در آغاز لازم به یاد آوری است که بنیاد گردایی اسلامی که با خمینیسم و ولایت مطلقه فقیه، وارد فضای سیاسی جهان شد و در عرض چند سال، معادلهای سنی آن به شکل طالبان و القاعده و داعش سر بر آوردند، حال بمانند فواره ای که بعد از به نقطه اوج به نقطه شروع باز می گردد، دچار سقوط شده است. اوج این سقوط را هم در وطن خود می بینیم و در روحانیت ارسطو زده ای که اعتبار و حیثیت اجتماعی را که در طی قرنها برای خود کسب کرده بود، در جستجوی قدرت به باد داد. اینگونه، معلوم شد که امپراطور لباس ندارد و آنچه دارد هیچ نیست جز فساد و خشونت و فریب. اینگونه، جامعه ملی، در کلیت خود، از دین رسمی عبور کرده و باورمندان، محل دین را، نه بر سرنیزه قدرت دولت و حکومت، که در قلب خود قرار داده و همراه دیگر باورهای دینی و غیر دینی، در ساختن جامعه ای سکولار، بر اصل «موسی به دین خود، عیسی بدین خود.» که ریشه در فرهنگ ایرانی دارد، ایران آزاد و مستقل فردا را در باورهای خود واقعیت خواهند بخشید. کمتر شکی است که در نتیجه این تغییر، این مدل، الهام بخش دیگر جوامع اسلامی خواهد شد و آنگاهی، ایدئولوژی ارتجاعی سازمانهایی چون حماس یا شیفت پارادایمی در باور خود را خواهد پذیرفت و یا منزوی.
با این مقدمه، به موضوع تحلیل می پردازم:
هموطنانی که تحلیل های اینجانب را تعقیب کرده باشند، می دانند که از همان آغاز می گفتم که اگر ارتش رژیم آپارتاید اسرائیل وارد غزه شود، شکست سختی خواهد خورد. البته تحلیل گرانی در غرب و حتی اسرائیل هشدار داده بودند، که حماس با حمله 7 اکتبر، قصد دارد که ارتش اسرائیل را در غزه وارد کرده و آنجا را به باتلاق این ارتش تبدیل کند. ولی دولت و ارتش اسرائیل و اکثریت مطلق متخصصان نظامی غرب بر این باور بودند که ارتش اسرائیل، حماس را در عرض چند روز کن فیکون خواهد کرد و بحثها بر سر این بود که بعد از حماس چگونه باید غزه را اداره کرد؟
ولی اول سوال این است که هدف اصلی حماس از حمله 7 اکتبر چه بود؟
به یمن سیاستهای رژیم خیانت، جنایت و فساد در وطن، برای اولین بار اسرائیل وارد خلیج فارس شده و مشغول عادی کردن روابط خود با کشورهای منطقه شده بود و تنها مانده بودعربستان. وزرای دو کشور هم از کشورهای یکدیگر دیدن کرده و فقط قدم آخری برای عادی کردن روابط مانده بود. نتانیاهو هم در سازمان ملل نقشه کشور خود را نشان داده بود که در آن سرزمینهایی فلسطینی را هم که در 1967 اشغال کرده بود در “اسرائیل بزرگ” ادغام شده بود و دیگر نامی و رسمی از فلسطین وجود نداشت. اینگونه، مسئله فلسطین و بزرگترین زندان روباز جهان – غزه- برای همیشه در خاک دفن شده و مردمی که در آن زندان زیست می کردند و از هر گونه امکانات انسانی برای زندگی محروم بودند. زندانی که در آن 70 درصد از جوانانش بیکار بودند و یکی از بالاترین خودکشی جوانان در جهان در غزه در حال اتفاق افتادن بود، راهی جز مرگ تدریجی نداشت. جک سولیوان، مشاور امنیتی هم بایدن هم گفته بود که:
«امروز منطقه خاورمیانه ( آسیای غربی.) در ساکت ترین وضعیت خود در دو دهه اخیر است.»
https: //www.theatlantic.com/international/archive/2023/10/israel-war-middle-east-jake-sullivan/675580/
در چنین وضعیتی است که حماس. یعنی سازمانی که با وجود دارا بودن ایدئولوژی ارتجاعی اخوان المسلمین، ولی خود را تنها نیروی باز مانده مقاومت فلسطینی می دید، دو انتخاب را در مقابل خود می دید:
یا باید به سرنوشت محتوم مرگ در فراموشی در بیابانهای غزه سر فرود می آورد و یا تسلیم سرنوشت محتومی که جامعه جهانی بر آن چشم پوشیده بود، می شورید.
در جنگ 1973 و زمانی که آمریکا نگران امنیت اسرائیل شده بود، گلدا مایر به طرف آمریکایی خود گفته بود که نگران ما نباشید، چرا که هیچ جای دیگر برای رفتن نداریم. حال این وضعیت در فلسطین و غزه خود را باز تولید کرده بود و اینکه، فلسطینی هیچ جای دیگری را برای رفتن ندارند و آواره شدن دوباره را نمی پذیرند.
نیروهای حماس را چه کسانی تشکیل می دادند/ می دهند؟
این ساده انگاری است که باور کنیم که این چریکهایی که اینگونه می جنگند و ارتش اسرائیل را با تمام قدرت آتش بیمانند آن را به بازی گرفته اند، همه، بقول یکی، حزب اللهی های مزدورهای رژیم ایران هستند هستند که به وعده حوری و بهشت اینگونه بی مهابا می تازند و ارتش جبار اسرائیل را زمینگیر کرده اند. یکی از دانشجویان دختر فلسطینی که تز دکترای خود را در رابطه با چرایی میزان بسیار بالای خودکشی در غزه، در یکی از دانشگاه های لندن، انجام می دهد، می گفت که بعضی از این جوانها ملحق شدن خود به حماس را اینگونه توضیح می دهند:
«منکه آینده ای ندارم و باید بمیرم. پس چرا این مرگ را همراه با میراندن کسانی که این بلا را بر سر ما آورده اند همراه نکنم؟ اینگونه است که صف نظامیان حماس را بسیاری از همین گونه جوانان تشکیل می دهند.»
در هر حال، نتانیاهو و دیگر سران اسرائیل، وعده داده بودند که تا آخرین حماسی را خواهند کشت و غزه، گورستان حماس خواهد شد و اینکه با تروریست هیچ مذاکره ای ممکن نیست. حال سوال این است که چه تغییراتی در این 7 هفته رخ داد که اسرائیل قسم های غلاظ و شداد خود ا فراموش کرد و به حماسی که تروریست توصیف می کند، به مذاکره نشست و به بسیاری از شروط آنها تن در داد؟
در اینجا پنج عامل را طرح می کنم:
بعد از کشتار عمومی و ویران کردن نیمی از غزه و به قتل رساندن هزاران کودک، افکار عمومی در جهان، بخصوص جوانان، بشدت بر ضد جنایتهای اسرائیل شد و همدردی جنایات 7 اکتبر کمرنگ و بعد بی رنگ رشد ( البته اطلاعات جدید در اسرائیل نشان می دهد که بسیاری از غیر نظامیان اسرائیلی، بر اصل «دکترین هانیبال» بو برای اینکه بدست حماس نیافتند، بدست ارتش اسرائیل و موشکهای آتش جهنم و تانکهای اسرائیلی کشته شدند. باید منتظر اطلاعات بیشتر ماند.) و تظاهرات بیسابقه در حمایت از فلسطین، سبب شد رهبران غربی که چک سفید به نتانیاهو در کشتار فلسطینی ها داده بودند کم کم چک خود را پس بگیرند.
این تغییر و تحول بخصوص از طریق رسانه های اجتماعی که بیشتر، جوانان آنها را اداره می کنند و خود به ابر قدرتی که شاید بشود آن را با مدل میشل فوکو از قدرت تشبیه کرد، انحصار روایت سازی و اطلاعاتی را، از رسانه های عظیم و رسمی مانند بی بی سی و سی ان ان، خارج کرده اند. این رسانه های رسمی، رسانه هایی بوده و هستند که، بیشتر کارشان تولید، مصرف، و باز تولید گفتمانی است که همیشه در آن اسرائیلی دموکرات و سکولار و متمدن، قربانی است و در محاصره مردمی خونریز که خون “مستبدان اوریانتالیسم/ شرقی، در رگهای آنها روان است، قرار گرفته و برای بقای خود می جنگد. برای مثال، اثر این رسانه های مستقل را در تظاهرات طرفداران فلسطین، در لندن دیدیم که با وجودی که تقریبا تمامی روزنامه ها بر ضد این تظاهرات شمشیر را از رو بسته بودند و دولت انگلستان کوشش جدی داشت تا مانع بر گزاری آنها شود، فقط در تظاهرات آخری در لندن، نزدیک به یک میلیون نفر شرکت کردند، که امری کاملا بیسابقه است و دولت را در موضع دفاعی قرار داد.
عامل دیگر که ارتباط مستقیم با عامل قبلی دارد این است که غرب دارای ژورنالیستهای و اساتید ممتازی است که از آنجا که حقیقت را قربانی مصلحت ساخته شده بدست قدرت نکرده اند، در لیست سیاه رسانه های اصلی قرار گرفته و سانسور شده اند. همین واقعیت در مورد روشنفکران و اساتید فلسطینی بسیار توانایی که در غرب مبارزه می کنند نیز تکرار شده است. رسانه های اجتماعی برای این کارشناسان فضای گسترده ای را ایجاد و اینها نقشی اساسی در آموزش دادن در مورد تاریخ و واقعیت فلسطین، بازی کرده و می کنند.
خانواده های گروگانهای اسرائیلی نقش بسیار مهمی در فشار قرار دادن دولت اسرائیل برای آزاد کردن اعضای خانواده خود بازی کردند. نقش روزنامه اسرائیلی هائارتز در این رابطه بسیار اساسی بود.
ولی مهمترین علت که در رسانه های اصلی غرب رسانه ای نشد. مقاومت جنگجویان حماس و وارد کردن ضربات کشنده و دائم به ارتش اسرائیل است که در نتیجه آن بسیاری از تانکها و زره پوشها و دیگر ادوات و تجهیزات جنگی در غزه نابود شد و تلفات سنگینی به ارتش اسرائیل وارد کردند. بطوری که چند روز بعد از شروع حمله، ارتش اسرائیل از دادن آمار تلفات خوداری کرد. آخرین آماری را که یادم است، در همان هفته اول بود که در مجموع نزدیک 500 نفر از واحدهای کماندویی اسرائیل کشته و مجروح شده بودند.
این در حالیست که ارتش اسرائیل همانقدر که در نیروی هوایی و بمباران و به توپ بستن قوی است، در جنگ تن به تن بسیار ضعیف است و بر عکس فلسطینی ها از رشادت لازم برای چنین جنگهایی بر خوردار نیست. چرا؟ برای اینکه نظامی اسرائیلی زندگی مرفه ای دارد و بسیار چیز برای از دست رفتن دارد، در حالیکه فلسطینی که در قفسی که اسرائیل در غزه برایش ساخته است بدنیا آمده است، هیچ چیز برای از دست دادن ندارد و فلسطینی ها برای خود راهی جز مرگ یا آزادی نمی بینند.
این را هم اضافه که یکی از اشتباهات بزرگ ارتش اسرائیل، ویران کردن غزه بود. ( البته هدفش پاکسازی قومی بود که به شکست انجامید.) ارتش هیتلری هم استالین را با خاک یکسان کرده بود و این را دیرفهمید که فضای ایده آل جنگ چریکی در شهر، نبرد در شهرهای ویران شده است. در واقع شهر ویران شده، حکم جنگل پارتیزان را دارد و بعضی از متخصصان نظامی، به آن “جنگ دموکراتیک”! می گویند. چرا که در چنین جنگی و از آنجا که نیروی نظامی برتر قادر نیست از قدرت آتش عظیم خود براحتی استفاده کند، طرفین با امکانات تقریبا برابر با هم می جنگند.
نتیجه گیری
برخورد حماس با اسرائیل را نباید در کانتکست دو نیروی مرتجع مذهبی، از یک طرف حماس و از طرف دیگر نژاد پرست ترین و دست راستی ترین دولت تاریخ اسرائیل دید. چرا که بدون فهم تاریخ هر رویدادی، آن رویداد قابل فهم نیست. بنا بر این وقتی این بر خورد را در بستر تاریخی خود قرار می دهیم، می بینیم که این مبارزات میراث دولت استعماری انگستان است و در واقع آخرین حلقه مبارزات ضد استعماری مانند ویتنام، کوبا، الجزایر می باشد.
تفاوت مهم دیگری که وجود دارد این است که همانگونه که بنیادگرایی نوع یهودی و مسیحی آن ( و البته هندو) در حال صعود است، بنیادگرایی اسلامی بمانند فواره ای می ماند که مرحله صعود و بالا رفت خود را تمام کرده و حال مرحله سقوط آن شروع شده است. مردم ایران به روشنی آن را در رابطه با استبداد مذهبی حاکم می بینند
البته بعد از آتش بس 4 روزه که توان حماس را در سازماندهی نیروهایش بسیار افزون خواهد کرد، احتمالا بر روزهای آتش بس افزوده خواهد شد و هر چه این افزوده گی بیشتر شود، امکان شورع تمام عیار جنگ کم و کمتر خواهد شد. بخصوص که کریسمس نزدیک است. ولی در هر حال، جنگ شورع بشود و یا نشود، یک چیز تقریبا مسلم است و آن اینکه ارتش اسرائیل زیر فشار حملات چریکی از غزه اخراج خواهد شد. در اینجا نقش جامعه جهانی نقشی کلیدی است. چرا که تا اسرائیل و جامعه سخت راست گرا شده اسرائیل ( حزب کار اسرائیل که زمانی حزب اکثریت بود، حال تنها 4 صندلی از 120 صندلی مجلس اسرائیل را در اختیار دارد.) را از طریق فشارهای سیاسی و اقتصادی، مجبور نکنند تا حقوق انسانی و شهروندی فلسطینی ها را برسمیت شناخته و به آپارتاید خاتمه دهد، نبرد ضد استعماری مردم فلسطین در قالب گفتمانهای دینی و یا سکولار ادامه خواهد یافت و اسرائیل روی صلح و امنیت را نخواهد دید. راه حل فلسطین سیاسی است و نه نظامی و تا زمانی که دو کشور ( و یا در شکل یک کشور.) با حقوق انسانی و شهروندی برابر ایجاد نشوند و اسرائیل حقوق برابر فلسطینی ها را نپذیرد و رژیم آپارتاید خود را ادامه دهد، سرکوب از یک طرف و مقاومت از طرف دیگر ادامه خواهد یافت.
آخر اینکه اگر عقلانیتی در عقلای اسرائیل باقی مانده باشد، از هم اکنون باید فهمیده باشند که حامی اصلی آنها آمریکا، به عنوان ابر قدرت، وارد دوران انقباض شده است و دوران تنها ابر قدرتی آن به پایان رسیده است. در نتیجه هر چه زمان بگذرد از توان آمریکا در دفاع از اسرائیلی که به رژیمی آپارتاید تبدیل شده است کاسته می شود. بنا بر این تا دیر نشده است بهتر است حقوق فلسطینی را به رسمیت شناخته، تا بتوانند آن امنیتی که فکر کردند آن را یافته اند و طوفان 7 اکتبر آن را در هم شکست و اسطوره ارتش و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل را در هم شکست، را بیابند و وزرای فاشیستی چون بزالل اسموتریش/Bezalel Smotrich، که تنها سه سرنوشت برای فلسطینی ها تعیین کرده بود ( که یا اخراج شوند و یا تسلیم و برده گی را بپذیرند و یا کشته شوند.) را ایزوله کنند. به سخن دیگر، راه حل فلسطین، راه حلی است سیاسی بر اساس حقوق انسان و حقوق شهروندی.