12 مردادماه 1392: متن مفصلی که درباره فاجعه سینما رکس آبادان میخوانید توسط شخصی در سال 1364، بدست دکتر نصیرالسادات سلامی رسیده بود. آقای سلامی که بعد از انقلاب، اولین سفیر ایران در ایتالیا بود، در 25 خرداد 1360 در واکنش به عملکرد خمینی از مقام خود استعفا داده بود و بین ایرانیان از محبوبیت و اعتماد خاصی برخوردار بود. فرد گمنام بر روی پاکتی که متن زیر در آن بود، نوشته بود: «هرگونه که صلاح میدانید این واقعیات را به افکار عمومی برسانید». آقای سلامی آنرا بدست آقای بنی صدر رساند و این متن در 11 شماره نشریه انقلاب اسلامی از 12 مرداد تا 14 دی ماه 1364 درج شد. این متن واقعیتهای مهمی درباره فاجعه سینما رکس آبادان بیان میکند، از اینرو دوباره در سایت درج میگردد.
برای مطالعه بخش اول این مقاله، اینجا را کلیک کنید
برای مطالعه بخش دوم این مقاله، اینجا را کلیک کنید
برای مطالعه بخش سوم این مقاله، اینجا را کلیک کنید
برای مطالعه بخش چهارم، این مقاله، اینجا را کلیک کنید
روزنامه انقلاب اسلامی، شماره 109، از 20 مهر تا 3 آبان 1364 (12 تا 25 اکتبر 1985)
دنباله یادداشت انقلاب اسلامی از شماره قبل
نامبرده در تاریخ 4/10/1357 با صدور قرار زندانی و در تاریخ 23/11/1357 از زندان خارج و متعاقب آن دستگیر می شود و در مراحل بازجویی به آتش سوزی سینما رکس اعتراف می کند. “بنابر کیفر خواست پس از تکبعلی زاده، متهمین دیگر به شرح زیر میباشند:(انقلاب اسلامی چهار شهریور 1359- شماره 337)”
2- متهم غایب ردیف 2 سرتیپ علی اصغر ودیعی، رئیس ساواک خوزستان به اتهام فساد در ارض، معاونت و شرکت در قتل. 3- متهم غایب ردیف 3، سرتیپ اخراجی شهربانی، رضا رزمی، رئیس شهربانی های قم و آبادان، متهم به شرکت فعال در آتش سوزی سینما رکس، کشتار مردم بی دفاع قم در سال 1356، قیام علیه استقلال مملکت. 4- متهم غایب ردیف 4، سرهنگ محمد علی امینی، معاون وقت شهربانی آبادان، متهم به معاونت در آتش سوزی و قتل و آزار مردم. 5- متهم ردیف 5، ستوان یکم بهمنی، افسر کلانتری مرکز در زمان وقوع آتش سوزی، به اتهام خودداری از کمک برای اطفاء حریق و ممانعت از کمک مردم. 6- متهم ردیف 6- سرهنگ اردشیر بیات، رئیس پلیس وقت آبادان. 7- سرگرد مسعود حنیفر، رئیس کلانتری بخش مرکزی آبادان. 8- سرهنگ سیاوش امینی، رئیس وقت اطلاعات شهربانی و افسر به اصطلاح ضد خرابکاری. 9 و 10- سرپاسبان فرهاد میاحمدی و فالح ادریس، ماموران اطلاعات شهربانی، به اتهام امضای صورت جلسه ساختگی. 11- ستوان احیایی، مسئول کشیک شهربانی به اتهام قصور در انجام وظیفه، مسامحه و عدم اطلاع به موقع به آتش نشانی. 12- علی نادری، مدیر و صاحب امتیاز سینما رکس. 13- حمید پایون، سرایدار و مسئول این سینما. 14- اسفندیار رمضانی، مدیر داخلی سینما. 15- عبدالحسین قربانی، رئیس پالایشگاه و نفت آبادان. 16- مهدی جبار اصل، معاون آتش نشانی.
17- نصرالله زارع، کارمند آتش نشانی. 18- محمود براتپور کارمند ارشد آتش نشانی. 19- عبدالغنی صامری، مامور آتش نشانی. 20- رجب قائمی، سرپرست گروه آتش نشانی. 21 و 22- عبدالساده عبادیان و علیرضا حاج خدابخشی، کارمندان آتش نشانی. 23- غلارضا قهرمانی، رئیس وقت سازمان دفاع غیر نظامی. 24- متهم غایب بیژن صالحی، شهردار وقت آبادان. 25- محمد زمردیان، رئیس وقت اداره فرهنگ و هنر. 26- سید جلال سعیدنیا، فرماندار وقت آبادان. 27- متهم غایب سعدی جلیل اصفهانی، عضو کمیته به اصطلاح ضد خرابکاری. 28- متهم غایب محمد حسن ناصری، معروف به عضدی، عضو کمیته به اصطلاح ضد خرابکاری. 29- نوذری، معروف به رسولی، بازجو و شکنجه گر ساواک منحله. 30- فرج الله مجتهدی، معروف به مجیدی، سر بازجو و شکنجه گر ساواک منحله. 31- سرهنگ وثوقی، بازپرس قضائی ارتش. 32- متهم غایب، جمال الدین عزیزی، رئیس سابق سازمان آب آبادان. (براساس کیفر خواست این متهمین «هر یک شرکت فعالانه و شرکت در آتش سوزی سینما رکس، اعمال شکنجه به متهمین واهی، قصور در اطفای حریق، تحریف واقعیات، تنظیم صورت جلسات ساختگی و دستگیری مردم مسلمان مبارز ایران داشته اند»)
صرفنظر از مورد تکبعلی زاده که دادستان به اعترافات او استناد کرده بود، در مورد سایر متهمین استدلال و ادله روشنی دائر برصحه اتهامات وارده بر آنها و ارتباط این اتهامات با مباشرت مستقیم در جنایت آتش سوزی سینما رکس، در کیفر خواست وجود نداشت و دادستان تنها با ذکر نمونه هایی از «نحوه مقابله رژیم با مردم مسلمان و مبارز، از جمله حمله به مسجد کرمان، حمله به مردم پاوه و آتش سوزی بانک ملی تهران، پیش از پیروزی انقلاب، جهت تحریف حرکتهای انقلابی» مدعی میشد رژیم گذشته توسط متهمین که مامورین مسئول او در آبادان بوده اند، فاجعه سینما رکس را بوجود آورده است).
بعد از پایان قرائت کیفر خواست، حجت الاسلام موسوی تبریزی، رئیس دادگاه از متهم ردیف اول – حسین تکبعلی زاده- خواست که به سئوالات دادگاه پاسخ دهد و حسین نحوه زندگی و گذشته اش و رابطه با دوستانش را که از حوصله این نوشته خارج است را بیان کرد و در ادامه گفت:
«من و فرج الله بذرکار و حیات در جلساتی که در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای محمد رشیدیان، ابولپور و عبدالله لرقبا داشتیم قرار بر این شد که به کارهایی دست بزنیم. فرج الله بیشتر از من و حیات با آنها در تماس و ارتباط بود. چند جلسه هم در «سیک لین» به منزل رشیدیان رفتیم. چون ما با رژیم شاه مخالف بودیم، باید کارهایی می کردیم. به اتفاق فرج الله بذرکار و حیات، مدتی قبل از آتش سوزی سینما رکس با مقداری بنزین سوخت هواپیما که عبدالله لرقبا برای ما تهیه کرده بود، به محل دفتر حزب رستاخیز (که از مدتها قبل، تعطیل بود) رفتیم و با شکستن پنجره دفتر حزب، بنزین را به داخل آن ریختیم و آنجا را به آتش کشیدیم. چون دفتر خالی و کسی در آن نبود و وسایل چندانی هم نداشت، حریق زود خاموش گردید و سر و صدای آنچنانی در شهر ایجاد نکرد. هیچکس متوجه ما نشد و از آنجا دور شدیم. بعد از این کار، تصمیم گرفتیم کاری بکنیم سر و صدای زیادی به همراه داشته باشد. ما میخواستیم کاری بکنیم که مردم به خیابان کشیده شوند. تا آن موقع، در آبادان، خبری از تظاهرات نبود.
در جلساتی که مجددا در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای رشیدیان (آموزگار سابق و نماینده فعلی آبادان در مجلس شورای اسلامی)، ابولپور (دانشجوی سابق دانشکده نفت و رئیس کنونی آموزش و پرورش آبادان)، عبدالله لرقبا (عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان) داشتیم، قرار بر این شد که در یکی از سینماهای آبادان، حریق ایجاد کنیم. بار اول سینما سهیلا را انتخاب کردیم. بعد از ارزیابی از موقعیت آنجا، به دلایل زیر نقشه خود را عملی ننمودیم: اولا وجود دربهای اضطراری در دو طرف سالن اصلی که به آسانی راه گریز به خیابانهای اطراف داشت. ثانیآ بوفه سینما طوری قرار گرفته بود که کارکنان بوفه، قسمت جلو را میدیدند و در ضلع دیگر باجه فروش بلیط و مسئول ورود و کنترل بلیط به راحتی توقف ما را برای انجام کار میدید و در داخل سالن نمایش، در حضور تماشاچیان نیز امکان ایجاد حریق نبود، زیرا با اولین شعله آتش، همه تماشاچیان متوجه می شدند و میتوانستند از سالن به راهروها و از آنجا خود را به خارج از سینما برسانند و حریق به موقع خاموش شود و ما هم دستگیر شویم. در نتیجه بدون اینکه کاری انجام گیرد، هر یک از ما با در دست داشتن پاکتی که ظاهرا آن را به صورت مواد خوردنی و یا پسته و نوشابه در دست گرفته بودیم، در پایان فیلم از سینما خارج شدیم. بعد از این عدم موفقیت، سینما رکس را ارزیابی کرده و تصمیم گرفتیم نقشه خود را در آنجا پیاده کنیم.»
موقعیت و شکل ساختمان سینما رکس
سینما رکس در بالکن یک پاساژ بزرگ مربع شکل که دارای تعداد زیادی مغازه لوکس فروشی و فروشگاه بود، قرار داشت. از چهار طرف به کوچه و خیابان منتهی می شد و از بالا به هیچ ساختمان دیگری راه نداشت. درب اصلی سینما در خیابان شهردار باز میشد. در واقع، یکی از مغازه های پاساژ را به صورت درب اصلی ساخته بودند. گیشه فروش بلیط و متصدی کنترل بلیط و ورود در همین قسمت در پایین و طبقه همکف قرار داشت. مشتریان سینما بعد از خریدن بلیط از همینجا که دارای پلکانی بود به راهروی بالا میرفتند و وارد سالن سینما می شدند. این راهرو در بالا بصورت (L) بود و تعدادی نیمکت در آن قرار داشت. در همین ضلع که در امتداد پلکان بود، دو درب به سالن نمایش باز میشد و در ضلع دیگر که قسمت عقب سالن را تشکیل میداد، یک در نزدیک اطاق آپارات وجود داشت. هر سه درب به در راهروهایی که بصورت L بود، باز و بسته می شدند. علاوه بر درب اصلی سینما، یک در کوچک که بوسیله پلکان به کوچه و خیابان منتهی می شد، در قسمت پشت پاساژ و سینما قرار داشت و این درب اضطراری سینما بود که اغلب قفل بود و مورد استفاده قرار نمی گرفت. دیوارهای سینما اگر چه کم قطر بود اما خیلی محکم ساخته شده بود. سالن نمایش دارای چند عدد کولر آبی بزرگ بود که در بیرون نصب شده بود و بوسیله کانال کشی، هوا را خنک می کرد. بعلت گرمای فوق العاده آبادان، چند عدد کولر گازی در ضلع غربی سینما نصب شده بود که هوا را مستقیما خنک می کرد. قسمتی از بدنه و دیوار داخل سالن بوسیله چوب تزیین شده بود و در تمامی آن، جهت جلوگیری از نفوذ هوای گرم بداخل سینما یونیلیت تعبیه کرده بودند که در مواقع خاموش شدن کولرها هوا را برای مدتی خنک نگه میداشت. این سینما در مرکز شهر قرار داشت و صاحب آن در تهران زندگی می کرد.
مدیریت سینما بعهده یکی از کارمندان صنعت نفت بود که در ساعات فراقت از شغل اصلی به کارهای سینما میپرداخت و صرفآ کارش حسابرسی ذخل و خرج سینما بود و به اقرار کارمندان سینما، در روز، یکی دو ساعت بیشتر در آنجا حضور نداشت. این وضعیت مدیریت سینما و موقعیت ساختمانی آن. برگردیم به ادامه روند دادگاه و صحبت متهم ردیف اول، حسین تکبعلی زاده.
«برنامه سینما رکس، فیلم گوزنها بود. من و فرج الله بذرکار و حیات با شیشه و قوطی حاوی بنزین که هر کدام از ما آنها را در پاکت بزرگی گذاشته بودیم و از قبل عبدالله لرقبا آنرا تهیه کرده بود، روانه سینما رکس شدیم. حیات رفت و از باجه فروش بلیط برای هر سه ما بلیط خرید و ما وارد سالن سینما شدیم و هر کدام رو صندلی نشستیم. هنوز نیمی از سانس اول نگذشته بود که من و فرج الله با فاصله کوتاهی از جایمان بلند شدیم و بطرف توالت رفتیم. در آنجا با هم صحبت کردیم. تماشاچیان غرق در تماشای فیلم بودند. در راهرو کسی نبود (حسین هنگام تشریح این قسمت با صدای بلند گریه می کرد). ما بنزینها را بر روی درهایی که در راهرو قرار داشت و راه اصلی سالن بود، ریختیم و خیلی سریع فرج درب پشت سالن را به آتش کشید و منهم دو در دیگر که در یکطرف سالن قرار داشت را به آتش کشاندم. درب اصلی سینما باز بود. موقعیکه از پلکان پایین می آمدیم، کسی متوجه ما نشد. ما خود را به خیابان رساندیم و دیگر حیات را ندیدم.»
[یادداشت انقلاب اسلامی: حسین تکبعلی زاده در جریان دادگاه ضمن اعتراف به آتش زدن سینما و تاکید بر این نکته که «من چند نمونه بازجویی داشته ام ولی آنچه الان صحبت می کنم، صحیح است»، اقرار کرد که قبلا معتاد بوده و از بهمن 1356 با گروهی از مخالفین در حسینیه اصفهانیها و مسجد قدس، فعال بوده اند، در ارتباط منظم و مرتب بوده است. قبل از آتش زدن سینما رکس چندین سفر به اصفهان نموده و با علی اکبر پرورش و گروهی که در اطراف او فعالیت مخفی می نموده اند بدنبال معرفی از جانب رشیدیان تماس گرفته و سپس از اصفهان به قصد ایجاد آتش سوزی در شهرهای خوزستان به اهواز و سپس از آنجا به آبادان رفته است. در جریان دادگاه، راننده ای به نام ابراهیم زاده بعنوان شاهد بیان داشت: «در رابطه با شخص دیگری بنام سید محمود محمودپور با حسین تکبعلی زاده آشنا شدم و دلیل آشنایی ما اعتیاد بود و سید یدالله معروف به زاغی را هم آنجا میدیدیم و در 13 مرداد 57 بود که حسین تکبعلی زاده را دیدم. او گفت 15 مرداد میخواهد به آبادان برود و من از طریق رادیو اطلاع پیدا کردم که سینما سوخته است. ده روز پس از آتش سوزی سینما بود که حسین را در چهارباغ اصفهان دیدم که گفت زاغی سوخته است».
تکبعلی زاده در دادگاه شرح داد که پس از آتش زدن سینما رکس به کمک همان گروه از خوزستان متواری شده و به اصفهان رفته و مخفی شده است. در جریان تحصن در منزل آیت الله خادمی در اصفهان، قبل از انقلاب، تکبعلی زاده در محل تحصن زندگی می نموده و زیر نظر مستقیم علی اکبر پرورش فعالیت می کرده است. در ابتدای بهمن 57 بار دیگر به آبادان باز می گردد و در آنجا توسط حکومت نظامی بعنوان شرکت در تظاهرات بازداشت می شود ولی در 22 بهمن آزاد می گردد و پس از آزادی، خود را به مقامات مسئول شهر آبادان که در آن زمان زیر نظر رشیدیان ایجاد شده بود و همچنین فرماندار آبادان معرفی میکند. فرماندار وی را نزد هاشم صباغیان می فرستد و در عین حال از کمیته آبادان او را همراه با یک پاسدار دفاع شهری اصفهان که در آن زمان زیر نظر علی اکبر پرورش کنترل شهر را دردست داشت، فرستاده می شود.
در تمام این مدت، از پیروزی انقلاب به بعد، تکبعلی زاده که دوباره معتاد شده بود، از بیان آشکار خود در آتش سوزی سینما رکس ابائی نداشت به ترتیبی که در ستاد دفاع شهری اصفهان و کمیته آبادان شایعه شرکت او در آتش سوزی برسر زبان بسیاری بوده است اما کسی وقعی به اظهارات او نمیگذارد و برخی بعنوان اعتیاد، حرفهای او را بی اعتبار قلمداد میکنند، تا زمانی که تکبعلی زاده توسط صرافی بازپرس در آبادان بازداشت شده و بدنبال اعترافاتش برای او قرار بازداشت صادر میشود.
مدتی پس از بازداشت، در مجله جوانان عکسی از او بعنوان ساواکی چاپ میشود. او به عده ای از دوستانش و آن مجله، نامه مینویسد و ضمن رد اتهام ساواکی بودن، برای رفع ظن از خود، شرح روابط خود را با گروه رشیدیان و پرورش و شرکت خود در تظاهرات ضد رژیم را میدهد. درباره علت نوشتن این نامه ها، تکبعلی زاده در دادگاه می گوید: «در زندان، دو سرپاسبان به نامهای سزایی و روشنی به او گفته اند: «آخوندها گولت زده اند، اگر آزادت نکنند پای خودشان گیر است». دادستان ویژه این دو سرپاسبان را به دادگاه احضار میکند و آن دو منکر زدن چنین حرفی به تکبعلی زاده میشوند. بطور کلی اظهارات دادستان ویژه در دادگاه به جای جستجوی همکاران تکبعلی زاده، وقت این میشود که از همکاران او رفع اتهام کند. وی تصریح می کند که تکبعلی زاده قصد داشته که ساختمان سینما را خراب کند و قصد اینکه مردم در آنجا بسوزاند، نداشته است و از جریان توطئه با هر برنامه دیگری اطلاع نداشته است و بلاخره از او سئوال میکند که آیا به گروه، حزب و یا دسته ای وابسته بوده است؟ که تکبعلی زاده در پاسخ می گوید:«من به هیچ گروه یا حزب و هیچ مقامی وابسته نیستم».]