نقش و مسئولیتهای جامعه مدنی در پیشبرد دموکراسی
فعالیت و مشارکت فراگیر در ساختن سرنوشتی بهتر: طرح هستهها
گرچه توضیح واضحات هستند، ولی لازم میدانم عرایضم را با چند یادآوری شروع کنم:
1- با یادآوری این واقعیت واضح که هر یک روز بیشتری که رژیم ولایت فقیه بیشتر بر وطن حاکم باشد، ریسک و خطر اینکه میهن ما هم سرنوشت تلخ سوریه و لیبی و… پیدا کند، بیشتر میشود.
2- و با این یادآوری که برای ریشهیابی وضعیت امروز سوریه و در واشکافی حوادث و مراحل و پلههایی که در این پنج سالۀ اخیر که سرنوشت سوریه را به تلخی امروز کرده است تمام (بدون هیچ استثنایی تمام) آنها به علت عدم اعتماد به نفس فردی و عدم اعتماد به نفس ملی و رویگرداندن از مردم و حقوق، و رویکردن به قدرت و زور بوده است.
3- و با این یادآوری که سرنوشتی که ایران و ایرانی امروز پیدا کرده است هم به علت تلاش در حل کردن مسائل از طریق قدرت بوده است، چه قدرت خارجی و چه قدرت داخلی. (در این هم هیچ استثنایی نمیتوان پیدا کرد)
4- و با این یادآوری که محل عمل فقط دو مکان است، یک جا نیست، سه جا هم نیست! یا زور و قدرت، و یا مردم و حقوق. که اولی به زورسالاری و خشونتمداری و دومی به مردمسالاری و حقوقمداری میانجامد. حال این محل عمل در هر زمان و مکانی و برای هر فردی، یک جور نتیجه میدهد.
a.مثلا برای آقای خمینی قبل از انقلاب در پاریس وبا رویکرد به مردم “ولایت جمهور مردم” به دنیا تعهد شد و آقای خمینی لقب “آیتالله لیبرتر” گرفت و مردم گروه گروه مسلمان میشدند. ولی همین آقای خمینی با رویکرد به قدرت و زور و خشونت و با طرح سری آقای ابراهیم یزدی، اول ناظر، بعد ولی و بعد ولایت مطلقه شد و حالا عدهای از مسلمانان برای راه حل این مشکل جمعی به یک راه حل فردی روی آوردهاند و به مسیحی شدن و بهایی شدن و یا حتی دینگریز و دینستیز شدن روی کردهاند.
b.جنبش خودجوش مردم در خرداد 1388، عمل از طریق خود مردم بود که دیدیم که چیزی نمانده بود کار رژیم تمام شود، و بعد شعار مردم مبنی بر “رای من کو” و مراجعه به قدرت داخلی (امثال رفسنجانی و موسوی و کروبی….) بود که با اینکه مردم به خطوط قرمز ترسیم شده از جانب آنها معتقد نبودند، ولی گفتمان غالب این شد که ما برای گذار از رژیم به رفسنجانی و موسوی نیاز داریم…. و از اینجا شد که خیال رژیم و نیروهای سرکوب جمع شد که مردم اصرار زیادی به براندازی نظام ندارند . آن وقت بود که داغ و درفشها شدت گرفت و از آن بد، به بدتر کهریزکها رسیدیم.
5- و با این یادآوری که شرکت در رایگیری در رژیم ولایت مطلقه، پشت کردن به حقوق و مردم به عنوان راه حل مشکلات و معضلات است و روی کردن به قدرت. دیدیم که جنایتکارترین و کثیفترین و فاسدترین مهرههای این رژیم توسط قدرت داخلی و قدرتمداران در لیست “امید” قرار گرفتند و نتیجۀ زندانی کردن خود در سیاهچال بد و بدتر این شد که آقای خامنهای به دهان کسانی که گفتند “این بار دیگر بیعت نیست، بلکه انتخاب است” زد و گفت: مردم در این انتخابات خوش درخشیدند و با نظام بیعت کردند!……. و نتیجه “انتخاب” بین بد و بدتر، به سرنوشت بدتری رسید آنها که گویا باید با “رای سلبی” حذف میشدند، با مشروعیت گرفتن از شرکتکنندگان در رایگیری بر مردم حاکمیت بیشتری پیدا کردند و حتی جیم “مثلث جیم” با رای 10-14 درصدی، شد رئیس مجلسی که قرار است جانشین آقای خامنهای را تعیین کند که اگر مردم در هستههای حقوقمند فعال نشوند، بدون شک، از این بدترین که آقای خامنهای باشد، باز هم یک سرنوشتهای بدتری را برای ما رقم خواهند زد، که آقای رفسنجانی قطعا نه راه حل، که یکی از این سرنوشتها خواهد بود. کمی واقعبینانه نگاه کنیم و از خودسانسوری بپرهیزیم، و با این دید همۀ گناهان آقایان جنتی و یزدی و مصباح را در آنچه که به دلایل پیدا کردن چنین سرنوشتی در امروز روی هم بگذاریم و با هم جمع کنیم حتی به پای همین آقای رفسنجانی که حالا شده “اپوزیسیون” میرسد؟؟!! تاسف و هیهات که بعضی سنگ وی را، به عنوان راه حل، به سینه میزنند!
6- و این یادآوری آخری برای نیروهای سرکوب است که بدانند که هر یک روز بیشتری که رژیم ولایت فقیه بیشتر بر وطن حاکم باشد، با توجه به افزایش خشونتگستریهای رژیم و با توجه به نهادینهتر شدن خشونتها در جامعه، ریسک و خطر اینکه در میهن ما امکان عفو عمومی هرچه سریعتر و هرچه فراگیرتر شود، کمتر و کمتر میشود.
در مورد انسان و بشریت و جامعهها و تمدن بشری، آیا دولت ذاتی است و یا عرضی؟
وقتی از انسان غارنشین به انسان شهرنشین و آپارتماننشین گذار کنیم، میبینیم که دولت لازم و ضروری است ولی به هیچ وجه نمیتوان گفت که دولت ذاتی انسان و بشریت است.
وقتی به سرشت دولت به مثابه کانون برخورد قوا و موازنۀ قدرتهای داخلی و خارجی نگاه کنیم، که هست، به سادگی در مییابیم که دولت، عرضی جوامع است همانطور که قدرت، عرضی انسانها است وقتی افراد با هم نه از دید اصالت یگانگی و موازنۀ عدمی که از دید اصالت دوگانگی و تضاد و موازنۀ وجودی مینگرند.
ولی در حال حاضر و تا آیندههای دور، از وجود دولت گریزی نیست، و تا آن زمان که مردمسالاری مستقیم مشارکتی برقرار گردد، راه درازی در پیش است، ولی از جمله “نقش و مسئولیتهای جامعه مدنی در پیشبرد دموکراسی” در این راه قدم برداشتن و این راه را کوتاه کردن است.
پیشنهادی را که ارائه میدهم، هرچه تعداد بیشتری از ما مردم به آن درگیر شویم، زودتر میتوانیم سرنوشت بهتر و بهتری را برای خود تدبیر کنیم. و در این صورت است که عیار زور خشونت و قدرت در آلیاژ دولت، پیوسته کم . کمتر و کمتر میشود.
این طرح برای همه ما در هر مکان و هر زمانی انجامپذیر است. فرقی هم نمیکند که چه کسانی گردانندگان کشور باشند.
فعالیت هستهای
باید بر این تذکر مهم تاکید نمود که منظور از هستهها و فعالیتهای هستهای، ارتباط هر فردی با خودش و با دیگران و با طبیعت براساس موازنۀ عدمی است. در این صورت است که حقوق به تدریج و هرچه بیشتر جای منافع مینشینند، و خشونتزدایی، اسلحه را در دست سرکوبگر بیاثرتر و بیاثرتر میکند و عرصه برای خشونتگستری پیوسته تنگتر و تنگتر میشود. در این صورت است که با تکیه بر حقوق مشترک بجای “منافع مشترک” ضررها و زیانهایی که مدعیان این شعار برای رسیدن به قدرت از آن برای تحمیق مردم استفاده کردهاند، دوباره (و با ابعادی گستردهتر) تکرار نمیشوند. “منافع مشترک” دروغی است که وابستۀ دریوزه، از آن استفاده میکند تا به عنوان پوششی برای انواع خیانتهای خود به وطن و هموطن توجیه بتراشد.
هسته چیست؟
در بدن انسان، هر چند تعداد از سلولهای حیاتی، با هم فعالیتی هماهنگ میکنند که برآیند این همکاری، یکپارچگی و حیات انسان را ممکن میگرداند. در تعبیر هستهها، تعدادی سلول، هستۀ دست و پا و مغز و قلب و…. را تشکیل میدهند که هرکدام از این هستهها با تواناییها و استعدادهای خاصی که دارند، عمل خاصی را انجام میدهند.
بعد از اینکه حقایق فوق برای انسان جا افتاد، هر چند نفری که به لحاظ سن… شغل… تخصص و دانش… علایق و استعدادها و ذوق و سلیقهها…. محل کار و زندگی…
سلولهای حیاتی یک جامعۀ مردمسالار، هسته ها هستند. مشارکت واقعی مردم در جنبش رهائی از نظام ولایت فقیه و استقرار و استمرار مردمسالاری، در هسته های مردمی متبلور میشود. حضور میلیونی در خیابانها، که در روزها و هفته های بعد از خرداد ۱۳۸۸ شاهد آن بودیم، فقط یکی از لوازم سرنگونی رژیم و کسب آزادی و استقلال و احقاق حقوقمان است. در آن زمان که تظاهرات خیابانی ابعاد وسیعتری میگرفتند، اگر که نه با مراجعه به “رهبران جنبش سبز” که هر یک به نوبه خود حفظ نظام را از اوجب واجبات میدانستند، بلکه با مراجعه بیشتر به خود و تعامل با سایرینی که خواستار آزادی و استقلال در کشور هستند، از طریق هسته ها، راهکارهای مناسب و چاره ساز، که از خلاقیت جمعی ایرانیان تراوش میکرد را به اجرا میگذاشتیم، قطعا الان سرنوشت دیگری را برای خود رقم زده بودیم.
هر هسته، از اجتماع دو یا چند نفر معتمد شروع میگردد. این اجتماعها الزاما نباید حتما و همیشه در تظاهرات خیابانی و جلسات سخنرانی دانشگاهی و سمینارها و…. خلاصه شوند. دوستان و فامیلها و همکاران و آشنایان….، به دلایل مختلف در کنار هم جمع میشوند. در بسیاری از این جلسات و حتی میهمانیها، مسائل سیاسی و اقتصادی و حرفه ای….، آلودگی هوا….، سنگینی ترافیک و راه بندانها و عدم وجود وسائل نقلیۀ عمومی…، گرانی مایحتاج….، نبود امکانات بهداشتی- درمانی….، آسیبهای اجتماعی…، و حتی جوکهای سیاسی مطرح میشوند. در شرایط حادتر، مثلا روزها و هفته ها و ماههای قبل و بعد از “انتخابات” این بحثها داغتر و پرمشتریتر هستند. آیا نمیتوان کمی، و فقط بسیار کمی اعتماد به نفس را بیشتر کرد و برای پیدا کردن راههای عملی هرچقدر هم در ظاهر بسیار کوچک، از طول عمر خشونت و سرکوب و خفقان کاست و در برپائی و پویائی سالاریِ خود و مردم سالاری، کوشید؟ جواب، صد البته مثبت است و در عرض این سی سال گذشته به کرات، شاهد فعال شدن این هسته ها و شبکه های غیررسمی و بسیار کارساز بوده ایم. منتها باید اندیشید که چرا هربار که حتی به نتیجۀ موقتی و مقطعی ِ مطلوب هم رسیده ایم، خود و در نتیجه این هسته ها را در صحنه نگاه نداشته ایم که نتیجۀ دائمی را و براندازی نظام تمامت- خواه و خونخوار مافیائی را مشاهده کنیم و برای نسل خود و نسلهای بعدی، آزادی و رشد و استقلال و صلح و دوستی را به ارمغان بیاوریم؟. این “باید اندیشید” و تحقیق راجع به آن هم وظیفۀ ما و هسته های متشکل از خود ماست و نه محققین خارجی و…..
بدین ترتیب، این هسته ها از افرادی از گروههای با سلائق، سنین، تخصصهای….. مختلف، در محلههای شهرها و روستاهای مختلف در همۀ نقاط وطنمان قرار دارند. بعضی هسته ها بسیار تخصصی هستند و وظایف خاصی را برای خود تعریف میکنند که از عهدۀ اکثر دیگر مردم برنمیآید. بسیاری هسته های دیگر، عمومی تر هستند و با کمترین اندیشیدن میتوان فهمید که هر فردی آنرا میتواند بسادگی عملی سازد. هر هسته ای با خلاقیت خود، روش مناسب را برای استقرار و استمرار مردمسالاری، می آفریند و به اجرا میگذارد. این روشها و وسیله ها، جملگی خشونت زدا و برای رسیدن به هدف مردمسالاری و حاکمیت مردم، و صد البته متناسب با این اهداف هستند. برای دستیابی به مردمسالاری، انجام هر کاری در هر حدی و در هر سطحی بهتر از بی عملی و منفعل بودن و به انتظار نشستن است. هدف خوب و مثبت، وسیلۀ بد و منفی را توجیه نمیکند. به محض اتخاذ روش و وسیلۀ خشونتسالار و قدرتسالار، به همان نسبت، از هدف رسیدن به مردمسالاری و حاکمیت و ولایت مردم دور میشویم و به همان میزان به بقای عمر رژیم ولایت مطلقۀ یک فرد (فعلا یک فقیه و لابد بعدا یک پاسدار یا بسیجی) می افزائیم.
در هر مدرسه و حوزه و دانشگاه و دانشکده ای، مردم میتوانند چندین هسته تشکیل دهند. در هر کارگاه و کارخانه ای، در هر اداره و شرکت و موسسه ای، در هر وزارتخانه ای، در صدا و سیما و در سایر رسانه های جمعی و نشریه ای، در هر محله ای، در هر مجموعۀ آپارتمانیی،…..
هسته های دانشگاهی و جوانان، به مثابه موتور محرکۀ تغییر و تحول، فعال میشوند. این هسته ها در رشته های فنی و کامپیوتری و هنری و روزنامه نگاری و….. ، از جمله، در انتشار اخبار و اطلاعات، با استفاده از تخصصهای خویش، در سطح مملکت و نیز در سطح دنیا در ارتباطگیری با افکار عمومی جهان، از توانائیهای خود استفاده میکنند.
فعالیت هستهای برای چیست؟
انسانهایی که در دنیای پیچیدۀ این عصر زندگی میکنند، ناگزیر به یافتن راههایی هستند که بشریت از این خشونتها و بحرانهایی که حیات انسان را بیش از پیش تهدید میکند، نجات پیدا کند که از این راهها بتوان به منسجم شدن جامعه و همبستگی اعضا جامعه دست یافت. این امر به جز با خشونتزدایی، همدلی، یاری، دوستی، اعتماد، همدردی، کمک و همکاری،…. بین انسانها ممکن نمیشود. هستههای دو، سه، پنج نفره… با هم همکاریهایی را در جهت پیشبرد و یا بهبود سوژه و مورد و پروژهای در نظر میگیرند و به همکاری میپردازند.
در ایران امروز، “سمن”ها (سرواژۀ سازمانهای مردم نهاد) شکل گرفتهاند و سابقه و عملکرد خوبی را نشان دادهاند. این حس همکاری و دوستی، در شرایط سخت، بارزتر و تواناتر هم میگردد. مثال: دوران انقلاب… نیویورک بعد از 11 سپتامبر….
ایجاد هستههای حقوقمدار و فعالیتهای در آنها در واقع سلامت روحی و جسمی و مادی و معنوی فردی و اجتماعی را تضمین میکند و در عمل بین فرد و اجتماع، ارتباطی تنگاتنگ و دوطرفه برای هرچه سالمتر و بشاشتر شدن را با افزایش حس مشارکت در جامعۀ مدنی، برای ساختن سرنوشتی بهتر برقرار میکنند.
این ارتباطات، نه بر اساس منافع (و یا حتی منافع مشترک) بلکه بر اساس حقوق است.
در غرب از سرمایۀ اجتماعی نامبرده شده است که دارای سه مقوله بنیادین است که هر سه هم علت و هم معلول و هم تکمیل کننده یکدیگر هستند:
1- افزایش اعتماد به نفس فردی و ملی،
2-افزایش انسجام و پیوستهگی اجتماعی و پرهیز از گسستگی و تجزیهطلبی
3- افزایش مشارکت اجتماعی.
این مفهوم به صد سال پیش یعنی 1916 برمیگردد. ولی در بستری که اندیشۀ راهنما، دوگانگی است، در بستری که سرمایه و سرمایهداری ولایت مطلقه بر هر سه شاخۀ دولت و بر جان و مال و ناموس مردم دارد، در بستری که از منافع صحبت است و نه از حقوق، اول اینکه به قول فوکویاما حتی تعریف دقیقی از این مفهوم به دست داده نمیشود، و دوم اینکه در عمل در چنین جوامعی بیشتر سرمایۀ اجتماعی بسته و درونی کشت میشود و محصول میدهد (مانند گروههای گانگستری و مافیایی و…) تا اینکه سرمایۀ اجتماعی باز و بیرونی (مانند گروههای حمایتی و یا سمنهای خیریه و یا مثلا رفتگران طبیعت در ایران)
و با بررسی از دیدی دیگر در غرب، سرمایههای اجتماعی بیشتر عمودی (مانند گروههای قومگرا و هژمونیک و انحصارطلب و یا در مثالی ملموس در ایران شبکهبندیهای رانتخواری) هستند، تا سرمایههای اجتماعی افقی (مانند همکاریهای افراد محلهها در شهرها و یا همیاریهای کشاورزان در روستاها) و از جمله به این دلایل است که شاخص سرمایۀ اجتماعی در مادرشهر سرمایهداری، امریکا، به شدت رو به نقصان است.
رسانههای مردمی:
این توضیح را بدهم که رسانهها در این زمان در دو بخش عمده تعریف میکنم:
1-رسانههای همگانی که به باور من در این قرن لازم است به عنوان شاخۀ چهارم دولت حقوقمدار مطرح شوند.
2-رسانههای مردمی: که امروزه به سادگی و به انواع مختلف و بطور مجانی در اختیار همگی قرار دارد، مانند ایمیل… تلفن همراه… اساماس و تکست… فیس بوک… جی پلاس… توئیتر… تلگرام… اینستاگرام…. یوتیوب…
ما باید بتوانیم سانسور (و از آن بدتر، خودسانسوری) را بشکنیم و از هر وسیلهای برای سیر و انتشار آزاد اخبار، نظرات، اندیشه،… استفاده کنیم و اطلاع رسانی را هرچه بیشتر وسعت ببخشیم، تا بدان وسیله وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی انسانها و جامعه، تقویت و بارور و شکوفا گردد.
کنشگری با رسانههای مردمی، بیخطرترین و آسانترین و کمترین فعالیت سیاسی است که هر فردی میتواند انجام دهد.
این رسانهها در اختیار همه به راحتی و بدون هزینۀ اضافی، موجود است.
باید بتوان اعتماد را در جامعه مدنی برقرار نمود، باید از اغراق و تقریق….، شایعه..، دروغ….، به جد پرهیز نمود.
متاسفانه به علت اینکه بعضی از هموطنان ما، روانشناسی زندانی سیاسی شکسته شده را پیدا کردهاند، به نکات مثبت خودمان گاهی کمتر توجه میکنیم. مایۀ افتخار همۀ ماست که قبل از اینکه اسمی هم از ادوارد اسنودن و جولیان اسانژ و ویکیلیکس و….. به میان باشد هموطنان عزیزی که در داخل و خارج کشور در هستههایی با هم درآمیختند، موفق شدند به فاجعۀ ملی کشتار دهه 1360 و قتلهای سیاسی زنجیرهای خارج کشور خاتمه دهند. و مایۀ افتخار است که بعضی از افرادی که در این هستهها فعال شدند، امروز در همینجا در آمفیتاتر دانشگاه هامبورگ در میان ما حاضر هستند.
(برای مطالعۀ روانشناسی ملت ایران به این دو مقاله http://alisedarat.com/1392/10/26/1138/ و http://alisedarat.com/1392/10/26/1626/ مراجعه فرمایید)
در جلسه قبل از من سوال شد که ما تمام این مشکلاتی را که شما برای رژیم ولایت مطلقه میشمارید، خود به آنها واقفیم….. شما به ما بگویید که باید چکار کرد که از شر این رژیم خلاص شویم…! ای کاش که تعداد بیشتری از هموطنان ما، مانند آن بانوی گرامی دغدغۀ وطن و هموطن داشتند و به معضلات جامعه واقف بودند و به دنبال راه حل میگشتند.
ای کاش که تعداد بیشتری از هموطنان ما، مانند آن بانوی گرامی رژیم ولایت مطلقه را مسئول ایجاد کردن بحرانها و مشکلات و آسیبها و خشونتها و تخریبها و فسادها و…. میدانستند، و در واقع وجدان تاریخی و علمی و اخلاقی تعداد بیشتری از مردم ایران به اندازهای غنی بود که همان تعداد اقلیتی هم که به هر دلیلی با شرکت در رایگیری به این رژیم مشروعیت دادند، در جنبش خودجوش و فعال مقاومت و نافرمانی مدنی و تحریم “انتخابات” شرکت میکردند و با دست خود باعث استمرار این رژیم نمیشدند و به این رژیم مشروعیت نمیدادند.
و به نظرم میآید که باید به این مطلب بیشتر بپردازم تا جزئیات طرح هستهها. زیرا که اگر بتوان افراد را به این حقایق مجاب کرد، استعداد خلق در انسانی، خود به خود شکوفا میشود و هر انسانی خود به ابتکار یافتن و اجرای بینهایت راههای عملی خواهد پرداخت.
اینکه عدهای میگویند وضع امروز به علت قدرتمداری و خشونت رژیم است و دولتها و قدرتهای خارجی اینطور میخواهند و خلاصه کار انگلیساست، خوب شما بگو 99%ش مال انگلیسه، 1%ش که مال ماست! باید سعی کنیم و ببینیم که لااقل در آن قلمروی یک در صدی فعال باشیم که سرنوشت بهتری را برای خودمان رقم بزنیم.
خوشحالم که بر هموطنانم محرز و مسلم شده است که باید کاری کرد، نباید منفعل بود، باید فعال بود. ولی با اینهمه بعضی هم میگویند که ما “سیاسی” نیستیم!…. فعالیت سیاسی نمیکنیم!… سیاست پدر و مادر ندارد!…. خوب از ابتداییترین قدمهایی که باید برای یافتن سرنوشتی بهتر برداشته شود این است که این افراد را متقاعد کنیم که شما خیلی بیشتر از ما “سیاسی” هستید! منتها فعالیت سیاسی شما در واقع پیشبرد اهداف رژیم ولایت مطلقه است: یعنی سکوت و انفعال و در نهایت کانفورمیسم و همرنگ جماعت اصلاحطلب و تحولطلب شدن!
آیا سیاست پدر و مادر دارد یا ندارد؟!
اگر به علت اصیل دانستن قدرت، یعنی زور و زر، سیاست را آنطور که در آکادمیای متداول امروز تعریف میکنند تعریف کنیم که میگویند: “سیاست به معنی رسیدن به قدرت و در قدرت ماندن” در اینصورت از هر منظری که به سیاست نظر کنید، (و با هر قیچیای این کرباس را ببرید، سرو ته این کرباس یکی خواهد بود) در آن نه خبری از پدر است و نه خبری از مادر! دیگر اخلاقیات و راستی و پاکی و درستی و…. متاعی نیست که در این بازارچۀ دزدی و هیزی، مشتری داشته باشد! آن وقت است که افرادی که خود را “اپوزیسیون” میخوانند، باز نقش خود را به عنوان خندق دور قعلۀ رژیم ایفا میکنند و مردم را دعوت میکنند که در “انتخابات” شرکت کنند و به کسانی در “لیست امید” که مسئولان فاجعۀ ملی دهۀ 1360 بودهاند، مشروعیت بدهند که ولی مطلقۀ فقیه بعدی را برای بسط ید به جان و مال و ناموس مردم، بر ما مردم سوار کنند!
ولی اگر سیاست را به تدبیر معنی کنیم، (و تدبیر را مقدم بر تقدیر بدانیم) تدبیری که برای تعیین سرنوشت برای یک فرد و یا یک خانواده و یا مجموعۀ آنها (یعنی ملت) حیاتی، و اصلا غیرقابل اجتناب است، سیاست پدر و مادر که دارد هیچ! بلکه به ناچار و پیوسته، پدر و مادردارتر میگردد!
از جمله “نقش و مسئولیتهای جامعه مدنی در پیشبرد دموکراسی” با پدر و مادر کردن سیاست است!
در آن جلسه در فرصت کمی که داشتم پاسخی دادم. ولی خوشبختانه تدارککنندگان عزیز جلسۀ امروز، “نقش و مسئولیتهای جامعه مدنی در پیشبرد دموکراسی” را عنوان این جلسه اعلام کردند، که این به من فرصتی شد که آن پرسش را با فرصت بیشتری پاسخ دهم.
تلاش میکنم که شما عزیزان را متقاعد کنم که آن پرسش مربوط به پارسال و یا یک زمان خاص و یا مربوط به آن هموطن گرامی پرسنده و یا یک فرد و یا افراد خاصی نیست. تلاش میکنم که شما عزیزان را متقاعد کنم که فرقی نمیکند که حاکم پهلوی باشد یا خمینی باشد و یا حتی مصدق باشد. این پرسش، و پاسخ آن همهمکانی و همهزمانی و همهکسانی است. و این ما همهکسان، باید که شهروندان مسئولی باشیم و با تشکیل هستههای حقوقمدار در احقاق حقوق خود و دیگران، کوشا باشیم.
نکتۀ دیگر اینکه، اگر شما شخصی را ببینید که قوت لایموت لازم دارد و شما بخواهید به او کمک کنید. یک راه این است که به او مثلا روزی یک کیلو آرد و برنج بدهید، و دید دوم و روش دوم اینست که به آن شخص شما روشهای گندم کاشتن و آرد کردن و نان پختن را یاد بدهید، که در این شکل دوم نه تنها شما هر بار در این آموزش، خود هم آموزش میگیرید و مطالب جدیدی را پیدا میکنید، بلکه به آن فرد راههای خودانگیختۀ امرار معاش را آموزش میدهید و نیز به آن فرد انگیزه میدهید که او باز به نوبۀ خود به فرد دیگری آموزش دهد که چگونه باید پیوسته خودانگیختهتر و خودکفاتر شد(در شکل اول فقط میتواند بگوید که فلان جا نان مجانی میدهند و بدو برو بگیر!)
محل عمل:
یادآور میشوم که محل عمل، دو جا بیشتر نیست، سه جا نیست! یک جا هم نیست! دو جاست. یکی از طریق مردم و حق و حقوق است و دوم هم از طریق قدرت و زور است.
در مورد عملکرد از راه زور و قدرت:
در قلمرو فرهنگ، قدرت یا مادی و زمینی است، و یا الهی و مافوق مادی.
oدر بعد مادی و انسانی و در قلمرو سیاست، قدرت یا داخلی است، و یا خارجی.
oدر بعد مافوق ماده که میشود همین خدایی که ولایت مطلقۀ فقیه تبلیغ میکند. یا میگوید که قضا و قدر و تقدیر است. و در این صورت کاملا منفعل مینشیند و توسری میخورد، و یا در بهترین وجه سر از چاه جمکران و امامزاده بیژن و امامزاده غلغلی! در میآورد. (حال حتی از این دید هم که بنگریم، گفت از تو حرکت، از او برکت!)
هرچه هر فردی و مجموعۀ افراد و ملتی بیشتر از طریق اولی، یعنی مردم و حقوق عمل کند، آن فرد و آن ملت پیوسته در راه هرچه بیشتر مردمسالارتر و حقوقمدارتر شدن قدم بر میدارد. مردم، سالار میشوند…. حقوق، مدارِ رابطۀ فرد با دیگران و با طبیعت، و از همه مهمتر مدارِ رابطۀ فرد با خویش میگردد.
و بر عکس: هرچه هر فردی و مجموعۀ افراد و ملتی بیشتر از طریق دومی یعنی زور و قدرت عمل کند، آن فرد و آن ملت پیوسته در راه هرچه بیشتر زورمدارتر و خشونتگسترتر شدن قدم بر میدارد.
علی صدارت
شنبه 28 ماه می 2016- هامبورگ- آلمان
لینک سخنرانی، تصویری:
لینک سخنرانی، صوتی: