۱۳۹۲/۰۶/۳۱
ساعت ۱۰ شب به تاریخ هشتم مرداد ۶۷ به اتاق پدر رفتم. مشغول مطالعه بود. نوشتهای را به من داد تا بخوانم. با مطالعه آن مضطرب شدم و هر چه جلوتر میرفتم بر اضطراب و تشویش من افزوده میشد.
جملاتی مانند: «اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز» در نامه آمده معلوم بود که آتشی را شعلهور خواهد کرد.
آیتالله منتظری هشت دلیل آورده بود که زندانیان را نباید اعدام کرد؛ همانطور که نامه را میخواندم احساس میکردم که مخاطب نامه چقدر از دیدن و خواندن آن ناراحت خواهد شد.
به ایشان عرض کردم: «آقا این حرفها نوشتنی نیست، بهتر است شفاهی به امام خمینی گفته شود، احتمال بدهید اینها به دست دیگران بیفتد و بسیار خطرناک است».
ایشان با اضطراب بسیار گفتند: «خونی که به ناحق ریخته شود همه چیز را از بین خواهد برد».
با ناراحتی و نا امیدی از تأثیر کلام خودم اتاق ایشان را ترک کردم.
من آدم ترسویی نبودم و نیستم ولی روحیه امام خمینی را میشناختم که مصلحت و حفظ نظام را از هر چیزی مهمتر میداند، و از طرفی آیتالله منتظری وظیفه خود میدانست که به هر نحو ممکن از ریخته شدن خون بیگناهان جلوگیری کند و این خواسته برایش حتی از حفظ نظام هم مهمتر بود زیرا اعتقاد داشت که حفظ نظام برای این است تا احقاق حق شود نه اینکه هر کاری انجام شود تا نظام حفظ شود.
آیتالله منتظری بارها در مورد حفظ نظام صحبت کرده بود. یکبار در مورد سختگیری و برخورد با مردم آیتالله منتظری به حاج احمد آقا خمینی گفته بود: «امام علی (ع) در زمان حکومت خود با مردم چنین برخوردهایی نمیکرد و حاج احمد آقا با خنده گفته بود: «خوب حضرت همین کارها را کرد که حکومتش پنج سال بیشتر ادامه نیافت».
آیتالله منتظری میگفت: «وقتیکه قاضی منصوب از طرف این نظام به آنان حکم داده و زندانیان در حال گذراندن محکومیت خود هستند، با هیچ ملاکی جور نیست که آنان را اعدام کنند».
و این بود برگی از تاریخ؛ نقل تاریخ برای تعریف و تکذیب اشخاص نیست بلکه چون گذشته چراغ راه آینده است باید گفت و شنید و عبرت گرفت و درس آموخت و تجربیات تلخ و شیرین گذشتگان را برای آیندگان به امانت گذاشت.
منبع: رادیو فردا