انقلاب اسلامی: همانطور که در شماره پیش اطلاع داده شد، یک روز بعد از سخنرانی خامنه ای و تعریف او از اعتدال و تأکید او بر این که سیاست ایران خوب است و نیاز به تغییر ندارد، مجلس نمایندگان مشغول تصویب طرح مجازاتهای جدید شد و این مجازاتها با 400 رأی موافق و تنها 20 رأی مخالف به تصویب رسید. اینک بار دیگر سخن از تشدید تحریمها و اجرای طرح تجزیه کشورهای منطقه، سخن روز شده است:
در همان حال که استراتفور بر اینست که ایران آماده گفتگوی مستقیم با امریکا است، مجلس نمایندگان امریکا تحریم های بازهم سخت را، بر ضد ایران، تصویب کرد و سنا از اوباما می خواهد ایران را بطور جدی تر به حمله نظامی تهدید کند:
چرا حالا احتمالاً امریکا و ایران می خواهند با یکدیگر گفتگو کنند؟:
در 2 اوت 2013، استراتفور این گزارش – تحلیل را در باره تمایل حکومت اوباما و رﮊیم مافیاهای نظامی – مالی به گفتگو با یکدیگر، انتشار داده است:
● با شروع بکار روحانی در 4 اوت، روابط دیپلماتیک ایران و امریکا بسا خوب می شوند. ماهها حدس و پیش بینی در این باره که آیا واشنگتن و تهران بر سر پرونده اتمی به گفتگو می نشینند و توافقی می کنند یا نه، پایان می پذیرد. در واقع، در هفته های اخیر، دو طرف، خواهان گفتگوی دو جانبه بر سر پرونده اتمی ایران شده اند. این گفتگوها هیچگاه انجام نشده اند زیرا ایران در آن شرکت نکرده است. بر اثر مجازاتها، اقتصاد ایران در سراشیب خرابی است. موقعیت منطقه ایش تأمین اما اوضاع و احوال سیاسی داخلیش در منتهای آشفتگی است.
اما حالا وضعیت دیگر است. تهران منابع عظیمی در اختیار پرزیدنت بشار اسد برای جنگ با شورشیان قرارداده است. هرچند مجازاتهای اقتصادی بر آنش نداشته اند که برای گفتگو با هدف رسیدن به مصالحه، بر سر میز مذاکره بنشیند، رهبران ایران احتمالاً گفتگوی مستقیم با امریکا را برگزیده اند تا مگر از انحطاط بازهم بیشتر اقتصاد خود جلوگیری کنند. شروع بکار روحانی در مقام ریاست جمهوری، فرصتی آرمانی برای انجام این گفتگو ها است:
● امریکا چندین نوبت خواستار عادی کردن روابط خود با ایران شده است. اما ایران به این خواستها همواره پاسخ نه داده است. تهران می گوید واشنگتن نخست رفتار خود را باید تغییر دهد. نوعی بیان دیپلماتیک که می خواهد بگوید امریکا می باید رﮊیم ایران را همین که هست، بپذیرد. اما چند عوامل دیگر نیز هستند که سبب می شوند ایران تا این اندازه سماجت کند:
1 – از اواسط دهه 1990، رﮊیم ایران همآهنگی درونی خود را از دست داده است. در طول 16 سال اخیر، رهبر جمهوری اسلامی ایران، آیهالله علی خامنه ای، با دو رئیس جمهوری پیشین در کشماکش بوده است. او نسبت به اصلاح طلبی خاتمی بی اعتماد و با محمود احمدی نژاد در نزاع برسر قدرت بوده است. در طول این 16 سال، ایران یا ناتوان بوده است و یا نمی خواسته است وارد گفتگوهای جدی با غرب بگردد. حیاتمندی نسبی اقتصادش سبب می شد که هیچگاه نخواهد وارد گفتگوی مستقیم با امریکا شود. گفتگوها همواره محرمانه و پشت پرده انجام شده اند.
باوجود این، بعد از ترورهای 11 سپتامبر 2001، امریکا بیش از پیش، در خاورمیانه فعال شد. ایران این حضور را هم فرصت و هم تهدید می دید. با وجود این که دو طرف با یکدیگر بنا بر همکاری نداشتند، تهران به در جنگ با طالبان، به حکومت بوش کمک رساند. دو طرف وارد گفتگوی جدی تر شدند وقتی امریکا تصمیم گرفت رﮊیم صدام را براندازد. واشنگن برای سرنگون کردن رﮊیم سنیان بعثی، با شیعه ها و کردهای عراق همداستان شد. واشنگتن با گروه های شیعه ای همکاری کرد که با رﮊیم ایران بسیار نزدیک بودند. و این آغاز رابطه ستیز و سازشی میان ایران و امریکا شد. هردو بایکدیگر همکاری می کردند و در همان حال، بر سر نفوذ در عراق، در برابر یکدیگر قرار می گرفتند.
ستیزشان بر سر عراق همزمان شد با آشکار شدن برنامه اتمی ایران. در همان حال که دو طرف برسر آینده عراق در کشماکش بودند، افزون بر گفتگوی سه جانبه (امریکا و ایران و عراق)، بطور غیر مستقیم و علنی، برسر برنامه اتمی ایران نیز گفتگو می کردند:
2 – برای نخستین بار، سه وزیر خارجه اروپائی (وزیران خارجه آلمان و انگلستان و فرانسه)، با ایران، در باره برنامه اتمی ایران وارد گفتگو شدند. از سال 2006، امریکا نیز در جمع کشورهای 5+1 طرف گفتگو با ایران شده است. در دوره ریاست جمهوری اوباما، امریکا پذیرفته است ایران در جمع کشورهائی باشد که برای پایان دادن به جنگ در افغانستان می کوشند.
در همان حال، حکومت اوباما به ایران پیشنهاد کرده است روابط دو کشور عادی گردند. اما ایران به دو دلیل این پیشنهاد را رد کرده است: رهبران ایران بر این باورند که عادی کردن رابطه با امریکا کار سرنگون کردن رﮊیم را بر امریکا آسان می کند. دلیل دوم اینست که در تهران، بر سر چگونه به سامان آوردن رابطه با امریکا، توافق حاصل نمی شود.
3 – بهای سنگین: رهبران رﮊیم می گویند نباید روابط خود را با امریکا، همانطور عادی کنند که لیبی در سال 2003 کرد و حاضر شد تجهیزات اتمی خود را از بین ببرد و سلاح هسته ای تولید نکند. از رهگذر این عادی کردن هم رﮊیم سرنگون شد و هم قذافی کشته شد. رهبران رﮊیم گرچه بلحاظ ایدئولوﮊیک با یکدیگر متفاوت هستند اما همه ایران را کشوری صاحب نقش در منطقه و جامعه جهانی می دانند. مهمتر این که صاحب بمب اتمی شدن را تضمینی می دانند برای بقای رﮊیم چراکه هم سلاح منصرف کننده ایست که قدرتهای خارجی را از فکر سرنگون کردن رﮊیم منصرف می کند و هم موقعیت برتر ایران در منطقه را سبب می گردد.
انقلاب اسلامی: اگر استراتفور نمی خواهد بر گردن رﮊیم بگذارد که درکار تولید بمب اتمی است، آنچه در باره «رهبران ایران» می نویسد، جز در باره نادان ترین ها، صادق نیست. چرا که از انقلاب ایران بدین سو، رﮊیم روسیه صاحب اسلحه اتمی و یک ابر قدرت بود و ساقط شد. در شرق ایران، پاکستان صاحب بمب اتمی اما فاقد موقعیت است و رﮊیم نظامیش نیز تغییر کرده است. هنوز که هنوز است، موفق نشده است امریکا را متقاعد کند هواپیماهای بدون خلبان خود را مأمور شکار انسانها در خاک پاکستان نکند. در آتش جنگ با طالبان پاکستانی نیز می سوزد. افزون بر این، می داند کشورهای دیگر منطقه نیز درپی تولید بمب اتمی می شوند و ایران موقعیت از دست می دهد.
باوجود این، در تهران، میان گرایشهای موجود در رﮊیم، اختلاف پدید آمده است. میان آنها که خود را محافظه کار می دانند و آنها که خود را اصلاح طلب می خوانند، بر سر این که مسائل کشور را چگونه باید حل کرد و چسان باید از انحطاط بازهم بیشتر اقتصاد جلوگیری کرد، اختلاف پدید آمده است. اختلاف سیاسی را ساخت رﮊیم وخامت بار کرده است. توضیح این که قدرت میان روحانیان و قشر سیاسی منخب و دستگاه های نظامی و امنیتی، پخش شده است.
بدین قرار، سپاه پاسداران، در طول چند دهه، نفوذی بدست آورده و نقشی سیاسی و اقتصادی بدست آورده است. سپاه نقش خود را از طریق روحانیانی بازی می کند که وارد در سیاست شده اند. بدین سان، نزاع میان رهبری است که بر شبکه وسیعی از روحانیان و بر سپاه و دستگاه های امنیتی فرمانروا است با رئیس جمهوری که انتخاب می شود و رئیس قوه مجریه است.
در حقیقت، از سال 1989 که آیهالله روح الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران درگذشته است، نزاع میان رهبر با رئیس جمهوری استمرار دارد. نخست با رئیس جمهوری اسبق، آیهالله علی اکبر هاشمی رفسنجانی و سپس با رئیس جمهوری سابق، محمد خاتمی و اینک با احمدی نژاد. در این جا، استراتفور به اختلاف دیدگاه خاتمی با محافظه کاران می پردازد و خاطر نشان می کند که احمدی نژاد از محاظه کاران است باوجود این، میان او و رهبر اختلاف شد. اختلاف او با رهبر شدید تر هم شد. ریاست جمهوری احمدی نژاد سبب انشقاق محافظه کاران نیز شد. او رئیس جمهوری شد که بیش از تمام دیگر رؤسای جمهوری، با روحانیت حاکم در افتاد. او عامل تضعیف قدرت روحانیان گشت.
او سیاست خارجی در پیش گرفت مبتنی بر سر شاخ شدن با امریکا بر سر پرونده اتمی ایران و حمله به اسرائیل بنابر فرصت. بدیهی است که اقدامات او تنشها میان ایران با امریکا را بیشتر کرد و این امر، وضع مجازاتها را به دنبال آورد. بهائی که خامنه ای از به ریاست جمهوری رساندن محافظه کاری پرداخت که می توانست با توده ها ارتباط برقرار کند، سنگین شد: انحطاط اقتصاد ایران و نزاع میان محافظه کاران.
در آغاز، احمدی نژاد از رویاروئی با رهبر خودداری می کرد. اما در دور دوم ریاست جمهوری خود، تغییر رویه داد. او حتی در مورد سیاست خارجی نیز با خامنه ای گلاویز شد. او که میان دو سنگ آسیاب، یکی روحانیانی که مخالف او شده بودند و دیگری وخامت بارتر شدن روز افزون وضعیت اقتصادی، قرار گرفته بود، خواهان گفتگو با امریکا بقصد کاستن از تحریم ها شد. در اواخر 2009، او حتی موافق معاوضه اورانیوم 4 درجه با اورانیوم 20 درجه شد. خامنه ای مانع انجام توافقی شد که او انجام داده بود. بدین سان، این دو مقابل یکدیگر قرار گرفتند.
در دو سال آخر دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، رﮊیم ایران با واقعه ناخوشایند روبرو شد: بهار عربی و مجازاتهای اقتصادی که این بار شامل تحریم خرید نفت می شد. بهار عربی، بخصوص بروز جنگ داخلی در سوریه، نفوذ ایران را در منطقه سد کرد. و مجازاتها دست ایران را از پول بمقیاس زیاد کوتاه کرد.
در سال 2012، درآمدهای دولت ایران بمیزان 40 درصد کاهش یافت و این امر سبب شد ارزش پول ایران 70 درصد کاهش یافت. در ماه ﮊوئیه، امریکا مجازاتهای جدیدی را به اجرا گذاشت که بنا بر آن، معامله با پول ایران تحریم شد. در فاصله دسامبر 2011 تا دسامبر 2012 ، ذخایر ارزی ایران از 110 میلیارد دلار به 70 میلیارد دلار کاهش یافت. در این شرائط، تهران نمی تواند امیدوار باشد برای مدت درازی ثبات سیاسی را مدتی دراز حفظ کند چه رسد به متحقق کردن بلند پروازیهایش در سیاست خارجی. اینست که ایران نیاز دارد با دنیا مصالحه ای را به انجام رساند و بدان از شدت تحریمها بکاهد بدون این که برنامه اتمی خود را بطور کامل کنار بگذارد. نزاع خامنه ای با احمدی نژاد مانع از آن شد که به این مصالحه دست یابد.
● از اقبال مخالفان خامنه ای و احمدی نژاد، ریاست جمهوری او زمانی به پایان می رسد که وضعیت دنیا خراب تر شده است. خامنه ای شروع کرد به آماده کردن انتخابات ریاست جمهوری. او میانه روی را ترجیح داد که در دیپلماسی و به سامان آوردن اقتصاد، تجربه دارد و در همان حال، آمریت او را تهدید و تحدید نمی کند. انتخاب اول او علی اکبر ولایتی بود. او مشاور ارشد رهبر رﮊیم در سیاست خارجی است.
ولایتی همه صفات دلخواه رهبر را داشت اما چون او تکنوکراتی است که هیچگاه در این زمینه عمل نکرده بود، نمی توانست انتخاب شود. روحانی لیدری تشخیص داده شد که می تواند بسیاری از مسائل کشور را حل و فصل کند که به ضرورت مذاکره با امریکا را ایجاب می کند. او یک محافظه کار عمل گرا است که از رهگذر تصدی مقامهای کلیدی، تجربه بدست آورده است. مهمترین مقامی که او تصدی کرده است، دبیر کلی شورای امنیت ملی بمدت 16 سال است. قدرتهای مختلف خارجی بر این نظر هستند که او می خواهد دیپلماسی را مسئولانه تصدی کند. و خامنه ای مطمئن است که برنامه اصلاح داخلی روحانی، به نظام ولایت فقیه، آسیبی نمی رساند. با توجه به وضعیت اقتصادی کشور، همسازی سیاسی ایران را بسوی گفتگوهای واقعی با امریکا می راند. باوجود این، تصمیم ایران به گفتگو بدان معنی نیست که بلافاصله دو طرف به مصالحه دست می یابند. باوجود این، تحول عمده ای است.
انقلاب اسلامی: رویاروئی رئیس جمهوری با «رهبر»، با رهبر شدن خامنه ای آغاز نشده است. از روز نخست، این رویاروئی بوجود آمد. هرچند استراتفور، بنابر این، مقامهای اول حکومت اوباما اولاً می دانند که آنها در ترجیح روحانی بر ولایتی، نقش داشته اند و خامنه ای از زبان روحانی به آنها، پیام تعامل را داده است و ثانیا″ می دانند که «انتخابات» ایران مهندسی شده بوده است، باوجود این، مجلس نمایندگان امریکا با اکثریت 400 رأی، تحریم های بسیار شدید را وضع می کند و مجلس سنا به اوباما پیام می دهد هم تحریمها را سخت تر کند و هم تهدید ایران را به جنگ جدید تر کند تا که ایران برنامه اتمی خویش را رها کند:
شماره ۸۳۵ از ۲۱ مرداد تا ۳ شهریور ۱۳۹۲