back to top
خانهتاریخمسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش هفتم

مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ – بخش هفتم

MoussaviTabriziCinemaRex 13080719 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان می‌خوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح می‌دانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان می‌کند، از اینرو دوباره در سایت درج می‌گردد.

برای مطالعه بخش اول این مقاله، اینجا را کلیک کنید

برای مطالعه بخش دوم این مقاله، اینجا را کلیک کنید

برای مطالعه بخش سوم این مقاله، اینجا را کلیک کنید

برای مطالعه بخش چهارم این مقاله، اینجا را کلیک کنید

برای مطالعه بخش پنجم این مقاله، اینجا را کلیک کنید

برای مطالعه بخش ششم این مقاله، اینجا را کلیک کنید

 

روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 112، از 2 تا 15 آذر 1364 (24 نوامبر تا 6 دسامبر 1985)

 

رابعا- ابوالپور که در تمام نشستها و جلسات تصمیم گیری آتش سوزی نقش فعال داشت نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش آبادان منصوب گردید. این ارتقا و پست جدید را به ازای ناز شست گرفته است.

خامسا- کدام مدرک و دلیل و کدام شاهد و گواه در دادگاه توانست ارتکاب جنایت را به کارگزاران شاه نسبت دهد و ثابت کند؟

اگر رژیم شاه با شتاب و دستپاچگی مرد نیمه دیوانه ای را بنام عبدارضا آشور عامل این جنایت معرفی کرد. صرفا از روی ناچاری و ناتوانی در شناخت عاملین اصلی جنایت بود.

رابعا- ابوالپور که در تمام نشستها و جلسات تصمیم گیری آتش سوزی نقش فعال داشت نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش آبادان منصوب گردید. این ارتقا و پست جدید را به ازای ناز شست گرفته است.

خامسا- کدام مدرک و دلیل و کدام شاهد و گواه در دادگاه توانست ارتکاب جنایت را به کارگزاران شاه نسبت دهد و ثابت کند؟

اگر رژیم شاه با شتاب و دستپاچگی مرد نیمه دیوانه ای را بنام عبدارضا آشور عامل این جنایت معرفی کرد. صرفا از روی ناچاری و ناتوانی در شناخت عاملین اصلی جنایت بود.

 

[انقلاب اسلامی: در هشتمین جلسه دادگاه سینما رکس- دادستانی شخصی بنام هاشم منشیدپور، معروف به ماشور را به جلسه احضار نمود تا آنچه را که میداند به عنوان شاهد بیان کند. نامبرده گفت: «از شادگان به خرمشهر آمدم، با چند نفر کار می کردم، یکی از کارگران گفت در ازای اینکه تو را به کویت ببرم، 1500 تومان پول میگیرم. من موافقت کردم، شب هنگام از جزیره مینو حرکت کردیم، نصف شب بود که گفت به کویت رسیدیم و من را پیاده کرد، چند قدم نرفته بودم که یک ارتشی بمن ایست داد، ایستادم، گفتم میخواهم به کویت بروم. مرا گرفت و برد. بعد فهمیدم که مرا در مرز عراق پیاده کرده اند. پس از دستگیری مرا بعنوان جاسوس به تهران آوردند. در زندان تهران، به من گفتند که تو سیاسی هستی و سینما رکس را آتش زدی و بوسیله شکنجه، مرا مجبور کردند که خودم بگویم سینما رکس را آتش زدم و در حالیکه من اصلا سینما رکس را ندیده بودم. پس از شهادت هاشم منشیدپور، محمد باقر صرافی، وکیل دادگستری که قبلا به پرونده سینما رکس رسیدگی می کرد، بعنوان شاهد شروع به صحبت نمود و به تشریح مشاهدات خود از لحظه آتش سوزی سینما تا تهیه مقدمات پرونده پرداخت و همچنین مطالبی در رابطه با دیگر متهمین بوجود آورنده آتش سوزی بیان داشت. وی در جلسه هشتم گفت: «وزیر وقت دادگستری در زمانیکه من مشغول رسیدگی به پرونده آتش سوزی بودم، بمن تلفن کرد و بعد از گفتن مقداری بد و بیراه گفت که هاشم منشیدپور سینما را آتش زده، کر و لال نیز شاهد آنند (نقل از انقلاب اسلامی 8 شهریور 1359)].

 

رژیم اسلامی و دادگاه ویژه سینما رکس که به ریاست موسوی تبریزی با کشاندن مجدد عبدالرضا آشور به دادگاه بعنوان سند رسوایی رژیم شاه نمیتواند عاملین و مسببین اصلی که اینک برای ملت ایران شناخته شده اند، از ننگ این گناه و این خون هایی که به دست آنها ریخته شده، تبرئه سازد. موضوع را دنبال میکنیم چرا که مسائل زیادی کماکان مبهم مانده اند.

اولین سئوال که به ذهن ما خطور می کند، این است که چگونه یک حریق به کشته شدن این همه انسان منجر شد. برای توضیح این مطلب، لازم است که چند نکته را بطور کامل شرح دهیم:

در بدنه داخلی سینما همانطور که  قبلا توضیح دادیم، یونولیت تعبیه گردیده بود و یونولیت جزء مواد قابل اشتعالی است که اولا احتراق آن سیر صعودی طی میکند، یعنی با افزایش زمان شدت سوختن آن زیادتر میگردد و ثانیا هنگام سوختن، گازهای مسموم کننده از آن متصاعد میگردد. با در نظر گرفتن اینکه حریق ابتدا با بنزین اکتان هواپیما شروع گردیده و به علت درصد اشتعال بالای این بنزین به محض آغاز حریق آنچنان عوامل بالا شرایط مساعدی فراهم آورده که تماشاچیان را هم خفه کرده و هم حرارت آن از فاصله نزدیک باعث ذغال شدن آنها گردیده، بطوری که قربانیان تا جائیکه رمق داشته اند به نقاطی میرفتند که از شعله های آتش و دود ناشی از آن در امان باشند. دمپایی و کفشهای بجامانده در قسمت جلو، موید این واقعیت است و پس از آنکه آتش کم کم به سقف و قسمت جلوی برده سرایت میکند، دیگر جائی برای فرار قربانیان نبوده و جملگی از بین میروند.

CinemaRexEE112 130807

دادگاه کسانی را به محاکمه کشاند که بجز یک نفر بقیه بیگناه بودند. (حیات) یکی از مجرمان این جنایت به گفته حسین تکبعلی زاده در داخل سینما سوخت. فرج الله بذرکار مفقود الاثر شد و چنین وانمود میکنند که او هم در آتش سوخته است. در صورتیکه بعد از این واقعه، او دیده شد و معلوم نیست در کجا بسر میبرد؟ در ابتدای این نوشته، به آتش کشیدن بازار صفای جمشید آباد شهر آبادان اشاره مختصری کردیم. در این بازار، که اغلب دکانهای آن چوبی بود، دکان تعمیرگاه رادیوئی فرج الله بذکار هم قرار داشت. شاهدان عینی همه گواهی بر این داده اند که آتش از دکان فرج الله بذکار شروع شد. فرج الله چون مسلمان پیرو خمینی بود برای پیشبرد امر انقلاب حریق را از دکان خودش در سطح وسیعی براه انداخته و از صحنه دور شده است. کسی نمی توانست مدعی شود که او خودش دکانش را به آتش کشیده است. دادگاه ویژه آتش سوزی سینما رکس این رابطه را برملا کرد.

متهمانی که در این دادگاه به مرگ محکوم شدند، شش نفر بودند. بقیه به حبس های گوناگون محکوم شدند. حسین تکبعلی زاده که در دادگاه صراحتا به آتش زدن سینما رکس اعتراف نمود، جوان نا آگاهی بود که بوسیله متعصبین کوردل اغفال شده بود. او در دادگاه در مقابل موسوی تبریزی جسارت زیادی به خرج داد و زوایائی از این حقایق را علیرغم وعده مجددی که اسلام پناه ها به او داده بودند، بیان نمود. فیلم تلویزیونی و کسانی که صحنه دادگاه را مشاهده کردند، شاهد این مدعا هستند. وی در برابر خانواده قربانیان دچار احساسات شد و حقایقی را گفت.

یکی دیگر از متهمین که به مرگ محکوم شد، ستوان بهمنی جزء پرسنل شهربانی آبادان بود. این فرد بعنوان سرپرست گروهی از پاسبانان عهده دار سرکوبی تظاهرات بود. وی چند روز قبل از واقعه سینما رکس به مرخصی رفته بود و در روز وقوع آتش سوزی از مرخصی برگشته بود و در خانه به استراحت مشغول بود که یکی از سرپاسبانان اداره راهنمائی و رانندگی که اغلب مردم آبادان با نام او آشنا هستند و در همسایگی ستوان بهمنی زندگی می کرد (سر پاسبان محمد کاری که  به محمد شیطان معروف است) به در خانه ستوان بهمنی میرود و میگوید چه نشسته ای که سینما رکس در آتش میسوزد. ستوان بهمنی بلادرنگ لباسهایش را می پوشد و در حالیکه آن روز هم از ایام مرخصی اش محسوب میشد، خود را به خیابانهای اطراف سینما رکس میرساند و به جمع مامورین شهربانی که در داخل و اطراف سینما بودند، میپیوندد. حجت الاسلام موسوی تبریزی تاکید میکرد که به مرخصی رفتن ستوان بهمنی در این مدت و آمدنش در همان روز آتش سوزی، با نقشه بوده است در صورتیکه  مسئله چیزی دیگری بود. مدتی بعد از واقعه سینما رکس، حجت الاسلام موسوی تبریزی در مسجد اصفانیهای آبادان به منبر رفته بود. در پایان سخنرانی، موقع خارج شدن از مسجد سوار بر ترک موتور سواری میشود. عمامه و عبایش را در دست میگیرد و به طرف خرمشهر حرکت میکند. در بین راه، نزدیک فرودگاه، ستوان بهمنی به آنها دستور توقف میدهد و آنها توجه نمی کنند و نمی ایستند. ستوان بهمنی یک تیر هوائی شلیک می کند و آنها را تعقیب می کند. سرنشینان موتور توقف می کنند. ستوان موقعیکه به آنها می رسد یک سیلی به گوش حجت الاسلام موسوی تبریزی میزند و به نحوی زننده به او اهانت میکند. همین امر موجب کینه در دل حجت الاسلام موسوی تبریزی میشود و در روزهای برپائی دادگاه سینما رکس (بدنبال دستگیری مسببین احتمالی) ستوان بهمنی که قبلا موقعیتش را نوشته ایم، دستگیر میشود و در دادگاه بناحق به اتهام شرکت در واقعه سینما رکس به جوخه اعدام سپرده میشود.

ستوان یکم منوچهر بهمنی که در دادگاه به اتهام «خودداری از کمک کردن برای اطفا حریق و ممانعت از کمک مردم به آسیبدیدگان» محکوم به اعدام شد. در جریان دادگاه گفت: «من ساعت 10:25 دقیقه شب به جلوی سینما رسیدم، آتش نشانی آنجا بود و درهای سینما باز بودند و من در مرخصی بودم و میبایست روز 29/5/1357 به خدمت می رفتم». تنها شاهد بر علیه او درباره سینما شخصی بنام علی اکبر نجارنژاد بود که وی نیز گفت: «شب آتش سوزی، من و دوستانم میخواستیم به کمک فاجعه دیدگان برویم که پلیس با باتوم جلوگیری می کرد». موسوی تبریزی و دادستان سپس او را متهم ساختند که «شما در تظاهرات و سرکوبی مبارزین و دستگیری روحانیون و افرادی که اعلامیه پخش می کردند و مسجد و حسینیه برقرار می کردند و در سرکوب مردم حتی در گورستان شرکت داشتی و به آنها تیراندازی نموده اید» و برای اثبات این ادعا شهودی را به دادگاه عرضه نمودند.

متهم دیگری که اعدام شد، صاحب سینما رکس بود. وی بیش از شصت سال سن داشت. قبل از این واقعه، کسی او را در آبادان نمی شناخت. محل زندگی اش در تهران بود. طبق اظهارات کارکنان سینما و بنا به گفته خودش، مدت مدیدی بوده که به آبادان رفت و آمد نداشته، بعد از وقوع آتش سوزی، بنا بدستور اداره پلیس به آبادان کشانده میشود. جرم او در دادگاه، قصور و بی توجهی به امکانات ایمنی ساختمان سینما و سوء مدیریت و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان سینما عنوان گردید.

شخص دیگری که در این رابطه اعدام شد، مدیر سینما بود. این شخص چون مورد اعتماد صاحب سینما بود، همه مسئولیتهای اداره سینما از طرف صاحب سینما به او محول گردیده بود. شغل اصلی مدیر سینما، کارمند صنایع نفت بود و مدیریت سینما را در کنار شغل اصلی به عهده داشت. سالهای متمادی هر دو کار را انجام میداد. اتهام وی در دادگاه، سوء مدیریت و سوء استفاده شغلی و بی توجهی و بی مبالاتی به وضع ایمنی سینما و عدم استخدام کادر مجرب برای خدمات سینما و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان ذکر گردید.

در این قسمت چون اتهام منتصب به صاحب سینما و مدیر آن به یک شکل عنوان شده و نحوه اتهام مشترک است لذا بررسی و تحلیل موضوع اتهامات آنها با کمی تفاوت یکجا خواهد بود. استناد دادگاه به کمبود امکانات ایمنی و رفاهی از طرف مدیر و صاحب سینما، موضوعی است که میبایست مورد مداقه و توجه لازم قرار گیرد. این افراد در این موارد مسئول خواهند بود و مسئولیتشان در این زمینه تخطی ناپذیر میباشد. فرد سودجو و مال اندوزی چون صاحب سینما که صرفا به در آمد کلانش اهمیت می داده و توجه اساسی به ایمنی و رفاه حال مشتریان سینما نداشته، میبایست مورد مواخذه و کیفر قرار گیرد ولی نمیتوان این فرد را به صرف عدم مسئولیت در قبال وضع سینما بعنوان عامل جنایت و آدم سوزی محکوم به مرگ کرد و موضوع جنایت را لوث کرد و عاملین اصلی را به مردم معرفی ننمود. مدیر سینما که او نیز به همین اتهام اعدام شد، چون سایر مدیران سینماهای آبادان سالهای متمادی به همان نحوه گذاشته سینما را اداره می کرد. در طی مدت طولانی اهالی شهر، مشتریان این سینما بودند. اگر در یک شرایط ویژه و استثنائی، مدیریت این شخص زیر علامت سئوال میرود و متهم به عدم انجام وظیفه میگردد، صرفا در اثر اتفاق غیر مترقبه ایست که هیچگاه نمیتوانسته فکرش را بکند، زیرا اگر حریق در این سینما ایجاد نمیشد و این عمل با برنامه قبلی انجام نمیگرفت، او هم مانند سایر مدیران سینماها به محاکمه کشیده نمیشد و اعدام نمی گردید.

این نکته را باید متذکر شد که سایر سینماها آبادان از نظر امکانات رفاهی و ایمنی و شکل ظاهری فرق چندان و وضع بهتری نسبت به سینما رکس نداشته اند. مسئولیت بهره برداری از این سینماها با چنین کیفیتی علاوه بر صاحب و مدیر سینما، متوجه مسئولین دولتی اداره امور سینماها و مقامات شهرداری محل بوده است که زمینه ساز تخلفات و تداوم آن بوده اند. سینما رکس جزء سینماهای درجه دو محسوب میشد و نرخ بلیط آن با نظارت شهرداری تعیین میشد و با تائید کتبی مسئولین دولتی به کارش ادامه میداد. این قبیل نواقص و کمبودها طبعا در تمام سینماهای کشور وجود داشت و هنوز هم تغییری نکرده است.

ادامه دارد

 

 

 

 

 

اخبار مرتبط

3 دیدگاه‌ها

  1. من فیلم دادگاه دیدم شهید علی محمدی و محمد جواد بی شتاب هم علیه اش شهادت دادن. مخصوصاً شهادت محمد جواد بی شتاب که گفت منوچهر بهمنی روبه روی در سینما بوده و اجازه نداده مردم برن بالا کمک کنند .
    اما شهید علی محمدی گفت من بهمنی رو سر چهارراه دیدم که نمی راسته کسی بره جلو و کمک کنه.

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید