back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : "انتخابات" فرمایشی مجلس مؤسّسان اوّل و "انتخاب" رضا...

جمال صفری : “انتخابات” فرمایشی مجلس مؤسّسان اوّل و “انتخاب” رضا خان به پادشاهی (بخش اول)

 

834 Safari-Jamal 226 خرداد، بمناسبت صد و سیُ ویکمین

سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّ ق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (83)‏

 

رضاخان و نظامیان به فرمان او، نمایندگان از قبل تعیین شده را از صندوق “انتخابات” مجلس مؤسّسان اوّل درآوردند. سلیمان میرزا با مسلک « سوسیالیستی » در منزل رضاخان « پیمان ‏نامه‏اى با سید  محمد صادق  طباطبائی ، مستشارالدوله صادق ، سید محمد تدین ، رضا افشار ، علی اکبر داور، تیمورتاش ، عدل الملک دادگر و سردار سپه  رضا خان و… امضاء و مبادله نمود . در یکی از مواد  این پیمان به این مضمون « که والاحضرت سردار سپه  به انتخاب مردم  مادام العمر در مقام  سلطنت انتخابی  قرار گرفته  و پس از آن اخد تصمیم در مورد پادشاه و جانشین قانونی او را به رأی ملت ایران واگذارمی نمایند.» درجریان «انقراض قاجاریه و تفویض سلطنت به سردار سپه کوشش و فعّالیت سلیمان میرزا چشمگیر بود‏.» و بین آنها قرار نبود که پادشاهی را موروثی کنند، در مجلس مؤسّسان از رضا خان که زیر قول و قرارش زد،  کلک خورد .  سلیمان میرزا  درهمین مجلس می گوید : « در تفویض حکومت به شخص آقای پهلوی کاملا موافقم زیرا الساعه شاید مدت 3 سال باشد که همه وقت  خواه درمجالس خصوصی مجلس شورای ملی ، خواه  در مجالس علنی از اولین مدافعین  ایشان واعمالی که ایشان برای خیر مملکت و صلاح مملکت کرده اند بنده  بوده ام  و هیچ جای تردید برای احدی  نیست که در خیلی از مواقع  مهمه کسی که بر خاسته است و دفاع کرده است ازخدماتی که  شخص ایشان دربرانداختن اصول ملوک الطوایفی و ازامنیتی که در سرتاسر این مملکت تهیه کرده اند و از مرکزیتی که در قوا داده اند و از کوبیدن سرِ اشرارو اشخاصی که قوای مرکزی  را سابقاً نمی شناختند وسایرترتیبات دیگر که همه اش در موقع خودش  واضح  و آشکار است همیشه اگر مخالفی داشته اند مواقعی  که در مقابل  آن مخالفت صحبت  کرده  است  در مجلس علنی  یا خصوصی به شهادت رفقای مجلس اگر جلسۀ خصوصی بوده است و به شهادت ارباب جرائد و روزنامه ها در جلسات علنی بنده  بوده ام در این تردید نیست.» ( حسین مکی – « تاریخ بیست سال ایران» -ج4 – صص 527 – 526 )  دراین مجلس فرمایشی بنا به اصل سی و ششم « سلطنت مشروطۀ ایران از طرف ملّت به وسیلهی مجلس مؤسّسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود» تصویب شد.

در این مجلس از مخالفان بنام و رجل سیاسی  مورد اعتماد ملّت  نظیر مدرّس ، مصدّق ،  مشیرالدوله ، مؤتمن الملک ،مستوفی الممالک، بهارو.. خبری نبود. حسین مکّی می نویسد: « انتخابات مجلس مؤسّسان شروع گردید، در تهران و شهرستانها از طرف عُمّال سردار سپه و مأمورین شهربانی و قشون فعّالیت زیادی ابراز می شد. کسانی حق داشتند انتخاب شوند که در ” لیست” و صورت اسامی  دولت صورت داده شده بودند.  این لیست را شهربانی و داور و چند نفر دیگر تهیّه کرده بودند، در تهران مأمور انتخاب اشخاص در لیست شهربانی بود ولی در شهرستانها مأمورین انتخاب افراد در صورت مزبور رؤسای قشونی بودند.

در تهران که مرکز ایران بود و قاعدتاً بایستی انتخاباتش ولو به صورت ظاهرهم شده آزاد باشد اعمال  نفوذ کردند و از انتخاب اشخاصی که واقعاً دارای آراء  طبیعی  بودند جدّاً جلوگیری نمودند و بهمین  لحاظ هم مشیرالدوله، مؤتمن الملک ، مستوفی الممالک ، مصدّق السلطنه، مدرّس ، تقی زاده  و غیره  که در موقع تغییر سلطنت روی موافق نشان نداده بودند انتخاب نشدند و در عوض کسانی انتخاب شدند که بطور قطع اگر انتخابات آزاد بود از بیست و چهارنفرشاید دو سه  نفرآنها انتخاب می شدند.  زیرا منتخبین مجلس مؤسّسان غالباً دارای حسن شهرت و سوابق  روشن که مورد اعتماد عمومی باشند نبوده،   مردم آنها را بخوبی نمی شناختند.» ( تاریخ بیست ساله ایران – ج 3 – ص484 )    

 عبدالله مستوفی دراین باره تأکید می کند : «در همه‌جا سعی شده است که اشخاصی انتخاب شوند که موافقت آنها به سلطنت پهلوی مسلّم باشد و در حقیقت دولت نام هرکس را میخواست از صندوق بیرون می‌کشید. مع هذا عدّۀ زیادی از اشخاص از مرکز ولایات انتخاب شده بودند که عدّه ای ازآنها وکلای موافق پهلوی در مجلس شورای ملّی بودند، حتّی بعضی هم که در روز نهم آبان شاید عمداً غیبت کرده بودند، بعد از آن که دیدند کار گذشته، به داوطلبین عضویت در مجلس مؤسسان عذر مافات خواستند» (مستوفی، 1371: ج2/668).

 

نمایندگان فرمایشی مجلس مؤسّسان به خوبی از جو رعب و وحشت  جلسۀ  9 آبان  مجلس شورای ملی  برای «  تغییر سلطنت» آگاه بودند و  می دانستند که روند این مجلس غیرقانونی است. فروغی ، داور، تیمورتاش ، سلیمان میرزا ، تدیّن ، سیّد یعقوب انوار و…، حزب  تجدّد و سوسیالست ها برهبری سلیمان میرزا با حمایت انگلیس و روسیه شوروی که صحنه گردان این  پروسۀ جابجائی و عامل اصلی شکل گیری آن بودند. روحانیت سنّتی ایران « که  عدّه ای از علمای تهران و سایر شهرستان‌ها  در مجلس مؤسّسان حضور داشتند به  این روند مشروعیت  داده  و ستون  پایه های استبداد فراگیر رضا خان شدند. در واقع بیش ازیک سوّم ازنمایندگان روحانی بودند که از جمله سیّدابوالقاسم کاشانی، آیتالله زاده شیرازی، شیخ محمّدعلی تهرانی، شیخ حسین یزدی، میرزا هاشم آشتیانی، سیّدمحمّد بهبهانی، حاج امام جمعۀ خوئی، حاج آقا جمال اصفهانی، شیخ‌الاسلام ملایری، آیت‌الله زاده خراسانی، سیّدعبدالوهّاب صالح، قائم‌مقام‌الملک رفیع به نمایندگی انتخاب شدند (امیر طهماسب، 1357: 27- 28؛ مکی، 1363: ج3/493- محسن پریوش”علما و انقراض قاجاریه”) . در یادداشت های سلیمان بهبودی به ملاقات های آیت الله ابوالقاسم کاشانی با رضا خان در این موقعیت حسّاس اشاره شده است. ناگفته نماند که آیت الله سیّد محمّد بهبهانی و آیت الله ابوالقاسم کاشانی در کودتای 28 مرداد 1332 بر ضدّ حکومت ملّی دکتر مصدّق شرکت فعّال داشتند.  بهررو، گزارش ها و مقالات و اسناد …در بارۀ مجلس مؤسّسان اوّل را  به شرح زیر می آورم :    

 

 

834 Safari-Jamal 1   “انتخابات” فرمایشی مجلس مؤسّسان اوّل  

 

حسین آبادیان با استناد « اسناد منتشر شده وزارت جنگ» در بارۀ «انتخابات فرمایشی» برای « مجلس مؤسّسان» اوّل  اینگونه شرح  می دهد: واپسین گام رضا خان برای تثبیت حکومت خویش ، بر گزاری انتخابات مجلس مؤسّسان بود تا به ‏شکلی ظاهراً قانونی قدرت را به وی منتقل سازد. طبق آئین نامه ای که روزنامه های آن زمان ‏منتشر کردند، انتخابات مجلس مؤسّسان مثل مجلس شورای ملّی بود. همۀ کسانیکه می توانستند ‏درانتخابات مجلس شورا شرکت نمایند، مجاز بودند در این انتخابات هم شرکت کنند، تعداد نمایندگان ‏مجلس مؤسّسان دو برابر اعضای مجلس بود، به عبارتی هر حوزۀ انتخابیه می توانست دو برابر ‏تعداد نمایندگان خویش را وارد مجلس مؤسّسان کند. نمایندگان مجلس پنجم هم می توانستند در آن ‏مجلس عضویت یابند؛ مشروط به این که شرایط لازم را به دست می آوردند. وقتی دو سوّم اعضای ‏مجلس مؤسّسان در تهران حضور می یافتند، جلسات آن رسمیت پیدا می کرد، وقتی هم تکلیف رژیم ‏کشور مشخّص شد، دورۀ عمر آن سپری می گردید‎.‎

انتخابات این مجلس در آبان ماه برگزار شد. این موضوع نشان می داد از قبل آمادگی لازم برای امر ‏مزبور وجود داشته است. به یاد داشته باشیم مجلس پنجم در اویل سال 1302 باید تشکیل می شد، اما ‏رضا خان آن قدر برای برگزاری انتخابات آن کار شکنی کرد تا این که در اواخر بهمن آن سال ‏مجلس تشکیل شد. به عبارتی همان گروه هائی که متخصّص تعویق برگزاری انتخابات بودند و مانع ‏تشکیل مجلس چهارم می شدند، این بار برای اخلال در برگزاری انتخابات سالم و گزینش نمایندگان ‏مردم در موقع مقتضی، کارشکنی می کردند‎.‎

لیکن در کمال شگفتی مجلس مؤسّسان که هم برای انتخاباتش وقت کافی وجود نداشت و هم تعداد ‏اعضایش دو برابر نمایندگان مجلس بود، به سرعت اعلام موجودیت کرد؛ یعنی درست ده روز بعد ‏از آن که مجلس قدرت را به رضا خان سپرد تا بر مردم فرمان براند‎.‎

انتخابات این مجلس هم مثل مجلس پنجم کاملاً فرمایشی بود. قشون در انتخاب نمایندگان نه تنها ‏اعمال نظر کردند بلکه بدون این که به واقع انتخابی صورت گرفته باشد، کسانی را به عنوان منتخب ‏مردم روانۀ تهران کردند. خیلی ساده گزارش می شد، مثلاً حیدر قلی میرزا حشمتی و آقا بهاء الدین ‏از خمین، معظّم السلطان و میرزا محسن نجم آبادی از گلپایگان «به سمت نمایندگی مجلس مؤسّسان ‏انتخاب شده اند. 1 همان روز اطّلاع داده شد نمایندگان کرمانشاه به سوی مرکز حرکت کرده ‏اند. 2  روز بعد خبر دادند فرج الله میرزا و میرزا علینقی هان بیگلری هم از حوزه ای دیگر انتخاب ‏شده اند.  3  از حوزه انتخابیه جهرم میرزا علی اصغر خان حکمت و اسماعیل خان صولت الدوله ‏قشقائی انتخاب شدند. (4) انتخابات شمال کشور در دست چراغعلی خان، برادر رضا خان قرار ‏داشت، او هم عدّه ای را از سوی مردم مازندران به عنوان نماینده انتخاب کرد و به تهران فرستاد. ‏‏ 5  دانش که مردی ثروتمند بود، از مشهد به عنوان یکی از منتخبین به تهران اعزام گردید. 6  ‏طبق اسناد موجود که ذکر کلیۀ آن ها عملاً غیر ممکن است، تمام انتخابات سراسر کشور در چند ‏روز از ماه آذر اتّفاق افتاد، بعید است چنین هماهنگی ای درشرایط آن روز کشور وجود داشته باشد، ‏امّا قشون موظّف بود عدّه ای را دستچین کند و به مرکز گسیل دارد. نکتۀمهم در کلیۀ این مراسم ‏شرکت قشون در انتخابات بود و نه وزارت داخله، اگر تقلّبی در انتخابات نبود، چرا قشون متولّی ‏برگزاری آن شد؟

در مکاتبات صریحاً نوشته شده تسریع در انتخابات «برای اجرای امر مطاع» بوده، در نواحی دور ‏دستی مثل بلوچستان در این مدّت کم حتّی «اعتبارنامۀ معتبر به امضای کلیۀ رؤسای طوایف و ‏تصدیق حکومت محل» فراهم گردید تا «روز موعود به مرکز وارد شوند» در تلگراف هائی نظیر ‏این مورد به صراحت آمده بود: «عموم و فرداً فرد قشون در این گونه مواقع که مقصود پیشرفت ‏مقاصد مقدّس بندگان اعلیحضرت قدر قدرت پهلوی ارواحنا فداه است، همه گونه کوشش و جان ‏نثاری صمیمانه را خواهند نمود.» (7) نمایندۀ مشهد در مجلس مؤسّسان از جمله ملک ایرج میرزا ‏پور تیمور یا همان ایرج میرزای مشهور، شاعر هزل سرای بعد از مشروطه بود که «طرف توجّه ‏مخصوص مقام محترم امارات جلیلۀ لشکر شرق [و] دارای وجهۀ ملّی می باشد.» (8) جالب تر این ‏که از سوی رئیس ارکان حزب کلّ قشون به فرمانده لشکر شرق دستور داده شده بود «به جای یک ‏نفر دیگر که بایستی از تون و طبس انتخاب شود دستور دهید عظام التولیه یا امیر کلار تیموری را ‏انتخاب نمایند.» (9) رئیس ارکان حرب کل قشون هنوز نمی دانست نام واقعی کسی که اوتوصیه ‏اش را کرده، امیر تیمور کلالی است نه امیر کلار تیموری! کلیۀ انتخابات فرمایشی مجلس مؤسّسان ‏در دو سه روز دهۀ نخست آذر ماه 1304 صورت گرفت. این موضوع نمی توانست در شرایط ‏اداری آن روز کشور انجام شود، مگر این که قشون مستقیماً در قضایا دخالت می کرد. بسیاری از ‏نمایندگان حتی حوزه انتخابیه خود را ندیده بود، کما اینکه آقا رضا تجدّد که به دستور رئیس ارکان ‏حرب باید از لارستان به عنوان نمایندۀ مجلس مؤسّسان وارد این مجلس می شد،(10) هرگز حوزۀ ‏انتخابی خود را ندیده بود. این در حالی بود که درست یک روز قبل دستور داده شده بود یک نفر از ‏وکلای مازندران از نمایندگی استعفا کند تا رضا تجدّد بتواند به عنوان نماینده به مؤسّسان معرّفی ‏گردد. (11) به برخی از حکام ایالتی مرخصی دو ماهه داده می شد تا به عنوان نمایندۀ مجلس ‏مؤسسان وارد تهران شوند و بعد از خاتمۀ مأموریت به محلّ کار خود بازگردند. از این جمله بود ‏احمد خان عمارلوئی، کفیل حکومت خوزستان که به عنوان نماینده بهبهان (12) باید وارد تهران می ‏شد. در این بین اشخاص بر جسته ای مثل عبدالحسین خان تیمور تاش وجود داشتند که از حوزۀ ‏انتخابیۀ نیشابور به عنوان نماینده برگزیده شده بود، در عین حال او نمایندۀ ترشیز هم محسوب می ‏شد. رئیس ارکان حزب لشکر شرق توصیه کرده بود تیمور تاش نمایندۀ نیشابور باشد تا فردی ‏دیگربتواند از ترشیز به مجلس راه یابد. (13) شخصی چون رضا خان افشار که از عوامل مهم فرو ‏پاشی جنبش جنگل بود، از ارومیه به نمایندگی انتخاب گردید. (14) دیگر شخصیت مهم سالار سعید ‏سنندجی است که در اسناد سالار سعید ساوجبلاغی خوانده شده، و از مهاباد کنونی به مجلس راه ‏یافت. از شیراز میرزا ابراهیم خان قوام و حبیب الله آموزگار مهم ترین شخصیت هائی بودند که ‏وارد مجلس مؤسّسان شدند. (15) میرزا رضا خان حکمت مشهور به سردار فاخر از حوزۀ انتخابیۀ ‏آباده «به اکثریت 649 رأی و میرزا اسماعیل خان نجومی معاون تلگراف خانه مرکزی طهران [با] ‏‏637 رأی به نمایندگی مجلس مؤسّسان منتخب گردیدند.» (16) به عبارتی آراء اخذ شده از حوزۀ ‏انتخابیۀ آباده حتّی از یک روستای معمولی هم کمتر بود؛ تازه میدانیم همین آمار هم جعلی است. زیر ‏این تلگراف نوشته شده: «… حکمت برای فسا معیّن شده بود که با سلطان العلماء انتخاب شوند.» ‏‏(17) سلطان العلماء نمایندۀ فسا در مجلس پنجم بود؛ دستور داده شده بود او و حکمت از این حوزۀ ‏انتخابیۀ برگزیده شوند، (18) اما خبر رسید حکمت از حوزۀ انتخابیۀ آباده برگزیده شده است. سردار ‏فاخر برای تشکیلات رضا خانی چهره ای کلیدی بود، در تلگرام های عایده در ارتباط با مجلس ‏مؤسُسان نام او ذکر شده، کما این که در تلگرامی مربوط به انتخابات کرمان هم ذکر شده «چون ‏مشارالیه باید حتماً انتخاب شود مقّرر فرمایند اقدامات عاجل» به عمل آورند. (19) هم زمان گزارش ‏می شد «در یزد و کرمان بعضی از پارسیان که سوابق تیره دارند»، در صدد اختلال در انتخاب ‏ارباب کیخسرو شاهرخ و افلاطون نامی بودند؛ تقاضا شده بود تلگرافی حکومتی صادر شود و آن ها ‏را از ممانعت در انتخاب نامبردگان بر حذر دارند. (20) از جمله مهم ترین نمایندگان خوزستان می ‏توان از میرزا حسین خان موقّر نام برد که به گزارش احمد عمارلوئی از جمله کسانی محسوب می ‏شد که «تابع امر» به شمار می آمد. (21) حسین خان موقّر از بهائیان شناخته شدۀ این زمان ‏محسوب می شد، او در خدمت انگلیسی های مقیم بوشهر بود و از سوی آن ها «بالیوزی» خوانده می ‏شد. دو تن از مهم ترین برگزیدگان حوزۀ انتخابیۀ اصفهان عبارت بودند از میرزا ابوطالب شیروانی ‏و میرزا حسینعلی گلشن. (22) هر دو این افراد پیش تر از بلوا سازان گروه های افراطی در ‏اصفهان شناخته می شدند. عدل الملک دادگر هم از نمایندگان مازندران به شمار می آمد، یکی از ‏جالب ترین موضوعات انتخاباتی این بود که مردی به نام طوسی به دستور قشون باید از خراسان ‏انتخاب می شد، در حالی که متصدّی ارکان حزب قشون لشکر شرق حتّی از نام او و نام پدرش ‏آگاهی نداشت! رئیس ارکان حزب کلّ قشون دستور داده بود طوسی از بجنورد، محمد علی خان مجد ‏مشهور به فطن السلطنه و میرزا علی اکبر خان رضی از تون به نمایندگی برگزیده شوند. (23) از ‏ارکان حزب لشکر شرق تلگرامی فوری در این باره ارسال گردید. در این تلگرام نوشته شده بود ‏‏«مستدعی است امر و مقرر فرمایند (24) اسم و اسم پدر طوسی را فوراً اطّلاع ‏دهند.» (25) تازه چهار روز بعد بود که معلوم گردید نام کوچک طوسی میرزا داوود خان و نام پدر ‏او امیر اعلم بوده است. (26) به سفارش ارکان حزب کلّ قشون، شخص امیر اعلم هم می بایست از ‏حوزۀ انتخابیۀ دره گز انتخاب می شد و دستور داده شده بود در این زمینه «نهایت سعی و کوشش را ‏مبذول دارید» (27) میرزا شهاب الدین (28) و افضل الملک روحی هم از حوزۀ انتخابیۀ رفسنجان ‏برگزیده شدند، (29) این ها از دورۀ مشروطه به بعد از حزب دمکرات حمایت می کردند. در برخی ‏موارد درست بعد از برگزاری انتخابات فرمایشی، نظر حکومت مرکزی تغییر می کرد. در این ‏شرایط دستور می دادند فردی خاص به نمایندگی انتخاب گردد؛ از جمله این که دستور داده شده بود ‏مردی کاشف نام از حوزۀ انتخابیۀ مشهد برگزیده شود. اما نکته این بود که «انتخابات کلیۀ نقاط ‏شرق خاتمه پیدا کرده به استخراج آراء مشغول هستند، با این حال تصدیق خواهند فرمود که موقع ‏گذشته است، انتخابات و کاندیدش غیر ممکن خواهد بود.» (30‏‎)

نامۀ زیر که بالای آن نوشته است «خیلی فوری است»، خود گویای انتخابات فرمایشی مجلس ‏مؤسّسان است. این نامه خطاب به فرماندۀ لشکر شرق نوشته شده است: «قرار راپورت واصله ‏حاجی[حسن آقا] ملک که مرکز تعیین شده بود جزو کاندیدهای مشهد نیست، چون بایستی مشارالیه ‏حتماً انتخاب شود اهتمام لازم در این باب به عمل آورید.» (31) پاسخ نامۀ مزبور از این قرار بود: ‏‏«فوری است، مقام رفیع ریاست محترم ارکان حزب کلّ قشون دامت شوکته؛ در جواب امریۀ مطاع ‏‏… محترما خاطر مبارک را مستحضر می دارد به طوری که سابقاً به عرض رسیده انتخابات بعضی ‏نقاط به کلّی خاتمه پذیرفته و در برخی نیز به استخراج آراء مشغول هستند و محلّ خالی نیست، با ‏عرض مراتب معروضه حاجی ملک و آقا شیخ [بهار] از قبول این امر امتناع ورزیدند، ثانیاً پس از ‏مذاکرات لازم با حاجی ملک مشارالیه متقاعد شده و دستور لازم به قوچان صادر گردید که از قوچان ‏انتخاب شود، راپرتاً معروض گردید.» (32‏‎)‎

در حوزۀ انتخابیۀکرمان هم وضع به همین منوال بود. دستور داده شده بود فردی عیسی خان نام یکی ‏از حوزه های آن جا به عنوان نمایندۀ مجلس موسّسان برگزیده شود، محمود آیرم امیر لشکر جنوب ‏چنین پاسخ داد: «ریاست محترم ارکان حزب کلّ قشون… فرماندۀ قسمت کرمان راپورت نموده است ‏که به واسطۀ ضیق وقت تعیین کلیۀ منتخبین و شروع به انتخابات، انتخاب میرزا عیسی خان مشکل ‏است، معهذا دستور دادم حتّی الامکان در انتخاب وی کوشش نماید، اطّلاعاً اشعار گردید.» (33) از ‏این بالاتر به امرای لشکر غرب و شرق دستور داده شد «از هر نقطه که ممکن است پیشرفتی دارد ‏قدغن فرمائید (نمائید) (34) دکتر احیاء السلطنه برادر دبیر اعظم را انتخاب نمائید.» (35) بر جسته ‏ترین نمایندگان گیلان عبارت بودند از حسین کی استوان از بندر انزلی که به بندر پهلوی تغییر نام ‏داده شده بود، سیدعبدالوهاب مجتهد زاده از رشت، ناصر الاسلام ندامانی از فومن و قائم مقام الملک ‏رفیع از طالش. (36‏‎)

در تلگرام های رمز این زمان نکاتی جالب وجود دارد که خود کاشف از تقلّبی بودن انتخابات است، ‏به طور مثال امیر لشکر غرب تلگراف کرد: «مطابق راپرت ساخلوی بروجرد بحر الاسلام، بشیر ‏معظم، اعتبار الدوله، مشار اعظم برای نمایندگی مجلس مؤسّسان از طرف اهالی بروجرد انتخاب و ‏در ظرف این هفته به طهران رهسپار خواهند شد، راجع به مشار اعظم چون مشار الیه سابقاً نماینده ‏بود، خود اهالی انتخاب کرده اند» (37)، یعنی این که بقیه را خود مردم انتخاب نکرده اند‎!‎

در انتصاب نمایندگان مؤسّسان شخص رضا خان دست به کار بود. او به کفیل ایالت خراسان صریحاً ‏دستور داد: «به اعضای کمیسیون انتخابات مشهد فوراً تذکّر بدهید که [حسین] مهدوی و حاجی حسین ‏آقا ملک هر دو طرف توجّه من هستند و در این موقع نباید کسی به اعمال نظریات خصوصی توسّل ‏نماید. حاجی حسین آقا باید برای مجلس مؤسّسان از مشهد انتخاب شود و شخص شما بایست مراقبت ‏کنید که بر خلاف این نظریه اقداماتی پیش نیاید، نتیجه را هم اطّلاع بدهید… رئیس حکومت موقّتی ‏مملکت و رئیس عالی کل قوا.» (38) کفیل ایالت خطاب به رئیس ارکان حزب کل قشون که کلیۀ ‏مکاتبات قشونی اینک به نام او صورت می گرفت، پاسخ داد: «… حاجی حسین آقا در شهر مشهد ‏کاندید شدند، شاید هم انتخاب شود، انتخاب در همه جا در شرف اتمام [است]، منتها در تون قدری به ‏تاخیر افتاده بود، معهذا محض امتثال امر به حکومت رمزا تلگراف شد ایشان را انتخاب نمایند، ‏چون موقع گذشته و چند بار هم در صندوق تصرفات شده.» (39‏‎)

در زنجان وضع به این شکل بود که حاکم آن جا اشخاصی را کاندیدا کرده بود «که اغلب آنها از ‏روحانیون می باشند.» فرماندۀ لشکر شمالغرب تلگراف کرد انتخابات آن نواحی آغاز شده است، اما ‏‏«بنده اساساً به روحانیون اعتماد نمی کنم، متمنّی است او امر لازم را به مشارالیه صادر فرمایند.» ‏‏(40) پاسخ داده شد «در این باب مستقیماً با حکومت زنجان داخل مذاکره شوید، دو نفر از روحانیون ‏برای نمایندگی کافی است.» (41‏‎(

به هر حال بعد از چنین انتخاباتی، مؤسّسان در محلّ تکیۀ دولت تشکیل جلسه داد، ترکیب شرکت ‏کنندگان در جلسه متنوّع بود: از هیأت دولت گرفته تا نمایندگان این مجلس، از معمّرین قوم و اعیان ‏و اشراف کشور که تا سقوط همه جانبه شان گامی بیش نمانده بود گرفته تا هیأت های دیپلماتیک ‏کشورهای خارجی، از فرماندهان قشون تا زندانیانی مثل شیخ خزعل همه و همه در این مجلس گرد ‏آمده بودند تا تکلیف را مشخّص نمایند. در این بین رضا خان که ساکن کاخ گلستان بود، در میان ‏صدای گلوله های توپ این فاصله را تا تکیه دولت طی کرد، او از روی کاغذی که از پیش فراهم ‏شده بود، متنی را خواند. رضا خان آشکارا صدایش می لرزید، یا به دلیل این که تحت تاثیر فضای ‏حاکم بر جلسه قرار گرفته بود و یا به این دلیل که سواد خواندن و نوشتن نداشت و بیم داشت در آن ‏جمع خطائی لفظی صورت گیرد. وزیر مختار آمریکا که میهمان جلسه بود، گزارش می دهد رضا ‏خان با صدائی کوتاه که فقط نزدیکان به او توانستند صدایش را بشنوند، متن کوتاه را قرائت کرد‎.‎

جلسه بسیار خشک بود و بی روح، نه ارکستری نواخته شد، نه شور و هیجانی ابراز گردید و نه آن ‏انتظار طولانی حاضرین برای حضور رضا خان، به نحوی مقتضی بر آورده شد. وقتی رضاخان ‏جلسه را ترک کرد، هیأت های دیپلماتیک هم خارج شدند و به این شکل کار مجلس مؤسّسان رسماً ‏شروع شد. مجلس مؤسّسان از پانزدهم آذرماه تا بیست و دوّم آن ماه، مشغول بحث و بررسی برای ‏تغییر موادّی از قانون اساسی بود. با تغییر موادّ 36، 37 و 38 قانون اساسی سلطنت به رضا خان ‏منتقل گردید که از مدّتی پیش نام خانوادگی پهلوی را برای خود برگزیده بود، نام خانوادگی ای که در ‏اصل متعلّق بود به محمود علامیر، وقتی این فامیل به رضا خان داده شد، محمود نام فامیل خود را هم محمود نهاد.] اصل نام متعلّق  به  محمود محمود نویسندۀ  مجموعۀ «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم» در ۸ جلد  می باشد . بنام محمود پهلوی بود پس از آن که رضاخان میرپنج همان نام را برای نام خانوادگی اش  انتخاب  کرد. وی مجبور گردید  نام  دیگری  انتخاب کند  که نام خانوادگی خود را محمود  گذاشت! [  بر اساس این تغییرات ادامۀ سلطنت در نسل رضا خان به ‏رسمیت شناخته شد، بزرگترین فرزند ذکور این نسل ولیعهد قانونی به شمار می رفت، اگر شاه فرزند ‏ذکور نداشت، تعیین تکلیف این که چه کسی باید جانشین شاه شود، با مجلس مؤسّسان بود؛ مادر شاه ‏قانونی هم نباید از خاندان قاجار باشد. به این تغییرات 357 نفر رأی موافق و تنها سه تن رأی ممتنع ‏دادند، بیست و چهارم آذر ماه آن سال مراسم تحلیف به جای آمد و روز بیست و پنجم آذر ماه، «رضا ‏خان سردار سپه» رسماً با عنوان «رضا شاه پهلوی» بر تاج و تخت دست یافت. همان روز جرج ‏پنجم پادشاه انگلستان آغاز سلطنت رضا خان را تبریک گفت و رضا خان هم در پاسخ اطمینان داد ‏در دورۀ حکمرانی او روابط دو کشور بیش از پیش گسترش خواهد یافت. بیست و نهم آذرماه، محمّد ‏علی فروغی به عنوان نخستین رئیس الوزرای دوره پهلوی، حکم خویش را از رضا شاه دریافت ‏کرد‎.‎

به این شکل، خودکامۀ مورد نظر ما یعنی رضا خان، با آخرین نیرنگ سیاسی بر نخستین پلّکان ‏سلطنت تکیه زد؛ او اکنون به شکلی مملوس تر رو در روی مردم، قرار می گرفت. قدرتی که رضا ‏خان با چنگ و دندان به دست آورده بود، حقّ استفاده از آن را نیز به وی اعطا می کرد. رضا خان ‏قدرت خود را با گسترش خوف و وحشت به دست آورد، او نمی توانست از این عامل برای ادامۀ‏قدرت خود دست بردارد؛ زیرا در این صورت خود از بین می رفت. از آن سوی مدارک ادارۀ اسناد ‏عمومی بریتانیا گواهی است بر این موضوع که بریتانیا در صعود قزّاق به اریکۀ سلطنت نقشی ‏اساسی داشته است. شخص رضا خان در گفتگوئی با لورین در اوّلین ملاقاتی که بعد از تغییر ‏سلطنت صورت گرفت به صراحت گفت، بریتانیا و نمایندگانش در ایران او را یاری داده اند. او ‏حتّی گذشتۀ استعماری بریتانیا در ایران را توجیه کرد و گفت کاملاً درک می کند که انگلستان در ‏گذشته «مجبور» بوده است در امور ایران دخالت نماید، اما وی بر آن است تا وضعیتی شکل دهد ‏که دیگر مداخلۀ مستقیم لازم نباشد. رضا خان تأکید کرد یک ایران قدرتمند چه بسا بتواند «بخشی از ‏مسئولیت سنگین بریتانیا را که هم اینک در شرق دارد، به دوش گیرد.» (42) لورین هم ابراز ‏احساسات علنی رضا خان را به این شکل جبران کرد که در اوایل دیماه سال 1304 میهمانی ناهاری ‏ترتیب داد و در آن تلاش کرد برخی از مخالفین دیرینۀ رضا خان را با او آشتی دهد، در این جلسه، ‏صولت الدوله قشقائی و شیخ خزعل در کنار ابراهیم قوام الملک شیرازی حضور داشتند. لورن می ‏خواست کدورت دیرین بین صولت الدوله و بریتانیا را از بین ببرد و خزعل و قوام الملک را هم ‏دعوت کرد تا حمایت خود و دولت متبوعش از رضا خان را به رخ آنان بکشاند. پس از صرف ‏ناهار لورن از یکایک سران عشایر حاضر در جلسه خواست سوگند یاد کنند به رضا خان وفادارند و ‏با حکومت بریتانیا «دوستی پایدار» (43) دارند، حکومتی که هر کدام از حاضرین «بزرگی و ‏دانائی اش را ستوده اند.» (44) اینک بریتانیا تا حدّ زیادی به اهداف بلند مدّت خود دست یافته بود، ‏اکنون مردی به سلطنت رسیده بود که حتّی نمی دانستند با مسئلۀ تاجگذاری او چه کنند‎.‎

در دورۀ قاجار این سنّت رایج بود که سالخورده ترین عضو خانواده تاج شاهی را بر سر سلطان جدید ‏می نهاد، اما در خانوادۀ رضا شاه فردی مناسب نبود تا این مهم را انجام دهد و البتّه به ناگزیر این ‏فکر به کناری نهاده شد. دیگر این که استقرار رضا خان بر تخت طاووس نشانی بود از تطبیق منافع ‏بریتانیا در ایران بر اوضاع و احوال داخلی و جهانی؛ هر چند لورین تحوّلات ایران این زمان را به ‏سرکردگی رضا خان منطبق می دانست با تحوّلات اوضاع و احوال و نه اجرای نقشه ای مشخّص و ‏یا محقّق ساختن آرزوئی دیرینه؛ (45) اما حقیقت این است که منطبق ساختن اندیشه با اوضاع و ‏احوال سیاسی و اجتماعی ایران، ابتکاری بود که از سوی انگلیس گرفت و به خوبی با روحیات ‏محافظه کاری که از انگلیسی ها سراغ داریم منطبق است. به واقع بریتانیا آرزوئی دیرینه و نقشه ای ‏مشخّص را که حدّاقل از اوایل مشروطه تعقیب می کرد با به سلطنت رسیدن رضا خان کاملاً محقّق ‏ساخت تا منافع خویش را صیانت نماید‎.‎

به این شکل با دسایس بریتانیا و با نطق های فصیح و بلیغ امثال داور، می رفت تا تاج کیانی «را بر ‏سر مردی بگذارند که مردم ایران جز ستم و ظلم از اتباع او تا کنون ندیده اند. مردی که روزنامه ‏نویس را در میدان مشق کتک می زند و به چوب می بندد، مردی که با مشت، دندان مدیر جریده ای ‏دیگر را خرد می کند. مردی که به امر و فرمان او سرکردگان و رجال کشور مانند سردار معززها ‏و اقبال السلطنه ها و امیر عشایرها را بیگناه کشته و اموالشان را غارت کرده اند، مردی که ‏تحصیلات ندارد، مردی که بی اندازه طمّاع است، مردی که محمل می گوید و فریب می دهد.» (46) ‏در شرایط عادی هیچ مرد آزاده ای چنین شخصی را با هو و جنجال بر تخت سلطنت نمی کشید، اما ‏این قضیه محقّق شد. بر کشیدن رضا خان به تخت سلطنت نقشۀ بریتانیا بود که همواره بر طبل ‏دمکراسی می کوبید، بنابراین امر مزبور «باید» صورت می گرفت‎.‎

تازه یک سالی بعد از تغییر سلطنت بود که کسانی مثل عارف دانستند چه خبطی مرتکب شده اند، ‏آن زمان که البته دیگر خیلی دیر بود، عارف سرود‎:‎

‎ ‎

فکنده از چه پی صید مرغ خانه کند؟

شکار کرکس و شاهین کن، این شکار نشد‎!‎

ز قتل عام لرستان و فتح خوزستان

چو هند و نادر، اسباب افتخار نشد

نهال مردی و مردانگی چنان خشکید

که سال ها شد و یک نادر آشکار نشد

چه ملّتی است؟ که نابود باد تا به ابد

چه دولتی است؟ که خود سر چو او، به کار نشد

نه نام ماند، نی ننگ، زین دو در گیتی

شوند محو که این شهر و شهریار نشد

ز شاه سازی و درباربازی این ملّت

مگر ندید دو صد بار، بار بار نشد؟

مدار چشم توقّع به آن که چشم طمع

به مال دارد، این مملکت مدار نشد

نداشت عارف عیبی جز از نداری و گفت

که گفت این که نداری که عیب و عار نشد!(47‏‎)

نهایت این که همان عارفی که به غلط چشم امید به کسی چون رضا خان بسته بود، سال ها بعد در ‏‏1309 یکی از شدید اللحن ترین غزلیاتش را علیه او سرود. غزل عارف دراین سال وصف اوضاع ‏و احوال کشوری است که زیر مهمیز قزّاقان می نالید و راه نجاتی نمی یافت‎:‎

به عهد ما به جز از هیز و دزد و جانی نیست

به غیر اصل زر و زور و خانخانی نیست

وطن پرست دهد جان خود به راه وطن

به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست

به نام خود کنی املاک خلق، شرمت باد

که قلدری بود، این طرز قهرمانی نیست

ندیده کس به چپاول به پهلوانی تو

شدی تو راهزن، این رسم پهلوانی نیست

زمانه هر دو سه روزیست با یکی، هشدار

که گفت با تو که این عز و جاه فانی نیست؟

صعود کرده ای امّا به دست اجنبیان

که رتبت تو به تأیید آسمانی نیست

تو جاه و سود کلان برده ای ز اجنبیان

مرا نصیب به جز از فقر و ناتوانی نیست

من از برای وطن لب گشوده ام به سخن

ز بهر مال و منال و زر و اوانی نیست

کسی نگفت تو را، لیک گویدت عارف

درین زمان چو تو کس زور گوی و جانی نیست(48‏‎)

همان سال عارف سرود‎:‎

ای ز وجود تو ره و رسم جنایت

شد بار دگر نو، به دیار کهن من‎!‎

تو قائد من، منجی من، نیستی ای دون‎!‎

هستی تو همان دشمن من، راهزن من! (49‏‎((I) 

شماره ۸۳۵ از ۲۱ مرداد تا ۳ شهریور ۱۳۹۲

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید