28 مرداد 1392- سایت انقلاب اسلامی: پس از کودتای 28 مرداد 1332 و برقراری استبداد وابسته و سانسور، در ایران روزنامه ها یا بسته شدند یا وادار به تغییر خط و مشی. پس از کودتا، نشریه تهران مصور وادار به نوشتن مطالبی در ضدیت با مصدق شد. مطلب زیر، نوشته ی تهران مصور 22 آبان 1332 است که از کودتای 28 مرداد دفاع می کرد، اما از آنجا که ناچار به بازگویی حقایقی شده است آنرا برای اطلاع خوانندگان در سایت درج می کنیم.
تهران مصور جمعه 22 آبان 1332- شماره 535- چند صحنه از محاکمه تاریخی دکتر مصدق در تالار آئینه سلطنت آباد
مراقبت مامورین انتظامی
بعد از ظهر روز یکشنبه، بزرگترین محاکمه تاریخی که از بدو مشروطیت ایران تا کنون سابقه نداشته، در تالار آئینه سلطنت آباد آغاز گشت. قبل از شروع محاکمه، از طرف مقامات انتظامی پیش بینی های زیادی برای حفظ انتظامات در محوطه سلطنت آباد بعمل آمد. بطوریکه در فاصله چهارصد متری سلطنت آباد ، عده ای سر باز مسلح آمد و رفت عابرین و اتومبیل ها را کنترل می کردند و در فاصله 200 متری، دو تانک و تعدادی سرباز با مسلسل های سبک مراقب اوضاع بودند. در جلو در ورودی باغ سلطنت آباد نیز، عده ای سرباز و دژبانی ایستاده و کارتهای ورودی را بازرسی می کردند.
سه بار کنترل
در داخل باغ نیز، عده ای از مامورین انتظامی صف کشیده و در انتهای باغ، یک دسته گارد احترام با طبل و شیپور ایستاده بودند. در این محل نیز، کارتهای ورودی خبرنگاران و تماشاچیان مورد بازرسی قرار می گرفت و اسامی آنها توسط چند نفر ثبت می گردید. در باغ دوم هم، دو ردیف سرباز مسلح در دو طرف خیابان صف کشیده بودند. در اینجا برای سومین بار، کارتهای خبرنگاران مورد بازرسی قرار می گرفت.
در تالار آئینه
تالار آئینه سلطنت آباد، که یکی از یادگارهای دوران ناصر دین شاه است، ده در دارد که هشت تای آن شیشه ای و سمت شمال و جنوبی قرار دارد. و دو در دیگر در جانب شرق و غرب تالار است. سقف تالار آئینه، از شصت و سه تابلوی زیبا که مناظری از مجلس بزم شاهان قاجار را نشان می دهند، درست شده، و توجه عموم خبرنگاران خارجی را جلب کرده است. در بالای تالار آئینه میز رئیس و اعضای دادگاه قرار دارد و بالای سر رئیس دادگاه، پرچم سه رنگ ایران، و کمی بالاتر از آن، عکس از شاهنشاه دیده می شود. سمت چپ دادگاه، جایگاه دادستان و سمت راست آن، جایگاه منشی ها قرار دارد. متهمین و وکلای مدافع آنها نیز در اولین ردیف، روی نیمکتهای چوبی زرد رنگ می نشینند و خبرنگاران داخلی و خارجی و تماشاچیان پشت سر متهمین روی صندلی های چوبی قرار می گیرند.
از همه جهان
در نخستین روز محاکمه دکتر مصدق، یک سوم کسانی که در جایگاه تماشاچیان قرار داشتند، خبرنگاران و عکاسان و فیلم برداران خارجی بودند. روزنامه ها و خبرگزاریها و رادیو های جهان، عده زیادی خبرنگار و عکاس برای حضور در این محاکمه تاریخی، فرستاده بودند. اینک برای آنکه خوانندگان بدانند محافل خارجی تا چه اندازه ای برای این محاکمه سیاسی اهمیت قائل هستند، تعداد خبرنگارانی که به ایران فرستاده اند، شرح می دهیم.
تعداد خبرنگاران
خبرگزاری فرانسه سه نفر، آسوشیتد پرس، دو خبرنگار با یک عکاس، یونایته پرس، دو خبرنگار و یک فیلم بردار، خبرگزاری رویتر، یک نفر، خبرگزاری تاس، یک نفر، رادیو پاریس، یک نفر، رادیو رم، یک نفر، پاری ماچ، یک مخبر و یک عکاس، تایمز لندن، یک نفر، دیلی اکسپرس، یک خبرنگار، ساندی تایمز، یک خبرنگار، دیلی تلگراف، یک نفر، نیوز کرونیکل، یک نفر، مطبوعات استرالیا، یک خبرنگار زن، «تاکس اشپیگل» آلمان، یک نفر، «کولینش روناشاو» آلمان، یک نفر، نیو ایلوسته هامبورگ، یک خبرنگار، آژانس «آن پ آن» یک نفر، نیو یورک تایمز، یک خبرنگار، شیکاگو تریبون، یک نفر، مجله لایف، دو خبرنگار و یک عکاس، «ناشیونال برود، کاستینگ تلویزیون» یک فیلم بردار، مجله تایم، یک نفر، «کلمبیابرود – کاستینگ تلویزیون» یک فیلم بردار و اینترناشیونال سرویس، یک نفر، بلاک استار، یک عکاس.
خبرنگاران معروف
در میان خبرنگاران و عکاسان و فیلم برداران خارجی، روزنامه نویسان مشهوری مانند «جیمز بل» خبرنگار، گاستون فرونیه، خبرنگار خبرگزاری فرانسه، «کولین رید»، خبرنگار دیلی تلگراف، خبرنگار آژانس تاس، «مایکل دسکامپس» عکاس پاری ماچ، «کیوپوپ» خبرنگار شیکاگو تریبون، «ارتور کوک» خبرنگار دیلی اکسپرس که معروفیت جهانی دارند، دیده می شوند.
مصدق وارد شد
ساعت دو و پنجاه دقیقه بعد از ظهر یکشنبه بود که سرتیپ ریاحی، در حالی که کت و شلوار مشکی به تن داشت و کراوات قرمزی بسته بود، در میان چهار تن وکلای مدافع خود، وارد تالار دادگاه گردید. بلافاصله، عکاسان و فیلم برداران مشغول عکس برداری از او شدند. هفت دقیقه بعد، رئیس و اعضای دادگاه وارد تالار جلسه گردیدند و حاضرین بپا خاستند. خبرنگاران و عکاسان از نیامدن دکتر مصدق، دچار تعجب شده بودند، ولی این تعجب چندان طولی نکشید، زیرا سه دقیقه بعد در غربی تالار گشوده شد و دکتر مصدق در حالی که قیافه اش سخت خسته و فرسوده بنظر می رسید و از فرط ضعف هر دم به چپ و راست متمایل می شد، وارد دادگاه گردید.
ارتباط اعضاء بدن
گاستون فورنیه، خبرنگار خبرگزاری فرانسه که محو تماشای دکتر مصدق، سیاستمدار 73 ساله ایران بود، ضمن خبری که همان روز به پاریس مخابره کرد، چنین نوشت:«دکتر مصدق وقتی وارد تالار دادگاه شد، چنان به چپ و راست متمایل می کشید که گویا هیچیک از اعضاء بدنش در اختیار او نیستند و با هم ارتباط و اتصالی ندارند». عکس برداری و فیلم برداری از دکتر مصدق مدت پنج دقیقه ادامه داشت و با آنکه زنگ رئیس چند بار به صدا در آمد، معهذا عکاسان همچنان به کار خود مشغول بودند و دکتر مصدق در جلوی میز متهمین، نزدیک بود به زمین بیفتد، ولی دو نفر زیر بازویش را گرفتند و روی نیمکت نشاندند.
نخست وزیر قانونی
پس از آنکه رسمیت جلسه اعلام شد، منشی دادگاه اسم و شغل او را پرسید. گفت:«دکتر محمد مصدق، نخست وزیر قانونی». وقتی منشی دادگاه دو مرتبه شغل او را سئوال کرد، گفت:«بله، نخست وزیر قانونی». هنگامیکه از مذهب او سئوال شد، جواب داد:« خوب است از آقای دادستان بپرسید… ولی گمان می کنم شیعه». پس از آن چون از پیشینه کیفری او پرسید، گفت «والا تا امروز که نداشتم، ولی امروز دیگر… چه عرض کنم».
بگذارید حرفهایم را بزنم
موقعیی که رئیس دادگاه گفت اگر به صلاحیت دادگاه ا یرادی دارید، اظهار کنید، دکتر مصدق گفت: «بله هم به صلاحیت دادگاه و هم به صلاحیت دادستان ایراد دارم». پس از آن، از جای خود بلند شد و موقعی که از انتخابات دوره پانزدهم سخن گفت، رئیس دادگاه تذکر داد «خارج از موضوع صحبت نکنید، راجع به صلاحیت حرف بزنید».دکتر مصدق گفت:« اینها همش مربوط به صلاحیت است». مجددا، رئیس دادگاه گفت:«اینها را موقع دفاع بفرمائید». دکتر مصدق گفت:« آقا، اینها همه مربوط به صلاحیت است». دکتر مصدق گفت:«اینها همه مربوط به صلاحیت است ، اینها مقدمه است، با اینحال، اگر نمی خواهید، حرفم را نمی زنم».
اعتراض دادستان
در این موقع، دادستان اجازه صحبت خواست و رئیس به او اجازه داد ولی دکتر مصدق گفت:«آقا، بگذارید حرفم را بزنم، من صحبتم نا تمام ماند، بگذارید صحبتم تمام شود، بعد…». در این موقع دادستان بپا خاست و پس از ذکر مقدمه گفت:«خبرنگاران و عکاسان رعایت وضع دادگاه را نمی کنند و تصور می کنند اینجا صحنه تئاتر و نمایش است. صدای دوربین ها، و نور دستگاه های آنها، مرا از انجام وظیفه خطیری که دارم، باز میدارد، از ریاست محترم تقاضا می کنم تذکر لازم را به آنان بدهند… بعلاوه متهم ردیف یک، دکتر محمد مصدق هم در مقام اجرای امر ریاست دادگاه نیست و بر اجرای مواد قانونی راه انحراف در پیش گرفته…».
شما لیسانسیه هستید؟
رئیس دادگاه رو به دکتر مصدق کرد و گفت:«همانطور که تذکر دادند، ایرادهای خود را راجع به صلاحیت دادگاه مرحله به مرحله بگوئید. مصدق مجددا بپا خواست و گفت:«جناب سرلشکر، متهمی که شما می خواهید به زندانش بیاندازید یا اعدامش کنید، باید دفاع اش را بکند، اینکه می گویند به موقعش این مطالب را بگویم، موقعش الان است. من هم به صلاحیت دادگاه و هم به صلاحیت دادستان اعتراض دارم». رئیس دادگاه گفت:«بسیار خوب، بگوئید». دکتر مصدق رو به جانب سرتیپ آزموده کرد و گفت:«آقا شما لیسانسیه هستید؟». دادستان جواب داد:«شما حق ندارید از من سئوال کنید». دکتر مصدق گفت:«بسیار خوب، ایشان لیسانسیه نیستند، ولی من پنجاه سال است که در این کار تجربه دارم، چطور ممکن است من در این دادگاه با شکوه، در این دادگاه که در تالار آئینه تشکیل شده، مطلبی بر خلاف بگویم».
اینها مقدمه است
رئیس گفت:«خیلی خوب، اگر طبق قانون باشد، من حرفی ندارم». دکتر مصدق گفت:«آقا جان، عین قانون را که من نمی توانم در اینجا بگویم، من اول باید مقدماتی بگویم، بعد به موضوع برسیم. حضرتعالی افسر هستید، تا شما مقدماتی را برای جنگ تهیه نکنید، مگر می توانید به جنگ بروید- شما اول باید مقدمات کار را تهیه کنید، باید اسلحه بردارید، باید غذا بردارید، باید قوا تهیه کنید و بعد به جنگ بروید».
مرا اعدام کنید
چون مجددا رئیس دادگاه با بیان اینگونه توضیحات، مخالفت کرد، دکتر مصدق گفت:«آقای تیمسار سرلشکر، من که فردا میخواهم اعدام شوم، من که یک فرد زندانی هستم، باید حرفم را بزنم. اگر شما نمی خواهید دفاع ام را بکنم، بسیار خوب، می روم، من میروم و شما هم حکم اعدام مرا صادر کنید». بلاخره پس از مذاکراتی که در این باب شد، بار دیگر دکتر مصدق اظهار داشت:«آقا شما می خواهید یک دکتر مصدق که نخست وزیر این مملکت است اعدام کنید، آنوقت نمی گذارید حرفم را بزنم…». سرلشکر مقبلی، رئیس دادگاه با قیافه برافروخته گفت:«افسرانی که اینجا نشسته اند، میرغضب نیستند…». بلاخره قرار شد دکتر مصدق مطالب خود را راجع به عدم صلاحیت دادگاه و دادستان بیان کند و ناطق مدتی در اطراف این موضوع گفت و پس از آن، با حال گریه اظهار داشت:«این آقا دادستان، یک عهده از رجال مملکت را زندانی کرده است. بخدای لایزال ، اینها در این سرما تلف می شوند. آنها ناخوشند، آنها نمی توانند این سختی ها را تمحل کنند…».