back to top
خانهتاریخپیام خمینی به کندی و کارتر یک مضمون دارند اما یک تاریخ...

پیام خمینی به کندی و کارتر یک مضمون دارند اما یک تاریخ را بیان نمی‌کنند- حاج میرزا خلیل کمره‌ای، واسط خمینی کی بود؟

KhomeiniKennedi۱۳۹۵/۰۳/۲۳- انقلاب اسلامی در هجرت: بی بی سی فارسی در یک ژوئن 2016، برابر 12 خرداد 1395 خبر داد که خمینی نه به کارتر تنها که به کندی نیز پیام داده بود. از پرده بیرون افتادن پیام خمینی به کندی که همان مضمون را دارد که پیام خمینی به کارتر، فرصتی ایجاد می‌کند برای سردرآوردن بخشی از تاریخ معاصر ایران. نخست نوشته کامبیز فتاحی در بی بی سی را بخوانید:

پیام‌ محرمانه آیت‌الله خمینی به دولت کندی

در یکی از اسناد سازمان سیا حکایت شده که نیم قرن پیش یکی از علمای قم که در شمال تهران در حبس خانگی بوده، به دور از چشمان تیزبین ساواک، با دولت آمریکا تماس می‌گیرد.

آیت‌الله دربند از مراجع بزرگ آن زمان ایران نبود ولی شدیدتر از همه آنها “انقلاب سفید” شاه را می کوبید؛ برنامه اصلاحات اقتصادی – اجتماعی بحث برانگیزی که به زن ایرانی حق رأی داد و زمین‌های بسیاری از فئودال‌ها را بین رعیت‌ها تقسیم کرد.

مخالفان شاه، اصلاحاتش را ترفندی عوام‌فریبانه می‌خواندند. آیت‌الله، اما، فریاد می‌زد که اسلام در خطر است.

او عید نوروز ۱۳۴۱ را عزای ملی اعلام کرد چون “دستگاه جابر در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند.”

یک سال بعد هم در خطبه‌ای شدیداللحن که به دستگیری‌اش منجر شد دین و ایمان شاه را زیر سوال برد و عامل اسرائیل خطابش کرد ولی علیه حامی اصلی او، آمریکا، حرفی نزد.

اما روحانی مورد اشاره در سند سری “اسلام در ایران” سازمان سیا که کسی جز آیت‌الله خمینی نبود، بعد از چند ماه حبس در زندان قصر و حصر در قیطریه تهران در نیمه آبان ۱۳۴۲ بی سر و صدا به دولت جان اف کندی پیام می‌دهد تا حملات لفظی‌اش سوء تعبیر نشود زیرا او از منافع آمریکا در ایران حمایت می‌کند.

 

خلاصه پیام

KhomeiniKennedi Sanadگزارش سفارت آمریکا در تهران که حاوی متن کامل پیام آیت الله خمینی است هنوز در آرشیو ملی آمریکا در حالت طبقه‌بندی نگه داشته شده است، اما خلاصه‌ای از پیام در سند “اسلام در ایران” آمده است.

این سند در واقع گزارش تحقیقاتی ۸۱ صفحه‌ای سیا – مورخ مارس ۱۹۸۰ – است و در آن سوابق آیت‌الله خویی، آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله خمینی هم آمده است..

سیا گزارش را سال ۲۰۰۵ از حالت طبقه‌بندی بیرون ‌آورد ولی چند قسمت حساس از جمله پاراگراف مربوط به پیام آیت‌الله خمینی را سانسور کرد.

در دسامبر ۲۰۰۸ کتابخانه ریاست جمهوری جیمی کارتر نسخه دیگری از سند را به صورت دیجیتالی منتشر کرد که در آن این پاراگراف بدون سانسور آمده ولی تا به حال از دید اکثر مورخان و محققان پنهان مانده است.

بی‌بی‌سی فارسی برای نخستین بار آن را به صورت عمومی منتشر می‌کند.

خمینی توضیح داد که او با منافع آمریکا در ایران مخالفتی ندارد. بر عکس، او اعتقاد داشت که حضور آمریکا در ایران برای ایجاد توازن در برابر شوروی و احتمالا نفوذ بریتانیا ضرورت دارد.”

بنا بر این سند، پیام حدود ۱۰ روز قبل از سفر لئونید برژنف، رهبر شوروی به ایران توسط یک روحانی به ظاهر غیرسیاسی به نام حاج میرزا خلیل کَمَره‌ای به سفارت آمریکا در تهران می‌رسد.

در سند آمده: “او همچنین اعتقادش درباره همکاری نزدیک اسلام و سایر ادیان جهان به ویژه مسیحیت را توضیح داد.”

تحقیقات نگارنده نشان می‌دهد که پیام روز ۱۵ آبان ۱۳۴۲ (۶ نوامبر۱۹۶۳) به واشنگتن می‌رسد- دقیقا چهار روز بعد از آن که حکومت دو سردسته بارفروشان تهران به نام‌های طیب حاج رضایی و اسماعیل حاج رضایی را به جرم دست داشتن در اعتراضات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در پادگان حشمتیه تهران تیرباران می‌کند.

معلوم نیست که رئیس جمهوری دموکرات پیام آیت‌الله خمینی را خوانده باشد؛ کندی حدود دو هفته بعد در دالاس تگزاس ترور می‌شود.

 

من از آن آخوند‌ها نیستم

آیت‌الله خمینی در فروردین سال ۱۳۴۳ آزاد می‌شود. روزنامه اطلاعات می‌نویسد که با حکومت سازش کرده. آیت‌الله خمینی اهل سازش نبود ولی بنا بر مقتضیات زمان نرمش نشان می‌داد. او چند روز بعد از بازگشت به قم خبر روزنامه “کثیف” اطلاعات را تکذیب و ماجرای عقب‌نشینی مصلحتی را برای مردم تعریف می‌کند:

“آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب،‌ نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید.”

به نظر می‌رسد مقام مذکور تیمسار حسن پاکروان، رئیس ساواک بوده باشد که با اعدام آیت‌الله خمینی مخالفت می‌کند و در حبس خانگی چند بار به ملاقاتش می رود. سرلشکر پاکروان دومین رئیس ساواک بود و در فروردین ۱۳۵۸ جزء اولین گروه‌ها از مقامات بلندپایه نظام سلطنتی بود که اعدام شد.

آیت‌الله خمینی می‌افزاید:‌ “چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی کنم، گفتم ما از اول وارد این سیاست که شما می‌گویید نبوده‌ایم.”

حالا چون موقع مقتضی شده بود،‌ آیت‌الله خمینی تصریح کرد: “والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کرده‌اند.”

“من از آن آخوند‌ها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که… به امور دیگر کاری نداشته باشم.”

با وجود این آیت‌الله خمینی آن روزها منزوی بود. بسیاری از مراجع شناخته‌تر شده آن زمان مانند آیت‌الله شریعتمداری در پی درگیری مجدد با حکومت نبودند.

اصلاحات شاه هم طرفدار پیدا کرده بود؛ رعیت زمین می‌خواست و نیمی از جمعیت کشور هم حق رأی. حمله به سپاه دانش و سپاه بهداشت هم راه موثری برای جذب هواداران تحصیل‌کرده مصدق یا توده‌ای ها در شهرها نبود.

شاید به همین علت باشد که آیت‌الله خمینی حساب شده حملاتش را متوجه آمریکا می‌کند، همان آمریکایی که با همدستی بریتانیا و ارتش و آیت‌الله عبدالله بهبهانی و شعبان جعفری دولت محمد مصدق را سرنگون کرده ولی بیش از همه آن‌ها مغضوب مردم ایران شده بود.

“آقا، تمام گرفتاری‌های ما از آمریکاست” این حرف را آیت‌الله خمینی در نطق معروفش در روز چهارم آبان ۱۳۴۳ زد. سخنرانی در منزلش برگزار می‌شد و پر سوز و گذار بود: “انالله و اناالیه راجعون.

… خوابم کم شده، ‌ ناراحت هستم. قلبم در فشار است.”

مجالس شورای ملی و سنا تازه تصویب کرده بودند که ایران ۲۰۰ میلیون دلار از آمریکا وام نظامی بگیرد و به مستشاران آمریکا در ارتش مصونیت قضایی اعطا کند. مخالفان آن را امتیازی ننگین و احیای کاپیتولاسیون می‌خواندند. آیت‌الله خمینی دیر از ماجرا خبردار می‌شود ولی زود واکنش نشان می‌دهد: “ما را فروختند. استقلال ما را فروختند.”

مخاطبان گریه می‌کردند و لحن خطیب تندتر می‌شد: “آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر.”

“رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما.”

سخنرانی به دستگیری و تبعید آیت‌الله خمینی -اول به ترکیه و بعد به شهر نجف در عراق- منجر می‌شود. در نجف بود که نظریه ولایت فقیه را مطرح کرد. بر اساس آن چه در کتاب ولایت فقیه و جهاد اکبر صراحتا می‏گوید: “فقهای عادل باید رئیس و حاکم باشند و اجرای احکام کنند و نظام اجتماعی را مستقر گردانند.”….

آیت‌الله خمینی در پاییز ۱۳۵۷ از عراق اخراج و در حومه پاریس مستقر شد. بیش از یک دهه انزوای رسانه‌ای او در فرانسه سرانجام پایان یافت و خیلی زود به عنوان رهبر پرطرفدار ائتلافی بزرگ از مخالفان شاه شهرتی جهانی پیدا کرد.

“امام” اسلام‌گرایان و ملی‌گرایان و مارکسیست‌های ایران حالا محبوبیتی اسطوره‌ای کسب کرده بود؛ میلیون‌ها نفر از مردم ایران یک شب به آسمان خیره شدند تا شاید چهره‌اش را در قرص ماه مشاهده کنند.

آیت‌الله خمینی در آستانه بازگشت به ایران درباره نظریه ولایت فقیه خود حرفی نمی‌زد. به آنهایی هم که قدری به نیاتش مشکوک بودند و می‌پرسیدند آیا ما در انقلاب از زیر چکمه استبداد به زیر نعلین استبداد خواهیم رفت می‌گفت: “شما اگر حکومت اسلامی را ببینید خواهید دید که دیکتاتوری اصلا در اسلام وجود ندارد.”

رهبر انقلاب ایران، آمریکا را هم از وعده‌های خود بی نصیب نمی‌گذارد. بنا بر مجموعه تازه‌ای از اسناد دولت کارتر که پس از ۳۵ سال از حالت محرمانه خارج شده، آیت‌الله خمینی و دستیارانش به‌شدت از تکرار سناریوی کودتای ۲۸ مرداد هراس داشتند؛ یعنی‌ این که کاخ سفید در لحظه آخر به ارتش ایران دستور سرکوب بدهد و برنامه‌هایشان را مختل کند.

به همین خاطر در نوفل لوشاتو یک بار دیگر خط‌مشی تعامل بی‌سر‌و صدا با آمریکا را در پیش گرفت؛ البته نه از طریق حاج میرزا خلیل کَمَره‌ای بلکه به واسطه ابراهیم یزدی؛ از اعضای نهضت آزادی که سال‌ها در تگزاس زندگی کرده بود و زبان آمریکایی‌ها را خوب می‌‏فهمید.

وعده‌های آیت‌الله خمینی به دولت کارتر مفصل و مشخص بود. از جمله بنا بر یک سند مورخ ۲۹ دی ۱۳۵۷ (۱۹ ژانویه ۱۹۷۹) به واشنگتن پاسخ می‌دهد که جمهوری اسلامی شیرهای نفت را به روی غرب نخواهد بست؛ انقلاب را به منطقه صادر نخواهد کرد و با آمریکا رابطه‌ دوستانه خواهد داشت.

او شخصا پیام داد: “شما خواهید دید که ما با آمریکایی‌ها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد.”

 

توضیحات سایت انقلاب اسلامی – پیام خمینی به کندی و پنج ماجرا

ماجرا اول

در ماجرای کودتای 28 مرداد 1332 برضد حکومت ملی دکتر مصدق، دو اطلاع درباره خمینی، منتشر شده‌است:

– دانشمندی که مهدی حائری بود، در خاطرات خود، توضیح می‌دهد خمینی جانبدار کودتا بود. او بیشتر از کاشانی، بهبهانی را روحانی سیاستمدار و کاردان می‌دانست. و

– در گزارش سیا درباره کودتای 28 مرداد، آمده‌است که بهبهانی، (یکی از دو آیهالله تهران – نفر دوم کاشانی بود –  که کودتای 28 مرداد را به موفقیت رساندند)، برعهده گرفت که از آیهالله بروجردی، مرجع تقلید وقت، فتوائی مساعد سرنگون کردن مصدق بستاند. اما بروجردی تن به صدور این فتوا نمی‌دهد. سیا نمی‌گوید چه کسی را بهبهانی نزد بروجردی فرستاده‌است. یک اطلاع می‌گوید آن شخص خمینی بوده‌است. و همین امر سبب بیزاری بیشتر بروجردی از خمینی شده‌است.

 اگر دو امر بالا اطلاع هستند، قول خمینی امر واقع است. او گفت: مصدق از اسلام سیلی خورد. بدین‌قرار، او آگاه یا ناخودآگاه، طرز فکر خود را آشکار کرد: نه تنها با کودتای 28 مرداد 32 موافق بوده‌است، بلکه آن‌را سیلی خوردن مصدق از اسلام می‌دانسته‌است.   

ماجرای دوم

در سحرگاه 15 خرداد 1342، خمینی دستگیر شد و دستگیری او فرصتی ایجاد کرد برای جنبشی بزرگ در تهران و دیگر شهرهای ایران. این جنبش را شاه و علم – نخست وزیری که خود را غلام خانه‌زاد می‌خواند و در یادداشتهایش به خود می‌بالد که سرکوب جنبش را او تصدی کرده‌است – با بستن مردم به گلوله، فرو خواباندند. باوجود این، در هفته کشتار مردم، به ابتکار کمیته دانشگاه تهران وابسته به جبهه ملی، مردم ایران، در اعتصابی بی‌مانند شرکت کردند. این اعتصاب سبب شد که ناظران سیاسی غرب به این نتیجه برسند که شاه و رژیمش تکیه گاه ندارد و ماندگار نیست. اما پیش از آن،

زیر فشار کندی، شاه به نخست وزیری علی امینی تن داد. در حکومت علی امینی، ماجرای خونین اول بهمن روی داد: بنابر طرحی که با کارگردانی سپهبد بختیار و جعفر بهبهانی (در واقع پدر او آیهالله بهبهانی) باید اجرا می‌شد، در پی ایجاد روز خونینی، می‌باید امینی برکنار و بختیار صاحب اختیار کشور می‌شد. سرکوب دانش آموزان، سبب شد که کمیته دانشجویان وابسته به جبهه ملی روز اول بهمن را روز اعتصاب و راه پیمائی اعلام کند.

شب پیش از آن، جعفر بهبهانی کسی را نزد زنده یاد دکتر سحابی می‌فرستد و می‌خواهد نیروهای ملی در تبدیل روز اول بهمن به روز سرنوشت شرکت کنند. دکتر سحابی به دکتر عباس شیبانی و او به بنی‌صدر اطلاع می‌دهد. شیبانی، همان شب دستگیر می‌شود. روز اول بهمن، با داشتن اطلاع قبلی، بنی‌صدر مانع از خروج دانشجویان از دانشگاه می‌شود. چون فرصت بستن دانشجویان به رگبار گلوله در خیابان‌ها فراهم نمی‌‌شود، باوجود پایان اعتصاب و اطلاع آن به رئیس دانشگاه، بدون وجود هیچ‌گونه بهانه‌ای، قوای نظامی وارد دانشگاه می‌شوند و به ضرب و شتم دانشجویان می‌پردازند. دکتر فرهاد، رئیس دانشگاه به اتفاق رؤسای دانشگاه‌ها، در اعتراض به ورود غیر قانونی و رفتار خشونت‌بار نظامیان، استعفاء می‌کنند.

طرح شکست می‌خورد و سپهبد بختیار به اروپا تبعید می‌شود. و حکومت امینی کمیسیون اول بهمن را تشکیل می‌دهد. گزارش این کمیسیون بعد از انقلاب منتشر شد.

ماجرای سوم

باوجود این، حکومت امینی دوام نیاورد و زیر فشار شاه، استعفاء کرد. شاه به کندی وعده داد که انجام اصلاحات را خود تصدی می‌کند. این شد که علم را نخست‌وزیر کرد و «انقلاب سفید» را آغاز کرد. با روحانیان مقابل شد و در میان آنان، خمینی مستقیم تر با شاه رویارو شد. یادآور می‌شود که او در تلگراف خود به شاه، دعا کرده بود خداوند ایران را از شر انقلاب حفظ کند. دستگیری او، جنبش 15 خرداد را برانگیخت و روحانیان طراز اول شهرهای کشور و، غیر از گلپایگانی، بقیه مراجع قم و مشهد به تهران آمدند. یک نوبت قرار بود یک مقام امریکائی را که به تهران وارد شده بود، سر راه، نزد آیهالله میلانی ببرند و  او امریکا را بخاطر سیاستش در ایران استیضاح کند. اما ساواک شاه مطلع گشت و مانع از انجام ملاقات شد.

بعد از اینکه خمینی به خانه روغنی در تهران برده شد، امینی همچنان در کار متقاعد کردن حکومت کندی بود. این‌بار، دست او پر بود. زیرا هم جنبش 15 خرداد روی داده بود و هم مراجع و روحانیان طراز اول شهرهای کشور به تهران آمده بودند و او می‌توانست به طرف امریکائی بگوید روحانیت ایران و نیز مراجع نجف و مردم ایران با شاه مخالف هستند و استبداد او موقعیت غرب در ایران را به خطر می‌اندازد. اما باید کندی مطمئن می‌شد که روحانیان دشمن منافع امریکا نیستند و مخالف حضور امریکا در ایران نیز نیستند.

Kamarehiحاج میرزا خلیل کمره‌ای امام مسجد فخرالدوله بود. فخرالدوله مادر امینی مسجد را ساخته و او را امام جماعت آن کرده بود. کمره‌ای با دکتر امینی روابط بسیار نزدیک می‌داشت. بنابر این که محتوای پیام همان است که، در ماه‌های قبل از انقلاب به خمینی در نجف داده شد، محتوای پیام خمینی به امریکا را دکتر امینی باید تهیه کرده و توسط کمره‌ای خمینی را به دادن آن پیام به رئیس جمهوری وقت امریکا، قانع کرده باشد. الا این‌که کندی در 22 نوامبر 1963، کشته شد. امینی حامی خود را از دست داد و دیگر به نخست‌وزیری بازنگشت.

باوجود این، کوشش برای برکنار کردن شاه و دست کم، بی‌اختیار کردن او، ادامه یافت: همزمان با ارسال پیام خمینی به کندی، به آیهالله میلانی، مرجع تقلید مقیم مشهد، نیز، کسی از جانب امریکا، اطمینان داده بود که شاه را خواهند برد. در دوران ریاست جمهوری جانسون، جانشین کندی، سرلشگر قرنی، رئیس رکن دوم ستاد ارتش، در تدارک کودتا شد. او یکچند از روحانیان، از جمله آیهالله میلانی را قانع کرده بود که موافقت امریکا را برای انجام کودتا بدست آورده‌است. اما کودتای او نیز کشف شد. همراه او، یک روحانی جوان، بنام آقا مرتضی جزایری، از منسوبان آیهالله میلانی نیز دستگیر و همچون قرنی به زندان محکوم شد.

ماجرای چهارم

خمینی که از سیاست امریکا سرخورده می‌شود، این‌بار، امریکا را مورد حمله قرار می‌دهد و می‌گوید تمامی بدبختی‌های ما از امریکا است. او با تصویب لایحه مصونیت مستشاران امریکائی مخالفت می‌کند و آن‌را نقض استقلال ایران می‌شمارد. در پی سخنرانی و صدور بیانیه، نخست او  را به ترکیه و سپس به نجف تبعید می‌کنند. در نجف، به حال انزوا زندگی می‌کند. از دید خودش، برای این که نمی‌خواهد عنان اختیارش را به دست «آخوندهای نجف» بدهد که هرگاه روببینند، سوار آدم می‌شوند.

چندماهی پیش از انقلاب، امینی و قرنی که دوران زندان خویش را به پایان برده بود، پیک‌ها به اروپا و امریکا و نجف گسیل می‌شوند: پیکی که به نجف می‌رود، حامل این پیام برای خمینی است: هرگاه به امریکا حمله نکنید و به امریکائی‌ها روی خوش نشان بدهید، آنها آماده‌اند با تغییرهای اساسی در ایران موافقت کنند. پیکی که به اروپا می‌رود، لزوم کنار آمدن با امریکا با هدف بازکردن فضای سیاسی ایران را خاطرنشان مخاطبان می‌کند. اسلام کاظمیه که از سوی امینی به اروپا آمده بود، به مخاطبان خود می‌گوید: قرار است شاه را مجبور کنند به سلطنت بسنده کند. امینی به نخست وزیری بازگردد و آیهالله خمینی به ایران بازآید. درپای پلکان هواپیما، نخست وزیر به استقبال او می‌رود. اما ریش کشور با به قیچی آخوند داده نمی‌شود.

بنی‌صدر نامه مفصلی به خمینی می‌نویسد و به او هشدار می‌دهد که حتی تأکید نکردن بر استقلال و آزادی، چه رسد به رو نشان‌دادن به امریکا، سبب می‌شود صرف نزاع بر سر قدرت در درون رژیم شاه بگردد. باوجود این،

ماجرای پنجم

مردم ایران، خودانگیخته روی به انقلاب می‌آورند و قرار و مدارها را نقش برآب می‌کنند. خمینی به فرانسه تبعید می‌شود. در نفل لوشاتو، تا پیش از رفتن شاه از ایران، او بر استقلال و آزادی تأکید می‌کند و هر از چندی، لزوم رهائی از سلطه امریکا را هم بر زبان می‌آورد.

در گوادولوپ، کارتر به سران 6 کشور ثروتمند دیگر جهان اطلاع می‌دهد که قرار بر حفظ نظام سلطنتی در ایران است. اما شخص شاه را دیگر نمی‌توان حفظ کرد. راه حل بختیار است و اگر نشد کودتای نظامی. بدیهی است اگر راه‌حل بختیار اختیار نشده بود، محلی برای پیام خمینی به کارتر نمی‌ماند.

اینک شاه رفته است. و در 29 دیماه 1357، او، توسط دکتر یزدی، به کارتر پیام می‌دهد. پیام او همان محتوی را دارد که پیامش به کندی: ما برای شما بهتریم. شیرهای نفت را نمی‌بندیم. انقلاب ایران را صادر نمی‌کنیم. در یک کلام، برای امریکا در ایران و منطقه منافع قائلیم و این منافع را محترم می‌شماریم.

خامنه‌ای مدعی می‌شود سند حاوی پیام خمینی به کندی جعل شده‌است. اما امر مستمر و این واقعیت که از گروگانگیری بدین‌‌سو، منافع امریکا بیشتر از آنچه در دروه شاه رعایت می‌شد، رعایت شده‌است:

1. جریان نفت به غرب ادامه دارد و رژیم ولایت مطلقه فقیه برهرچه بیشتر صادرکردن نفت هم حریص است؛

2. طرح امریکائی گروگانگیری در ایران اجرا می‌شود و خمینی آن را انقلاب دوم، بزرگ‌تر از انقلاب اول می‌خواند؛

3. گروگانگیری زمینه‌ساز تجاوز قشون صدام به ایران می‌شود و رژیم خمینی، در روزهای پیش از آمدن هیأت کنفرانس عدم تعهد و آوردن موافقت رژیم صدام با خاتمه جنگ، برابر پیشنهادهای پذیرفته شده از سوی ایران، برضد انقلاب و تجربه دموکراسی، بنابراین نخستین منتخب تاریخ ایران به ریاست جمهوری، کودتا می‌کنند و جنگ در سود انگلستان و غرب و اسرائیل، بمدت 8 سال ادامه می‌دهند؛

4. افتضاح‌های بین‌المللی اکتبر سورپرایز و ایران‌گیتهای امریکائی و انگلیسی و فرانسوی و پرتقالی و اسپانیولی و سوئدی و آلمانی و اتریشی و ایتالیائی از پرده بیرون می‌افتند.

5. سیل اسلحه امریکائی به کشورهای خاورمیانه جریان دارد و پول‌های نفت صرف خرید اسلحه و کشتار و ویران‌گری می‌شود؛

6. امریکا در خلیج فارس مستقر شده‌است؛

7. اسرائیل نه تنها قدرت بدون رقیب در منطقه است و نه تنها با دولت سعودی متحد است و از این دولت کمکهای مالی عظیم دریافت می‌کند، بلکه نقشه تجزیه کشورهای منطقه را در دست اجرا دارد؛

8. در منطقه، یک دولت مستقل به جای خود، دولتی که بتواند امنیت و ثبات کشور را بر قرارکند برجا نیست؛

9. ملاتاریا استبداد وابسته را بازسازی کرده‌است و اقتصاد کشور را بیش ازپیش مصرف محور و وابسته گردانده‌است. و

10. ایران در حلقه آتش است و رژیم ملاتاریا، باوجود سپردن 105 تعهد بنابر قرارداد وین، وسیله سیاست امریکا (سردسته کشورهای تروریست، تهدید کننده اسرائیل و تهدید کننده ثبات منطقه و…)، در منطقه نیز شده‌است.

بدین‌خاطر بود که روز ورود به فرانسه، در نخستین مصاحبه، بنی‌صدر گفت: من برای افشای روابط ارگانیک خمینیسم و ریگانیم به فرانسه آمده‌ام.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید