◀ به روایت جلال فرهمند در مقاله ای بنام « تعزیه قاجار»: احمد شاه و سلسله قاجار مورد طعن و لعن بودند و از چشم مردم افتادند و تنها یک حرکت لازم بود. مجلس پنجم که اکثریت طرفداران رضاخان بودند این حرکت نهایی را انجام دادند و در نهم آبان 1304 طبق مادّۀ واحدهای سلطنت قاجار را منقرض کردند و حکومت موقّتی را به رضاخان که نام خانوادگی پهلوی را برگزیده بود تا تشکیل مجلس مؤسّسان و تعیین تکلیف سلطنت تفویض کردند.
عصر همان روز ولیعهد به طرز خفتآوری از کشور اخراج شد. روز یازدهم آبان 1304 رئیس حکومت موقّت بیانیهای صادر کرد و ریاکارانه اهداف خویش را چنین بیان کرد:
1ـ اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام
2ـ تهیۀ رفاه حال مردم
دو اصلی که یکی برای سر کار گذاشتن علما و دیگری فریب آحاد مردم بود.
همه چیز برای سلطنت وی مهیّا شد هر چند باید مجلس مؤسّسان درباره فرد و نحوۀ حکومت آینده ایران تصمیم میگرفت ولی مانند حکومتهای جمهوری عرب منطقه بجز یک گزینه جهت انتخاب نداشت: پهلوی.
همه چیز قبل از انتخابات مجلس مؤسّسان فراهم بود. ارگانهای نظامی همچون انتخابات مجلس پنجم درایت خود را به خوبی نشان دادند به طوری که مقدّمات انتخابات مجلس مؤسّسان به سرعت در همان آبان 1304 که امضای مادّۀ واحدۀ مجلس پنجم خشک نشده مهیّا شد. و این برای کشوری که ماهها طول میکشید تا تدارکات یک انتخابات مجلس معمولی فراهم شود بسیار عجیب مینمود آن هم مجلسی که تعداد اعضایش دو برابر مجلس شورای ملّی بود. رضاخان دیگر طاقت نداشت؛ یک ماه هم برای وی زیاد مینمود.
نطق افتتاحیه رضاخان در 15 آذر 1304
مجلس مؤسّسان منتظر آمدن
رضاخان جهت افتتاح. فرمانفرما
متفکّرانه روی پلههای سن نشسته است
انتخابات با حضور مقتدرانۀ نظامیان کاملاًَ فرمایشی برگزار شد. و جالب اینجاست که با اینکه بر طبق قانون، انتخابات بر عهدۀ وزارت داخله بود برگزاری آن بر عهده قشون گذاشته شد. نامهها و تلگرافها از مرکز برای ولایات فرستاده میشد و داور و تیمورتاش صحنه گردان آن شدند.
در دستورهای صادره صریحاَ و بدون رودربایستی نوشته میشد که انتخابات «برای اجرای اوامر مطاع» بوده و میبایستی بر طبق میل ایشان به پیش رود. آنقدر در سرعت انتخابات عجله کردند که گاه پس از پایان انتخابات تازه شخصی را از مرکز معرّفی میکردند و قشون پهلوی ناچار در اندک زمانی نام شخص جدید را اعلام میکردند!حتّی گاه شخصی به خاطر تشابه نام اشتباهی انتخاب میشد و پس از تصمیم نام شخص مورد نظر مرکز به جای وی قرار میگرفت. به هر شکلی این انتخابات فرمایشی و قلابی در سریعترین زمان مورد نظر رضاخان برگزار شد و نمایندگان محترم کشور چاپاری به سوی تهران آمدند.
مکان برگزاری مجلس مؤسّسان تکیه دولت تعیین شد. که به خاطر بزرگی مکان و سکّوهای فراوان مجلس را پر عظمتتر نشان میداد. و البته بسیار با مسمّا بود در واقع آخرین مجلس تعزیه خاندان قاجار در حال اجرا بود. تعزیۀ قاجاری!
به علّت سرمای شدید هوا چادری به سر تکیه کشیده شد و بخاریهای زیادی در مجلس روشن شد که باز هم یخ مجلس را آب نمیکرد و نمایندگان لرزش بدن خود را به خوبی حس میکردند.
15 آذر 1304 روز افتتاحیه بود. رضاخان چون سلطانی و بدون معارض با خدموحشم سلطانی به مجلس آمد و از روی کاغذ نطق کوتاهی کرد.
چهرههای حاضر در مجلس ملغمهای عجیب از یک سناریوی در هم بودند. رضاخان چنان زمینهچینی کرده بود که مو لای درز مجلسش نرود. از حضور تعداد زیادی روحانی که فریب وی را خورده بودند تا تعداد زیادی از افراد که قبلاً از مخالفانش بودند. از دستۀ اوّل اشخاصی چون آیتاللهزاده خراسانی و سید ابوالقاسم کاشانی دیده میشدند و از دستۀ دیگر فردی چون خزعلخان! که چند ماه قبل به تبعید در طهران بود.
این مجلس کلاً در پنج جلسه تشکیل شد از 15 آذر ماه تا 22 آذر. سه جلسۀ آن به تصویب اعتبارنامهها گذشت و آییننامهای بود و تنها در جلسۀ چهارم بود که چهار مادّۀ قانوناساسی سابق اصلاح شد و در جلسۀ پنجم به امضای نمایندگان رسید. فیالواقع در یک روز سلطنتی رفت و سلطنتی آمد (جلسۀچهارم 21 آذر تشکیل شد.)
نمایندگان اصلاَ به مخیّلهشان هم نیامد که فرد دیگری را انتخاب کنند. نه کسی مخالفتی کرد و نه کسی پیشنهادی داد. همه سخن از شاهنشاهی پهلوی میکردند و هر چه کمیسیونهای فرعی تصویب کرده بودند بدون یک کلمه تغییر تصویب شد.
نیکلسون از اعضای سفارت انگلیس که به همراه سرپرسیلورین سفیر بریتانیا در دو سه روز مانده به اعلام رسمی سلطنت رضاخان به حضور وی رسیده بود فضای جالبی را به تصویر میکشد، وی مینویسد:
او را یک آدم دهاتی، ترشرو، اصلاح نکرده و بزرگ جثه دیدم. از صورتش بیرحمی زیادی میبارید و در لحظات نادری که چهرهاش ملایم مینمود خجالتی یا موذی به نظر میرسید… او در یک ویلای کوچک در یک باغ زندگی میکند به ما سیگار و چای و شیرینی تعارف کرد. ناگهان کلاهش را برداشت و یک کله کوچک تراشیده مانند قزّاقها نمایان شد. در این حالت به یک آدم بسیار رذل میماند. اما بعداً به تدریج و به آرامی صحبت از شاه شدن و ترتیبات تاجگذاریش و اینکه همه مدعوین مجلس مؤسّسان عبوس بودند و عکسی از فرمانفرما در حال نشستن بر روی پلهها گرفته بودند. آنگاه مانند یک درجهدار قزّاق خندید… و تا پایان گفتوگویمان ساده و سرحال بود و با قدرت و متین به نظر میرسید. من به او اطمینان ندارم … رضاخان از پرسی ستایش میکند و پرسی به خودش میبالد که از آغاز کار از یک «اسب برنده» حمایت کرده و آن هم چنین برندهای!
دیدن چهره و فضای چنین مجلسی که رضاخان را برکشید در زمان ما جالب و دیدنی است. چهرههای نمایندگان مجلس مؤسّسان را با هم میبینیم). (IV
◀ احمد افرادی می نویسد : « قدم بعدی رضاخان، تشکیل مجلس مؤسّسان بود، تا او را به تخت بنشاند.»: انتخابات مجلس مؤسّسان ( که در روز 25 آبان 1304شروع شده بود ) پس از دو هفته به انجام رسید. وزارت جنگ و داخله ـ که مسئول برگزاری انتخابات بودند ـ همهی تمهیدات لازم را به عمل آوردند تا تنها نام کسانی از صندوقهای رأیگیری بیرون آید که بدون اما و چرا به سلطنت رضاخان رأی مثبت بدهند .
« در پارهای از حوزههای شهرستانی هیچ انتخابی صورت نگرفت. وزارت داخله به نامزدان اطّلاع میداد که به عضویت مجلس مؤسّسان برگزیده شدهاند. وکلای مجلس که به خلع قاجار رأی دادند تقریباً همه به نمایندگی مجلس مؤسّسان رسیدند».(1)
با محکم کاریهایی که به عمل آمد، عجیب نبود که هیچکدام از اعضای اقلّیت مجلس پنجم به مجلس مؤسّسان راه نیابند.
از260 نمایندۀ مجلس مؤسسان، 257 نفر به قانونی که سلطنت را به رضاخان واعقاب ذکور او واگذار میکرد، رأی مثبت دادند. سه رأی ممتنع مربوط به سلیمانمیرزا و هم مسلکان سوسیالیست او بود.
سلیمانمیرزا « اظهار داشت، گرچه حزب او از اصلاحات رضاخان کاملاً پشتیبانی میکند [اما]، اصول سوسیالیستی ـ جمهوری مانع از تصویب یک پادشاهی جدید است» .(2]
در روز 22 آذر 1304، کار مجلس مؤسّسان، با انتقال سلطنت ایران به رضاخان پهلوی و اعقاب ذکور او به پایان رسید.
در 24 اسفند ـ پس از انجام مراسم تحلیف ـ آغاز سلطنت رضاشاه پهلوی اعلام شد.
فردای آن روز، فروغی (کفیل رئیسالوزرا) و همهی اعضای کابینهاش استعفاء دادند، تا رضاشاه، اوّلین رئیسالوزرای عصر پهلوی را به مجلس معرّفی کند.
برای انتخاب رئیسالوزرا، ذهن رضاشاه مدّتی بین مشار و فروغی در تردّد بود. همان طور که دیدیم، این مشار بود که در تماس با انگلیسیها مشکل شیخخزعل را به نفع رضاخان حل کرد. مشار، «در مجلس هم حامیانی به مراتب بیشتر از فروغی داشت».(3)
اما، « امتیاز بزرگ فروغی ، اعتماد کامل رضاخان به او بود. در سه موردی که رضاخان از تهران دور بود، فروغی کفالت رئیسالوزرایی را به عهده گرفته بود. از این گذشته، شورویها نسبت به فروغی بی طرف ولی سخت مخالف مشار بودند. ایران با بریتانیا فعلاً مشکلی نداشت، حال آن که امور بازرگانی و داد و ستدهای مهمّی با روسها معوّق ماند ه بود، [از اینرو] رضاشاه نخستوزیری لازم داشت که شورویها علناً با او مخالفت نکنند. [اما] اشکال عمدهی فروغی ِ درونگرا و منزوی این بود که در مجلس طرفدار چندانی نداشت.»(4)
سرانجام، رضاشاه ـ با همه ی تردیدها ـ در 28 آذر 1304، فروغی را به نخستوزیری بر گزید و مشار را در مقام وزیر امور خارجه نگهداشت. مشکل رأی عدم اعتماد مجلس به فروغی هم، با پا در میانی رضاشاه و گفتگو با برخی از نمایندگان متنفّذ حل شد. (V)
◀ توضیحات و مآخذ:
سلیمان میرزا اسکندری
در تهران متولد شد. پدرش شاهزاده محسن میرزا کفیلالدوله از مالکین و کارمندان عالیرتبهى دولت بود. وى پس از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان و یاد گرفتن زبان فرانسه در دستگاه دولتى استخدام شد. چندى در ادارهى شهربانى و مدتى در اداره کل گمرک اشتغال به کار داشت. امتیاز روزنامه هفتگى حقوق را گرفته، به انتشار آن مبادرت نمود. در دورهى دوم مجلس پس از فوت برادرش که نمایندهى مجلس بود، به جاى او از طرف نمایندگان مجلس به وکالت انتخاب گردید و جزو حزب دموکرات شد. و پس از چندى از لیدران حزب مزبور در مجلس شد. در 1290 مجلس دوم در اثر اولتیماتوم دولت روسیه تزارى منحل گردید و به دستور ناصرالملک نایبالسلطنه ایران سلیمان محسن دستگیر و به قم تبعید شد و چند ماهى در تبعید به سر برد و آنگاه به تهران آمد و مدیرکل امور مرکزى وزارت کشور گردید.
سلیمان محسن در انتخابات دورهى سوم مجلس شوراى ملى از اصفهان به نمایندگى انتخاب شد و لیدر حزب دموکرات در مجلس بود و مدتى نیز نایب رئیس مجلس شد. دموکراتها در مجلس در اقلیت قرار داشتند و با غالب دولتها مخالف بودند. هنگامى که در این دوره سلطان عبدالمجید میرزا عینالدوله به نخستوزیرى انتخاب شد، سلیمان محسن به لیدرى حزب دموکرات، فرمانفرما وزیر کشور کابینه را استیضاح کرد و عزل او را از وزارت خواستار شد ولى عینالدوله بر اساس مسئولیت مشترک وزیران از وزیر داخله خود دفاع کرد و از کار کنارهگیرى نمود. مجلس سوم با تلاش سید حسن مدرس او را به رئیسالوزرائى انتخاب نمود. عینالدوله قبول نخستوزیرى را موکول به عضویت فرمانفرما در کابینه کرد. سلیمان محسن در رد نظریه عینالدوله سخنان تندى در مجلس ایراد کرد و کلمات ناسزا و موهن بر زبان جارى ساخت و عینالدوله ناگزیر مجدداً استعفا کرد.
در جنگ بینالملل اول و اشغال ایران از طرف قواى نظامى روس و انگلیس و عثمانى، احمد شاه تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و این نیت را با نمایندگان در میان نهاد و سلیمان محسن و حزب دموکرات در این کار پیشقدم شدند و فوراً به قم حرکت نمود. کمیتهاى به نام «کمیتهى دفاع ملى» تشکیل دادند و ریاست آن کمیته با سلیمان محسن بود. کمیته در قم به جمعآورى اعانه و خرید اسلحه پرداخت. کمیتهى دفاع ملى از قم به اصفهان و اصفهان به کرمانشاه حرکت کرد و تا این تاریخ لیدرى و رهبرى قیامکنندگان به عهده سلیمان محسن بود. در همان هنگام رضاقلى خان نظامالسلطنه با عدهاى قوا و وزیرمختار آلمان به کرمانشاه رسیدند و به ریاست حکومت موقتى انتخاب شد و کابینهاى تشکیل داد و عدهاى را به وزارت انتخاب نمود از جمله سلیمان محسن وزیر داخله شد ولى میل و رغبتى به این سمت نشان نداد زیرا خود کاندیداى ریاست حکومت بود.
اساساً اجتماع عدهاى در کرمانشاه براى دفاع از ایران با حمایت آلمان و عثمانى در نتیجهى اقدامات سلیمان محسن و حزب دموکرات بود و از این رو بین نظامالسلطنه و سلیمان محسن اختلاف نظر شدید پیدا شد و ضمناً سلیمان محسن متهم به سوء استفادهى مالى گردید. سلیمان محسن چندى در بغداد و سپس در استانبول اقامت گزید و پس از خاتمهى جنگ جهانى به ایران بازگشت. در انتخابات دورهى چهارم از تهران به وکالت مجلس شوراى ملى انتخاب شد و به اتفاق سید محمدصادق طباطبائى حزب سوسیالیست ایران را بنیاد نهاد و در نقش اقلیت در مجلس دست به اقدامات تندى زدند. سلیمان محسن در آن مجلس با اعتبارنامهى مهدیقلى مخبرالسلطنه به شدت مخالفت نمود و صریحاً او را قاتل شیخ محمد خیابانى معرفى کرد.
در 1300 به هنگام نخستوزیرى احمد خان قوامالسلطنه، دکتر محمد مصدقالسلطنه وزیر مالیه مادهى واحدهاى به مجلس داد و اختیاراتى براى اصلاح وضع مالى ایران خواست. سلیمان محسن وزیر مالیه را مورد حملات شدید قرار داده و حملهى سختى به او نمود. مصدق از خود دفاع کرد و سپس غش کرد و بدین ترتیب کابینهى قوامالسلطنه ساقط شد. در 1301 در دور دوم نخستوزیرى قوامالسلطنه، سلیمان محسن او را استیضاح کرد و با جلب عدهاى از اعضاء اکثریت مجلس و نمایندگان بیطرف، اقلیت خود را تبدیل به اکثریت نمود. در نتیجه براى بار دوم کابینهى قوامالسلطنه را ساقط کرد. قبل از قوامالسلطنه نیز مشیرالدوله در اثر حملهى شدید سلیمان محسن از کار کنارهگیرى کرده بود.
سلیمان محسن در 1301 پس از ساقط کردن قوام، مستوفىالممالک را به رئیسالوزرائى رسانید و خود لیدر اکثریت بود و دفاع از پروگرام دولت را برعهده گرفت. در عوض سید حسن مدرس که در حکومت قبل لیدر اکثریت بود، این بار لیدر اقلیت گردید و با کابینهى مستوفى به مخالفت برخاست و کابینه را استیضاح نمود. در تمام دوران زمامدارى مستوفى، جدالى سنگین بین مدرس و سلیمان محسن در مجلس در جریان بود.
در اواخر دورهى چهارم، سلیمان محسن و سید محمدصادق طباطبائى لیدران حزب سوسیالیست که جمعاً در مجلس پانزده نفر بودند روابط نزدیک و صمیمانهاى با سردار سپه وزیر جنگ برقرار نمودند و او را مورد حمایت قرار دادند، و سرانجام پیماننامهاى بین سردار سپه، میرزا کریم خان رشتى، سلیمان محسن، سید محمدصادق، و خدایارخان امضاء و مبادله شد. به موجب این پیماننامه، قرار شد حزب سوسیالیست سردار سپه را به نخستوزیرى برساند و سردار سپه در عوض وزیران خود را از اعضاء حزب سوسیالیست انتخاب نماید. یک ماه پس از این پیمان، سردار سپه با حمایت سوسیالیستها از طرف سلطان احمد شاه به نخستوزیرى برگزیده شد و در کابینهى خود سلیمان محسن را وزیر فرهنگ نمود. حاج عزالممالک اردلان و میرزا قاسم خان صوراسرافیل دو تن از اعضاى سوسیالیست نیز در این کابینه عضویت یافتند.
سلیمان محسن در انتخابات دورهى پنجم مجلس شوراى ملى از تهران به وکالت مجلس انتخاب شد و طبعاً از وزارت اعراض نموده به پارلمان رفت. او در مجلس پنجم یکى از طرفداران جمهورى بود و طرح تبدیل رژیم سلطنتى را به جمهورى امضاء نموده و از آن دفاع نمود. در جریان تعرض و قهر سردار سپه و عزیمت وى به بومهن، سلیمان محسن تلاش بسیار کرد و اکثریت مجلس را به طرفدارى سردار سپه بسیج نموده او را به شهر بازگردانید.
در تمام مدت مجلس پنجم، سلیمان محسن لیدر سوسیالیستها بود و غالباً در مقابل مدرس قرار مىگرفت. در استیضاح مدرس از سردار سپه که منجر به نطق ملکالشعراى بهار شد، سلیمان محسن نطق مهمى ایراد کرده اقلیت را سخت مورد نکوهش قرار داد. در جریان انقراض قاجاریه و تفویض سلطنت به سردار سپه کوشش و فعالیت سلیمان محسن چشمگیر بود.
پس از ختم دورهى پنجم، سلیمان محسن که نام خانوادگى «اسکندرى» را براى خود انتخاب نموده بود با وجود نزدیکى و همکارى با سردار سپه وکیل مجلس نشد و به هیچ کار دولتى هم دعوت نگردید و به صورت عزلت و انزوا ایام را مىگذرانید. پس از سال 1320 فعالیتهاى سیاسى او آغاز شد. از جمله او از مؤسسین اولیهى حزب توده ایران بود و لیدرى حزب مزبور به او واگذار شد ولى به علت کهولت نه حوصله و نه توانائى کار داشت و امور حزب اغلب توسط برادرزادهى او ایرج اسکندرى انجام مىگرفت.
سلیمان محسن اسکندرى در 1322 در سن 77 سالگى درگذشت. تشییع جنازهى او با شکوه کامل از طرف حزب توده ایران در تهران برگزار شد و در تمام شهرهاى ایران مجالس ختم مجلل از طرف حزب توده تشکیل شد. »
دکتر باقر عاقلی«شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران » جلد اول – چاپ اول سال 1380 – نشر گفتار باهمکاری نشر علم – صص 123 – 120 )
اکبر مشعوف می نویسد:. او در نخستین سالهای سلطنت رضاشاه، که هنوز روابط شاه جدید با دولت شوروی حسنه بود، به همراه میرزا شهاب راوری کرمانی (پدر مظفر بقایی کرمانی) هدایت حزب سوسیالیست را به عهده داشت و در سال 1306 به همراه حاج امینالضرب، شیروانی، دشتی، فرخی یزدی، حاج میرزا حبیبالله امین، نیکپور و حاج میرزا علیاصغر قیصریه برای شرکت در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر به روسیه رفت.
سلیمان میرزا پس از ترک مسکو به آلمان رفت و با مرتضی علوی و چند نفر دیگر که از بنیانگذاران فرقه جمهوری انقلابی ایران بودند، دیدار کرد. از آنجا به پاریس رفت و با مارسل کاش دبیرکل حزب کمونیست فرانسه و سردبیر روزنامه اومانیته، ملاقات کرد. سلیمان میرزا از آن پس تا سقوط رضاشاه در شهریور 1320 خانه نشین و دور از فعالیتهای سیاسی بود. پس از تأسیس حزب توده در 15 مهر 1320 و برگزاری نخستین جلسه هیئت مؤسسان آن، سلیمان میرزا به دلیل پیشینۀ تشکیلاتی خود و مقبولیتی که در بین اعضای مؤسس حزب توده داشت، در رأس حزب قرار گرفت. او در اولین انتخابات بعد از رضاشاه، از تهران نامزد نمایندگی شد اما در جریان انتخابات، در 16 دی ماه 1322 در تهران درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد. سلیمان میرزا اسکندری کمونیست نبود و تا آخر عمر پایبند به احکام دینی باقی ماند، اما به دلیل اندیشه سوسیالیستی نگاهش به دولت شوروی مثبت بود. از او ترجمه کتاب رموز ملل اثر اوژن سو انتشار یافته است.
منبع: اکبر مشعوف «سلیمان میرزا اسکندری» – »رسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
* توافق سردار سپه با رجال همکار در بارۀ سلطنت انتخابی
سیف پور فاطمی می نویسد: رضا افشار و دبیر اعظم بهرامی رئیس دفتر مخصوص رضا شاه به تنظیم قراردادی میان رضا شاه و رجال سیاسی طرفداراو اشاره می کردند. آقای احمد انواری مدیر روزنامۀ جبهه شرحی در این باره نوشته اند که ذیلاً نقل می شود:
” در اوایل انقلاب و در ایام نوروز با آقای عبدالحسین صارمی و کیل دادگستری که چندین دوره نمایندۀ مجلس شورای ملی بود و به ارادتمند محبتی داشت در بارۀ چگونگی تفویض سلطنت به سردار سپه و موافقت عمدۀ آزادیخواهان صحبت می داشتم ایشان عکس سندی را که در دو صفحه بزرگ نوشته شده و شرایط مکتوب بین رجال آن دوره و سردار سپه مشروحاً تنظیم گردیده بود برای طبع در روزنامۀ پرخاش به من دادند که آنرا در تهران در ضمن اسناد خود نگاهداری می کردم.
این سند که با خط مرحوم سید محمد صادق طباطبائی تحریر یافته حاوی موادی که امضاء کنندگان را در جهت خیرو صلاح مملکت و حمایت از یکدیگر متحد و آنان را متعهد می ساخت که به یکدیگر خیانت نکنند و در کلیۀ امور مملکتی با صواب دید و مصلحت و شور اقدام نمایند.
دراین قرارداد امضاء آقایان سلیمان میرزا اسکندری، سید محمد صادق طباطبائی ، مستشارالدوله صادق ، سید محمد تدین ، رضا افشار، علی اکبر داور، تیمورتاش، عدل الملک دادگر و چند نفر دیگر دیده می شد. به خاطرم مانده است اضافه بر چند امضاء دیگر امضای سردار سپه “رضا” در زیر امضاها دیده می شد.
قسمت بسیار مهمی که در این قرارداد جلب توجه می کرد یکی تقسیم وظایف بین سردار سپه و رجال همراه و همکار او بود که ایشان انجام کلیۀ امور مملکتی در شأن و وظیفۀ همکاران غیر نظامی خود شناخته و آنان نیز کلیۀ امور لشکری را با اختیارات کامل بر عهده سردار سپه گذاشته بودند.
ماده جالب دیگر این قرار داد جمله ای بود به این مضمون که والاحضرت سردار سپه به انتخاب مردم مادام العمر در مقام سلطنت انتخابی قرار گرفته و پس از آن اخد تصمیم در مورد پادشاه و جانشین قانونی او را به رأی ملت ایران واگذار می نمایند.
نگارنده با مطالعه این سند متوجه شدم که مخالفت سلیمان میرزا با سلطنت موروثی در خانوادۀ پهلوی از این پیمان شکنی سردارسپه سرچشمه می گیرد تا آنجا که سلیمان میرزا کلمات تندی را بر علیۀ اولاد ارشد رضا شاه و مجلس مؤسسان ایراد کرد. مطمئن هستم که اصل یا عکس این سند در میان اوراق خانواده های امضاء کنندگان ذی ربط و رونوشت آن در بین اوراق مرحوم صارمی وجود دارد.
احمد انواری
لندن- تیر ماه 1367
منبع: – نصرالله سیف پور فاطمی، آینه عبرت، خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصر ایران، لندن، جبهه ملّیون ایران، 1370 – صص 692 – 691
* زنده یاد دکتر کریم سنجانی در« خاطرات سیاسی» خود می گوید: « در آن میان جمعیتی که لطمه خورد و آسیب دید و شخصیتی که شکست سیاسی خورد و از میدان خارج شد واز نظر مردم افتاد سلیمان میرزا اسکندری و حزب اجتماعیون و یا به اصطلاح سوسیال دموکرات های ایران بودند. رضا خان موقعی که نخست وزیر شد این حزب را به همکاری گرفت . سلیمان میرزا را وزیر فرهنگ کرد، صوراسرافیل را وزارت دیگری داد، بعضی از افراد دیگر این حزب را وزیر کرد، سید محمد طباطبائی را سفیر در ترکیه کرد و چند مدتی آنها را وسیلۀ دست خود قرار داد . سلیمان میرزا هم موقعی که وزیر فرهنگ بود در طرفداری هایش نسبت به رضا شاه حرف هایی می زد و اقداماتی می کرد که فوق العاده به زیان او بود. از آن جمله در برابر فرهنگیان گفته بود ، من وزیر فرهنگ چهل هزار سر نیزه هستم.
من شخصاً به سلیمان میرزا خیلی علاقه داشتم زیرا استاد من بود ولی این سازش با دیکتاتوری لطمۀ جبران ناپذیری بر او وارد آورد چنانکه در دورۀ ششم که انتخابات تمام شهرستان ها فرمایشی بود ولی انتخابات تهران را رضا خان با اینکه پادشاه بود آزاد گذاشت و مدرس انتخاب شد، دکترمصدق انتخاب شد ولی سلیمان میرزا اسکندری رأی نیاورد و از نظر مردم افتاد و وجاهتش به کلی از بین رفت. این یکی از لطماتی بود که در ایران به ملیون و به رهبران احزاب پیشرو وارد آمد که زا این پیشآمد ها متاسفانه مکرر اتفاق افتاده است.»
منبع: دکتر کریم سنجابی « خاطرات سیاسی» – نشر صدا معاصر – 1381 – ص 44
** محمود محمود (تولد :۱۲۶۱ تبریز – وفات:۱۳۴۴ تهران) با نام اصلی محمود پهلوی محقق و از ملیون و آزادیخواهان پرحرارت و فعال صدر مشروطیت بود.
محمود محمود نویسندۀ مجموعۀ «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم» در ۸ جلد می باشد . بنام محمود پهلوی بود پس از آن که رضاخان میرپنج همان نام را برای نام خانوادگی اش انتخاب کرد. وی مجبور گردید نام دیگری انتخاب کند که نام خانودگی را محمود گذاشت!
از دیگر آثار وی ترجمه کتاب شهریار اثر نیکولو ماکیاولی را میتوان برشمرد.
محمود محمود نام خانوادگیش را «پهلوی» انتخاب کرده بود که پس از آن که رضاخان میرپنج همان نام را برای نام خانوادگی خود خواست مجبور شد آن نامخانوادگی را واگذار کند و پس از آن نام خانوادگی دیگری نپذیرفت و نام خودش (محمود) را به عنوان نامخانوادگی استفاده میکرد.[۱]
وی در آرامگاه ابن بابویه مدفون است.
ما ملک عافیت نه به لشکر گرفتهایم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهادهایم
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز
بنیاد بر کرشمه جادو نهادهایم
“حافظ “
I) منبع: نویسنده: دکتر حسین آبادیان «بر اساس اسناد منتشر شده وزارت جنگ »، «تشکیل مجلس مؤسسان»- مطالعات تاریخی شماره 27
II ) منبع: محمد علی زندی « مجلس مؤسسان اول (سال 1304)» – سایت پژوهشکده باقر العلوم
III ( – محمد قلی مجد – صص 410 – 400
(IV منبع: جلال فرهمند « تعزیه قاجار- ماهنامه بهارستان – شماره 103 – صفحه 3
V ) – احمد افرادی – « فروغی در گذر تاریخ» – « سایت دنیا خانه من است »
http://ahmadafradi.blogfa.com/9109.aspx
(I) منبع: نویسنده: دکتر حسین آبادیان «بر اساس اسناد منتشر شده وزارت جنگ »، «تشکیل مجلس مؤسسان»- مطالعات تاریخی شماره 27
شماره ۸۳۵ از ۲۱ مرداد تا ۳ شهریور ۱۳۹۲