۱۳۹۴/۱۰/۰۴– در دیماه 1332، دادگاه مصدق پایان یافت. گزارش روز آخر دادگاه از مجله تهران مصور- که مانند همه مطبوعات، پس از کودتای 28 مرداد، کاملا در اختیار رژیم شاه بود- را برای اطلاع خوانندگان میآوریم. قابل توجه است که مجله جائی خاص و جالب توجه به خبری بدان مهمی را نداده بود. خبر قاطی اخبار دیگری بود. در این گزارش کاملا مشهود است که رأی دادگاه طبق نظر شاه تنظیم شده بود. پیش از آن، شاه گفته بود مصدق به سه سال زندان محکوم میشود و فاطمی اعدام میگردد.
رژیم عدهای مزدور را، بعنوان تماشاجی، آورده بود تا که هم غیر علنی بودن واقعی دادگاه را بپوشاند و هم آنها به مصدق ناسزا بگویند.
جلیل بزرگمهر، وکیل مصدق، در باره اعتراض به رای دادگاه دکتر مصدق اینطور می نویسد:« در پایان رای دادگاه، دکتر مصدق خطاب به تیمسار لشکر مقبلی گفت: آقای رئیس دادگاه، این حکم امشب دادگاه بر افتخارات تاریخی من افزود. من خیلی متشکرم. ملت ایران و همچنین دنیا معنای مشروطیت ایران را فهمید… بعد از آنکه تیمسار دادستان پای ورقه دادگاه را امضا کرد و از جلسه خارج شد، دکتر مصدق به طرف میز منشی دادگاه رفت. منشی دادگاه حکم دادگاه را جلویش گذاشت و گفت: “امضا کنید”. دکتر مصدق گفت: “من ابتدا باید پشت ورقه بنویسم که به رای دادگاه اعتراض دارم، بعد آن را امضا کنم.” منشی تقاضای خود را تکرار کرد. دکتر مصدق از اصرار منشی دادگاه به خنده افتاد و گفت:”آخر آفا من خودم واردم بمن نمی خواهد درس بدهید.” و پس از یک نگاه طولانی به منشی های دادگاه با صدای بلند شروع به خندیدن کرد. بعدا حکم دادگاه را گرفت این جمله را دز ذیل آن نوشت و امضا کرد.: ” به این رای خلاف قانون که از یک دادگاه غیر قانونی و بدون صلاحیت صادر شده بر طبق ماده 59 لایخه قانون دادرسی و کیفر ارتش مصوب 16 فرودین ماه 32 که احکام دادگاه فوق العاده را قابل رسیدگی فرجامی می داند تقاضای فرجام می نمایم.” دکتر محمد مصدق.(مصدق در محکمه نظامی کتاب اول جلد دو به کوشش جلیل بزرگمهر صفحه 801)
تهران مصور چهارم دیماه 1332 – شماره 541
محاکمه تاریخی دکتر مصدق و ریاحی چگونه پایان یافت
سرتیپ ریاحی با چهره رنگ پریده و مصدق با قیافه عصبانی در حالی که پای خود را بزمین میکوبید به رآی دادگاه گوش میدادند
دکتر مصدق گفت رای دادگاه بر افتخارات تاریخی من افزود
دکتر مصدق بادقت به رای دادگاه گوش میدهد
پس از 44 روز
پس از 44 روز که از محاکمه دکتر مصدق گذشت و پس از تشکیل سی و پنج جلسه، سرانجام محکمه نظامی کار خود را خاتمه داد و دکتر مصدق را به سه سال حبس مجرد و سرتیپ ریاحی را به دو سال حبس تادیبی و اخراج از ارتش محکوم کرد.
آخرین جلسهای که رای دادگاه نظامی برای استحضار دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی خوانده شد، یکی از مهیج ترین و جالبترین جلسات این دادرسی بود. خبرنگار تهران مصور که از آغاز تا انجام، شاهد و ناظر این جلسه تاریخی بود، مشاهدات خود را برای اطلاع خوانندگان ارجمند شرح میدهد:
اجتماع خبرنگاران و عکاسان
ساعت دو و نیم بعد از ظهر روز دوشنبه بود که سرلشکر مقبلی رئیس دادگاه با پایان آخرین دفاع سرتیپ ریاحی که طی بیانات مختصری گفت:«سرنوشت خود را در دست دادرسان محترم و قضاوت شخص شخیص اعلیحضرت همایونی وا گذار میکنم» خاتمه دادرسی را اعلام داشت و اضافه کرد که ساعت نوزده و نیم رای دادگاه صادر میشود.
چون مدت زیادی از ظهر گذشته بود و کسانی که در این جلسه شرکت داشتند تا این موقع گرسنه مانده بودند، با خاتمه جلسه فورا سالن باشگاه افسران لشکر دو زرهی را ترک گفتند. ولی دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی برای امضای صورت جلسه همچنان در سالن باقی ماندند. دکتر مصدق برخلاف روزهای گذشته مقموم و متفکر بنظر میرسید و از چهره سرتیپ ریاحی آثار نگرانی بخوبی مشهود بود.
با آنکه اعلام شده بود رأی دادگاه زودتر از ساعت هفت و نیم بعد از ظهر صادر نخواهد شد، معهذا از ساعت پنج بعد از ظهر، کسانیکه توانسته بودند کارت ورودی بدست آورند، خود را با عجله بقصر رسانیدند. در میان تماشاچیها عدهای از بانوان دیده میشدند، که بیش از مردان برای شرکت در این جلسه حرارت از خود نشان میدادند. هجوم خبرنگاران خبرگزاریها و عکاسان و روزنامه نگاران خارجی روزهای اول محاکمه دکتر مصدق را بیاد میآورد که در آن دو روز تالار آینه سلطنت آباد از «فلاش» دوربینهای آنان چه صورت عجیبی بخود گرفته بود.
در جلوی در ورودی سالن، سروانی که مسئولیت انتظامات دادگاه را بعهده داشت، ایستاده بود و هر کس که میخواست وارد سالن شود، با گفتن جمله کوتاه «خواهید بخشید» او را تفتیش بدنی مینمود و بعد با لبخندی اضافه میکرد:«انشاالله که چیزی همراه ندارید» و البته از تمام آنها یک جواب «نه» و یا «اختیار دارید» تحویل می گرفت و سپس آنان را بسالن دادگاه هدایت میکرد.
ساعت هفت و نیم بعد از ظهر موقعیکه روزنامه نویسان و خبرنگاران خارجی با اشتیاق زیادی منتظر تشکیل جلسه دادگاه بودند، خبر رسید که دادرسان هنوز مشغول نوشتن رأی هستند و ممکن است این کار تا ساعت یازده شب بطول انجامد و حتی گفته شد سرتیپ بختیار عضو دادگاه که ضمنآ فرماندهی تیپ دوم زرهی پایتخت را نیز عهده دارد، دستور تهیه شام برای اعضای دادگاه را دادهاست و بعلاوه دستور داده که کارت شب هم تهیه نمایند تا روزنامه نویسان و تماشاچیها هنگام مراجعت بشهر از نظر حکومت نظامی دچار اشکال نشوند. با رسیدن این خبر، خبرنگاران بسالن غذا خوری باشکاه رو آوردند تا غذا بخورند.
در سالن غذاخوری باشگاه افسران تنها غذائی که وجود داشت پنیر هلندی و نان لواش بود که آن هم بزودی تمام شد و اکثر اشخاص بدون غذا ماندند.
از روزی که کیفر خواست دادستان ارتش علیه دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی صادر شد، و از همان ایامی که دادرسی آنان آغاز گردید، حدسیات مختلفی در باره رأی دادگاه نظامی زده میشد، انصراف شاهنشاه از حقوق مقام سلطنت موجب شد که هر یک نظریات خاصی در باره رأی دادگاه ابراز دارد.
ساعت 9 بعد از ظهر بود که همردیف سروان پارساپور منشی دادگاه در حالیکه چند کارتن قطور که مذاکرات سی و پنج جلسه دادگاه در آن گذارده شده بود زیر بغل داشت به سالن دادگاه وارد شد. معلوم گردید که دادرسان کار خود را خاتمه داده و باید منتظر ورود آنها بود.
بیش از چند دقیقه از ورود منشی دادگاه نگذشته بود که سرتیپ ریاحی به اتفاق وکلای مدافع خود در دادگاه حضور یافتند. سرتیپ ریاحی لباس خاکستری رنگی بتن داشت، بدون آنکه به وکلای مدافع خود صحبتی کند در جای خود قرار گرفت و وکلای وی نیز در دو طرف او نشستند. سرتیپ ریاحی نگاه خود را جلوی سالن دوخت و ساکت و صامت در فکر فرو رفت. معلوم بود که به رای دادگاه و سرنوشتی که در انتظار او است، میاندیشد.
خبرنگاران و تماشاچیها در انتظار ورود دکتر مصدق بودند. انتظار آنها دیری نپائید و ناگهان در سالن باز شد و دکتر مصدق در حالیکه یک سروان زیر بازوی راست و سرگردی بازوی چپ او را گرفته بود با عصا وارد سالن شد.
دکتر مصدق همان پالتوی «برگ» همیشگی را بر تن داشت و صورت خود را نیز اصلاح کرده بود.
با ورود دکتر مصدق عکاسها به فعالیعت افتادند و مثل اینکه او را برای اولین بار میبینند و یا اینکه آخرین بار است که او را خواهند دید، شروع به گرفتن عکس کردند. سالن باشگاه از نور دوربینها عکاسی مانند روز روشن شده بود. عکاسان همچنان بکار خود ادامه میدادند.
در همین هنگام منشی دادگاه با صدای بلند ورود اعضا دادگاه را اعلام کرد و حضار به احترام بپاخاستند، سکوت کاملی محیط دادگاه را فرا گرفت و همه منتظر شنیدن رأی دادگاه شدند. رئیس دادگاه قبل از اینکه اجازه نشستن دهد در حالیکه خود ایستاده بود با نواختن زنگ، دستور داد که رأی دادگاه قرائت شود، و در نتیجه حضار همچنان ایستاده باقی ماندند.
دکتر مصدق دستهای خود را در روی میز قرار داد و با دقت زیادی توجه خود را بشنیدن رأی دادگاه معطوف داشت.
سرتیپ ریاحی نیز راست و مستقیم ایستاده و پریدکی رنگ وی در زیر لوستر بخوبی دیده میشد. در چنین حالتی منشی دادگاه قرائت رأی را شروع نمود . قسمت اول خلاصه کیفر خواست دادستان و بعد مدافعات دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی و وکلای مدافع آنها بود که دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی با دقت زیادی بدان گوش می دادند، ولی بعد از آن، قسمت حساس، رأی دادگاه شروع شد، و آن مربوط به قسمتی بود که دادگاه نسبت به مدافعات آنان، اظهار نظر نموده و آنها را وارد ندانسته بود. در اینجا قیافه ها یکباره تغییر کرد و نجوای تماشاچیان شروع شد و کلمه اعدام چندین بار به کوش رسید. دکتر مصدق با حرکت دادن سر و گاهی کوبیدن پا به زمین، عصبانیت و مخالفت خود را نسبت رأی دادگاه ابراز میداشت. ریاحی نیز همچنان بدون حرکت و در حال خبردار ایستاده بود. با آنکه مدت سه ربع بود که منشی دادگاه رأی دادگاه را می خواند، ولی هنوز تمام نشده بود. ناچار برای رفع خستگی، قرائت بقیه را به همکار خود واگذار کرد.
هنگامیکه منشی دادگاه به این جا رسید که گفت: «بنابر این دادگاه ارتکاب عملیات منتسبه به متهم ردیف یک را به منظور بهم زدن اساس حکومت مسلم دانسته، و اعمال ارتکابی او را مشمول ماده 317 میداند»، دکتر مصدق تکانی بخود داد و خود را کمی بطرف جلو متمایل کرد و در حالیکه حدقه چشمان خود را تنگ کرده بود، به بقیه رأی گوش میداد. سرتیپ ریاحی نیز هنگامیکه خوانده شد «دادگاه سرتیپ ریاحی را به دو سال حبس محکوم مینماید» تسکین خاطری برای او و وکلای مدافع وی دست داد که از سیمای آنها بخوبی این مطلب آشکار بود، و ضمنآ گفته میشد بپاس خدمات و فعالیتهای سرتیپ ریاحی در دوره خدمات سربازیش بفرمان اعلیحضرت در مجازات او تخفیف قائل شوند با آنکه بیش از یک صفحه دیگر از رای محکمه باقی نمانده بود، معهذا چون منشی خسته شد، خواندن آنرا بدیگری واگذار کرد.
لحظات حساس و هیجان انگیزی بود، هنوز معلوم نبود که انصراف شاهنشاه چه تاثیری در رأی دادگاه نموده است ولی کمی بعد هنگامیکه خوانده شد:
«نظر بخدماتی که دکتر مصدق به تبعیت از افکار عمومی ملت ایران به پیروی از اوامر اعلیحضرت همایونی نموده است… نامبرده را به سه سال حبس مجرد محکوم مینماید» سکوت دادگاه درهم شکسته شد و حضار با یکدیگر شروع بصحبت کردند. ولی دکتر مصدق با صدای آهسته و موثری اظهار داشت که «من از رای دادگاه متشکرم زیرا این رای بر افتخارات تاریخی من افزود».
موقعیکه دکتر مصدق این جملات را ادا میکرد، رئیس دادگاه و دادرسان در جای خود ایستاده بودند و به سخنان او گوش میدادند. وقتی سخن دکتر مصدق تمام شد، سرلشکر مقبلی در حالیکه لبخندی بر لب داشت، تالار جلسه را ترک گفت. آنگاه دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی در حالیکه رأی دادگاه را امضا کرده و بدان اعتراض نمودند با مامورین محافظ خود از تالار جلسه خارج شدند و به بازداشتگاه خود رفتند و به این ترتیب یکی از محاکمات تاریخی ایران خاتمه یافت.