back to top
خانهدیدگاه هاسعید بشیرتاش: خسران و شکست بزرگ ملی

سعید بشیرتاش: خسران و شکست بزرگ ملی

bashirtash saiidطبیعی است که مردم بین دو گزینهٔ “توافق هسته‌ای وین” و “ادامهٔ ماجراجویی‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی” گزینهٔ نخست را برگزینند؛ اما چنین انتخابی نه به معنای خوب بودن توافق وین است و نه به این معنا که راه‌حل بهتری وجود نداشت. کمتر کسی است که خواهان توافق هسته‌ای نبوده باشد؛ اما خواهان توافق بودن به معنای این نیست که هیچ اهمیتی به محتوای توافق ندهیم و تنها از این خشنود باشیم که توافقی شده است

عنوان این نوشتار را از سخنان آقای عراقچی، فرد شماره دوی هیئت‌های مذاکره‌کنندهٔ هسته‌ای ایران در دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی، برگرفته‌ام. او می‌گوید: «اگر برنامهٔ هسته‌ای کشورمان را بخواهیم صرفاً با معیارهای اقتصادی بسنجیم، خسرانی بزرگ است؛ یعنی اگر هزینهٔ مواد تولیدی را بخواهیم محاسبه کنیم، اصلاً تصورش را نمی‌توانیم کنیم.»

این سخنان هیچ خبر جدیدی را فاش نمی‌کند و فقط اعترافی است به‌ برنامهٔ هسته‌ای فاجعه‌بار برای مردم ایران ــ فاجعه‌ای که صد‌ها میلیارد دلار هزینه داشت، بیش از یک دهه منابع و فرصت‌های اقتصادی کشور را بر باد داد، و بخش بزرگی از مردم ایران را به فلاکت کشاند. در این باره در نوشتاری دیگر با عنوان «نتایج فاجعه‌بار بحران اتمی» سخن گفته‌ام. (۱)

اما ببینیم اگر هدف برنامهٔ هسته‌ای نظامی بوده باشد، وضع از چه قرار است. عراقچی می‌گوید: «اگر سراغ بمب بخواهیم برویم، برجام شکستی کامل است.» آری، برنامهٔ هسته‌ای جمهوری اسلامی از هر دو بعد اقتصادی و نظامی شکستی کامل بوده که همهٔ هزینه‌های آن از جیب ملت ایران پرداخته شده است.

شکی نیست که برنامهٔ هسته‌ای جمهوری اسلامی از ابتدا هدفی جز تولید بمب نداشت. پاسخ عراقچی به انتقاد از تعطیلی فردو تصدیق تلویحی این هدف است: «فردو از نظر صنعتی محلی کوچک در زیر کوه است که بیش از سه‌هزار سانتریفیوژ در آنجا نمی‌شود. چه نیازی به فردو دارید؟ از نظر تولید و غنی‌سازی نیز به چنین تأسیساتی با سه‌هزار سانتریفیوژ نیازی ندارید، ارزش صنعتی و علمی ندارد. کاری که آنجا می‌شود کرد هر جای دیگر هم قابل انجام است. کار غنی‌سازی حتماً نباید زیر کوه باشد.» عراقچی ناخواسته اقرار می‌کند که تأسیسات غنی‌سازی فردو هیچ ارزش صنعتی، اقتصادی، و علمی ندارد و هدف از ساخت آن جز ساختن بمب نبوده است ــ امری که پیش از آن نیز همهٔ کار‌شناسان بر آن متفق القول بودند: سه‌هزار سانتریفوژ تنها به کارِ ساختن بمب می‌آید. او می‌افزاید: «زمانی که فردو را کشف کردند، متوجه شدیم که فهمیده‌اند؛ و همین که خواستند اعلام کنند، پیش‌دستی کردیم و سریع به آقای سلطانیه دستور داده شد که موضوع را به آژانس اعلام کند.»

برنامهٔ هسته‌ای جمهوری اسلامی با خرید چند سانتریفیوژ از پاکستان شروع شد ــ سانتریفیوژهایی که به‌عمد آلوده شده بودند. عبدالقدیرخان، دانشمند پاکستانی، که به جمهوری اسلامی در خرید و ساخت سانتریفیوژ‌ها کمک می‌کرد، در بازجویی‌های‌اش می‌گوید: «ژنرال اسلم‌بیگ [فرمانده وقت ارتش پاکستان] به من دستور داد که ایران را اتمی کن؛ و استنباط من این بود که اسلم‌بیگ می‌خواست ایران را گوشت قربانی کند و در برابر آمریکا قرار دهد، چون می‌ترسید آمریکایی‌ها به ما حمله کنند.» این دستور اسلم‌بیگ در زمانی بود که پاکستان در آستانهٔ دست یافتن به بمب هسته‌ای بود. فرماندهی ارتش پاکستان، که مسئول برنامهٔ هسته‌ای آن کشور بود، با این دستور می‌خواست که توجه و فشار آمریکا را از برنامهٔ اتمی پاکستان به سوی ایران منحرف کند، به‌ویژه آنکه می‌دانست که، با رفتارهای خلاف عرف و ماجراجویی‌های جمهوری اسلامی، اینکه آمریکا بپذیرد ایران به بمب هسته‌ای دست یابد ممکن نیست. شگفت اینکه کمال خرازی، وزیر خارجهٔ وقت، با ذوق‌زدگی و ساده‌لوحی از اولین آزمایش اتمی پاکستان استقبال کرد و گفت که بمب اتمی پاکستان «بمب اتمی جهان اسلام» است ــ سخنی که بلافاصله دولت پاکستان آن را رد کرد. درک نادرست وزیر خارجهٔ جمهوری اسلامی از منافع ملی و دیدن همه چیز از دریچهٔ تنگ ایدئولوژی او را وامی‌داشت که بمب اتمی پاکستان را «بمب اتمی اسلامی» بخواند و، به جای نگرانی، ذوق‌زده بشود!

اکنون که این برنامه به «خسران بزرگ اقتصادی» بدل و با «شکست کامل در ساختن بمب» مواجه شده است، عراقچی می‌گوید: «نباید غرور و اعتماد‌به‌نفس ملی خدشه‌دار شود. مردم باید احساس کنند که دشمن سر جای خود هست، اما ما دماغش را به خاک مالیدیم. در دورهٔ دفاع مقدس عملیات کم نداشتیم که شکست خوردیم؛ اما هیچ‌گاه نمی‌گفتیم شکست خوردیم، حداکثر می‌گفتیم عدم الفتح. این عبارتی بود که شما در اخبار به کار می‌بردید.» او می‌افزاید: «در موضوع مذاکرات هسته‌ای نیز نگذارید غرور ملی خدشه‌دار بشود؛ دشمنی آمریکا را نشان بدهید که سر جایش هست، اما دستاوردهایی را هم که داشتیم به بهانهٔ آن جزئیات آزاردهنده نگذارید به کام مردم تلخ شود.»

اما شکست بزرگ جمهوری اسلامی در برنامهٔ هسته‌ای فقط اقتصادی و نظامی (ساختن بمب) نبوده و، با توافق هسته‌ای وین، حاکمیت ملی ایران نیز نقض شده است. حسن روحانی در مصاحبه‌ای با سی‌ان‌ان در مهرماه ۱۳۹۲ گفته بود: «بیش از چهل کشور امکان غنی‌سازی دارند و بسیاری از آن‌ها دارند غنی‌سازی را انجام می‌دهند.» (۲) او پس از توافق ژنو نیز گفت: «معاهدهٔ ان‌پی‌تی این حق [غنی‌سازی] را به همهٔ کشورهای امضاکننده داده است؛ و به همین دلیل هم، بیش از چهل کشور امروز در دنیا مشغول غنی‌سازی هستند.» (۳) اما، بر اساس توافقنامهٔ ژنو، ایران تنها حق نگهداری ٣٠٠ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده، یعنی هیچ، را دارد. جمهوری اسلامی، که انرژی هسته‌ای را در غنی‌سازی اورانیوم خلاصه کرده و آن را «حق مسلم ملت ایران» و خط قرمز خود در مذاکرات اعلام کرده بود، حق داشتن ٣٠٠ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده را، که به هیچ کاری نمی‌آید، پیروزی و به رسمیت شناخته شدن حق غنی‌سازی ایران از سوی جهانیان اعلام کرده است؛ در حالی که ایران، مانند هر کشور دیگری در جهان، چنین حقی را داشت و امروزه، برخلاف بقیهٔ کشورهای جهان، این حق را دست کم به مدت ۱۰ تا ۱۵ سال، از دست داده است. در اینجا وارد جزئیات توافق وین نمی‌شویم و تنها به این اشاره بسنده می‌کنیم که ایران تنها کشور جهان است که رسماً متعهد شده است هرگز و به هیچ وجه «حق» ساختن بمب هسته‌ای ندارد؛ و در نتیجه‌ نیز، محدودیت‌ها و نظارت‌های بی‌شماری را پذیرفته است که هیچ ربطی به پروتکل الحاقی نیز ندارند، از جمله اینکه «همهٔ واردات فرآورده‌هایی که کاربرد دوگانه در امر هسته‌ای و نیز موشک‌های بالستیک دارند از کانال انحصاری ۵+١ و با اجازهٔ آنان وارد کشور خواهد شد.» بدین گونه، با توافق‌نامهٔ وین، ایران در وارداتش تحت قیمومیت دول دیگر قرار گرفته است. هیچ کشور دیگری در جهان حاضر به پذیرش چنین شرایط خفت‌باری نیست؛ و، به همین سبب، در قطعنامهٔ شورای امنیت در خصوص توافق وین آمده است که این قطعنامه موجب ایجاد «پیشینه» و «رویهٔ حقوقی» برای دیگر کشور‌ها نمی‌شود.

حقیقت آن است که با ایران مانند کشورهای شکست‌خورده در جنگ رفتار کرده‌اند. بی‌تردید، کمتر قراردادی در تاریخ معاصر ایران به اندازهٔ توافقنامهٔ وین ناقض حاکمیت ملی ایران بوده است. شاید به همین دلیل بود که جواد ظریف در مصاحبه‌ای در اردیبهشت ۱۳۹۴ گفت: «هیچ وقت کسی نمی‌پرسد وثوق‌الدوله تحت چه شرایطی قرارداد ١٩١٩ را امضا کرد؛ کسی از افرادی که مملکت را به چنین موقعیتی رساندند سراغی نمی‌گیرد. هیچ کس از بانیان جنگ‌های دوم ایران و روس سئوالی نمی‌پرسد… تاریخ فقط خائن‌هایی را که (قرارداد) ترکمن‌چای را امضا کردند نفرین می‌کند، خائن‌هایی که قرارداد دارسی را تمدید کردند، خائن‌هایی که (قرارداد) ١٩١٩ را امضا کردند، خائن‌هایی که با امضای نفت شمال غرور ملی را شکستند و به استالین باج دادند، خائن‌ها و سازش‌کارانی که ضعیف و جبون بودند.» ظریف می‌افزاید که برای دچار نشدن اعضای هیئت مذاکره‌کننده به چنین سرنوشت شومی در تاریخ «هیچ‌چیز به اندازهٔ شکست در مذاکرات، برای مذاکره‌کنندهٔ ایرانی، امتیاز کسب نمی‌کند.»

واقعیت این است که جمهوری اسلامی به زور فشار‌ها و تحریم‌های سنگین بین‌المللی به پای میز مذاکره رفت و، به همین علت، برگ‌های برندهٔ چندانی در دست مذاکره‌کنندگان هسته‌ای ایران باقی نمانده بود؛ و بد‌تر آنکه هیئت مذاکره‌کننده مجبور بود تا به صورت ظاهری نیز که شده خط قرمزهای «رهبری» را رعایت کند و ماکتی از برنامهٔ غیراقتصادی غنی‌سازی اورانیوم را برای حفظ پرستیژ خامنه‌ای حفظ کند. در واقع، مذاکره‌کنندگان هسته‌ای، جبراً، نه بر پایهٔ منافع ملی، که بر پایهٔ منافع «نظام» و سیاست‌های کلی «رهبری» عمل می‌کردند.

جالب اینکه حتی این حد از عقب‌نشینی ایران نیز مورد قبول دولت نتانیاهو و جمهوری‌خواهان آمریکا نیست؛ چراکه از دید آن‌ها این توافقنامه از سویی موجب تغییر رفتار و سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی نمی‌شود و، از سوی دیگر، بر غنی سازی ایران تنها یک محدودیت ۱۵ ساله وضع می‌کند. عراقچی می‌گوید: سال‌های ۸۵ تا ۸۶ مقامات جمهوری اسلامی هر شب نگران حملهٔ نظامی آمریکا به ایران بودند و «حمله به ایران فقط به ارادهٔ سیاسی آقای اوباما مانده بود که تصمیم بگیرند و بزنند.» بدین ترتیب، اگر باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا نبود، احتمالاً جمهوری اسلامی مجبور می‌شد شکستی بد‌تر از توافقنامهٔ وین را بپذیرد و یا شاید حتی تا کنون به ایران حملهٔ نظامی شده بود. اکنون نیز، اگر کنگرهٔ آمریکا توافقنامهٔ وین را با بیش از دوسوم آراء رد کند و جمهوری اسلامی نیز به سیاست‌های تحریک‌آمیز هسته‌ای ادامه دهد، احتمالاً گزینه‌ای جز حملهٔ نظامی برای رئیس‌جمهور بعدی آمریکا باقی نخواهد ماند. هرچند که احتمال رد شدن توافقنامه در کنگرهٔ آمریکا با بیش از دوسوم آراء ناچیز به نظر می‌رسد. علت همهٔ این فشار‌ها و خطر‌ها سیاست‌های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است که بر پایهٔ «امت‌گرایی اسلامی از نوع شیعی» و «آمریکاستیزی» و «تلاش برای نابودی اسرائیل» بنا شده است. اگر سومالی و سوریه را به علت شرایط جنگی حاکم بر آن‌ها در نظر نگیریم، ایران و کرهٔ شمالی تنها دولت‌های جهان‌اند که با ایالات متحدهٔ آمریکا روابط سیاسی ندارند و جمهوری اسلامی تنها دولت جهان است که خواهان نابودی اسرائیل است. از حیث این نوع افراط‌گرایی، فقط گروه‌های طالبان و داعش با جمهوری اسلامی قابل‌قیاس‌اند.

احتمالاً اگر هیئت مذاکره‌کنندهٔ جمهوری اسلامی قدرت داشت، برای به دست آوردن برگ‌های برنده در مذاکرات و حتی تبدیل ایران به قدرت بر‌تر منطقه، داوطلبانه حاضر به توقف کامل برنامهٔ غنی‌سازی و عادی‌سازی روابط با آمریکا و تغییر سیاست در قبال اسرائیل می‌شد؛ اما در نظام ولایت فقیه، چنین امری ممکن نیست و چیزی بهتر از توافق وین از سیاست خارجی جمهوری اسلامی درنمی‌آید. بی‌شک، علت اصلی نتایج فاجعه‌بار هسته‌ای ساختار و ایدئولوژی معیوب جمهوری اسلامی است و نسل‌های آینده از این توافقنامه به عنوان نتیجهٔ برنامهٔ هسته‌ای به تلخی یاد خواهند کرد.

در ادامه، به طور خلاصه، دربارهٔ توقف کامل، ولی داوطلبانهٔ برنامهٔ غنی‌سازی، عادی‌سازی روابط با آمریکا، و تغییر سیاست در قبال اسرائیل توضیح می‌دهم:

ــ بر اساس توافقنامهٔ وین، تا ۱۵ سال دیگر، فقط ماکتی از غنی‌سازی حفظ می‌شود. در این مدت، ایران حق ساختن سانتریفیوژ ندارد و همهٔ شش‌هزار سانتریفیوژ بی‌کیفیت پی‌۱ (یا‌‌ همان آی‌آر۱) مستهلک خواهد شد. چنین ماکتی به هیچ کاری، جز حفظ قلابی اعتبار خامنه‌ای، نمی‌آید. توقف داوطلبانهٔ برنامهٔ غنی‌سازی، بی‌آنکه ایران را مقید به تعهداتی بیش از پروتکل الحاقی سازد، نگرانی‌ها و بهانه‌های غربیان را تا حد زیادی از میان می‌بُرد.

ــ عادی‌سازی روابط ایران و آمریکا کاملاً در جهت منافع ملی ایران است. آمریکاستیزی تنها به سود رقیبان منطقه‌ای ایران تمام می‌شود. ایران و آمریکا در برخی زمینه‌ها دارای منافع مشترک‌اند. همکاری در این زمینه‌ها طبیعتاً در جهت منافع ملی ایران است. این حکم دربارهٔ روسیه و اروپا نیز مصداق دارد. آمریکاستیزی نه در جهت منافع ملی، که برای برآوردن نیاز نظام جمهوری اسلامی به حفظ ماهیت ایدئولوژیک خود و داشتن دشمن است.

ــ تغییر سیاست در قبال اسرائیل برای حفظ منافع ملی ایران ضروری است. نیازی نیست که جمهوری اسلامی با اسرائیل روابط حسنه داشته باشد و حتی انتظار نمی‌رود که مقاماتش مانند رئیس‌جمهور اسلام‌گرایی همچون اردوغان در پی گسترش روابط با اسرائیل باشند یا چون رئیس‌جمهور اسلام‌گرای پیشین مصر، مرسی، نامهٔ مهرآمیز به شیمون پرز، رئیس‌جمهور وقت اسرائیل، بنویسند؛ بلکه کافی است از شعارهای بی‌مورد دربارهٔ نابودی اسرائیل و تشویق حزب‌الله لبنان و حماس به درگیری با اسرائیل دست برداشت و تنها به حمایت از دولت قانونی فلسطین و محمود عباس پرداخت.

تغییر سیاست در موضوعات مذکور باعث می‌شد که ایران نه تنها به جای توافق وین به توافق مطلوبی برسد؛ بلکه موقعیت ایران در منطقه و جهان را بسیار بهبود می‌بخشید و امروز نیز شاهد بحث‌های نگران‌کننده در کنگرهٔ آمریکا نبودیم. مشکل این است که تا زمانی که تغییراتی اساسی در سیاست ایران ــ بخوانید ساختار و ایدئولوژی جمهوری اسلامی ــ پدید نیاید، منافع ملی ایران همچنان قربانی نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند.

کسانی که از توافقنامهٔ هسته‌ای وین حمایت می‌کنند هرگز از جزئیات و محتوای آن نمی‌گویند و تنها به این گفته بسنده می‌کنند که این توافقنامه خطر جنگ را از سر ایران دور کرد. با چنین نگرشی، از هر گونه توافقی، با هر بهایی و بدون توجه به محتویات و نقد آن، باید حمایت کرد؛ چراکه هر توافقی خودبه‌خود خطر جنگ را از ایران دور می‌کند. گذشته از این، این افراد در موفقیت‌آمیز خواندن این توافقنامه کاسهٔ داغ‌تر از آش شده‌اند و، در اغراق، حتی از خامنه‌ای و روحانی و ظریف و عراقچی نیز پیشی گرفته‌اند و به طرزی شگفت کاملاً در چارچوب دستورالعمل وزارت ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی دربارهٔ توافقنامهٔ هسته‌ای عمل می‌کنند. از توافقنامهٔ وین و شکست کامل برنامهٔ هسته‌ای دست کم می‌شد عبرت گرفت و خواستار پاسخ‌گویی مسئولان و، در رأس آنان، شخص خامنه‌ای شد که ایران را به این وضعیت کشانده‌اند.

در این میان طبیعی است که مردم بین دو گزینهٔ «توافق هسته‌ای وین» و «ادامهٔ ماجراجویی‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی» گزینهٔ نخست را برگزینند؛ اما چنین انتخابی نه به معنای خوب بودن توافق وین است و نه به این معنا که راه‌حل بهتری وجود نداشت. کمتر کسی است که خواهان توافق هسته‌ای نبوده باشد؛ اما خواهان توافق بودن به معنای این نیست که هیچ اهمیتی به محتوای توافق ندهیم و تنها از این خشنود باشیم که توافقی شده است. علی رغم این مسائل نباید فراموش کرد که توافقنامهٔ وین جام زهری برای شخص رهبر و حامیانش نیز بود و با پایان یافتن بحران اتمی احتمال دارد که سطح مطالبات مردم ایران نیز افزایش یابد.

در نگاهی وسیع‌تر، بحران هسته‌ای تنها بحرانی نیست که جمهوری اسلامی موجد آن بوده است. ایران هم اکنون دچار بحران‌های بسیار بزرگی است: نابودی محیط زیست؛ فساد مالی گسترده؛ نقض فاحش حقوق بشر؛ افزایش احساسات گریز از مرکز و جداسری؛ فقر و تفاوت فاحش طبقاتی؛ نظام ناکارآمد اقتصادی و عقب‌ماندگی اقتصادی کشور نسبت به بسیاری از کشورهایی که زمانی بسیار از ایران عقب‌تر بودند؛ جنگ نیابتی شیعه و سنی در منطقه و غیره. هر یک از این بحران‌ها می‌تواند مانند بحران هسته‌ای هستی کشور را به خطر بیندازد. در تاریخ ۳۶ سالهٔ جمهوری اسلامی، کشور ایران همیشه درگیر بحران‌های بزرگی بوده است. ریشهٔ همه این بحران‌ها در ساختار و ایدئولوژی معیوب جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی جمهوری بحران است. هر از چندی، عوارض یکی از ابن بحران‌ها چنان شدت می‌یابد که جمهوری اسلامی را مجبور به واکنش می‌کند. تا زمانی که طرف این بحران‌ها مردم ایران باشند، جمهوری اسلامی کوچک‌ترین عقب‌نشینی‌ای نمی‌کند؛ اما هر‌گاه طرف مقابل قدرتی خارجی باشد و جمهوری اسلامی در ضعف کامل قرار گرفته باشد، با پرداخت هزینه‌ای سنگین از جیب ملت ایران، قهرمانانه نرم می‌شود ــ وضعی که در ماجرای گروگانگیری و جنگ با عراق و برنامهٔ هسته‌ای شاهد بوده‌ایم. پیروزی هنگامی است که علت العلل این بحران‌ها رفع شود.

ـــــــــــــــــــ
۱- http://bashirtash.org/2013/12/08/%D9%86%D8%AA%D8%A7%D9%8A%D8%AC-%D9%81%D8%A7%D8%AC%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AA%D9%85%D9%89/
۲- http://www.yjc.ir/fa/news/4569123/متن-کامل-مصاحبه-رییس-جمهور-با-شبکه-cnn
۳- http://bameirankhabar.ir/Print.aspx?id=93617

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید