back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری: قتل میرزادۀ عشقی توسّط عوامل رضا خان (۲)

جمال صفری: قتل میرزادۀ عشقی توسّط عوامل رضا خان (۲)

ادامه از شماره ۱

 

 روز گار  سیاه تر  می شد!‏

 

مردم تهران بعد از قتل این جوان، بر آشفتند. درمسجد جامع روزها جماعتی گرد آمده ، برعلیۀ  کسانی  ‏که زور و مردم کشی را ترویج  می کردند و یا خود محرّک آن بودند –  بر خلاف  اکثریت مجلس که ‏دربرابرچنین جنایتی خاموشی  گزیده ، حتّی  از صحبت  کردن اقلّیت هم ممانعت  بعمل آورده  بودند – ‏بد می گفتند ومتینگ می دادند !‏

دولت بکلّی و جاهت و آبروی  خود را باخت ، و رئیس دولت درشهر تهران صدی نود و پنج  بدنام شد ‏و سرزبانها افتاد. علنی به او بد گفته می شد، ونه خود او، نه اطرافیان اونیزدر صدد اصلاح این حالت ‏نبودند. درواقع  دیرهم  شده بود.‏

ارتباطی که ما بزحمت بین دومرد سیاسی راه انداختیم و ملاقاتی  که میان رئیس دولت و رئیس اقلّیت  ‏که امروز پیشوای واقعی ایران نامیده می شد، یعنی مدرّس ،  صورت گرفت ، در نتیجۀ  دست و پنجۀ  ‏پنهانی بی نتیجه ماندمن در ضمن نطق خود گفتم که : « هرقدرزحمت می کشیم که سردارسپه  را  ‏به وسیلۀ علاقه به مردم نزدیک  کنیم ، یک دست پنهانی  با تبر آن علاقه را قطع  می سازد!»‏

حقیقت امرهمین  بود! میل نداشتند که سردارسپه مردی وجیه ومحبوب باشد. اصرارمی کردند  که ‏حرکاتی ازطرف شهربانی صورت بگیرد که درمقابل ، ما را به فریاد وشکایت وادارد و رئیس دولت  ‏را از ما  و ما را  ازاو دورسازد!‏

شهربانی یکی ازعمّال قوی و مؤثّر این دوری  وفاصلۀ  بین سردار و مردم  بود  این همان فاصله  و ‏برزخی بود که میان شاه آینده ودولت اومردم ایران روزبروز فراختروعمیقترمی گردید!‏

بنابراین، روز بروز اوضاع  بدترمی شدبجای اینکه رئیس دولت طبق قاعده بردباری وحوصله  و ‏متانت بخرج بدهد ، غروروکبرو مالیاخولیا و تعصّب و جنون او ساعت به ساعت نمود ارترمی گشت. ‏شاید افراد وزرا چندان گناه نداشتند، وگناه را دیگران که دراطراف یا درمجلس مترصّد استفاده های ‏بزرگتری بودند مرتکب می شدند خدا می داند چه نصایحی و چه دستورالعملهایی در نهان به رئیس ‏دولت داده می شد که هرلحظه این حال سبعیّت وخشونت را شدّت می داد!‏

‏  ما حالا دیگرروز نامه نداریم مدیران جراید قانون ، سیاست ، نسیم صبا، شهاب ، آسیای وسطی و غیره ‏درمجلس متحصّن شده اند ، ولی یک کلمه ازطرف رئیس مجلس وآاقایان اکثریت ازآنها سئوال  نمی ‏شود که چکار دارند ، و چرا اینجا  آمده اند؟

سکوت دربرابرخشونت و خلاف قانون ، که بعد ها تا هیجده سال روز بروزقوّت می گرفت ، از آن ‏سال آغاز شده بود!‏

ترورمردم کشی وعدم تعقیب ازطرف مجلس وعدلیه و غیره و جوابی که رئیس دولت داده و گفته بود : ‏‏« قتل یک نفرچه اهمّیت دارد ؟!»  خوف و خموشی وسکوت مرگباری دراکثریت و رئیس مجلس  ‏رجال کشور بوجود آورد!‏

اقلّیت غالباً درحال تعرّض وتحیّر وقت می گذارانید ، امّا درشهرعدم رضایت وجوش و تظاهربرضدّ  ‏دولت روز افزون بود.‏

دولت بجای اینکه تا همین جا قناعت کند و بهر وسیله که می داند مدیران جراید  را اقناع  کرده ، به ‏آنها اطمینان بدهد و مردم را بطرزی ساکت کند ، بنای لجاج  را گذاشت و نقشه ای کشید که وضع شهر ‏را طوردیگر جلوه بدهد ومردم  تهران را که ضدّ ترور و ضدّ اقتدار مطلق شهربانی وحرکات بیرویّۀ  ‏دولت بودند، ضدّ اروپایی و فاناتیک معرّفی نماید ، و وجهۀ خارجی اقلّیت و دیگر مخالفان خود را نزد  ‏اروپائیان وامریکائیان ضایع وخراب  سازد و تا بتواند با عصای آهنی مغزعامّه را بکوبد و شهر تهران  ‏را یکباره خفه سازد!( 3 ) 

 

 ‏ به روایت حسین مکّی در تاریخ بیست سالۀ ایران در مورد  قتل میرزادۀ عشقی: « فلاماریون » سه کتاب دارد به نام « قبل از مرگ » و « در اطراف مرگ » و « بعداز مرگ » در ‏این کتابها گواهی های کتبی بسیاری از معاصرین و معتمدین عصر خود را منتشر ساخته است.‏

این نامه ها که به « فلا ماریون » نوشته شده اند اکثر عبارت از داستان های خوابهای عجیب یا ‏مکاشفات اشخاص ورویاهایی که غالبا با واقع تطبیق کرده است.‏

مابین آقای « رحیم زادۀ صفوی » و « ملک الشعراء » و « میرزادۀ عشقی » که هر سه از کارکنان ‏اقلّیت بودند ترتیبی بر قرار شده بود که هفته ای دو روز در منزل « رحیم زادۀ صفوی » گرد آمده از ‏ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیۀ مطالب برای روزنامۀ قرن بیستم که متعلّق به میرزادۀ ‏عشقی بود می گذرانیدند.‏

یک روز شنبه از هفته ای که روز سه شنبه ی آن روز می بایست میرزادۀ عشقی به قتل رسد بعداز ‏صرف ناهار رحیم زادۀ صفوی یکی از سه کتاب مزبور را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل می نمود، ‏در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شمارۀ مشهور قرن بیستم گذشته بود ، همان شمارۀ مشهوری ‏که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود تهدیدهای متواتر به میرزادۀ عشقی می ‏رسید وکار به جایی رسیده بود که شاعر نامبرده قیافه ی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسّم می ‏یافت.در آن روز و آن ساعت که اتّفاقاً به قصّه های آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می داد ، ‏غفلتاً از جای پریده خطاب به رحیم زادۀ صفوی نموده گفت : حاشا که شما در این زمینه ها مطالعه می ‏کنید خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیده ام توجّه نمائید ، « خواب دیدم که در قلمستان ‏زرگنده مشغول گردش هستم فراموش نشود که در آن زمان قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح وتفرّج ‏مرکز بود ، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقۀ آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گله ‏گزاری وبالاخره تشدّد وتغییر را گذاشت وطپانپه ای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی ‏نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دستگیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند ‏در بین راه من هر چه فریاد می کردم که آخر مرا کجا می برید شما باید ضارب را دستگیر کنید نه مرا ‏، به حرفم گوش نمی دادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آنجا مرا به اتاقی شبیه زیر زمین کشانیده حبس ‏کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون می تابید. من با حال وحشتی که داشتم ‏چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاک ریزی شد وتدریجا آن روزنه گرفته شد ومن ‏احساس کردم که آنجا قبر من است …»‏

هنگامی که میرزادۀ عشقی این خواب را حکایت می کرد قیافۀ بیم زده و وحشتناکی داشت ورفقای او ‏برای تقویت وتسلیت اوبه مزاح وشوخی می پردازند ولی رحیم زادۀ صفوی حکایت می کند:‏

حال میرزادۀ عشقی وقیافه ولهجۀ او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس ‏می ساخت ، طرف عصر ملک الشعراء زودتر بیرون می رود و میرزادۀ عشقی با رحیم زادۀ صفوی ‏بنای مشورت را گذارده می گوید من یقین دارم که همین روزها مرا خواهند کشت وبرای شماها نیز ‏همین خطرها مسلّماً هست باید چاره ای بیندیشیم شاید من و تو هر طوری شده دو نفری ازیک راه که ‏کمتر مورد توجّه باشد به طور ناشناس به روسیه فرار کنیم ، رحیم زادۀ صفوی هم چون قلباً بیمناک شده ‏بود حاضر می شود از راه فروش واثاثیۀ خانۀ خود هر چه زودترمبلغی فراهم ساخته فرار نمایند وراه ‏سفر به روسیه را از طریق شمیران شهرستانک انتخاب می کنند.‏

رحیم زادۀ صفوی پیشنهاد می نماید روز یکشنبه و دوشنبه خود عشقی هم کمک کند تا اثاثیۀ وی به ‏فروش رسد وعصر غروب دوشنبه به عنوان گردش شمیران بی خبر از رفقا دونفری فرار نمایند. ‏میرزادۀ عشقی از این فداکاری رفیقش که بی دریغ خرج سفر را تهیّه می بیند خوشنود شده ولیکن می ‏گوید سفر باید به روز چهارشنبه بماند زیرا روز دوشنبه به شخص عزیزی وعده داده است که باید در ‏زرگنده او را ملاقات کند .البتّه از گفتن نام زرگنده رحیم زادۀ صفوی متوحّش شده اصرارمی کند که ‏عشقی از این قصد در گذزد ولی چون قضیّه به عوالم روحی وقلبی شاعر  مربوط بوده است اصرار ‏رفیقش بی اثر می ماند ، شب یکشنبه را عشقی در خانۀ رفیقش می ماند وروز یکشنبه می رود با وعدۀ ‏این که شب سه شنبه خواهم آمد وروز آن شب در آوردن سمسار وفروش اثاثیه به تو کمک خواهم کرد ‏لیکن شب سه شنبه بر خلاف وعده ای که عشقی داده بود به منزل رحیم زادۀ صفوی نمی آید وبالأخره ‏روز سه شنبه طرف صبح بعداز مدّتی که رفیقش انتظار او را می کشد وخبری نمی رسد محمّد خان ‏نوکرش را به خانه ی عشقی می فرستد ،خانۀ عشقی در سه راه سپهسالار منزلی کوچک بود متعلّق به ‏مهدیخان نام که هم اکنون آن کوچه را عشقی می خوانند . خانۀ مهدیخان صحن محقرّ امّا نظیف وبا ‏درخت و گلگاری بود وبنابه مناسباتی رحیم زادۀ صفوی آن را برای شاعر اجاره کرده بود و خانۀ ‏صفوی در نظامیه بود . همین که نوکر رحیم زادۀ صفوی به خانۀعشقی می رسد در حدود دو ساعت قبل ‏از ظهر « ابوالقاسم » نام  « پسر ضیاء السلطان »را  با شخص دیگری که همراه اوبوده در کوچه می بیند ‏که به سرعت از آنجا دور می شوند وسر کوچه اتومبیلی بوده که آن دونفر سوار می شوند واز طرفی ‏سر وصدا ی زنهای همسایه را می شنود که فریاد می کنند « خونخوارها جوان ناکام را کشتند » و ‏عجب آن است که در آن کوچه با آن که هیچ گاه گردشگاه پلیس و مأ مورین تأ مینات نبود ه و نیست در ‏ظرف یک لحظه هنوز محمد خان به در خانۀ عشقی نرسیده می بیند چند نفر پلیس و مأمور تأمینات ‏دوان دوان می آیند ومانند اشخاصی که از انجام قضیّه مطّلع باشند به خانۀ عشقی ریخته شاعر مجروح ‏را بیرون کشیده در یک درشکه که سر کوچه آماده بود می نشانند، عشقی که چشمش به محمّد خان می ‏افتد فریاد می کند « محمّد خان به رفقا بگو به داد من برسند… » محمّد خان از این پاسبانها بپرس مرا ‏کجا می برند بابا من نمی خواهم به مریضخانۀ نظمیه بروم ، مرا به مریضخانۀ امریکا ببرید… ‏وهمین طور همین جملات را در خیابانها مخصوصا در خیابان شاه آباد با فریاد تکرار می کرده است ، ‏پلیس ها که گویا دستور مخصوص داشتند بر اثر داد فریاد عشقی راضی می شوند اوّل اورا به ‏کمیساریای دولت ببرند که از آنجا مطابق میل او به مریضخانۀ امریکایی منتقل شود امّا همین که ‏درشکه به  کمیساریا می رسد رئیس کمیساریا به پلیس ها فحّاشی کرده می گوید چرا نظمیه نمی برید . ‏‏» این به قراری که مسموع افتاد هنگامیکه « پسر ضیاء السلطان » و رفیقش می خواسته سوار اتومبیل ‏شده بگریزد پاسبانی به نام « سید عبّاس » که نوبۀ خدمتش نبوده به اتّفاق محمّد خان نام  هرسنی که ‏نوکر « حاج مخبر السلطنه » بوده براثر داد وفریاد زنها « ابوالقاسم پسر ضیاء السلطان » را دنبال کرده ‏دستگیر می نمایند ولی رفیقش فرار می نماید . ابوالقاسم مزبور تا شهربانی هم برده می شود که در ‏مواجهه با عشقی هم حضور داشته ولی بعدااورا مرخص می نمایند که مدّتی از تهران هم خارج می ‏شود.‏

در حدود دو ساعت قبل از ظهر به ملک الشهراء در مجلس خبر می دهند که عشقی اورا در مریضخانۀ ‏شهربانی خواسته است بلافاصله وفوراً به ولیعهد محمّد حسن میرزا کاغذ می نویسد که مشارالیه ‏دستورداده طبیب های سلطنتی برای معالجۀ عشقی بشتابند و یک ساعت بعد از ظهر که به نمایندگان ‏اقلّیت خبر می رسد که عشقی در مریضخانۀ شهربانی بستری شده است ، ملک الشهراء بهار و سید ‏حسن خان زعیم و رحیم زادۀ صفوی به اتّفاق چند نفر دیگر سوار شده به شهربانی که در میدان توپخانه ‏بود می روند. به آنها گفته می شود که باید از خیابان جلیل آباد از در طویلۀ سوار بروید که مریضخانه ‏آنجاست ، طویلۀ سوار حیاط بزرگی داشت ودر سمت دست چپ چهار اتاق کوخ مانند که سقف آنها ‏گنبدی بود مریضخانۀ نظمیه را تشکیل می داد و پیدا بود که آن کوخ ها سابقا جزء طویله بوده وبعد آن ‏را از اصطبل جدا ساخته سفید کاری کرده تحویل مریضخانه داده بودند . اتاق اوّلی یک در به حیاط ‏طویله داشت ویکی دو پنجرۀ آن به خیابان جلیل آباد باز می شد.سه اتاق دیگر که تو در تو وراهرو آنها ‏عبارت از دری بود که به اتاق اوّلی باز می شد واز اتاق دوّمی در بندی به اتاق سوّمی راه می داد دیگر ‏آن اتاقها هیچ گونه در وپنجره به خارج نداشت وروشنایی هر یک از آنها از یک روزنه می رسید که در ‏وسط گنبدی سقف قرار داده بودند و البتّه این ترتیب برای آن بود که مبادا مریض حبسی فرار ‏نماید.همین که رفقای عشقی وارد اتاق اوّل شدند واز در گاه اتاق دوّمی منظرۀطویله مانند آن ساختمان ‏ها وهر سه اتاق رامشاهده کردند ملک الشعراء به رحیم زادۀ صفوی که در حال گریه وزاری بود می ‏گوید:‏

صفوی ، خواب عشقی ، صفوی که در حال تأثّر بود متوجّه مطلب نمی شود مجدّداً ملک الشعراء بازوی ‏وی را فشار داده می گوید :‏

 

صفوی ، خواب عشقی وزیر زمین وروزنه را تماشا کن ، آن وقت صفوی خواب عشقی را به یاد آورده

وقتی نگاه می کند در اتاق چهارمی یک تختخواب می بیند که میرزادۀ عشقی روی آن به خواب ابدی ‏رفته ونور آفتاب از روزنه ی سقف به سینه ی او افتاده وشاید در آن لحظه که عشقی برای آخرین دم ‏چشم بر هم می نهاده نور آن روزنه به صورت او می تابیده واین نکته که میرزادۀ عشقی هنگامی که ‏چشم بر هم می گذارده است مژ گان او تدریجا روی هم می افتاده مانند همان حالتی بوده که شاعر در ‏خواب دیده بود حیرت وشگفتی برای رفقا می گردد به طوری که مدّتی ما ت و مبهوت گریه وزاری را ‏فراموش کرده ، به تماشای آن منظره وتطبیق آن با  راست بینی و خواب شگفت انگیز عشقی مشغول ‏می شوند و این خواب را رحیم زادۀ صفوی در روزنامۀ « شهاب » همان هفته و ملک الشعراء در ‏روزنامۀ « قانون هفتگی » طیّ مرثیه نامه ای که برای عشقی نوشته اند حکایت کرده اند.(4) 

مطرح کردن  قتل میرزادۀ عشقی در مجلس شورای ملّی  توسط ملک الشعراء  نماینده اقلّیت  ‏

 

 ‏‏‏‏ دراطراف واقعۀ قتل میرزادۀ عشقی «مذاکراتی درمجلس می شود و چون طرفداران سردار سپه  نمی خواستند قضیّۀ قتل عشقی درمجلس مطرح و از طرف اقلّیت حملاتی به اکثریت و بالاخره به سردارسپه  بشود، این است که در اطراف این که  آیا  باید  ناطق اقلّیت درمجلس موضوع را مطرح  کند یا نه مذاکراتی  شد که عیناً  از روی صورت مشروح مذاکرات مجلس در زیر نقل میشود.

مجلس دستورخود را تمام کرده بود و پس از پایان آن رئیس مجلس  اظهار داشت : آقای  ملک الشعراء   به بنده مرقوم فرموده بودند که قبل از ختم جلسه  عرایضی دارند.

سید یعقوب – اگر بنا به اجازه  است بنده هم اجازه می خواهم.

رئیسراجع به اظهارات آقای  ملک الشعراء مجلس رأی  می دهد یا نه؟

ملک الشعراءیک قضایائی اخیراً در شهر واقع شده است که بنده  گمان نمی کنم مجلس مقدّس و آقایان نمایندگان بتوانند ساکت باشند، مقصودم یک تذکّری است که به آقایان عرض  کنم  که اگراجازه  می فرمایند عرض  کنم اگر  اجازه  نمی فرمایند عرض نمی کنم، غرض تذکّری بود که  به آقایان داده شد.

رئیس – آقای فتح میرزا مخالفید در اظهار  ایشان.

هرمزی–  بلی  بنده عقیده ام  اینست که این تذکّری  را که آقای  ملک الشعراء می خواهند  بفرمایند خوبست در یک  جلسۀ خصوصی بفرمایند.

رئیس –  آقای شریعت زاده ( اجازه)

 شریعت زاده – بنده مخالفتی ندارم.

رئیس –  رأی  می گیریم.

حاج میرزا عبدالوهّاب  نمی شود رأی گرفت.

ملک الشعراءمحتاج به رأی نیست.

رئیس –  چون جزو دستور نبود اگر قبول  می کردم ممکن بود مورد  اخطار واقع شوم حالا رأی می گیریم.

حایری زاده –  محتاج به رأی  نیست. اجازه می فرمائید بنده یک  مادّه را عرض  کنم.

رئیس – بفرمائید.

حائری زادهدر دورۀ چهارم در ابتدای  جلسه و ختم  جلسه  آقایان نمایندگان اگر  مطالبی  داشتند  که لازم بود به عرض مجلس برسانند بدون این که رأی بدهند از مقام  ریاست  اجازه می گرفتند و مطالب خود را اظهارمی نمودند و یک مادّه هم  درنظامنامۀ  داخلی  نیست که مفهوم جمله اوّل  این مادّه  محتاج به اجازه  و رأی  مجلسی  نیست و آن مادّۀ 156 است که  برای  آقایان می خوانیم:

مادّۀ 156  خوانده  شد و در اطراف آن  توضیحاتی داده شد. خلاصه  از طرف  اکثریت  و اقلّیت  بحث  زیاد شد و مدرّس  با تعرّض  خارج  شد.

 پس از خروج مدرّس ، ملک الشعرا هم با حالت تعرّض  در حال خروج  اظهار داشت:

 روزنامه  را توقیف می کنند و اجازۀ نطق نمی دهند.

 پیشنهاد ختم جلسه شد.( صدای  هیاهو و همهمه ) و چون عدّۀ کافی برای رأی گرفتن نبود جلسه تعطلیل گردید.(5 )  

 

 ‏ ملک الشعراء در بارۀ  چگونه  به قتل رسیدن عشقی  در مجلس شورا ی ملّی  نطق خود را اینگونه شروع می کند:   بنده هیچ  تصّور  نمی کردم بر طبق سابقه ای  که گفته شد اجازه  خواستن قبل از  دستور  ‏یا بعد از دستور  ‏محتاج برای مجلس باشد والّا البتّه بنده چنین تقاضائی  را از مقام  ریاست  نمی کردم  ‏و مایل  هم نبودم  که قضیّه  به این ‏شکل  خاتمه  پیدا کند  که تشبیه بشود به اینکه  اکثریتی اقلّیتی  را ‏درتحت  مضیقه گذاشته  است البتّه  این ترتیب  برای ‏احترامات  مجلس  شایسته  نیست  من هم مایل  ‏نبودم  اینطور پیش بیاید  ولی اتّفاقاً  اینطور شد  خیلی  هم از این قضیّه  ‏متأسفم.‏

بهرحال تقصیربا بنده  نبوده است بنده نظربه سابقه وجریان ادوار مختلفۀ مجلس اجازه خواستم واتّفاقاً  ‏اجازه ای که من ‏خواستم  ومذاکراتی که می خواستم بکنم  یک موضوع شدیدی که منتج به حمله بر ‏اکثریت بشود نبود و خیلی مایل بودم ‏که آقایان حدس میزدند یا تحققیقات می کردند ومقصود بنده  را قبلاً ‏استطلاع می کردند وبه بنده اجازه می دادند که حرفم را ‏بزنم آن وقت می دیدند که هجوم به اکثریت نیست ‏یا اینکه سابقۀ اقّلیتهای مجلس این بوده است که درصدد وسائلی بگردند ‏برای اینکه یک هجوم و حمله ‏باکثریت بنمایند ولی ما رفقای ما نظربه مأنوسیت تأسّی  که بحفظ  وضعیات ومراعات امور ‏مملکتی ‏همیشه داشته باشیم دراین مسئله خود داری کرده ایم با اینکه همه وقت شاید بهانه های شدید و تندهم در ‏دست ‏ما بوده است وشاید مردم هم همیشه بما اعتراض کرده اند که چرا وضعیات را درمجلس کمتر و ‏ملایمتراظهارمی کنید.‏

بالنتیجه قصد من ازمذاکره درجلسۀ گذشته تذکّراتی بود نسبت به آقایان اکثریت وخیلی متأسّف هستم ‏ازاینکه عرض کنم تا ‏اندازه ای موقع تذکّرات بنده فوت شد.‏

بنده می خواستم مختصری ازوضعیات جاریۀ شهرطهران وضربتی که به امنیت وآسایش افراد این ‏شهروارد شده است ‏اشاره کنم ودرضمن اظهارکنم که این ضربت به یک فرد مفید مملکت وبیک ‏عنصرمفید ونافعی وارد شده است وصرف ‏نظرازمقامات فضلی وادبی فقید مرحوم این ضربت  بدماغی ‏وارد شده است که آن دماغ باقلّیت مجلس همراه بوده است ‏وآن دماغ حمایت می کرده است ‏ازافکارعمومی و فکرآن شخص مقتول درجریان سیاسی داخل بوده است که آن سیاست  ‏بر ضدّ  دولت  ‏وقت  بوده  است و ا ز  این  نقطه  نظر  بیشتر بنده حق  داشتم  اظهار  تأسّف  کنم  زیرا  علی المرسوم  ‏و ‏علی  المعمول  اینطور  حمله ها  هتّاکی  ها و ترورها غالباً  در دنیا  رنگ سیاسی  بخود گرفته  این ‏قضیّه  هم قطعاً  و ‏اصولاً  رنگ  سیاسی پیدا کرده است  و بنده  خواستم  با آقایان  نمایندگان  محترم  ‏تذکّر  بدهم  که اوّلاً  برای پاس  و حفظ  ‏اصول امنیت   عمومی .‏

ثانیاً  برای حفظ  و احترام  سیاست  اقلّیت  و سیاست  انتقاد  و برای آزادی  عقیده  که تمام  آقایان  پابند  ‏آن هستند و ‏برای جفظ  احترام  عقاید  ملّت ایران  که گفته نشود ملّت ایران عقیده را می کشند و پایمال  ‏می کنند  و بالأخره  برای ‏رفع  نگرانی  های سیاسی که عرض  کردم  قطعاً  شامل  این قتل  می شود ‏حق این بود که مجلس شورای ملّی ایران ‏واکثریت محترم که مسئول وضعیّات هستند بیشترعلاقمند به ‏این قضیّه باشند.‏

نکته ای که می خواستم عرض کنم این بود که درشهرطهران یک قضیّه واقع شد مردم طهران عموماً ازاین ‏قضیّه متأثّر ‏شدند.‏

گریه کردند. اظهارتألّم نمودند چندین هزارنفرجمع شدند و جنازۀ یک  مقتول سیاسی را ازوسط شهر  ‏عبوردادند ‏ودرمساجد فاتحه گذاشتند ولی با اینحال با اینکه مسئله مربوط به امنیّت عمومی ومربوط به ‏قضایای سیاسی بود مجلس ‏شورای ملّی   ایران  با خو نسردی  امرار  وقت  می کرد و  در  مسئل  ‏خیلی  عالی  بحث  می کرد.‏

بنده  خواستم  مجلس را متذکّرکنم که دراین قضیّه نباید خو  نسرد باشد  زیرا ما  اقلّیت  هستیم  و در ‏محیط  سیاست  ‏فعلی درتحت مضیقه و فشار می باشیمروزنامه های ما آزاد نیستنددر مطابع  جرائد  ‏ما را  شب ها سانسور  می کنند. ‏اگر  یک مقاله  آزادتری  نوشته شود روزنامه را توقیف می کنند. ‏مدیران  جرائد  اقلّیت  بواسطۀ  حذر از  سوء قصدها  ‏در مجلس  متحصّن  شده اند و  بالأخره  مادر  ‏یک حال  مضیقه و فشارهستیم  ولی اکثریت مجلس  اکثریتی  که مسئول  ‏وضعیات  است نباید  ‏بسکوت و خمودگی  بگذارند این حقّ  اکثریت  بوده و هست  که در این  قبیل  مسائل  پیشقدم  بشود  ‏‏متأسّفانه  نشد و  بخو نسردی  بر گذار شد یا غفلت  شد.‏

در جلسۀ  گذشته هم به بنده اجازه  داده  نشد  و یک مسائل  دیگری هم ضمناً فوت شد زیرا  بنابر ‏اطّلاعاتی  که بنده  ‏داشتم  خواستم  مجلس  محترم  را متذکّر  کنم  که در ان  جریان  قضایای  بعد از  ‏قتل  که اتّفافاً  بنده را  آن  فقید مرحوم ‏با تلفن  خواست  و رفتم  در در بالین او  و با حضور امنای  ‏نظمیه اظهاراتی کرد خواستم به اقایان عرض کنم درنتیجۀ ‏اظهارات او ودرنتیجۀ مواجهاتی  که آن  ‏مقتول با اشخاص دستگیرشده ودرحضورمدّعی العموم کرد یک اطّلاعاتی بدست ‏آمد که نتیجه اش  این ‏بود. دونفررفته اند واین آدم را مقتول کرده اند یکی دستگیرشده و دیگری فرارکرده است.‏

‏  حتّی  بگوش  بنده خورد  که آنکس هم  که  فرار  کرده  است  یک اسمی  داشته  است که  اسم  او در ‏نظمیه  هم بوده ‏است  او  فرار کرده است  و در موقعی  که ان  فقید  محتضر  با حواس  جمع  حکایت  ‏می کرد  وضع  کشته شدن  ‏خودش  را یکی  از اعضاء تأمینات  که بنظرم  شخص  با هوشی  آمد   به ‏بنده  اطمینان ( در موقعی  که مریضخانه  در ‏بالین محتضر  بودیم ) داد که چون  یکی ا ز آنها  دستگیر  ‏شده  است  به شما  اطمینان  می دهم  آن یکی  را هم  امروز  یا ‏فردا دستگیر  خواهیم کرد ولی متأسّفانه ‏بنده درجلسۀ گذشته  شنیدم که  نظمیه از آن  یک نفر  فراری  تعقیب  نکرده است  ‏محمّد خان   نامی  که ‏رفته است درحضورتمام اهل محل قاتل را گرفته و به آژان تحویل داده است او را هم گرفته اند و در ‏‏نظمیه در حبس تاریک است وبه بنده گفته شد  حتّی  در یک قسمت هم  حضور داشتم  که پس  از ‏مواجهۀ آن شخص  ‏توقیف  شده  با مرحوم عشقی  و تقار یری  که عشقی  کرده و امارات  ترور و سوء  ‏قصد  را  ثابت کرد مدّعی  العموم ‏عدلیه  و یک نفر از  مستنطقین  عدلیه  خواستند بموجب  قوانین  ‏جاریه شخص  مقصّر  را ببرند  و در تحت  مراقبت  ‏نگاهدارند  و نگذارند  کسی  با او ملاقات  کند و ‏امر را به جریان  طبیعی  بیندازند  بدبختانه  امناء  نظمیه  آن شخص   را ‏بدست  مدّعی  العموم  ندادند ‏و استنکاف  کردند  که آنها  در مقابل  تقاضای  حقّۀ   خود بوظیفۀ  خودشان  عمل  کنند.  ‏

این  را هم  می خواستم  در جلسۀ  گذشته بعرض  آقایان  برسانم  ولی  متأسّفانه  دیر  شد.‏

چرا خواستم  متذکّر  شوم و چرا  دیر  شد و چرا  متأسّفم  از اینکه  دیر شده است ؟  تأسّف  بنده  برای ‏این  است که آن ‏شخص  دوّم  که فرار  نموده و وعده  کرده اند  او را   بگیرند  و منضم کنند بیک نفر  ‏دیگر  به قراری  که شنیده ام  ‏شاید از سرحد هم ر د شده  باشد چون  سه چهار روز  است که می گذرد  ‏بعلاوه  در جلسۀ گذشته می خواستم  آقایان  ‏را  متذکّر  کنم  که بدبختانه  در نظمیه  یک سوابقی  در ‏ساختن دوسیه  ها ایجاد  شده است و همیشه  در دوسیه ها  یک ‏نگرانی  و سوءظن هائی  جریان  داشته ‏است.خواستم  به مجلس  و آقایان  و کلا عرض کنم که مراقبت  بفرمایند و  ‏اجازه  ندهند  که در این  ‏مورد  هم نظیر  قضایای  گذشته  تکرار شود./‏

بالاخره  عرایض  من این  بود مذاکراتی  که می خواستم  عرض کنم  مسائلی  بود که  تمام  افراد  ‏مجلس  شورای ملّی  ‏بدون  تفاوت اقلّیت و اکثریت  مسئول ذمّه  دار  تعقیب  و اجراء  و مراقبت  در آن ‏کار  هستند  و بنده وظیفه دار بودم  که ‏بیایم  در اینجا  نه از  برای  اینکه  یک نفر  دوست و هم عقیدۀ  ‏مرا کشته اند گریبان  نمایندگان  اکثریت   را بگیرم  . ‏خیر بنده  حاضر  برای  این کار  نبودم  بنده  در ‏مجلس  دورۀ سوّم  که خیلی  جوان  هم بودم  و حق هم  داشتم  حرارت ‏بروز بدهم  آقایانی  که در ان ‏مجلس تشریف  داشتند  شاهدند در شدید ترین  روزها  که روز  استیضاح بود و بر حسب  ‏امر  رفقای ‏خودم آمدم پشت تریبون طوری نطق کردم که شاید اسباب تشکّراکثریت وقت هم شد من عادتم  این نیست ‏‏وحالتم این نیست که بیایم  چیزهای جزئی را مسائلی کوچک را پشت تریبون کش بدهم  و یک  حربه ای ‏بسازم  و بفرق  ‏رفقای  پارلمانی  خودم  بزنم  چندیست که من از رزو نامه  نوشتن  صرفنظرکرده ام  ‏چند سال  است در صف اکثریت ‏وزیربارسنگین دولت های وقت هستم برای اینکه  به مملکت  خودم  از ‏طریق  مثبت  خدمت  کنم  من حملات  منفیانه و ‏هتّاکانه  را  بعقیدۀ خودم  برای سیاست  مملکت  مباح  ‏و جائز نمی دانم  مقصود  من از مذاکراتی  که  می خواستم  ‏بگویم  این قضایا  بود می خواستم  عرض  ‏کنم.‏

آیا مجلس  شورایملّی  ایران  علاقمند  هست  که مملکت  این باشد  یانیست؟ آیا  اگر  یکی  از وکلای  ‏اقلّیت  را شب  و ‏روز  تهدید  بقتل  نمایند  مجلس شورای ملّی  نباید  در این باره علاقه مندی  خودش  را ‏ابراز بدارد. ‏

‏ ‏

یک صف  روزنامه نویس  و مدیران  مطبوعات  یک اشخاصی  که با سرمایۀ  خودشان  و با قوای  ‏دماغی  شان  برای ‏مملکت  زحمت  می کشند اینها  امنیت  نداشته باشند و بیایند  و در کعبۀ  آمال  ملّت  ‏متضمّن  شوند مجلس شورای ملّی ‏باید بپرسد چرا  آمده اید  یا نباید  بپرسد؟ قصد من اینها ومقصود من  ‏این  مذاکرات  بود ولی  خیلی  متأسّفم  که یک  ‏قسمت  از قضایا فوت  شد و وضعیاتی پیش آمده  است ‏که  اگر  امروز  هم  اجازه  نمی دادند  حاضر  بودم این مذاکرات  ‏را بکنم  بعلاوه  اگر  استنکافی  از ‏گفتن  قضایا  می کنم  آقایان باید  بدانند  که برای حفظ  شخصی  خودم  نیست.‏

زیرا  که چهل  سال از عمرم  گذشته است  و بیست سال  از عمر  خود را  در سیاست  و انقلاب  ‏گذارانده ام و چندان ‏آرزوئی  از دنیا  ندارم  و بهترین آرزوهای من  این  است  که مراهم پیش عشقی  ‏بفرستندخیال  نکنید  که من  از ‏مرگ  می می ترسم ، من بیست سال است  که در دهانۀ مرگ زندگی می کنم،  من  در برابر قشون  جرّا رو شرار( آقایان ‏رفقای  من و کسانی  که بوده اند  دیده انداز  مرگ ‏پروا  نکردم  قیام می کردم و عقاید ملّی  را گفتم  ‏من  ازمرگ  نمی ترسم ، مرا تهدید کردند  حتّی اشخاص  رسمی  ‏چندین  دفعه مرا به قتل  تهدید ‏کردند.‏

من اهمّیت  به این  قضایا نمی دهم  فقط  قصد من این است  که آن  پنجۀ  سرخی  که گرییان عشقی  را ‏گرفت و او را  ‏بدامان قبرانداخت،  آن پنجۀ سرخ  در یک مملکت قانونی قابل  دیدن نیست ، قابل  ‏تحمّل نیست.‏

باید مجلس شورای ملّی آن پنجۀ سرخ را قطع کند. این را با  قوّت  قلب می گویم آن شخص هرکه ‏باشد و آن پنجه ‏از آستین هرکه بیرون  بیاید به شما می گویم  اگر مجلس  آن دست خائن وخونین را ‏قطع نکند مردم قطع خواهند ‏کرد. این دست  قابل  تحمّل  نیست. دست خیانت کارباید قطع شود. ‏این است عرض  بنده.‏ (6 ) 

 

تشییع جنازۀ عشقی :‏

 

همان روز که عشقی ترور شده بود ، ساعت سه بعداز ظهر عدّه ای از نمایندگان اقلیت ومدیران جراید اقلّیت در ‏‏مریضخانۀ نظمیه برسرنعش حاضر شدند ، جمعیت هم کم کم در حال تجمّع بود . « عبّاس خلیلی ، مدیر روزنامۀ اقدام ‏‏» ‏نطق غرّائی کرد ، تمام حاضرین گریستند ، پس از نطق خلیلی ، نعش را در درشکه ای گذارده به طرف منزل ‏عشقی ‏حرکت کردند ، عدّۀ زیادی درشکه واتومبیل از عقب نعش به حرکت در آمدند ، « فرّخی یزدی ، مدیر روزنامۀ ‏طوفان » ‏نیز از مشایعت کنندگان بود ، همین که درشکۀ فرخی یزدی به سر چهارراه « مخبرالدوله » رسید به رفیق ‏خود می گوید ‏مادّه تاریخ خوبی پیدا کردم وآن « عشقی قرن بیستم » است . هنوز به چهار راه سید علی نرسیده ‏بودند که فرخی قطعه ‏معروف  مادّۀ تاریخ عشقی را به این شکل ساخت:‏

 

دیو مهیب خود سری چون ز غضب گرفت دم            امنیت از محیط ما رخت به بست وگشت گم

 

حربۀ وحشت و ترور گشت چو میرزاده را                سال شهادتش بخوان :عشقی قرن بیستم

 

نعش عشقی را به خانه اش آوردند ودر آنجا شسته وکفن کردند ، شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاردند که ‏روز ‏بعد تشییع نمایند.‏

 

شب در مسجد سپهسالار جمعیّت زیادی ماند ، زیرا فهمیده بودند که شهربانی می خواهد شبانه نعش را برده محرمانه ‏‏دفن نماید ونگذارد سر وصدا در اطراف آن بلند شود.‏

 

ولی درباریان واقلّیت می خواستند که از تشییع جنازۀ عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت ‏‏مخالف هستند.‏

 

مدرّس ودستۀ اقلّیت همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس می خواهد از جنازۀ یک سید غریب ‏ومظلوم ‏تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیّت بی مانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد ، ‏جنازه را حرکت ‏داده تشییع فوق العاده پر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد . پیراهن خونین ‏عشقی را نیز روی ‏عماری گذارده بودند . از تمام محلّات شهر دسته جمعیت به مشایعت کنندگان می پیوست ، می ‏گویند در حدود سی هزار ‏نفر در تشییع جنازه شرکت کرده بودند و با همان هئیت جنازه را به « ابن بابویه » برده در‏شمال غربی آن مدفون ساختند. (6 ) 

«روز نامه های آن روز  در چندین  شماره مقالات  خود را  به جزئیات این حادثۀ خونین تخصیص دادند و شعرا اشعار زیادی  در مرگ آن شاعر  ناکام ساختند و از جمله  ملک الشعرای بهار  در تعزیت او گفت:

 

جــوانـی دلیــــر و گشـــــاده ‌زبان 

سخن‌گوی و دانشور و مهربان

نجسته هنـوز از جهـان کام خویش 

ندیده به واقع سـرانجـام خویش

نکرده  دهانی  خوش  از زندگی  

نگردیده  جمع  از پراکندگی

چـــو بلبل نوایــش همـــه دردناک

 گـریبان بختش چو گل چاک‌ چاک

هنوزش نپیوسته پردر میان

نبسته به شاخی  هنوز آشیان

بـه شـب خفتـــه بـر شاخـــۀ آرزو 

سحـرگاه با عشق در گفت ‌و‌گو

که از شست کیوان یکی تیر جست 

جگـرگاه مرغ سخن ‌گوی بست»(7 )  

 

برخی از مقالات و نمایش‌نامه‌ها و اشعار میرزادۀ عشقی ازاینقرارند: «جمهوری‌نامه»، «ادبیات ‏کلاسیک»، ‏‏«نوروزی‌نامه»، «قالب‌های نو»، «نمایش‌نامه‌ها»، «شهریاران ایرانایده‌آل»، یا سه ‏تابلوی عشقی ۱شب مهتاب ‏‏۲روز مرگ مریم ۳سرگذشت پدر مریم، و …‏

 

 ‏ توضیحات و مآخذ:‏

 

 ‏‏ ‏  1   یحیى آرین پور «از صبا تا نیما»(تاریخ 150 سال ادب فارسی)جلد 2 – ناشر : زوّار – ‏چاپ هفتم، 1372 – ‏صص – 362 – 361   ‏

‏  2   – پیشین –   صص 365 – 362   ‏

3 – محمّد تقی ملک الشعرا بهار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» جلد دوّم  – ‏ناشر: امیر کبیر-‏‏1363 ‏‏‏– صص 114 ‏‏– 105 )‏

‏4 –  حسین مکّی ‏ « تاریخ بیست ساله ایران  »-  جلد سوم  ، نشر ناشر– چاپ سوم – 1363 –  ‏صص 58 – 54 )‏

‏5 –   به نقل  از صورت  مذاکرت مشروح مجلس مورخۀ 15 تیر ماه 1304 – برابر سوم ذیحجه  ‏‏1342  جلسه 32  

6 –   به نقل مشروح  مذاکرات  دورۀ پنجم  مجلس شورای ملّی  مورخه 17 سرطان 1303  – ‏جلسۀ 35 ‏

‏7 –  آریان پور‏«از صبا تا نیما»(تاریخ 150 سال ادب فارسی)جلد 2   ‏- ص 365 

‏‏« پس از قتل میرزاده عشقی مدیران جرایدی که در مبارزات مطبوعاتی همسنگراوبودند. به طور  دسته جمعی درمجلس شورای ملّی  متحصّن شدند و نامه ای نیز دراین باره به ریاست مجلس شورای  ملّی نوشتند. نام مدیران روزنامه هائی که پس از ترور عشقی  در مجلس  تحصّن  اختیار  کردند چنین است:

1 – رحیم زادۀ صفوی مدیر  روزنامۀ آسیای  وسطی

2 – شاهزاده عباّس میرزا اسکندری مدیر  روزنامه سیاست

3 – قدیری  مدیر  داخلی روزنامه قرن بیستم نویسندۀ روزنامه  سیاست اسلامی

4 – فخرالدین وفا مدیر روزنامه شهاب

5 – حسن کوهی  کرمانی  مدیر روزنامه  نسیم صبا

6 – میر سید اسدالله  رسا مدیر روزنا مه قانون 

7 – هرمز  میرزاده مداخلی  روزنامه سیاست

8 – محمد ملکزاده ، برادر  ملک الشعراء  بهار مدیر  روزنامه  تازه بهار 

9 –  ملک المتحققین  تقوی  مدیر روزنامه هفتگی   گل سرخ 

10 – میرزا عیسی  زنجانی  مدیر روزنامۀ  هفتگی  ناصر المله.

منبع: « کلیات میرزاده عشقی»  بکوشش سید هادی  حائری – انشارات  جاویدان – چاپ سوم  1375 – صص 176 –  ) 175

 

 ‏ متن  نامۀ مدیران جرایدی که در مجلس شورای ملّی متحصّن شدند  به «  حسین مؤتمن الملک ریاست مجلس شورای ملّی»  : 

 

مقام منیع ریاست مجلس شورای ملّی شیدالقدارکانه:

 

نظربوضعیات غیرعادی وسوء قصدی که اخیراً بیکی از نویسندگان و طرفداران حزب اقلّیت بوقوع پیوسته و نظر بانواع تهدیدات دیگری که نسبت بمدیران جراید طرفدار اقلّیت بعمل میآید امضاءکنندگان ذیل ازنقطه نظرعدم امنیت جانی درمجلس شورای ملّی تحصّن اختیار مینمایند و ضمناً خاطر محترم را متذکّر میشوند که تحصّن مزبور فقط برای احتراز از وقوع در معرض سوء قصدهای محتمله نبوده زیرا در آن صورت وسایل دیگری که عبارت ازنگفتن و ننوشتن حقایق باشد دردست بوده،  لیکن این تحصّن ازبرای این است که درعین احتراز از وقوع در معرض خطر حتمی،  بتوانیم قضیۀسوء قصدی برفیق بیگناه خود را تعقیب  کرده و موفّق شویم دولت را با نظارت مجلس ملّی که حقّاً درهر موردی می تواند بر اعمال دولت نظارت و تفتیش داشته باشد وادار به کشف جنایت و بدست آوردن محرّکین اصلی آن بنمائیم و درپناه بارگاه عدالت ملّی در مقام نشر قضایای مربوطه باین جنایت که جزء منظورات ملّیۀ فعلیّه است بدون را دع و مانع رسمی وغیر رسمی چنانکه در موقع نشر شمارۀ روز جمعۀ روزنامۀ «سیاست» از طرف نظمیه معمول شد برآمده و از حقوق عمومی و خصوصی خود که بر طبق قانون مطبوعات در استفاده از آن آزاد میباشیم،  استفاده نمائیم .

منبع: ‏نصرت‌الله سیف پور فاطمی، « آیینه عبرت، » خاطرات دکتر نصرت‌الله سیف پورفاطمی، جلد ‏‏‏اول انتشارات جبهه ملیون ایران – چاپ لندن – 1368 ‏، – 378 – 377 

 

قسمت سوم

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید