در رابطه با محتوای این نوشته نخست اشاره به نکتهای کلیدی ضروری است و آن اینکه وقتی کسی موضوع و یا مقولهای را نه برپایه واقعیات و مستندات عینیِ و مُسَلم، بلکه فقط برپایه گرایشات شخصی و سیاسی مثبت یا منفی خود نسبت به آن و در واقع برمبنای طرفداری و یا ضدیت خود نسبت به آن قضاوت میکند، طبعاً به آن نتیجهای که صحت آن را از قبل هم در ذهن خود بدیهی میپنداشته است میرسد.
در رابطه با مورد خاص مناقشه اسرائیل و فلسطین و طرفداری یا مخالفت با این و یا آن دیگری هم میتوان چنین قضاوت پیشداورانهای را از وی انتظار داشت.
پس قضاوتی واقعبینانه و بیطرفانه درباره جنگ حاضر بین اسرائیل و فلسطین و علل و ریشههای آن برای وی غیرممکن میشود و او احتمالاً بجای دفاع از حق مظلوم در مقابل ظلم، در طرف باطل قرار میگیرد، و بالاجبار برای توجیه برداشت غیرواقعی و پیشداورانه خود سعی در وارونه جلوه دادن واقعیت و توجیه آن مینماید و آن را غیر از آنی که هست بهتصویر میکشد.
این وارونه سازی واقعیت در آنجا خود را نشان میدهد که وی عامداً و با نیتی خاص مردم عادی و غیرنظامی فلسطین را معادل گروه تروریستی حماس قرار میدهد و تصویری بنا میکند که عملاً با واقعیت موجود مطابقت ندارد و درواقع نوعی سوءاستفاده از ناروشن بودن امر برای برخی از مردم میباشد.
اسرائیل با دستیازی به نسلکشی مردم فلسطین و زیرپا گذاشتن تمامی قطعنامهها و تصمیمات سازمان ملل دست به یکی از سبعانهترین جنایات تاریخ میزند، و قساوتی را انجام میدهد که روی بسیاری از جنایاتی که در تاریخ میشناسیم را سفید کرده است.
اما آنچه که در اینجا به عنوان یک واقعیت عینی و انکارناپذیر قابل مشاهده است و به هیچ وجه نمیتوان آن را انکار کرد، از یکطرف حمله گروه تروریستی حماس به اسرائیل و کشتار 2400 نفر مردم عادی و بیدفاع آن است و از سوی دیگر سرکوب بسیار وحشیانهتر مردم عادی و غیرنظامی فلسطین توسط اسرائیل، که تابحال به کشته شدن بیش از ۱8 هزار فلسطینی و زخمی شدن بیش از ۴5 هزار نفر و آواره و بیخانمان شدن بیش از ۱.۵ میلیون نفر از آنان و با خاک یکسان شدن تقریباً تمامی و یا بخش های وسیعی از غزه منجر شده است. در مقابلِ هر یک نظامی دو نفر مردم غیرنظامی قتلعام شدهاند. اینها وقایع شومی هستند که اتفاق افتادهاند و هیچ کس با هر موضع و گرایشی نمیتواند منکر آن شود. بهاضافه اینکه هیچ تناسب توجیهگرانهای هم مابین این دو سفاکی قرونِ وسطائی موجود نیست.
آنچه که حال در مقابل ما است، تحلیل و بررسی و ریشهیابی صحیح و منطقی همه این وقایع و رویدادهای شوم و رسیدن به یک نتیجهگیری و قضاوت عادلانه است. ولی آنچه که در بیشتر موارد شاهد بودهایم، برداشتهای غیرواقعی و توجیهگرانه و نادیده گرفتن و انکار بخشهائی از واقعیت است.
سوال اصلی در اینجا این است که چگونه و در موارد بسیاری با چنین برداشتهای غیرواقعی و وارونهای روبرو هستیم؟
در اینجا میتوان بخوبی آنچه را که در فوق گفته شد، ملاحظه کرد: قضاوتی غیرواقعی و غیرصادقانه از آنچه که هست به دلیل و برپایه گرایشات شخصی و سیاسی خود و بر پایه طرفداری یا مخالفت شخصی با موضوع مربوطه برای رسیدن به پاسخ مورد نظر، که از ابتدا هم برای وی بدیهی بوده است، یعنی و نتیجتاً توجیه و وارونه سازیِ واقعیت.
و حال به یک نمونه مشخص در رابطه با آنچه که گفته شد میپردازیم.
این روزها شاهد موضعگیریهای چندی در رابطه با جنگ حاضر بین اسرئیل و حماس هستیم. در این میان افراد متشخصی هم هستند که موضع گیریشان میتواند برای هوادارانشان مهم باشد.
حال بدون نام بردن از فرد مشخصی سمتگیری فردی را که در دفاع از اسرائیل و محکوم کردن فلسطینیها میباشد در نظر میگیریم و از طریق این نمونه میتوانیم دلایل و پایههای نظریات سایر همفکران او را نیز ارزیابی کنیم.
وی با دفاع از دولت اسرائیل و محکوم کردن فلسطینیها به آسانی بر تمامی جنایات و کشتاری که اسرائیل آشکارا با مردم عادی و غیرنظامی فلسطین انجام داده و میدهد خط بطلان میکشد. احتمالاً با این تصور که گویا سایر مردم هم همچون حامیان خود وی توان تشخیص واقعیت را نمیدارند.
او برای توجیه این سمتگیری یکسویه خود به نفع اسرائیل و علیه فلسطین و سرپوش گذاشتن بر حقیقت ماجرا بناچار باید به همان شیوه معمول و آشنا، که همان وارونه سازی واقعیتها است متوسل شود.
رسیدن او به آن قضاوتی که از قبل هم برایش بدیهی بوده است، منتجه همان وارونهسازی و جابجائی واقعیتها است، که در اینجا و در این مورد خاص همان معادل قرار دادن حماس و مردم فلسطین است. و از آنجائی که این فرض با واقعیت امر همخوانی ندارد، توسل به این شیوه فقط به معنای عوامفریبی و التقاط بحث است. و هدف از آن هم ففط موجه نشان دادن ضرورت سرکوب فلسطینیها توسط اسرائیل است.
بدیهی است که وی بر تفاوت میان مردم فلسطین و گروه حماس واقف است و یا میتوان این را از او انتظار داشت، ولی به دلایلی که بخوبی قابل تصور است آن را پنهان کرده و منکر میشود و در کنار ظلم قرار میگیرد. و در واقع همین نکته است که موضوع را مشکوک ولی مواضع او را آشکارتر مینماید. مسلم است که او نیز در توجیه مواضعِ ضدفلسطینی و در واقع غیرانسانی خود ناچار به عوامفریبی و وارونه جلوه دادن واقعیتها است.
و حال حامیان و مشتاقان وی به تأسی از سمتگیری و مواضع او، در کنار دولت اسرائیل و دشمنی با مردم فلسطین و دفاع از نسلکشی و نابودی آنها قرار میگیرند. و در اینجاست که مشاهده میشود چگونه این وارونهسازی و التقاطی جلوه دادن واقعیات، چه آگاهانه و یا نادانسته، انسان را از عدالت و صداقت دور میکند.
او بجای دیدن واقعیات موجود، که همانا تظاهرات و اعتراضات وسیع مردم در تمام جهان، از جمله در کشورهای اروپا، آمریکا، کانادا و ژاپن در مخالفت با این جنایات و سرکوبگریها است، در اینجا هم متوسل به همان شیوه وارونهسازی واقعیتها میشود و سعی دارد همراهی و پشتیبانی دولتها و قدرتهای برخی کشورهای حامی اسرائیل با این جنایات را بهعنوان پشتیبانی و دفاع مردم کشورهای جهان از اسرائیل و ضدیتشان با مردم فلسطین جلوه دهد، و در نتیجه سرکوبی و نابودی آنها را ضروری نشان دهد.
استفاده از این تاکتیک و روش توسط دولتهای این کشورها همچنین باعث میشود که پایبندی آنها به مقررات بینالملل مبنی بر ممنوعیت کشتار مردم غیرنظامی در جنگها در اینجا رنگ ببازد و فراموش شود. ولی مسلماً تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد.
وارونه به تصویر کشیدن واقعیات و توجیه مواضع و عملکردها، و دستیازی به عوامفریبی میتواند نه فقط از طرف حامیان ایدئولوژیهای اقتدارگرای دینی، سیاسی و فردپرستانه، همچون حزبالله، شاهالله، مجاهدین، حزب توده و امثالهم، بلکه نیز از طرف هرکسی انجام گیرد که فقط برپایه گرایشهای درونی و طرفداری یا مخالفت با فرد، جریان و باورهای مشخصی قضاوت میکند و حقایق را یا نمیبیند ویا نادیده میگیرد، چه آگاهانه و چه با سوءنیت.
بخوبی میتوان دید و افسوس خورد که چگونه و چه آسان وارونه سازی و تحریف حقایق و واقعیتها میتواند انسان را از مدعی طرفداری از انسانیت و آزادی و مخالفت با ظلم و بیعدالتی بهدور بَرَد و به راحتی در کنار حتی جریانات فاشیستی قرار دهد.
قومی که خود روزی قربانی جنایات فاشیستهای آلمانی بودند، امروز خود همان شیوههای فاشیستی را در حق قوم دیگری اعمال میکند.