۱۳۹۲/۱۱/۰۲–
سئوال: چگونه راضی شدید رئیس جمهور این جمهوری بشوید؟
والا، بلا، راضی هم نبودم. مخالف هم بودم که نامزد بشوم. و گفتم. اگر نمی شدم، راحت زندگی می کردم. به این نوع سئوالها هم جواب نمی دادم. دوستان من که بعضی از آنها هم اینجا حاضرند، گفتند اینها قانون اساسی شان را نوشتند، فردا هم یک رئیس جمهور از خودشان معین می کنند، یک دیکتاتوری قانونی و مشروع راه می اندازند. در دنیا هم کسی نمی تواند بگوید بالای چشمت ابرو است. تنها کسی که می تواند این مشروعیت از این رژیم بستاند، شما هستید. بشوید رئیس جمهور، بایستید و اقلا اعلان بکنید که استبداد است. من این استدلال را پذیرفتم. گفتم ما این انقلاب را کردیم، باید تصدی بکنیم. راحت این بود که بگویم نه. در آن قانون اساسی، رئیس جمهور که اختیاری نداشت که حالا بگوئیم من برای اختیاراتش شیفته آن مقام بودم. هنوز در این قانون اساسی که تجدید نظر کردند، رئیس جمهور اختیاراتی پیدا کرده است، در آن قبلی اصلا اختیاری نداشت. پس نه قدرتی بود، نه اختیاری. فقط انتخابی بود که ملتی می کرد بر اساس اصول راهنمای انقلاب ایران، استقلال، آزادی، رشد بر میزان عدالت اجتماعی، و این انتخاب به آن منتخب امکان می داد در برابر آن استبداد بایستد. ایستادم. مطبوعات آن زمان، الآن هم مراجعه کنید به بایگانی هاشان، می یابید. می گفتند رئیس جمهوری که رئیس اپوزیسیون هم است. بعد هم کودتا کردند و من هم آمدم اینجا. بهر حال شده و 30 سال هم در رنج گذشته، اما ناراضی نیستم. بلحاظ شخص بهتر بود که نمی کردم. اما بلحاظ انقلاب ایران و اینکه جامعه ایرانی به دموکراسی برود، بهترین کاری بود که شد. برای اینکه ما به این قانع بودیم که بگوئیم این استبداد که این آقایان می خواهند درست کنند، مشروع نیست. بیشتر از این گیر ما آمد، آقائی که وارد ایران شد، رفراندوم کرد، 98 درصد رای دادند، ناگزیر شد سه بار بگوید، 35 میلیون بگویند بله، می گویم نه. زور، یکی در برابر ملتی. این به یمن ایستادگی و کار شبانه روز یک جمع بود. بسیاری از آنها هم اعدام شدند و بقیه هم در به در. سهمی، سودی از آن ریاست جمهوری نبردیم. حتی دیناری حقوق من به عنوان رئیس جمهور من نگرفتم. حالا هم در خدمت شما هستم.
سخنرانی آقای بنی صدردر دانشگاه کلن آلمان درتاریخ7 آذر برابر با 28نوامبر 2009