف است،پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختند ؟؟چرا مردم را بگشتن دادید؟‎ ‎میخواستید از روز اوّل بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمیخواستیم یک ملّتی است جاهل ‏‏و باید با چماق آدم شود!.‎

اگر مقصود این بوده بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستمولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم و اگر ‏‏مقصود این بود که ما خودمان را در عرض ملل دنیا و دول متمدّنه آورده و بگوئیم از آن استبداد و ‏‏ارتجاع گذشتیم؛ ما قانون اساسی داریم ، ما مشروطه داریم، ما شاه داریم، ما رئیس الوزراء داریم . ما شاه غیر مسئول ‏‏داریم که بموجب اصل ۴۵ قانون اساسی از تمام مسئولیت مبرّی است و فقط وظیفه اش این است که ‏‏هر وقت مجلس رأی عدم اعتماد خودش را به موجب اصل ۶۷ قانون اساسی بیک رئیس دولت یا ‏‏وزیری اظهار کرد آن وزیر میرود توی خانه اش می نشیند، آنوقت مجدداً اکثریت مجلس یک دولتی را ‏‏سر کار می آورد‎. ‎

خوب اگر شما میخواهید که رئیس الوزراء شاه بشود با مسئولیت این ارتجاع است و در دنیا هیچ ‏‏سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت این خیانت ‏‏به مملکت است برای اینکه یک شخص محترم و یک وجود مؤثّری که امروز این امنیت و آسایش ‏‏را برای ما درست کرده و این صورت را امروز به مملکت داده است، برود بی اثر شود، هیچ معلوم ‏‏نیست کی بجای او میآید؟

اگر شما یک کاندیدائی دارید و کسی رااز پیش معیّن کردید بفرمائید ما هم ببینیم! بعد از آنکه ایشان شاه ‏‏غیر مسئول شدند، آن رئیس الوزرائی که مثل ایشان بتواند کار کند و خدمت کند و بتواند نظریات ‏‏خیر خواهانۀ ایشان را تعقیب کند کی است؟‎ اگر چنین کسی را آقای سید یعقوب به بنده نشان بدهند، بنده نوکر شما، چاکر شما، مطیع شما هستم . من ‏‏که در این مملکت هم چو کسی را سراغ ندارم و اگر بود تا حالا سر در آورده بودپس امروز که این ‏‏یک نفر از بین تمام مردم سر در آورده و اظهار منیٌت میکند و خدماتی هم کرده است بنده به عقیدۀ ‏‏خودم خیانت صرف می دانم که شما یک وجود مؤثّری را بلا اثر بکنید‎. ‎

پس خوبست یک کسی که بتواند قائم مقام او بشود معلوم کنید، بعد این کار را بکنید. اوّل چاه را بکنید ‏‏بعد منار را بدزدید!‎

این نسبت به امورداخلی . اما نسبت به امور خارجی‎. البتّه در امور خصوصی اگر یک اشخاصی یک کارهائی کردند و یک زحماتی کشیدند. اگر ‏‏اشخاصی یک فداکاری هائی کردند، آن را مفت و مسلّم از دست نمیدهندالبتّه در مجلس یک ‏‏اشخاصی هستند که تجارت کرده باشند و اشخاصی هم که تجارت نکرده باشند، وقتی که یک تاجری ‏‏تجارتخانۀ خود را بیک اسم معروف کرد، یا یک علامت صنعتی داشت که همه اورا شناختند، این ‏‏تاجر آن اسم را تغییر نمیدهدبرای اینکه آن اسم سبب شده است که مردم به آن اعتماد داشته باشند‎. بنده من باب مثال عرض میکنم که در اینجا یک دواخانه بود معروف به شورین که خوب دوا ‏‏میساختبعد از آنکه شورین آن دواخانه را فروخت و از این مملکت رفت و آن کسی که قائم مقام او ‏‏شد، اسم دواخانه را تغییر نداد، چرا؟ برای اینکه مشتریان این دواخانه اعتماد به آن اسم داشتند‎.‎

اگر این شخص میگفت که دواخانۀ من دواخانۀ بناطی است شاید مشتریان از بین میرفتند. ولی یک ‏‏چندی که گذشت و مردم با این دواخانه دادو ستد کردند، دیدند که بناطی هم مثل شورین است آن وقت ‏‏اسمش را عوض کرد و دواخانه بناطی گذاشت.‎ ‎

قانون اساسی ما از علامت صنعتی و اسم یک دارالتجاره ای کمتر نیست. قانون اساسی ما با یک حوادثی تصادف و مقابله کرده که این حوادث در یک قرن در این مملکت ‏‏پیدا نشده است. قانون اساسی ما وقتی با این حوادث مقاومت کرده و خودش را معروف جامعۀ ملل کرد، اصولی را ‏‏داراست که بموجب آن اصول تمام ملل اروپا میدانند که قانون اساسی یک اموراتی را به مجلس حقّ ‏‏میدهد و همۀ مردم میدانند اگر یک دولتی پیدا شود و یک عهدنامه ببندد، آن عهدنامه بموجب اصل ‏‏‏۳۴ قانون اساسی که میگوید‎:‎

‎« بستن عهدنامه ها و مقاوله نامه ها اعطای امتیازات (انحصار)تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره ‏‏اعمّ از اینکه طرف داخله باشد یا خارجه، باید به تصویب مجلس شورای ملّی برسد باستثنای عهدنامه ‏‏هائی که استتارآنها صلاح  ملّت و دولت باشد» ،همۀ مردم می دانند، یعنی جامعۀ ملل می داند که باید به تصویب مجلس باشد و هم چنین اصل ۲۵ که ‏‏میگوید: «استقراض دولتی بهر عنوان که باشد خواه از داخله خواه از خارجه با اطّلاع و تصویب ‏‏مجلس شورای ملّی خواهد شد»،  این را هم همه خوانده اند و فهمیده اند اصل ۳۶ را هم که می گوید:« ‏‏ساختن راههای آهن یا شوشه خواه بخرج دولت خواه بخرج شرکت و کمپانی اعمّ از داخله و خارجه ‏‏مربوط به تصویب شورایملّی است»، همه می دانند قانون اساسی یک اصول را دارا است و یک ‏‏معروفیتی پیدا کرده است که این معروفیت را بنده گمان نمیکنم در هر موقعی برای هر قانونی پیدا ‏‏شود، یعنی غالباً با یک مشکلاتی تصادف کرده و حتّی آن اشخاصی که می خواستند با ما یک معامله ‏‏بکنند با یک اصل قانون اساسی که رسیده اند، دیده اند که یک قانون اساسی است و یک مجلس و یک ‏‏تصویبی هم برای مجلس لازم است‎. ‎

بنابراین این قانون اساسی یک اصولی دارد که به واسطۀ معروفیتش. به عقیده بنده حتّی المقدورتا یک ‏‏قضیۀ حیاتی و مماتی پیدا نشود، نبایستی تغییر دادمگر با بودن یک شرائطی که لازم برای تغییر ‏‏قانون اساسی است. خدا یا تو شاهد باش، من خدا را به شهادت می طلبم که عقیده ام را می گویم و ‏‏تغییر قانون اساسی را مخالف با صلاح مّلت و مملکت و اسلامیّت می دانم قانون اساسی را هر آدم ‏‏مسلمان و هر آدم وطنخواهی و هر آدمی که بشخص رضاخان پهلوی ارادتمند است و عقیده دارد، باید ‏‏برای صلاح و نفع مملکت حفظ کند. اگر قانون اساسی متزلزل شد، ممکن است مملکت بیک خرابی ‏‏بیفتد که مطلوب نباشدآنوقت رضاخان پهلوی هم هر گونه حکومتی را دارا باشد مطلوب نیست

بنده قانون اساسی را یک قانون الهی نمیدانم که قابل تغییر نباشد، بلکه قانون اساسی را کار بشری می ‏‏دانم و بشر هم او را باید تغییر بدهد، ولی وقتی یک ضرورت نامی پیدا کند و تمام معایب و محاسنش ‏‏سنجیده شود و عجله در کار نباشد و به اشخاصیکه خیرخواه مملکت هستند مشورت شودولی نه بایک ‏‏عجله و شتابی که امروز اگر این شجرۀ خبیثه بیخ برنشود، مملکت فلان میشود این را بنده ضروری و ‏‏فوری نمی دانم. حالا بنده هم می گویم ضروری است

ولی فوری نمی دانم که شما یک قانون اساسی را که درموقع استقلال مارا حفظ می کندو  یک  قانون اساسی که اسلامّیت و قومیّت ما را حفظ  می کند،  امروز که ‏‏هزار طور ایرادات  هست ،تغییر بدهید. بنده که صلاح نمی دانم و البتّه آقایان محترم هم مقصودشان این نیست که یک موادّ قانون اساسی راتغییر ‏‏بدهند که در سیاست بین المللی مؤثّر باشد، ولی عرض می کنم که این طور تغییر مادّۀ قانون اساسی یک ‏‏سابقه می شود که قانون اساسی را بکلّی سست و متزلزل میکند، که هر ساعت یک نفر اداره کرد بیاید ‏‏این اصولی را که بنده برای شما خواندم،  این اصولی که همه خیر ما را تأمین میکند،  تغییر بدهد، در ‏‏صورتی که مجلس رئیس نداشته باشد و یک وکلای بدون فکری فکر نکرده بیایند . اینجا رأی بدهند ‏‏که ما می خواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم. قانون اساسی یک چیزی نیست که یک کسی از توی خانه اش بیاید و بگوید می خواهم قانون اساسی را ‏‏تغییر بدهمقانون اساسی را باید فکر کرد و دید چطور باید تغییر داد ؟ چه چیزش را میخواهید تغییر ‏‏بدهید و در چه موقع میخواهید تغییر بدهید. بعد هم بنده عرض کردم، شما که می خواهید آقای رئیس ‏‏الوزرا شاه بکنید، ایشان یک وجود مؤثّری هستند که می خواهید بلا اثر کنید! خدایا ترا به شهادت ‏‏می طلبم که آنچه گفتم عقیدۀ خودم بود و این در خیر مملکت است می گویم و اینجا عتبۀ آقایان را می بوسم ‏‏و مرخص میشوم ‎‎(‎خارج شدند) ‎.

 

آقا سید یعقوب – بنده اخطار قانونی دارم.

نایب رئیس –  بفرمائید.

آقا سید یعقوب – آقای مصدّق السلطنه نسبت به هفتادو هفت نفر که یک مسئله را که حافظ حقوق ملّت ‏‏بوده امضاء کرده اند گفتند ، بی فکر چطور میشود که هفتادو هفت نفر بی فکر باشد ! بنده عرض کنم ‏‏که ایشان یک عبارتی بیان کردند که خارج از نزاکت بود و مطابق نظامنامه باید توضیح بدهند.‎ ‎

نایب رئیس–  آقای داور (اجازه).‎

 

نطق علی اکبر داور

 

داور–  بنده میخواهم اظهار تأسّف بکنم از این مسئله که آقای دکتر مصدّق در اینجا تشریف ندارند که ‏‏جوابهای بنده را بشنوند، ایشان یک دلائلی بنظرشان رسید و گفتند از برای اینکه ذهن آقایان را متوجّه ‏‏کرده باشند بنده هم این جوابها را برای آقایان عرض میکنم. قبل از ورود در صحبت ایشان، بنده لازم دیدم که یک مختصر حاشیه راجع به مذاکرۀ یکی از رفقای ‏‏محترم خودتان آقای یاسائی بکنم. ایشان گویا در ضمن نطقشان اظهار کردند که این اوّلین مرتبه نیست که در قانون اساسی تغییر داده ‏‏میشود، بنده خیال میکنم که مقصود ایشان هم اینطور نبوده است که این کاری را که ما میکنیم واقعاً ‏‏یک نفر قانون اساسی است و آن قسمتهائی که ذکر کردند، بنده درش داخل نمیشوم. فقط میخواستم این ‏‏را عرض کنم که یک سوء تفاهمی نشود. آقای دکتر مصدّق در هر کدام از تکّه های صحبت ها یشان قسمی خوردند و بعد گفتند که من مسلمانم ‏‏و وطن خودم را دوست دارم. بنده بدون قسم عرض میکنم که مسلمانم و گمان میکنم آقایانی هم که این ‏‏ورقه را امضاء کرده اند در اینکه مسلمان هستند نه خودشان شکّی دارند نه دیگران. بعضی از نمایندگان صحیح است.‎ ‎

داورتمام گفتگوی ایشان در قسمت اوّل راجع باین بود که من بر خلاف مصالح مملکت نمیخواهم ‏‏رأی بدهم. البتّه هیچ وکیلی نباید حاضر شود که بر خلاف مملکت رأی بدهد، منتهی تمام صحبت در ‏‏تشخیص است که یک چنین پیشنهادی بر خلاف مصالح مملکت است و بنده هم خدا را شاهد می گیرم و ‏‏عرض میکنم که این تغییر و این پیشنهاد موافق مصالح مملکت است. مگر اینکه یک کسی پیدا شود و بگوید فکر من، سیاست من ، بدرجه ای قوی و عالی است که تمام مردم و ‏‏وکلاء باید تابع نظر و فکر سیاست من بشوند و چون من تشخیص میدهم که این پیشنهاد بر خلاف ‏‏مصالح مملکت است و وکلاء هر کس است، هر جا هست و بهر شکل و لباسی هست ، تمام باید نظر مرا تعقیب کند، والّا از این شکل که بگذریم ‏‏هر کس مطابق دستور خودش حق دارد یک مسئله را قضاوت کند. ایشان اینطور تشخیص دادند که ‏‏این کار موافق مصالح مملکت نیست. بنده عرض میکنم و معتقدم که مصالح مملکت در این کار است و اگرغیر ازاین نکنیم مصالح ‏‏مملکت را زیر پا گذاشته ایم راجع به قاجاریه و رئیس الوزراء که اظهار عقیده فرمودند دراینموضوع هیچ وارد نمیشوم ولی دو پایۀ محکم در مذاکرات ایشان پیدا شد گفتند (از نقطه نظر ‏‏داخلی و خارجی ) بنده در این قسمت میخواهم چند کلمه جواب عرض کنم‎ . ‎

فرمودند شما میخواهید بیائید این خانواده را بردارید و آقای پهلوی را شاه کنید. اولاً بنده نمیدانم در یک ‏‏پیشنهادی که هفتاد امضاء دارد این مسئله را از کجا پیدا کردند و بنده چون راجع به این پیشنهاد ‏‏صحبت میکنم، عرض میکنم در این پیشنهاد ابداً گفتگوی شاه کردن ایشان نبود، بلکه حلّ قضیّه و ‏‏ترتیب این کار واگذار شده است بیک مجلس که مجلس مؤسّسان است!‎ ‎

یک نکته را ایشان فرمودند که اساساً صحیح بود.‎ فرمودند خوب وقتی که ایشان شاه شدند، بایستی مسئول باشند یا نباشند، اگر مسئول نباشند که این ‏‏خیانت به مملکت است. بنده کلاً موافقم و تصوّر نمیکنم که هیچ کس در مملکت باشد که فکرش این قدر کوچک و عقب ‏‏مانده باشد که تصوّر بکند دادن اختیاری بدست یک نفر بدون هیچ حدّی و بدون هیچ قانونی یعنی ‏‏یکنفر بقول ایشان شاه باشد. ‎رئیس الوزراء باشد، رئیس عالی قوا باشد وزیر جنگ باشد‎!‎ یک همچو چیزی نه تنها یک مسئله ایست که همه به او خواهند خندید، بلکه یک مسئله ایست بقدری ‏‏واضح و مسلّم که هیچ کس زیر این بار نمیرود!! بنده تعجب میکنم چطور ایشان که مدّتی است در مجلس هستند و غالب ماها را میشناسند درجۀ فهم ‏‏رفقای پارلمانی خودشان را آنقدر کوچک تصوّر کردند که ممکن است اینطور فرض کند!‎ ‎

پس این قسمت فرضشان مورد نداشتفرمودند اگر ایشان بالاتر از این مقام رفتند که آنوقت ‏‏وجودشان دارای اثر نخواهد بود، گمان کنیم که اینجا یکقدری بی لطفی کرده باشند، مخصوصاً ایشان ‏‏که مدّتی در ممالک خارجه زندگانی کرده اند و شاه های خوب و بد دیده اند، ما همیشه یک روال دیده ‏‏ایم، اما ایشان در نقاط دیگر دنیا زندگی کرده اند و می دانند بعضی مملکت ها هست که شاه های خوب ‏‏دارند و بعضی جاها شاه های نالایق دارند، بعضی جاها یک شخص فوق العاده لایقی سلطنت ‏‏میکند و آنوقت خودشان میدانند که چقدر آن شاه فوق العاده غیر مسئول و خودش مؤثّر است و البتّه ‏‏یک شاهی که علاقه داشته باشد و میل داشته باشد مملکتش بزرگ شود و عظمت پیدا کند و در ردیف ‏‏ممالک بزرگ عالم گذاشته شود و تشخیص هم بدهد که چطور باید اینکاررا کرد و هر قدر که قانوناً ‏‏غیر مسئول باشد، حتماً در عمل منتها درجه تأثیر را خواهد داشت. در خارج کتبی راجع به خیلی از قضایای سیاسی بین المللی نوشته شده است، از جمله اینکه فلان سلطان ‏‏که در فلان مملکت بوده است وقتی که او آمده است سر کار این مسائل پیش آمده است وجود مؤثّر او ‏‏بوده است توانسته است اینکارها را بکندخلاصه این در صورتی است که بفرمایند اگر ایشان شاه شوند ‏‏و بدون مسئولیت جواب این بوده که عرض کردم‎.‎

حالا اگر ایشان یک شاهی باشند موافق قوانین ملل متمدّنه و بطوریکه مشروطیت ایران تصویب ‏‏کرده در اینصورت اگر چه قانون شاه را غیر مسئول قرار میدهد ولی در عمل قطعاً وجود آدم لایق و ‏‏نالایق تفاوت دارد بعلاوه در اوّل این پیشنهاد یک عبارتی بوده که گمان میکنم ایشان بهش توجّه ‏‏نکردند، نوشته نشده بود که ما میخواهیم فلانکس را شاه کنیمنوشته شده بود که ما میخواهیم این ‏‏خانواده نباشد و بنا بر ضدّیتی که از چند سال پیش از این در این مملکت شروع شده، اوّل این خانواده ‏‏را محدود کردند. مگر مشروطیت ایران غیر از این بود که اوّل آمدند و گفتند مشروطه و حقوق برای ‏‏ملّت قائل شدند و از آن روز کم کم بخصوص در این دو سال اخیر این بحرانی که پیدا شده است،  ‏‏اصل مقصود نظر این است که این ها نباشند.

پس نباید اوّل استدلال را برد روی یک قضیّه ای که بعد باید بشود و یک فرض گرفت و آن فرض ‏‏را اظهار کرد. در ابتدای پیشنهاد نوشته شده یک ضدّیتی با خانواده ای که امروز سلطنت دارند در این ‏‏مملکت شروع شده و یک بحرانی در مملکت تولید کرده است‎ .‎

حالا بنده نمیخواهم داخل بعضی مسائل بشوم که از وقتیکه این بحران شروع شده تا بحال چه ‏‏قضایائی در مملکت اتّفاق افتاده است،  از خوزستان گرفته تا آنطرف مملکت اگر بگردید و ریشه اش را در ‏‏بیاورید می بینید یک نواحی و مقاماتی هست که با وجود اینکه دورهستند هر روز اثراتشان یک ‏‏چیزهائی است که ما می بینیم و هر روز مملکت را در یک زحمات فوق العاده می اندازیم! در ‏‏پیشنهاد ما صحبت این است که برای خاتمه دادن به این بحران این خانواده را منقرض بدانیم و فکر بعد ‏‏را بگذرانیم برای یک مجلس که مجلس مؤسسان باشد و اختیار را از طرف ملّت داشته باشد و ‏‏تکلیف قطعی را معیّن کند که آیا باید شخص پهلوی یا شخص دیگری باین مقام برسد، اگر حرفی در این موضوع باید زده شود باید در مجلس مؤسّسان آنروزیکه اگر یک کسی پیدا شد که ‏‏در آن مجلس آقای پهلوی را کاندید کرد،  آنوقت آقای دکتر مصدّق یاکس دیگر اگر آنجا بود باید بگوید ‏‏که این بد است که ایشان هم شاه باشند،  هم مسئول و هم وزیر و بالاخره تمام این صحبت ها ئی که ‏‏فرمودند آن روزوقتش است و امروز وقتش نیست!

حالامیرسیم به قسمت خارجی و بنده تصوّر میکنم که اگر به قانون انتخابات و به سابقه رجوع میکردند و ‏‏اگر به نطق آقا سید یعقوب هم که در اوّل مجلس تذکّر دادند مراجعه میکردند و البتّه در خاطرشان ‏‏هست که این قانون اساسی را یک مرتبه دیگر در باغشاه عدّه ای آمدند نشستند و تغییری دادند و آن ‏‏اشخاص مردمی بودند که مصلحت مملکت را اینطور تشخیص دادند و در آن روز آقای مشیرالدوله ‏‏و اقای مؤتمن الملک و آقای مستوفی الممالک که امضاهاشان الان هست وقتی که نشستند نوشتند که ‏‏نظر به پاره ای  از مقتضیات جمعی از خیرخواهان گفتند که قانون انتخابات باید تغییر بکند و این با چهار ‏‏اصل از قانون اساسی مخالفت داشت،  به این جهت ما آمدیم و رجوع کردیم به انجمن آذربایجان و ‏‏بالاخره آن روزی که این کار را کردند یک تغییر مهمتری در قانون اساسی داده شد.‎

اگر امروز حقّ سلطنت از افراد یک خانواده باید گرفته شود،  آن روز حقوق ملّی در قسمت انتخابات ‏‏عوض شد و یک عدّه آمدند وحقّ یک عدّۀ دیگری را که ملّت است از بین بردند.‎

بنده هم حرفی ندارم مصلحت مملکت را اینطور تشخیص دادند و مجالس بعد هم قبول کردند ولی ‏‏تعجّب میکنم وقتی که امروز راجع بحقوق یک اشخاص صحبت میشود میگویند ما میدانیم که اینها ‏‏خدماتی به مملکت نکرده اند ولی وقتی که صحبت از گرفتن اینها است یک حربه بنام قانون اساسی ‏‏در پیش چشم همه جلوه دار میشود . بنده عرض میکنم خوب آن روزی که قانون اساسی دست بهش ‏‏خورد اگر بنا است آن اصلی که حقوق ما را در سیاست بین المللی حفظ میکند متزلزل بشود پس ‏‏چطور شد که با تغییر قانون اساسی از آن روز تابحال یک قراردادی نگذشت که بدون اطّلاع مجلس ‏‏باشد‎ . ‎

گفتند ممکن است سابقه شود و اگر دست بزنند باین عمارت ممکن است آسایش گاه ملّت بر هم ‏‏بخورد بنده عرض میکنم آن روز هم بقانون اساسی دست زدند. کی دست زد؟ کسانی که وجهای ملّت ‏‏بودند کجا دست زدند ؟ در باغ شاه ؟ کی ؟ بعد از توپ بستن به همین مجلس . پس چطور شد آن ‏‏روز هیچ خطری بهشان نرسید؟‎ ‎

چطور شد که امروز ما میخواهیم حقوق یک خانواده را (که بدون استثناء هیچکس نیست که بگوید ‏‏من طرفدارم ) از دستشان بگیریم آن وقت اصل راجع به خارجه را باید پیش آورد ؟‎ ‎

حقوق خارجه بر جای خودش هست و یقین دارم تا وقتی که ایران بکلّی از شرافت بی بهره نشده.‎

نمی گویم ده نفر یا بیست نفر – تا وقتی که ایرانی بکلّی از شرافت بی بهره نشده است به آن اصلی که ‏‏قراردادها و مقاولات را موکول میکند بتصویب مجلس هیچکس پیدا نمیشود که جرأت کند به آن ‏‏اصل دست بزند

جمعی از نمایندگان – صحیح ا ست

داورپس در اینصورت لازم نیست که ما بیائیم و برای دفاع از یک خانواده که بی لیاقتی آنها را ‏‏تصدیق میکنیم وارد شویم و قضیّه را به خونسردی تلقی کنیم و بنابراین بنده تصوّر میکنم آنچه باید در ‏‏این موضوع گفته شود گفته شده و بیشتر از اینهم مذاکرات لازم نیست‎.‎

نایب رئیس –آقای دولت آبادی مخالفید؟

 انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۳۲ از ۲۴ تیر تا ۸ مرداد

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید