28 مرداد 1394- سایت انقلاب اسلامی در هجرت- نوشته زیر در باره کودتای 28 مرداد 1332 به نقل از کتاب «نهضت ملی ایران و دشمانش به روایت اسناد»- «ابوالحسن بنی صدر – جمال صفری »- انتشارات انقلاب اسلامی، اردیبهشت 1387 – صص 523 – 456 می باشد که در اختیار خوانندگان ارجمند قرار می دهیم.
امریکا شکست کودتا را قطعی می داند اما کاشانی و بهبهانی در تدارک کودتای 28 مردادند
از راست به چپ : ابوالحسن حائری زاده، حسین مکی، مظفر بقائی، شمس الدین قنات آبادی، نادعلی کریمی، فضل الله زاهدی شرکت کنندگان در کودتای 28 مرداد
◄ سند شماره 346 (واشنگتن، 18 اوت 1953) گزارش اسمیت کفیل وزارت امور خارجه امریکا به رئیس جمهوری پیرامون شکست کودتا و خاطر نشان کردن به او که چاره «بازگشت به ﺁغوش مصدق » است :
پیام پیوست به خودی خود گویا است و بطور فشرده و خلاصه وضعیت ایران را برای شما بیان می کند. اقدام به عمل ﺁمده بخاطر سه روز تأخیر و تردید و دو دلی ژنرالهای ایران دست اندر کار، با شکست و ناکامی روبرو گشت . در طول ﺁن زمان، ظاهرا مصدق از همه ﺁنچه در شرف انجام بود، ﺁگاه گشت . در واقع یک ضد کودتا انجام گرفت … ما هم اکنون می بایستی با نگرش کامل دیگری به وضعیت ایران بنگریم و اگر بخواهیم چیزی را در ﺁنجا نجات دهیم، احتمالا می بایستی به ﺁغوش مصدق نزدیک شویم و با او گرم بگیریم. من به جرأت می توانم بگویم که مفهوم این رویداد کمی افزایش بر میزان مشکلات ما با انگلیسی ها است. (صفحه های 1182 و 1183 کتاب)
توضیح : گزارش سیا در باره شکست کودتای 25 خرداد، مفصل است. چند جمله از ﺁن گزارش را می ﺁوریم:
افراد پایگاه سیا در تهران تمامى کوشش خود را بکار مىبردند تا تصمیمهاى 16 اوت (25 مرداد) را به عمل درآورند و نیز خود را براى رویاروئى با هر احتمالى آماده مىکردند. در پیامى به مرکز سیا، پایگاه خواست وسائل لازم، براى تخلیه مخفیانه حدود 15 نفر از ایران، را آماده کند.
مرکز سیا روزى را با کزکردگى و نا امیدى به شب رساند. رشته کار و رهبرى آن از ید شعبه و قسمت بیرون رفت و در دست عالىترین مقامها قرار گرفت. مشتى از افراد مشغول تهیه پیامى شدند که دستور متوقف کردن عملیات بود. عصر هنگام، پیامى که فرستاده شد، بر مبناى نظر وزارت خارجه تهیه شده بود:
«نقشه به اجرا گذاشته شد و عملیات شکست خوردند.».
موضع دولت انگلیس این بود:
«ما باید تأسف بخوریم از اینکه نمىتوانیم وارد جنگ بشویم»
و موضع مرکز سیا این بود: «با وجود فقدان توصیههاى قوى مخالف با پایان دادن به عملیات، از سوى هندرسون و روزولت، عملیات بر ضد مصدق باید متوقف شوند.»
(نگاه کنید به کتاب سیا تاریخ کودتاى ننگین 28 مرداد را منتشر مىکند، به قلم دکتر دونالد. ن ویلبر. تاریخ نگارش مارس 1954، تاریخ انتشار: اکتبر 1969. ترجمه و کامل شده از ابوالحسن بنى صدر ، انتشارات انقلاب اسلامى، تنظیم براى سایت از انتشارات انقلاب اسلامى، صفحه های 51 تا 54)
بدین سان، در ظهر 27 مرداد، وزارتخانههاى خارجه انگلیس و امریکا و سیا دستور توقف عملیات ضد حکومت مصدق را صادر مىکنند. از این ساعت، ابتکار عمل بدست دو آیت الله، یکى بهبهانى و دیگرى کاشانى مىافتد. گازیوروسکى، بدرستی، یادآور مىشود که در گزارش، نسبت به دستجاتى که عوامل سیا براه انداختهاند، جز اشاره، نیامدهاست. علتى جز این نمىتواند داشته باشد که سیا و انتلیجنت سرویس، در ظهر روز 27 مرداد، شکست کودتائى را که رهبرى کرده بودند، پذیرفتند. از آن پس، آیت الله ها بودند که با استفاده از مبارزه با حزب توده، گروههاى چماق بدست را بکار انداختند و شکست سیا و انتلیجنت سرویس را به پیروزى برگرداندند.
اما چرا سازمانهاى سیاسى هوادار مصدق وارد عمل نشدند؟ با توجه به گزارش سیا، مسلم است اگر وارد عمل مىشدند، عملیات دوم به رهبرى آیت الله ها نیز همان روز 27 مرداد شکست مىخورد؟ بنا بر مدارک تاریخى، براى نیروى سوم، خطر اصلى و عاجل، حزب توده بود. موضوع گفتگوهاى رهبرى این سازمان این بودهاست که تجهیزات براى زد و خورد با حزب توده فراهم و در محل حزب انبار کنند. زمان می گوید که حق با مصدق است و هرگاه کودتا نمی شد، ایران با پیروزی فاصله زمانی بسیار کوتاهی داشت .
در کودتاى خرداد 60 نیز، همین ضعف در تشخیص کارى که باید کرد ملاحظه شد. پیش از کودتا، نخست به دفاتر همآهنگى مردم با رئیس جمهورى یورش بردند و سازمان دهندگان را توقیف کردند. در 25 خرداد، سازمانهاى سیاسى، هر یک به دلیلى، میدان را خالى کردند. در 30 خرداد، نوبت به گروه رجوى رسید تا به خیال خود، فرصت را بسود خویش مغتنم بشمارد. نتیجه موفقیت کودتا شد. بدیهى است تفاوتهاى کمى و کیفى میان دو رویداد وجود دارند. از جمله، در کودتاى خرداد 60، قواى مسلح حاضر در تهران در اختیار کودتاچیان بود. ولى در آنچه به حضور مردم در صحنه و درهم شکستن گروههاى کودتاچى مربوط مىشود، مشابهات و «تکرار تاریخ» چشم را خیره مىکنند. سندی که بمناسبت بیست و پنجمین سال روز از رده محرمانه خارج و دانشگاه ژرژ واشنگتن ﺁن را انتشار داده است، ضربه هشیار کننده ایست که بر ملت ایران وارد می شود. این ضربه هشیار کننده بر ملتی وارد می شود که سرنوشت خود را از دست فروهشت و به ملاتاریا اجازه داد ﺁن را وسیله معامله با امریکا و انگلیس و اسرائیل کند. به ملاتاریا امکان داد سرنوشت نسلی و ثروتی عظیم و بهترین فرصت رشد را قربانی استقرار استبداد خویش بگرداند. ﺁیا این سند و سندهای بسیار و محکم ترین سندها که جنگ 8 ساله ایست که در شکست پایان یافت، گویای این واقعیت نیستند که اگر در خرداد 60، کودتا انجام نمی گرفت، جنگ با پیروزی ایران به پایان می رسید و ایران و منطقه سرنوشتی دیگر می جستند ؟
ولی آنچه همه مردم و اکثریت مبارزان راه آزادی و استقلال از آن غافل شدند، “طرز فکر آقای خمینی در زمان نهضت ملی بود که همان «خط مشی سیاسی بهبهانی» را داشت یعنی طرفدار کودتا بر ضد حکومت ملی دکتر مصدق بود که ما از آن اطلاع نداشتیم. فیلسوف فقید، دکتر مهدى حائرى (فرزند شیخ عبدالکریم حائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم) در خاطرات خود (به کوشش آقای حبیب لاجوردی رئیس «طرح تاریخ شفاهی ایران در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد – آمریکا)، از جمله این اطلاع مهم را دراختیار ایرانیان می گذارد:
«آقاى بهبهانى به من گفتند: «فلان کس! شما مى دانید شاه از مملکت رفته بیرون؟» گفتم: «بله. من شنیدم.» گفتند: «مى دانید که صحبت جمهورى است؟» گفتم: «این هم گه گاه به گوشم خورده است.» گفتند: «من از شما یک خواهش دارم. آن این است که من استدعا مى کنم شما همین امروز صبح بروید به قم… پیش آقاى بروجردى و از طرف من بگویید که آقا، مملکت در شرف اضمحلال است. در شرف از بین رفتن است، براى این که صحبت جمهورى این مملکت شده است.
شاه رفته بیرون و همین امروز و فرداست که اصلاً تمام اوضاع و احوال مملکت به هم بخورد. اصلاً مملکت دیگر مى افتد آن طرف پرده آهنین. دیگر اصلاً نه اسمى از دین خواهد بود، نه اسمى از ایشان، نه اسمى از مرجعیت، نه اسمى اصلاً از اصل دین. اصلاً کمونیستى مى شود. مملکت مى رود پى کارش… باید ایشان هر چه زودتر یک فکرى بکنند… یک حکمى صادر بکنند که بالاخره مردم آگاه بشوند از این حقیقت. بیایند جلوى توده اى ها را بگیرند. خلاصه نگذارند که مملکت کمونیست بشود.»
«از طرف دیگر آقای خمینی با آقای بهبهانی هم خیلی مربوط بود و خیلی معتقد به عقل سیاسی آقای بهبهانی بود و معتقد بود که آقای بهبهانی در عقل سیاسی اش قابل مقایسه با آقای کاشانی نیست. در روش های سیاسی اش قابل مقایسه باآقای کاشانی نیست. در روش های سیاسی آقای بهبهانی کاملاً آقای خمینی همانطوری که بنده یادم هست، پشتیبان آقای بهبهانی بود خیلی بیشتر از اینکه اصلاً به افکار سیاسی آقای کاشانی وقعی بگذارد و از این جهت از نقطه نظرمشی سیاسی در خط مشی سیاسی مرحوم بهبهانی یعنی همان خطی که آقای بهبهانی با دربار و با دولت وقت و این ها داشت. تقریباً در همان خط بود نظریات کلی سیاسی آقای خمینی.»
س – بله در زمان دکتر مصدق وقتی که آقای آیت الله کاشانی طرفدار دکتر مصدق بودند و بعد شروع به مخالفت با دولت ملی کردند آقای خمینی کجا بود؟ آقای خمینی از طرفداران نهضت ملی بودند یا نبودند؟
ج – نخیر، نخیر. از اول آقای خمینی بطوریکه یادم است، اتفاقاً اختلافاتی هم با ما سر همین مسئله آقای دکتر مصدق بود. با آقای دکتر مصدق زیاد رابطه ای نداشت یعنی معتقد نبود به روش وی. ترجیح میداد سیاست های نظیر سیاست های قوام السلطنه و رزم آرا را برسیاست دکتر مصدق و اصولا همانطوری که عرض کردم در آن خط مشی سیاسی بود. و بهیچ وجه طرفداری نمی کرد از دکتر مصدق و آقای کاشانی که با دکتر مصدق بود بلکه تخطئه هم می کرد. معتقد نبود که آقای کاشانی باید اینطور طرفداری کند از دکتر مصدق.
س- من از این نظر این سئوال را می کنم برای اینکه اینجا من بارها در کتاب ها و در روزنامه ها و اخیراً هم در روزنامهء واشنگتن پست خواندم که نوشته بودند که واقعه کودتای 28 (مرداد) سبب شد که احساسات ضد استعماری آقای خمینی تحریک بشود و وارد مسائل سیاسی بشوند. ولی با این ترتیب که شما می فرمائید ایشان خودشان در آن جریان …. بودند دیگر.
ج- بله. بله
س- بهر حال نظر خوشی با نهضت ملی نداشتند.
ج – نخیر ابداً»
بخاطر این سابقه است که ﺁتش کینه خمینی به مصدق و جانبداران نهضت ملی، هنگام کودتا بر ضد اولین رئیس جمهوری منتخب مردم ایران، یکبار دیگر شعله ور می شود. این کینه شدید را با جعل دروغ بروز می دهد: «یک گروهی (جبهه ملی) که از اولش باطل بوده است، من از آن ریشه هایش می دانم یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بوده اند. از اولش هم مخالف بوده اند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف می کنند، صحبت کرد، اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک بهش زدند، اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر می کنند به وجود او (دکتر مصدق را می گوید) آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علما ی طهران بودم که این خبر راشنیدم که سگی را عینک زدند و به اسم آیت الله توی خیابانها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست، این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می زد.» (سخنرانی آقای خمینی در تاریخ 25 خرداد 1360، در این سخنرانی بر ضد رئیس جمهوری بود که گفت : 35 میلیون بگویند بله، من می گویم نه و جبهه ملی از امروز مرتد است .)
آقای خمینی، از حربه تکفیر، در سرکوب دگر اندیشان استفاده کرد. تکفیر جبهه ملی انسان پژوهشگر و آگاه را بیاد دادگاه بدوی فرمایشی می اندازد که دکتر مصدق را محاکمه کرد. سرتیپ حسین آزموده «دادستان» نظامی رژیم شاه رساله دکترای مصدق را بر«ضد دین مبین اسلام» خواند. او دکتر مصدق را بی ایمان و نامسلمان شمرد و تأکید کرد : «این مرد با این اعمالی که کرده مرد مسلمان نیست» (نگاه کنید به کتاب دکتر مصدق در محکمه نظامی، به کوشش جلیل بزرگمهر، ص 651)
دکتر مصدق در جواب آزموده گفت: خلاف است، این اظهارات باطل است، رساله الان این جاست…
امروز ایشان حربه تکفیر مرا به دست گرفته اند. دادستان حق ندارد راجع به این موضوع صحبت کند. من مسلمانم، پدرم مسلمان، مادرم مسلمان، عیالم مسلمان (در حالی که بغض گلوی او را گرفته بود)»،«….آن وقت این آقا به تحریک یک جاهایی می خواهد در این جا مرا بی ایمان و بی عقیده معرفی کند تا بعد مرا بکشند و قاتل را بگویند از روی تعصب اقدام به این کار کرد…»
(محمدعلی موحد، خواب آشفته نفت، از کودتای 28 مرداد تا سقوط زاهدی، جلد سوم، نشر کارنامه،1383 صفحه های 192 تا 194)
بهررو، نیم قرن گذشت و نوبت به زمان رسید که شهادت قطعی بدهد: گزارش سیا در باره کودتای 28 مرداد انتشار یافت و مسلم شد که این دو ﺁیت الله، یکی بهبهانی و دیگری کاشانی بوده اند که کودتای شکست خورده 25 مرداد را، در 28 مرداد، به کودتای موفق بدل کرده اند .
و 25 سال پیش از انتشار این سند و نیز گزارشهای وقت سفیر امریکا در تهران به وزارت خارجه امریکا، در رورزهای اول بعد از پیروزی انقلاب، ناگهان، «خط سید ضیاء»، امثال حسن ﺁیت و منسوبان کاشانی، نامه مجعولی را انتشار دادند:
دکتر سالمی نوه کاشانی می گوید: «بعد از حرفهای آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان در احمدآباد، هنگامی که قلب حقیقت کردند فکر کردیم دیگر لازم است (نامه) چاپ شود.» (گفتوگو حمید شوکت در دی ١٣٧٣(دسامبر ١٩٩۴) با آقای حسن سالمی (نوهی بزرگ آیتاله کاشانی) به نقل از نشریهی پیام امروز، شمارهی هفتم، شهریور ١٣٧۴)
بدنبال آن، حسن آیت در تیر 1358 ضمن مقاله ای در روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: «ما این نامه و پاسخ دکتر مصدق را برای اولین بار منتشر می سازیم. (کتاب روحانیت اسرار… بدون ذکر نویسنده ای خاص، که «پیشگفتار» آن تاریخ اردیبهشت 1358 را دارد، این دو نامه را درج کرده است ) :
حضرت نخست وزیر معظم جناب آقاى دکتر محمد مصدق دام اقباله
عرض مى شود گرچه امکانى براى عرایضم نمانده ولى صلاح دین و ملت براى این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصى است و علیرغم غرض ورزیها و بوق و کرناى تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر کسى مى دانید که هم و غمم در نگهدارى دولت جنابعالى است که خودتان به بقاء آن مایل نیستید. از تجربیات روى کار آمدن قوام و لجبازیهاى اخیر بر من مسلّم است که مى خواهید مانند سى ام تیر کذایى یکبار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف اینجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراى رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید خانه ام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانى فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسى است و نه تکیه گاهى براى ملت گذاشته اید. زاهدى را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگهداشته بودم با لطائف الحیل خارج کردید و حالا همانطورى که واضح بوده در صدد باصطلاح کودتا است.
اگر نقشه شما نیست که مانند سى ام تیر عقب نشینى کنید و بظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد کردم که امریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسى ها کمک کرد و حالا به صورت ملى و دنیاپسندى مى خواهد بدست جنابعالى این ثروت ما را به بچنگ آورد. و اگر واقعاً با دیپلماسى نمى خواهید کنار بروید این نامه من سندى در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدیهاى خصوصى تان نسبت به خودم از وقوع حتمى یک کودتا وسیله زاهدى که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جاى هیچگونه عذر موجهى نباشد. اگر براستى در این فکر اشتباه مى کنم با اظهار تمایل شما سیدمصطفى و ناصرخان قشقایى را براى مذاکره خدمت مى فرستم. خدا بهمه رحم بفرماید.
ایام بکام باد سیدابوالقاسم کاشانى
* جواب دکتر مصدق به این نامه:
27 مرداد
مرقومه حضرت آقا وسیله آقا حسن آقاى سالمى زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانى ملت هستم.
والسلام. دکتر محمد مصدق
برای روشن شدن تناقض مواضع کاشانی پیش و بعد از کودتا بر ضد حکومت ملی مصدق با نامه فوق و جعل بودن این نامه توضیح زیر را می دهیم:
*« بدامن» در جهت تضعیف جبهه ملی، که پایه مردمی اش به سازمان هایی چون احزاب زحمتکشان و پان ایرانیسم و گروه های تحت رهبری شخصیت های سرشناس مانند کاشانی استوار بود، فعالیت می کرد. برای جدایی کاشانی و هوادارانش از جبهه ملی، کوشش هایی به عمل آمد. تبلیغاتی که در این زمینه صورت گرفت، گاه بصورت بسیار ابتدایی و مبتذل بود. مصدق را چهره ای فاسد و پلید ترسیم می کرد که از نفوذ کاشانی سوء استفاده و بهره برداری می کند. به ملائی موسوم به محمد تقی فلسفی نیز پول داده شد، تا یک سازمان مذهبی، در رقابت با کاشانی ایجاد کنند. روحانیون دیگری نیز به ایجاد موضع بنیادگرایانه تر، بمنظور فاصله گرفتن از مصدق تشویق شدند. کوشش هایی در جهت بر انگیختن احزاب زحمتکشان و پان ایرانیسم (سومکا) علیه مصدق و نیز تفرقه میان احزاب مزبور بعمل آمد. شبکه « بدامن» و اعضای ایرانی آن، با استتار رابطه خود با « سیا» رهبران این گروه ها را با پول می خریدند. در یکی از موارد شایان توجه، یکی از مأموران «سیا» در سپتامبر یا اکتبر 1952، با بقایی تماس گرفت و او را به جدایی از مصدق تشویق کرد. بقایی بعدها، پول هم دریافت کرد. با مکی، کاشانی و آیت الله سید محمد بهبهانی نیز احتمالاً تماس های مشابهی صورت گرفت.
(کودتای 28 مرداد1332، مارک. ج. گازیوروسکی، ترجمه سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، ص 25 )
«با پخش فرامین شاه بین مردم و جلب حمایت نظامیان از زاهدی، گروه روزولت درصدد برآمد شورشی علیه مصدق برانگیزد. مؤثرترین وسیله برای دستیابی به چنین مقصودی می توانست توسل به روحانیون سرشناس و مورد توجه مردم، مانند کاشانی باشد. گروه «سیا» با کاشانی رابطه مستقیم نداشت. در اینجا، از رشیدیان ها خواسته شد که از طریق همدستان روحانی خود این ارتباط را برقرار کنند. رشیدیان ها گزارش دادند که ترتیب چنین شورشی، تا پیش از جمعه، که روز نیایش هفتگی است، میسر نمی باشد. روزولت نگران از اینکه مصدق طی مدت کوتاهی، عرصه را بر او تنگ کند با رشیدیان، در مورد چگونگی برقراری ارتباط با کاشانی مشورت کرد. بدین منظور، روزولت به یکی از همدستان رشیدیان ها، بنام آرامش معرفی شد.
صبح روز چهارشنبه 19 اوت (28 مرداد) دو تن از مأموران «سیا» با «آرامش» ملاقات کردند و مبلغ ده هزار دلار در اختیار او گذاشتند که به کاشانی بدهد. چنین به نظر می آید که کاشانی ترتیب آن را داد که یک گروه ضد مصدقی، از ناحیه بازار به مرکز تهران روانه گردد. احتمالاً دسته های مشابهی نیز مستقلاً توسط رشیدیان ها، نرن و سیلی و همچنین از طریق آیت الله بهبهانی وشعبان بی مخ سازمان داده شد.(همانجا- ص 36)
* خود مصدق در توصیف این امر به نقل از روزنامه لوموند فرانسه مورخ 17 سپتامبر 1953 می گوید طبق چک شماره 3352 70 به امضای «ادوارد و نالی» مبلغ 34 میلیون و 600 هزار ریال از بانک ملی گرفته شده و این پول در میان علمای ضد مصدق و طرفداران آنان تقسیم شده است.» (دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدید نظر نظامی، ص 478)
و در جای دیگری در ارتباط با حمله به خانه اش پس از کودتای 28 مرداد، دکتر مصدق به نقل از نوول ابسرواتور، می گوید: این عمل (حمله به خانه) به واسطه 300 ولگرد که در گودالهای شهر تهران جمع آوری شده بودند صورت گرفت و به هر یک 500 فرانک دادند که هر قدر می خواهند غارت نمایند.( همانجا، ص 469)
پس از کودتای 28 مرداد آیت الله کاشانی، در مصاحبه های گوناگون مصدق را مورد انتقاد و هجوم قرار داد. از جمله در مصاحبه با مخبر روزنامه یومیه معروف المصری. روزنامه محسن مؤمن خبرنگار مقیم بغداد خود را به تهران اعزام داشته و متن های این خبرنگار با آیت الله کاشانی در شماره 5 شنبه گذشته این روز نامه انتشار یافته است.
در این مصاحبه حضرت آیت الله کاشانی به خبر نگار « المصری» گفتند:
من از ژنرال زاهدی مادام که به نفع ایران قدم بر میدارد پشتیبانی می کنم و هر وقت که به نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ایران عمل می نماید با او مخالفت می نمایم. تا این لحظه نمی توان راجع به اعمال زاهدی قضاوت کرد و ماهم نمی توانیم رویه خود را در قبال او معین نماییم.
از او پرسیدم: آیا عقیده دارید که مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که باو رسید؟
او جواب داد : خداوند عادل است و آن چه امروز بر مصدق گذشته نتیجه عدل خداوندی است.
از او پرسیدم: آیا عقیده دارید که ژنرال می تواند مسئله نفت را بطوری که رضایت حضرتعالی و ملت ایران جلب شود حل کند؟
او جواب داد: من گمان نمی کنم که ژنرال زاهدی در قضیه نفت روشی بر خلاف تمایلات ملت اتخاذ کند، و به هرحال سیاست «رزم آرا» دیگر در ایران قابل اجرا نیست، هرکس بخواهد طبق آن عمل کند، به همان سرنوشت مواجه خواهد شد.
از آیت الله کاشانی پرسیدم: آیا عقیده دارید که دکتر مصدق برای برقراری رژیم جمهوری فعالیت می کرد؟
او جواب داد: آری، برای برقراری جمهوریت می کوشید. مصدق 4 ماه قبل می خواست که شاه را از ایران اخراج نماید ولی من نامه ای به شاه نوشته و از او خواستم که از مسافرت خود داری نماید و شاه هم موقتاً از فکر مسافرت منصرف شد- یک هفته قبل، مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد باز گشت.
آیت الله کاشانی سپس اظهار داشت: در اینجا ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست.
از او پرسیدم: آیا جنابعالی با تجدید روابط سیاسی ایران و انگلیس مخالفید؟
او جواب داد: آری، من با این کار مخالفم زیرا سیاستمداران انگلیسی خالی از عواطف انسانیت، شفقت و رحمت می باشند و هرگز نسبت به ملت ایران نظر خیر و دوستی ندارند.
(به نقل از مجموعه ای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیت الله کاشانی: از فردای کودتای امریکایی انگلیسی 28 مرداد 1332 تا در گذشته آیت الله کاشانی (23 اسفند 1340)، گردآورنده محمد دهنوی،16آذر 1362 تهران، انتشارات چاپ پخش ص 27 تا 29 به نقل از روز نامه کیهان سوم شهریور 1332 )
* در مصاحبه با ناصرالدین نشاشیبی، خبر نگار اخبار الیوم،:
قاهره – متن مصاحبه ناصرالدین نشاشیبی، خبرنگار اعزامی روزنامه اخبار الیوم با آیت الله کاشانی مخبر اعزامی اخبار الیوم می گوید:
به آیت الله کاشانی گفتم: « حال انگلیسهای سگ چطور است؟»
آیت الله کاشانی متعجب شد و پرسید: این اصطلاح من است تو از کجا فهمیدی ؟
به او جواب دادم : این اصطلاح شما وسیله روزنامه های مصری در همه جهان انعکاس یافته است.
سپس در حالی که بر چینهای پیشانی او افزود شده بود.
– اینها آیا سگ نیستند؟ این انگلیسی ها – بگو؟
من جوابی ندادم . او اضافه کرد:
– من با آنها جنگیدم و نفوذشان را در این کشور ریشه کن ساختم، اگر عقربک ساعت به عقب بر می گردد بازگشت انگلیسها هم به ایران میسر است.
به او گفتم: می خواهم نظر شما را درآن چه روی داده بدانم، آیا انگشت بیگانه در آن وجود دارد؟
آیت الله کاشانی نیمه سیگاری آتش زده و گفت:
– ما خیلی ساده هستیم، خیلی ساده! وضع خوبست و خطر بر طرف شده، این مصدق راه را گم کرده و مستحق این عاقبت بود. تمام هم و کوشش او این شده بود که مردم فریاد بزنند: «زنده باد مصدق». او برای این کشور کاری نکرد نه یک خرابی تعمیر کرد، نه خیابانی را افتتاح کرد، نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. و حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن نفت می باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود نفت هرگز ملی نمی شد.
بدنبال این مصاحبه آیت اللله کاشانی در باره مجازات مصدق نظر خود را اینطور شرح داد: «طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش در جهاد خیانت کند مرگ است »
(همان جا، صفحه های 32 تا 36 )
روابط کاشانی با سرلشکر زاهدی سه چهار ماه پس از کودتا صمیمانه بود. زیرا: روز شنبه 31 مرداد (سه روز بعد از کودتا) زاهدی نخست وزیر در شمیران به دیدار کاشانی رفت و با حضور دکتر بقایی، حائری زاده، شمس قنات آبادی و نادعلی کریمی با آیت ملاقات کرد (روزنامه شاهد 1 شهریور 1332، به نقل از کتاب « مصدق سالهای مبارزه و مقاومت»، جلد دوم، تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم 1378، ص 466). روز 3 شهریور، کاشانی در مصاحبه با« شویند»، خبرنگار خبر گزاری آسوشیتد پرس و دو خبرنگار خارجی دیگر، در پاسخ به این سئوال، چرا ریاست مجلس شورای ملی را قبول کرد؟ پاسخ داد:
«ریاست مجلس شأن من نبود و از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلوی فعالیتهایی که مصدق می خواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم…» (کیهان، 3 شهریور 1332، همانجا، ص 467)
روزنامه کیهان در شماره 19 مهر نوشت: از ابتدای روی کار آمدن دولت جدید، آقای سپهبد زاهدی تصمیم گرفته اند هر 15 روز یکبار با حضرت آیت الله کاشانی ملاقات کنند. دیروز ظهر این ملاقات در منزل شخص ثالثی صورت گرفت و ناهار را آقای نخست وزیر با آیت الله صرف نمودند. در این جلسه دو نفر از نمایندگان مجلس حضور داشتند و در خصوص امور جاری و کارهای مملکتی تبادل نظر شد.( روزنامه کیهان 19 مهر 1332)
روز 2 آبان 1332 آیت الله کاشانی و آقایان مکی، دکتر بقایی، قنات آبادی، یوسف مشار، احمد فرامرزی، علی زهری، کریمی، پورسرتیپ، صفایی، میر اشرافی، حمیدیه و بهادری، نمایندگان مخالف دولت مصدق، در منزل مشار با سرلشکر زاهدی، نخست وزیر، پیرامون تعیین تکلیف مجلس هفدهم و مشاوره در امور کشور و انعقاد مجلس شورای ملی مذاکره کردند، پورسرتیپ در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران در باره تجدید روابط سیاسی ایران و انگلیس گفت:«… همین قدر عرض کنم که دولت مورد اعتماد عموم نمایندگان است و هر تصمیمی که به صلاح مملکت اتخاذ نماید، مورد تأیید و پشتیبانی خواهد بود (روزنامه اطلاعات،2 آبان 1332، همانجا، ص 468)
* اما نامه ها، هر دو جعلی هستند. در این باره، عبدالله برهان این طور استدلال کرده است:
1 – محل جعل نسبت به وجود نامه های 27 مرداد، ابتدا در کتاب سالهای بحرانی خاطرات روزانه محمد ناصر قشقایی پدید آمد ( یا نگارنده اول بار در آنجا دید) ناشر این کتاب، در بخش دوم مقدمه می نویسد:
به شهادت کتاب حاضر، از تاریخ 9 اسفند 1331 تا آخر آذر 1332(ناصر قشقایی) از استان فارس خارج نشده است، لذا نمی تواند به عنوان رابط، از آقای کاشانی در تاریخ 27 مرداد 32 نامه ای برای دکتر مصدق ببرد. با توجه (…) به این نکته که در اواخر عمر دولت دکتر مصدق، روابط آیت الله کاشانی و قشقائی ها تیره بوده، به نظر می رسد نامه معروف آیت الله کاشانی به مصدق و جواب مصدق درتاریخ 27 مرداد، سوای قرائن موضوعی و ذهنی، جعلی است.
2 – آقا سید محمد کاشانی تا چندی قبل از انقلاب که برای تحصیل دکترای حقوق درپاریس زندگی می کرد (و گویا دارای عنوان رسمی هم از طرف دولت ایران در آنجا بود) با عده ای از طرفداران نهضت ملی، بحثهای مفصلی راجع به دوران نهضت، بخصوص اختلاف نظرهای دکتر مصدق و آیت الله کاشانی داشته، و ضمن آن، از تمام گفته ها و نوشته ها و عقاید پدرش استفاده کرده، تا حقانیت راه یکی از آن دو روشن شود. یکی از این طرفهای بحث با سید محمد کاشانی می گوید دست کم تا سال 1356 محمد حتی یکبار کمترین اشاره ای به موضوع نامه 27 مرداد پدرش نکرده بود. مسلم است که اگر این نامه تا سال 1356 هم وجود می داشت، در مباحثات پاریس، مورد استفاده وی قرار می گرفت.
3 – از شادروان کاظم حسیبی و چند منبع موثق دیگر شنیدیم که یکی از فرزندان آیت الله به نام آقا سید محمد کاشانی، هنرمند باذوقی بوده و خط پدر را به نحو اعجاب انگیزی تقلید می کرده است. تا جایی که طی چند فقره جعل خط در یکی از دفاتر اسناد رسمی تهران، تعدادی معامله ملکی از طرف پدر خود انجام داده بود. پس از اطلاع آیت الله از این معاملات، بگو مگوها و مشاجراتی بین پدر و پسر واقع گردید. ولی سعی کرده بودند به خارج از محیط خانوادگی سرایت نکند. بعضی مقامات دیگر نزدیک به مصدق و کاشانی بعدها نیز موضوع جعل خط و انجام معاملات مذکور را تأئید کردند.
( نگاه کنید به مقاله عبدالله برهان « هشدار 27 مرداد (و دونامه دیگر) » از کتاب مصدق دولت ملی و کودتا، زیر نظر مهندس عزت الله سحابی، تهران، طرح نو، 1380، صفحه های 284 تا 301 )
پزوهشگر مشهور ایران، آقای ایرج افشار در نوشته ای مفصل به «نامه ی کاشانی به مصدق 27 مرداد 1332 از دیدگاه سند شناسی» می پردازد و می گوید: عدم اصالت هر سند مخدوشی، از دو راه قابل اثبات است. یکی آن است که مطالب و مضامین سند ارائه شده مباین با جریان وقوع یافته باشد، یعنی قرائن و امارات و شواهد خارجی موجب بطلان مندرجات آن سند و بالمال جعلی بودن آن بشود. من را با این قسمت کاری نیست و بحثی است تاریخی و تا حدودی آمیخته به سیاست و از مقوله مورد نظر من نیست.
راه دیگر اثبات نادرست بودن سند استفاده از راه قواعد و موازین سند شناسی است . یعنی به استناد ورقه ی سند، از حیث توجه و دقت در خط و کاغذ و مرکب آن و دیگر نکاتی که جنبه ی «مادی » دارد و از همین زمره است شناختن محلی که سند در آن جا نگاهداری می شود. در مورد این دو نامه از همان وقت که آن ها را در کتاب شناخت حقیقت دیدم، تردید و لااقل ابهامی به صورت اشکال برایم روی نمود. در چند جا و چند بار هم به هنگام بحث، نظرم را گفته بودم.» (ماهنامه حافظ شماره 12 اسفند 1383 ص 27)
« نخستین بار که نسبت به اصالت نامه ی کاشانی به طور کتبی اظهار شک و تردید شده توسط آقای «یان ریشارد»، محقق فرانسوی در «ابستراکتا ایرانیکا» (چکیده ی ایران شناسی) چاپ هلند بود» همانجا، 28ص »
« آقای افشار می نویسد در مورد نامه ی مصدق در پاسخ کاشانی چند نکته گفتنی ست:
نکته اول- این نامه به طورکامل عکس برداری و چاپ نشده است زیرا بر کناره ی دست راست نامه های نخست وزیری (که نمونه هایی چند از آن در همین کتاب ها دیده می شود)، کلمات تاریخ، شماره و پیوست هست و باید نامه سراسر جاپ شده بود تا معلوم شود روبروی آن کلمات، ذکر تاریخ و شماره ی دفتر نخست وزیری هست یا نیست؟
نکته ی دوم- چون روی کاغذ مصدق تاریخ «27 مرداد» قید شده خود ابهامی را پیش می آورد که آیا مربوط به سال 1331 و در جواب نامه ی دیگری از کاشانی به مصدق نیست؟ در مرداد 1331 هم نقارهایی میان کاشانی و مصدق پیش آمده بود و دور نیست که مصدق در آن سال هم چنین پاسخی به کاشانی به مناسبتی داده باشد. مانند مضمون و لحن نامه ی ششم مرداد 1331 (چند روز پس از 30 تیر) که مصدق در پاسخ کاشانی نوشته است:
« اگر با این رویه موافق اند، بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهد داشت، والا چرا حضرت عالی از شهر خارج شوید؟، اجازه فرمائید بنده از مداخله در امور خود داری کنم» (صفحه ی 279 چهره ی حقیقی مصدق السلطنه)
نکته ی سوم- معمولاً مصدق این گونه نامه ها را به خط خود می نوشت. لحن طعنه آمیز این یادداشت بی خطاب که حکم «رسید» دارد. نوشته ی منشی و دفتر نخست وزیری نمی تواند باشد. عبارتی است از نوع گفته های سیاسی و تفکر خاص مصدق. در چنین صورتی یا باید مصدق آن را خود نوشته و داده باشد تا ماشین نویسی کنند، یا آن که مطلب را به ماشین نویس تقریر و او آن را ماشین نویسی کرده باشد. پس در این گفته و قول سالمی نوشته اند:«دستور داد تا پاسخ یک سطری (نامه سه سطر است!) آن را تهیه کردند و امضا کرد و به فرستاده ی آیت الله داد.» حاشیه ی 51 رساله ی روحانیت و نهضت ملی …» جای تأمل است. حق بود آقای سالمی که در اتاق مصدق بوده نشانه ای از مشخصات و سر و وضع تهیه کننده نامه را توضیح داده بود و دقیقاً می گفت دستور شفاهی مصدق به چه عبارت بوده است.
نکته چهارم – تاریخ 27 مرداد، بدون قید سال، از دقت ریزه کاری مرسوم مصدق به دور است.
نکته پنجم – چون نامه ماشین نویسی شده است باید میان نوع حروف ماشینی این نامه و دیگر نامه های ماشینی که مصدق آن روز ها امضا کرده است، مطابقه انجام داد و دریافت که آیا حروف این نامه با نامه های دیگر همسانی دارد.» ( همانجا، ص 30 )
اما روش سوم و مطمئن تری وجود دارد و ﺁن وجود تناقض ها در خود نامه است. بنا بر این روش، دو نامه جعلی هستند به دلیل وجود تناقضهای فراوان در ﺁنها . از ﺁن جمله است، تناقض تاریخ نامه با واقعیت: 27 مرداد، دو روز بعد از کودتای شکست خورده است. در ﺁن تاریخ، حکومت مصدق برای اطلاع دهنده از محل اختفای زاهدی، جایزه نقدی معین کرده بود . پس اگر بنا بود کاشانی اطلاعی به مصدق بدهد، می باید اطلاعی در باره نقش خود و بهبهانی در ﺁن روز و روز بعد، 28 مرداد، می داد. در حقیقت، می باید از کرده خود ابراز ندامت می کرد و انصراف خویش را از شرکت در تقلای موفق کردن کودتای شکست خورده، در 28 مرداد، به مصدق اطلاع می داد. چرا که اگر کاشانی در رهبری کودتای 28 مرداد شرکت نمی کرد، بهبهانی به تنهائی قادر نبود کودتا را رهبری کند. طرفه این که فرزند او، محمود کاشانی، در 29 مرداد 81، با انکار واقعیتی که روی داد و مدارک مسلمی که موجودند و پوزشی که دولت امریکا از ملت ایران خواست، به ایسنا گفته است:« اساسا من معتقدم در مرداد ماه 1332 هیچگونه کودتایی رخ نداده …»
با این جمله، او اعتراف می کند نامه کذائی از قول پدر او (اطلاع دادن کودتا به مصدق)، در همان روزهای اول پیروزی انقلاب جعل شده است. از تناقض های دیگر، یکی این تناقض: زاهدی از ﺁن رو در مجلس متحصن شد که در پی قتل افشارطوس، تحت تعقیب بود . اگر او زاهدی را به مجلس راه نمی داد، زاهدی زندانی و بخاطر شرکت در طراحی و اجرای جنایت مجازات می شد. حال ﺁنکه، در مجلس، با همکاری مستقیم کاشانی و همانندهایش که به نهضت ملی ایران پشت کرده بودند، مشغول خریدن نمایندگان مجلس بود . بنا بر اسناد سیا، کار خریدن نمایندگان مجلس نزدیک به موافقیت بود که مصدق رفراندوم و به استناد ﺁرای مردم کشور، مجلس را منحل کرد. درنامه تناقض دیگری مشهود است: « مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد، بستید » . این جمله، از کاشانی نیست . از کسانی است که بعد از او، نامه را از قول او جعل کرده اند. زیرا او از طرح کودتا از راه خریدن « نمایندگان » مجلس، اطلاع داشت . جعل کننده نامه یا از ﺁن واقعیت غافل بوده و یا می دانسته اما بر این باور بوده است سندی که نشان بدهد سیا و انتلیجنت سرویس در کار خریدن نمایندگان هستند، وجود ندارد . و گرنه، این جمله به فکر و قلم او نمی ﺁمد. اما جمله گویای اطلاع جعل کننده نامه از برکناری مصدق از راه رأی عدم اعتماد نمایندگان است. تناقض گویا تر اینست: هرگاه قصد کاشانی حفظ حکومت مصدق بوده، چرا او و مردم را از توطئه ساقط کردن حکومت مصدق توسط نمایندگان خریداری شده، ﺁگاه نکرده، سهل است خود در ﺁن توطئه نقش فعال بازی کرده است ؟
و نیز، مجلسی که قصد داشته است مصدق را ببرد، چه کسی را می خواسته است به نخست وزیری برساند ؟ همان زاهدی را که، بنا بر نامه، گویا کاشانی او را بلطایف الحیل در مجلس نگاه داشته بود. تناقض چهارم زمان عمومی محتوای نامه، با تاریخ نامه، یعنی 27 مرداد 1332 است . در حقیقت، زمان محتوای نامه بعد از رژیم شاه است. زیرا:
الف – رادیو تهران، عصر 28 مرداد، پیام کاشانی را پخش کرد که در تبریک پیروزی کودتا که او قیام مردم خوانده بود، داده شد و توسط فرزند او، سید مصطفی کاشانی قرائت شد. سید مصطفی از شاه، بخاطر نقش فعالش در کودتای 28 مرداد، نشان درجه اول تاج گرفت . او و سید جعفر بهبهانی، فرزند بهبهانی بابت مزد شرکت خود و پدرهایشان در کودتا، نماینده مجلس از تهران شدند.
ب- تا زمانی که سخنگوی حکومت زاهدی، کاشانی را سید کاشی نخوانده بود، او با حکومت کودتا، همکاری نزدیک داشت .
ج – هرگاه قرارداد خائنانه کنسرسیوم و استبداد ویرانگر شاه نبود، چه محل برای سرزنش مصدق، بابت قهرمانانه کنار رفتن پیدا می شد؟ عقل قدرتمدار جاعل نامه نمی داند که نه مصدق که کاشانی را، همان که بود، معرفی می کند . در حقیقت، بنا بر محتوای نامه مجعول، در 27 مرداد، کاشانی می دانسته است که قرار بر کودتا و بردن و خوردن نفت و استقرار استبداد و… است و با وجود این، در کودتای 28 مرداد، نقش رهبری را برعهده گرفته است!
◄ سند 347 (تلگراف 1853 – 08 .788، از سوی هندرسن سفیر امریکا در ایران به وزارت امورخارجه تهران ، 18 اوت 1953 10 بعد از ظهر، سری، بلافاصله پس از دریافت ملاحظه شود) حاکی است که با مشاهده شکست کودتا، هندرسن که قرار بود تا پایان کودتا در خارج از کشور بماند، بلادرنگ، در 17 اوت، به ایران باز می گردد و در 18 اوت به نزد مصدق می رود :
1 – گفتگوی من با مصدق، امشب یک ساعت بطول انجامید. وی مرا در حال با لباس کامل (نه در پیژاما)، نظیرﺁنکه در یک مراسم تشریفاتی باشد، پذیرفت. وی مثل همیشه با نزاکت رفتار می نمود. ولی من می توانستم دررفتار وی رگه های ﺁزردگی و نارضایتی را، که بر ﺁن سرپوش گذاشته شده بود، احساس کنم …
2 – من اظهار کردم بویژه نگران افزایش حملات به اتباع امریکائی هستم. به دنبال حادثه شیراز، وی دستوراتی به سازمانهای انتظامی مجری قانون، صادر کرده است که از اتباع امریکائی محافظت بیشتری بعمل ﺁید …
3 – وی اظهار کرد این حملات تقریبا غیر قابل اجتناب است. مردم ایران فکر می کنند امریکائیها با ﺁنها مخالفت دارند. بنا بر این، به امریکائیان حمله می کنند. من گفتم: عدم موافقت نمی تواند دلیلی برای حملات باشد. وی پاسخ داد: ایران دست به گریبان انقلاب و تنش و شعارهای انقلابی است و این وضع نیازمند سه برابر بیشتر پلیس نسبت به ﺁنچه وجود دارد، می باشد تا بتواند حفاظت کاملی از اتباع امریکائی بعمل ﺁورد …
5 – پس از یک وقفه دیگر در گفتگو، به وی گفتم : من سپاسگزار می شوم اگر بطور محرمانه، برای اطلاع و استفاده دولت من بگوئید دقیقا در روزهای اخیر چه روی داده است. دولت ایالات متحده نسبت به هر دو موضوع، یعنی رویدادها و وضعیت حقوقی موجود علاقمند است . وی اظهارات مرا، با اشاره به نامه رئیس جمهوری به او، در ماه ژوئیه گذشته، تعبیر و یادﺁوری کرد که ما توافق کرده بودیم وجود این نامه را محرمانه تلقی نموده و مبادله ﺁن را ﺁشکار نکنیم مگر ﺁنکه پاسخ ایالات متحده مساعد باشد. مصدق اظهار عقیده کرد که مسئولان دولت امریکا، در واشنگتن یا در تهران، بطور مستقیم یا غیر مستقیم، عمدا اطلاعات مربوط به مبادله نامه ها را به روزنامه های ایرانی هواخواه انگلستان دادند. بر خلاف میل و نظر وی، امریکا بر انتشار این یادداشتها اصرار ورزید … به وی گفتم: استنباط من این است که درز مکاتبات از سوی دفتر وی انجام گرفته است و به مناسبت استنباط نادرست عامه از نامه رئیس جمهوری، که جنبه نامطلوبی برای امریکا داشت، دولت ایالات متحده اصرار ورزید نامه های متبادله انتشار یابند. وی قویا انکار کرد که ایرانیان در درز دادن اطلاعات مسئول بوده اند . هیچیک از ایرانیان، غیر از وی و صالح دستیار ایرانی سفارت امریکا و مترجم ﺁن، از وجود این نامه ها ﺁگاه نبوده است. وی نامه را جزو نامه های خصوصی خود نگهداشته بود و نه در پرونده اداری خود. من به اشاره اظهار کردم که اطمینان ندارم نامه های خصوصی وی به نحوی نگهداری می شود که مانع دسترسی مأموران زرنگ به ﺁنها شود. همچنین یادﺁوری کردم که برخی وسائل شنود جدیدی وجود دارند که ممکن است به وسیله ﺁنها، اینگونه اطلاعات به دست مأموران دشمن ایران و امریکا بیفتد. وی کماکان اصرار ورزید که برخی از امریکائیان، تعمدا این اطلاعات را بدین منظور ﺁشکار ساخته بودند تا با ﺁشکار ساختنشان موجبات تضعیف دولت وی فراهم شود …
توضیح: بنا بر همین اسناد، هندرسن خود از تهیه کنندگان محتوای پاسخ ﺁیزنهاور به نامه مصدق و ترتیب دهندگان انتشار نامه ها بوده است. با توجه به این واقعیت، چه صفتی درخور سماجت او در متهم کردن همکاران مصدق به درز دادن مبادله نامه ها است؟ قدرت انحطاط اخلاقی می ﺁورد . مردم امریکا نگران انحطاط اخلاقی هستند که دولتشان، در حکومت بوش پسر و همکارانش بدان گرفتار ﺁمده است. بنا بر سنجش افکاری، امریکائیان گفته اند هیچگاه دولت این اندازه دچار انحطاط اخلاقی نبوده است. با وجود این، نیم قرن پیش از این، سفیر امریکا در تهران، در مقام ایفای نقش نماینده سلطه گران امریکائی و انگلیسی، این سان مظهر انحطاط اخلاقی بوده است .
*اسناد سخن می گویند، دکتر احمد علی و سرور رجایی، – انتشارات قلم – 1383