back to top
خانهآرشیو گزارش‌ها از سایت قدیمگزارش‌ها و تحلیل‌ها oدر شهریور 58، امریکائی ها به حکومت بازرگان اطلاع می دهند عراق...

در شهریور 58، امریکائی ها به حکومت بازرگان اطلاع می دهند عراق قصد دارد به ایران حمله کند و در شهریور 59، به پشت گرمی امریکا، عراق به ایران حمله می کند؟!:

iz-lgflag

گازیوروسکی: امریکا به حکومت بازرگان اطلاع داد که عراق آماده حمله به ایران می شود:

انقلاب اسلامی: در 22 سپتامبر 2012، مارک گازیوروسکیasiorowski, Mark محقق امریکا در تاریخ، مقاله ای در مجله «میدل‌ایست جورنال» انتشار داده و ترجمۀ آن در مجله «اندیشه پویا» منتشر شده است. مقاله واجد اطلاعات بس مهم بلحاظ استقلال و بسا موجود ایران، در بهار انقلاب ایران بوده اند. بسا اگر اطلاعات از مقامهای تصمیم گیرنده پنهان نمی ماندند، گروگانگیری و به دنبال آن تجاوز عراق به ایران روی نمی دادند. ترجمه نوشته محقق امریکائی انتشار یافته است، کاست و افزوده ها دارد که تحقیق را به یک متن تبلیغاتی بدل کرده اند. نکات عمده مقاله بدون کاست و افزوده عبارتند از:
• در فوریه 1979، انقلاب ایران پیروز شد. ایران در بلبشو و بی ثباتی بود. آیهالله روح الله خمینی، مهندس بازرگان را که استاد دانشگاه و رهبر نهضت آزادی، یک سازمان سیاسی اسلامی نوگرا بود، به نخست وزیری حکومت موقت برگزید و او بیشتر وزیران خود را از میانه روها برگزید. و در کار برقرار کردن نظم و بکار انداختن دستگاه اداری شد که حکومت از پس انجام خدمات برآید. در انقلاب، هم گرایشهای اسلامی رادیکال شرکت داشتند و هم گرایشهای رادیکال چپ. اینان به اسلحه نه چندان سبک، مجهز بودند و برآن بودند که ایدئولوژی خود را بر ایران حاکم کنند. این گرایشهای اسلامی و چپ مرتب حکومت بازرگان را مورد حمله قرار می دادند. یک گروه از افراطی های مسلمان، سپهبد قرنی را کشتند و در فهرستی از کسانی که می باید کشته می شدند، نامهای دکتر ابراهیم یزدی و عباس امیر انتظام را گنجاندند. خمینی بازرگان را محترم می شمرد اما می خواست رﮊیم اسلامی با سرعت برقرار شود. بازرگان و حکومت او نتوانستند برنامه میان روانه خود را اجرا کنند و نیز نتوانستند کشور را از بلبشو برهند و جلو رادیکالیزه شدن را بگیرند.
ایران با تهدید از بیرون نیز روبرو بود. بزرگ ترین تهدید از ناحیه عراق بود. رهبران حزب بعث از این که ایران شیعه عراق را به جنبش بر می انگیزد، عصبانی بودند و نسبت به ایران، دعاوی ارضی نیز داشتند. عراق از سال 1973 بطور وسیع به بنای ارتش خویش پرداخته بود. نیروی زمینی خود را دو برابر کرده بود… بنا بر ارزیابی اطلاعات ملی امریکا در ﮊوئن 1979، ارتشی که عراق می توانست در حمله به ایران بکار برد، بر ارتش ایران، برتری داشت.
• ایران بر این نظر بود که عراق عربها و کردها را به عصیان بر می انگیزد. در شرق ایران، در افغانستان، شورش وسیعی بر ضد رﮊیم کمونیست روی داده بود که سبب مداخله شوروی سابق در ماه دسامبر شد. قشقائی ها و ترکمن ها و بلوچ ها نیز روی به عصیان می آوردند. این رویدادها، ترس از تحریک خارجی را بازهم بیشتر می کرد. سلطنت طلبها و دیگر مخالفان رﮊیم اسلامی نیز، از بیرون، برضد این رﮊیم توطئه می چیدند.
انقلاب احساسات شدید ضد امریکائی را برانگیخته بود و این بخاطر، رابطه نزدیک امریکا با رﮊیم سرنگونه شده رﮊیم سلطنتی. ایرانیان، بطور وسیع، بر این باور بودند که امریکا کوشیده است مانع از پیروزی انقلاب شود و اینک نیز می کوشد رﮊیم انقلابی را سرنگون ساز. این احساسات ضد امریکائی از رهگذر چند حمله، توسط چریکهای چپ، اظهار شدند. یک نوبت سفارت امریکا تصرف شود. در تبریز به کنسولگری امریکا حمله شد. و 20 تن از کارکنان تکسمن (تأسیسات الکترونیک مستقر در شمال ایران برای ردیابی آزمایشهای موشکی روسیه در آسیای میانه) توقیف شدند. این امور، مقامات سفارت و حکومت بازرگان را برآن داشت بحران را حل کنند و از حمله ها در ماه های بعدی توسط رادیکالهای اسلامی و چپ، جلوگیرند.
• در شرائط بلبشو، مقامات امریکائی شروع کردند به برقرار کردن رابطه با ایران. آنها می دانستند که امکانی برای برقرار کردن رﮊیم سلطنت و یا برقرار کردن روابط، همان روابط نزدیک با رﮊیم جدید، وجود ندارد. آنها دریافتند که حکومت بازرگان بهترین امید برای یک ایران میانه رو و روابط سازنده میان دو طرف است. آنها همچنین دانستند که شدت احساسات ضد امریکائی مانع از آن می شود که بازرگان از نزدیک با امریکا کار کند. هر ایرانی این کار را می کرد، خود را به خطر می افکند. این شد که بنابر حمایت از حکومت بازرگان و پرهیز از هرگونه اقدامی شد که ایران را بی ثبات و احساسات ضد امریکائی را شعله ور سازد. بطور سازنده کارکردن برای بهبود روابط دو طرف و به انتظار بهبود شرائط نشستن، روشی شد که می باید در پیش گرفته می شد.
• حکومت امریکا بسرعت حکومت بازرگان را به رسمیت شناخت و پرزیدنت کارتر در علن گفت امریکا در امور ایران مداخله نمی کند. مقامات سفارت امریکا، مرتب با مقامات ایرانی دیدار و با آنها تبادل نظر و مسائل فی مابین را حل و فصل می کردند… آنها امیدوار بودند تأسیسات تکسمن را تکمیل کنند و این تأسیسات که بلحاظ رصد کردن فعالیتهای موشکی و نظامی شوری، از دید قرارداد کنترل اسلحه اتمی، حیاتی بود، به کار ادامه دهند. مقامات سفارت می کوشیدند با مقامهای روحانی ارشد دیدار و گفتگو کنند اما بیشتر آنها خودداری می کردند.
• دیپلماتها و مأموران اطلاعاتی امریکا با گروه های مخالف ایرانی در ایران و خارج از ایران، از جمله گروه های قومی که شروع به عملیات مسلحانه کرده بودند، ارتباط داشتند. در آن دوره، نه آنها را تشویق به مخالفت با رﮊیم جدید و نه آنها را از این کار، منصرف می کردند.سیا یک تیم کوچک از افسران خود را در سفارت امریکا در تهران داشت و بنا بر فرصت، کسانی را برای انجام مأموریتهای موقت به ایران می فرستاد. اما فعالیتهای آنها محدود بود و شامل عملی که رﮊیم جدید را بی ثبات کند، نمی شدند. سفارت شهروندان امریکائی را به ترک ایران تشویق می کرد و قیافه متواضعی می گرفت.
•مقام‌های سفارت آمریکا از ماه مه 1978 با نهضت آزادی ایران که مهدی بازرگان رهبری‌اش می‌کرد، ارتباط برقرار کرده بودند؛ آن زمان نشانه‌های انقلاب کم‌کم هویدا شده بود. جان اِستمپل، مأمور سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا، اوایل ماه با محمد توسلی، از اعضای نهضت آزادی دیدار کرده و با همدیگر در مورد شرایط موجود کشور بحث کرده بودند. توسلی چند هفته بعدتر استمپل را با بازرگان و عضو موسس دیگر نهضت آزادی، یدالله سحابی آشنا کرده بود … استمپل هر از گاهی با دیگر رهبران نهضت آزادی دیدار داشت و درباره وضعیتی که داشت شکل می‌گرفت و پیش می‌رفت، بحث می‌کردند.
• اِستمپل در ۹ ﮊانویه 1979 برای اولین بار عباس امیرانتظام را دید، به پیشنهاد ریچارد کاتم، از متخصصان دانشگاهی متخصص شناخته شده در باره ایران که از 1952 تا 1958 مامور سی‌آی‌اِی بود و ارتباطات خوبی با نهضت آزادی ایران و دیگر گروه‌های میانه‌روی مخالف ایرانی داشت. عباس امیرانتظام مهندسی ۴۶ ساله و تاجری بود که ابتدا در دانشگاه تهران درس خوانده بود. استادش مهندس بازرگان بود. بعد، در پاریس و برکلی درس خوانده بود و پس از فارغ‌التحصیل شدن، چند سالی را در آمریکا بود. در 1970، به ایران بازگشته بود. در دسامبر 1978، بازرگان او را جانشین توسلی و رابطه با سفارت امریکا کرد.
انتظام، اولین بار، در سال 1953 کاتم را دیده بود، همان زمان که به نمایندگی از نهضت مقاومت ملی، نامه‌ای اعتراضی تحویل سفارت آمریکا در تهران داده بود. طی سال‌های بعد، امیرانتظام مثل بسیاری دیگر از ایرانی‌های فعال سیاسی، هرازگاهی با مقام‌های سفارت آمریکا دیدار می‌کرد، از جمله با یکی از ماموران جوان سی‌آی‌اِی به نام جورج کِیو که در فاصله سال‌های 1958 تا 1963 در پوشش فعالیت‌های دیپلماتیک در ایران خدمت می‌کرد.
در زمستان 1978، امیرانتظام و استمپل مرتباً همدیگر را می‌دیدند و در مورد وضعیت پُرآشوب ایران و مشکلات روابط آمریکا با ایران بحث می‌کردند. امیرانتظام سفارت را از اتفاقات مهم باخبر می‌کرد و هر ازگاهی از آمریکا کمک می‌خواست، مثلا برای ترغیب شاپور بختیار، نخست‌وزیر، به استعفا و برنامه گذاری بازگشت مسالمت‌آمیز آیت‌الله خمینی به کشور.
• در 4 فوریه 1978 بازرگان به نخست‌وزیری منصوب شد این بحث‌ها کم‌کم روی انبوه مسائل مبرم و ضروری دوجانبه میان ایران و آمریکا متمرکز شدند.

❊ حکومت موقت نیاز به اطلاعات مهم داشت:

• اگرچه امیرانتظام – این زمان معاون نخست وزیر بود – احتمالا بیشترین میزان تماس را با آمریکایی‌ها داشته است، اما مقام‌های سفارت آمریکا در آن برهه گفت‌وگوهای مشابهی با مقام‌های ایرانی دیگری هم می داشتند. از جمله با خود مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه، ناصر میناچی وزیر ارشاد، احمد مدنی وزیر دفاع و حتی رئیس شورای انقلاب، محمد بهشتی.
• در 1979، سربرافراشتن عربها و کردها و دیگران شروع شده بود. بیشتر عراق را عامل می دانستند اما احتمال داده می شد که امریکا و اسرائیل و گروه های فلسطینی نیز، دست اندر کار بوده اند. در 6 مه، بازرگان و امیرانتظام با استمپل و چارلز ناس، کاردار سفارت آمریکا دیدار و نا آرامی ها در مناطق کرد و عرب نشین را مطرح کردند. در این دیدار بازرگان درخواست اطلاعاتی کرد که به ایران برای دفاع از استقلالش در برابر دشمنان کمک کنند. و خواست که این اطلاعات از طریق امیرانتظام به دولت منتقل شود.
احتمالاً بازرگان، امیرانتظام، و یزدی پیشتر هم درخواست‌های مشابهی برای دریافت اطلاعات کرده بودند. اما در این برهه مقام‌های آمریکایی چندان میلی به دادن اطلاعات حساس به ایران نداشتند و می‌ترسیدند چنین اطلاعاتی دست آدم‌های نامشخص بیفتد.
به‌رغم این بی‌میلی، اما 1۶ مه، گزارش کمابیش ملایم و بی‌خطری درباره وضعیت افغانستان به امیرانتظام داده شد. طی دیداری در 24 مه، امیرانتظام به یکی از مقام‌های سفارت گفت این گزارش به دردشان خورده اما ایران واقعا نیازمند اطلاعاتی در مورد تهدیدهای پیش روی امنیت داخلی‌اش است. در 26 مه، امیر انتظام با ناس و تومست دیدار کرد و به آنها گفت: بازرگان از آن نگران است که عراق و سازمان آزادیبخش فلسطین و لیبی در کار برانگیختن عربهای خوزستان باشند. ناس به او گفت در این باره اطلاعات تحصیل می کند و می دهد. او موضوع را به واشنگتن مخابره کردن. در 18 ﮊوئن این دو با امیر انتظام دیدار کردند و به او گفتند عراق قصد حمله به ایران را دارد و روشن نیست چه پاسخی به درخواست بازرگان داده اند.
• در اواخر ﮊوئن 78، بروس لینگن جای چارلز ناس کاردار سفارت را تا زمان انتصاب سفیر تازه آمریکا در ایران گرفت و سرپرست سفارتخانه شد. لینگن، باتفاق تومست، برای اولین بار، در 7 ﮊوئیه، با امیرانتظام دیدار کرد. لینگن شفاهاً شرح مختصری در مورد ارزیابی کنونی آمریکا درباره‌ موضع عراق در قبال ایران داد. از جمله اطلاعاتی برگرفته از تلگرافی متعلق به اواسط ﮊوئن از بخش منافع ایالات متحده سفارت آمریکا در بغداد که گزارش شایعات و مشاهداتی از تحرکات عظیم یگان‌های مسلح عراقی از شمال شرق این کشور به جنوب شرق بود، جایی که ایران آسیب‌پذیرترین موضع ممکن را در برابر حمله‌ای احتمالی داشت.
• در اواخر ﮊوئیه، عباس امیرانتظام به سمت سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی منصوب شد و از ایران رفت. مأموریت اصلی او ادامه دادن به تماس‌هایش با مقام‌های آمریکایی بود. کاری که بیرون از ایران راحت‌تر می‌توانست انجام دهد و نیز مأموریت داشت مهاجران ایرانی را به بازگشت به وطن ترغیب کند.»
• در 8 ﮊوئیه، تلگراف لینگن به سوندرس، از قرار مقامات امریکا را متقاعد کرد که باید به درخواستهای امیر انتظام پاسخ مثبت بدهند. حدود 3 هفته دیرتر، داوید نیوسام، معاون وزارت خارجه امریکا و کیو در استکهلم با امیر انتظام دیدار کردند. به او گفتند اطلاعات مورد نیاز حکومت بازرگان را در اختیار می گذارند و می کوشند اعتماد متقابل و همکاری را بوجود بیاورند. نیوسام سازمان دهنده اصلی بوده است و معلوم نیست چه مقامهای دیگر در این کار دخالت داشته اند.
در 5 و 6 اوت، استمپل و کیو با امیر انتظام در استکهلم ملاقات کردند. امیرانتظام کیو را از پیش می شناخت. او دوباره درخواست اطلاعاتی در مورد تهدیدات خارجی برضد امنیت ملی ایران کرد و گفت: این مهم‌ترین کاری است که آمریکا می‌تواند برای بهبود روابط دوجانبه‌اش با ایران انجام دهد. امیرانتظام همچنین گفت: آیه‌الله روح‌الله خمینی این ارتباط و کسب اطلاع را تأیید کرده است. اگرچه بر اساس اسناد به دست آمده، صحبت این ادعا مورد تردید است.

❊ اطلاع دادن به حکومت موقت که عراق آماده حمله به ایران می شود:

• نخستین بار، در 22 اوت، بخش‌هایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» به این نتیجه رسیدند که عراق در حال آماده شدن برای حمله‌ای احتمالی به ایران است: یکی از نخستین تحلیل‌ها در این باره، متعلق به هُوارد تایچِر بود، از تحلیلگران پنتاگون که در مارس ۱۹۷۹ [اسفندماه ۱۳۵۷] گزارشی تهیه کرد که نشان می‌داد ظرفیت‌های نظامی عراق به میزان قابل توجهی بالا رفته و پرسش‌هایی را در مورد مقاصد و نیات رهبران این کشور مطرح می‌کرد. در ژوئن مرکز ملی ارزیابی اطلاعات به این نتیجه رسید که عراق برتری نظامی قابل توجهی نسبت به ایران دارد و حدس واحد منافع ایالات‌ متحده سفارت آمریکا در عراق این بود که عراق احتمالا می‌خواهد ضرب‌شستی سریع به ایران نشان بدهد.
یکی از مقام‌هایی که این گزارش‌ها را دید، دیوید نیوسام معاون وزیر خارجه آمریکا بود. نیوسام و احتمالا دیگر مقام‌های بلندپایه آمریکا که چشم‌انداز جنگ میان این دو کشور به‌ لحاظ استراتژیک مهم، گوش‌به‌زنگ‌شان کرده بود، به این نتیجه رسیدند که آمریکا باید در مورد این فعالیت‌های عراق اطلاعاتی به دولت بازرگان بدهد تا آن‌ها بتوانند برای بازداشتن عراق از این حمله اقداماتی انجام بدهند و از این طریق جلوی وقوع جنگ را بگیرند.
• در آن زمان، مقام‌های آمریکایی به‌ دنبال یافتن چاره ای برای ادامه فعالیت‌هایشان در تأسیسات دیدبانی الکترونیک تَکسمَن بودند. یکی از فکرهایی که به ذهن‌شان رسید، راه‌اندازی مجدد یکی دیگر از تأسیسات دیدبانی الکترونیک با اسم رمز آیبِکس بود تا بعد از اینکه دیدند آیبِکس چه‌قدر می‌تواند به دردشان بخورد، برای ترغیب‌ مقام‌های ایرانی به راه‌اندازی مجدد تَکسمَن تلاش کنند. تکسمن برای رصد آزمایش‌های موشکی شوروی طراحی شده بود، آیبِکس را هم برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد تحرکات نیروهای نظامی، ارتباطات رادیویی، و دیگر فعالیت‌های نظام متداول همسایه‌های ایران در کناره مرز‌ها طراحی کرده بودند.
اوایل دهه پنجاه که فکر تأسیس آیبِکس مطرح شد، رفتار عراق در قبال ایران بسیار خصمانه بود. پیش از وقوع انقلاب ایران، بیشتر بخش‌های سیستم آیبکس فعال شده بودند، از جمله پایگاه‌های زمینی استراق سمع که امکانات الکترونیک داشتند، و سه‌ هواپیمای سی-‌۱۳۰ که می‌توانستند پیام‌های رادیویی را رصد کنند و از داخل حریم هوایی ایران به‌صورت مورب عکس‌هایی بگیرند.»
چنین سیستمی می‌توانست کمک بسیار زیادی به جلوگیری از درگرفتن یک جنگ منطقه‌ای در اختیار ایرانی‌ها قرار دهد. بنابراین، مقام‌های آمریکایی تصمیم گرفتند به همتاهای ایرانی‌شان در مورد آیبکس و چگونگی راه‌اندازی آن اطلاعات بدهند، هم به این‌ قصد که به آن‌ها امکانی را برای رصد تدارکات عراق به‌منظور حمله به ایران بدون تکیه به اطلاعات آمریکا بدهند و هم به این امید که چنین اقدامی راهگشایشان برای راه‌اندازی مجدد تکسمن باشد.
• آمریکایی‌ها وارد عمل شدند: برخی نکات فنی لازم برای استفاده ایران از فن‌آوری‌های بازدارنده را از طریق امیرانتظام به حکومت موقت تحویل دادند. در جریان دیدار مقام‌های آمریکایی با عباس امیرانتظام سفیر ایران در استکهلم، مجموعه کتابچه‌هایی، دربرگیرنده‌ دستورالعمل‌ها و نیز راهنمایی ها، برای بهره‌برداری از آیبکس بودند را در ۱۳ مهرماه تحویل امیرانتظام دادند… مقام‌های آمریکایی بعد موضوع تأسیسات تکسمن را پیش کشیدند و امیرانتظام قول داد موضوع را با مقام‌های ایران مطرح و مقدمات دسترسی دوباره آمریکایی‌ها به تکسمن را فراهم بیاورد.
• در 15 اکتبر،کیو و اسمیت و لینگن با ابراهیم یزدی وزیر خارجه وقت و امیرانتظام که برای شرکت در این جلسه از استکهلم به تهران بازگشته بود، دیدار کردند. جلسه‌ای که یکی از مدعوین آن یعنی مصطفی چمران، وزیر دفاع، به دلیل آنکه در کردستان مجروح و بستری شده بود، نتوانست در آن شرکت کند.
در این جلسه مقام‌های آمریکایی به دولتمردان ایرانی گفتند: اسناد متقنی مبنی بر انجام مانورهایی نظامی از سوی عراق وجود دارند که فقط می‌توان با گزینه آماده شدن برای حمله‌ای احتمالی به ایران توجیه‌شان کرد. آن‌ها توضیح دادند که مانورهایی با حضور مشترک یگان‌هایی مختلف و تمرین‌هایی برای گسیل و حرکت سریع یگان‌های بزرگ در مسیر شط‌ العرب (اروند رود) رودی که مشخص‌کننده جنوبی‌ترین بخش مرز میان عراق و ایران است، در جریان هستند. آن‌ها همچنین تاکید کردند که عراق مقادیر عظیمی ابزارآلات و تجهیزات جنگی را در این منطقه دارد جاسازی می‌کند، این تجهیزات را پنهان و استتار می‌کند، و مشغول اجرای طرح‌های مهندسی نظامی‌ای است که حمله به ایران را برایش تسهیل خواهند کرد.
در 18 اکتبر، امیر انتظام به کیو گفت: او و دکتر یزدی اطلاعات را به بازرگان داده اند. حالا او می خواهد در باره عصیان کرده ها اطلاع پیداکند و می پرسد راه حل مشکل چیست.
• وقتی کیو در تهران بود، وزارت خارجه امریکا مطلع شد که شاه برکنار شده ایران گرفتار بیماری سختی است. پزشک او توصیه کرده است او برای معالجه به امریکا بیاید. ماه ها بود که صحبت آمدن او به امریکا بود. لینگن و دیگر مقامات سفارت امریکا در تهران هشدار داده بودند که آمدن شاه به امریکا، افراطی های ایران را بر آن می دارد که باردیگر سفارت را تصرف کنند. وزارت خارجه لینگن را از قصد امریکا به دادن اجازه آمدن شاه سابق به امریکا آگاه کرد. او ماجرا را با کیو در میان گذاشت. چون احتمال می داد کیو شناسائی شده و دردسر ببار آورد، خواستار بیرون رفتن او از ایران شد و او در 19 اکتبر، از تهران به پاریس رفت.
در 20 اکتبر، کارتر تصمیم گرفت اجازه آمدن شاه سابق به امریکا را بدهد و به سفارت دستور داد بازرگان را از تصمیم او آگاه کند. لینگن و برشت، رئیس قسمت سیاسی سفارت امریکا، در 21 اکتبر، با مهندس بازرگان و دکتر یزدی دیدار کردند و این دو را از تصمیم رئیس جمهوری امریکا آگاه کردند. شاه در 22 اکتبر 1978 وارد امریکا شد.
شاه زمانی وارد نیویورک شد که تنشهای میان گروه های سیاسی ایران شدت داشت. بازرگان و دیگر میانه روها با اسلام گراها برسر قانون اساسی در کشماکش بودند. حکومت بازرگان تصویب نامه انحلال مجلس خبرگان را تصویب کرد اما خمینی با عصبانیت آن رد کرد. چپها و اسلام گراها با یکدیگر در زد و خورد مسلحانه بودند و آنها و تروریست ها با قوای انتظامی در گیر بودند. اسلام گرایان و چپها امریکا را به باد انتقاد گرفتند و خواستار تحویل شاه برای محاکمه شدند. خمینی از آنها حمایت کرد و خواستار آن شد که جوانان وارد عمل شوند. در 26 اکتبر و 1 نوامبر، میلیونها نفر در ایران برضد امریکا و برای ابراز وفاداری به خمینی تظاهرات کردند.
در 4 نوامبر دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سفارت این کشور در تهران را تسخیر کردند. بازرگان و یزدی با تصرف سفارت سخت مقابله کردند. کوشیدند خمینی را متقاعد کنند که با این کار مخالفت کند. اما خمینی از اقدام دانشجویان پیرو خط امام حمایت کرد و بازرگان و حکومت او در 6 نوامبر، استعفاء کردند. بعد از استعفای حکومت بازرگان، خمینی مقرر کرد شورای انقلاب حکومت را خود تصدی کند…
• قانون اساسی تصویب شد و (در 5 بهمن 1358) که نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و ابوالحسن بنی‌صدر با 76 درصد آرائ به ریاست جمهوری انتخاب شد. انتخابات مجلس در ماه های مارس و مه انجام شد و رادیکالها مجلس را از آن خود کردند و در ماه اوت، یکی از خود را نخست وزیر گرداندند و بدین ترتیب، استقرار کار حکومت رادیکال را کامل کردند.
• انتظام به ایران بازگشت. در این فاصله، دانشجویان بر اسناد موجود در سفارت دست یافتند. از ارتباط ها مطلع شدند. امیر انتظام توقیف و در 18 مارس 1981 بجرم جاسوسی محاکمه شد…

❊ بازرگان و همکاران او اطلاعات را به جانشینان خود ندادند:

بازرگان و همکارانش اطلاعاتی را که کیو در باره حمله عراق به آنها داده بود، به جانشینان خود ندادند. اطلاعات در باره تدارکات حمله عراق به ایران و اینکه ‌چطور می‌توان به‌یاری آیبکس این تدارکات را رصد کرد بودند. مقامات ایران غافل از تهدیدی که از سوی عراق متوجه‌شان بود، پاکسازی نیروهای مسلح را ادامه دادند. آن‌ها همچنین به‌رغم درگیری‌های مکرر با نیروهای عراقی طی ماه‌های پیش از حمله‌، تلاشی برای تقویت استحکامات دفاعی در مناطق مرزی نکردند.
در سپتامبر 1980، وقتی قوای عراق به ایران حمله کردند، به هیچ یگان نظامی ایرانی که در حد تیپ باشد، برنخوردند. واحدهای هلی کوپتر به مقابله آنها نرفتند… در چند هفته نخست نبرد، چند هزار کشته و زخمی ایرانی به جا گذاشت و ایران صدها کیلومتر مربع از خاکش را از دست داد، تا اینکه بر اثر اشتباهات عراقی‌ها و قهرمانی‌های نیروهای نظامی نامنظم ایرانی، ایران توانست قوای مهاجم عراق را مهار کند.
• هرگاه اطلاعات در باره حمله عراق به ایران که کیو در اختیار بازرگان و همکاران او گذاشتند در اختیار متصدیان بعد از خود می گذاشتند و ارتش را آماده می کردند و ایران می توانست توسط آیبکس تحرکات قوای عراق را رد بگیرد، عراق جرأت حمله به ایران را به خود نمی داد.

❊ نتیجه گیری ها:

• اطلاعاتی که امریکا در اختیار حکومت بازرگان قرار می داد، از بیشترین اهمیت برخوردار بودند. هرگاه سفارت امریکا در تهران تصرف نمی شد و کارکنانش به گروگان گرفته نمی شدند، کمک اطلاعاتی امریکا به ایران ادامه می یافت. مهمترین اطلاع را، در اواسط ماه اکتبر، مقام امریکائی به بازرگان و همکاران او داد که راجع بود که تصمیم رﮊیم عراق به حمله نظامی به ایران و تدارک این حمله. آن زمان، امریکا قصد خصمانه نسبت به ایران نداشت. بنابر تفاهم داشت. زهر خند زمانه را ببین! اسلام گرایان رادیکال با این گمان سفارت را اشغال کردند که گویا سفارت در کار توطئه بر ضد انقلاب است حال این که سفارت حکومت ایران را از حمله در حال آماده شدن عراق به ایران آگاه می کرد.
• پی آمدهای ویرانگر رادیکالیزه شدن در این دوره، دامنگیر ایران شدند. تصرف سفارت امریکا هم نمایانگر این رادیکالیزه شدن بود و هم راه رادیکالیزه شدن بیشتر را هموار کرد. اشغال سفارت امریکا هم سبب شد که حکومت بازرگان برود و هم امریکا نتواند به دادن اطلاعات در باره تدارکات حمله به ایران، ادامه دهد. اسناد بجا مانده در سفارت، توسط دانشجویان، برضد میانه روهای ایران بکار گرفته شد و هرکس را که روابط نزدیک با مقامهای امریکائی داشت، تحت تعقیب قراردادند. انتظام دستگیر و محکوم شد. حال اینکه اطلاع همزمان به او و بازرگان و یزدی داده شده بود و این دو محاکمه نشدند. و در آن جو سنگین ضد امریکائی، اگر این سه اطلاعات را در اختیار می گذاشتند، بسا کسی آنها را باور نمی کرد و تحریک آمیز توصیفشان می کرد. این رادیکالیزه شدن در حد افراط سبب شد که اطلاعاتی چنین مهم، به جانشینان بازرگان و همکاران او داده نشوند و در سپتامبر 1980، عراق به ایران حمله کند بی آنکه ایران آماده دفاع از خود باشد.
• و بالاخره، این تحقیق طبیعت فعالیتهائی را معلوم می کند که بخاطرشان، امیر انتظام را دستگیر و به حبس ابد محکوم کردند. نه تنها او جاسوس امریکا نبود، بلکه با مقامهای امریکائی گفتگوهای حساسی را انجام می داد برای اخذ اطلاعاتی که برای ایران حیاتی بودند. امیر انتظام از خطری که، در آن اوضاع و احوال، در کمینش بود، آگاه بود. زندگی او تباه شد. او یک وطن دوست شجاع بود که گرفتار غضب انقلاب رها شده از مهار شد.

اگر اطلاع حیاتی در باره حمله عراق به ایران داده شده باشد، به اعضای انقلاب و به رئیس جمهوری منتخب انتقال داده نشده است.گروگانگیری طراحی و اجرا شد و این بار امریکا و انگلیس عراق را به حمله به ایران برانگیختند:

1 – در صورتی که حکومت موقت اطلاع را در یافت کرده باشد، روشن است که این اطلاع به رئیس جمهوری منتخب مردم ایران داده نشده است. توجیه گازویورسکی مقبول نیست. چرا که ندادن اطلاع در باره حمله یک ارتش بیگانه به کشور، روبرو کردن حیات ملی باخطر قطعی است. سخت بعید است که مهندس بازرگان و امیر انتظام و دکتر یزدی چنین کاری را کرده باشند:
• در 30 دی 91، در مصاحبه با جرس، عبدالعلی بازرگان، خاطره پدرش، مهندس بازرگان را گفته است. عین آن خاطره پیش از این انتشار یافته است:
«روزی در سال 1359 از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت ‏کنم. وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند آقای دعایی ‏گزارشی دارند. آقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی هرهفته مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و آشفتگی در عراق ‏اعتراض مینمایند و من توضیح میدهم که این ها کار دولت ایران نیست و گروههای خود سرند که دنبال قدرت ‏نمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض.
اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به آقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) ‏خودم شخصا به ایران میایم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت ‏عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل ‏شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد. سپس آقای دعائی تاکید کرد که این آدمی است که حمله خواهد کرد.‏
‏شورای انقلاب تصمیم میگیرد که آقای دعایی به اتفاق آقای مهندس بازرگان و آقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا ‏و تعیین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا ونهایتا تهدید صدام را ‏بیان میکند رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند محلش نگذارید. سپس آقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد ‏که باید توجه کرد که امروزه موقعیت ما به علت اعمال تندی که شده ومواضع تندتری که اتخاذ گردیده است در ‏بین ملل جهان چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم کسی از ما حمایت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ‏ما حمایت خواهند کرد.
ازاین گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان عالی و درجات پائین تر و ‏اهانت های بسیاری که به ارتش و ارتشیان از افراد وگروههای مختلف شده ومیشود وضع بسیار نامناسبی دارد ‏وبکلی فاقد روحیه لازم است. از این گذشته تسلیحات نظامی ما عمدتا امریکایی است و با مشکلات میان دو کشور ‏دیگر دسترسی به لوازم یدکی مشکل و شاید غیر ممکن باشد. براینها باید اضافه کرد که جهان غرب و حتی کشور ‏های عربی محال است بگذارند ما پیروز شویم. بنا بر این باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم. رهبر انقلاب در ‏پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجددا آقای دکتر بهشتی شروع به استدلال میکند اما آیت الله خمینی تا سخن او ‏پایان گیرد تحمل نمیکنند واز جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید و بطرف ‏در اندرونی حرکت میکنند. آقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید آقا من به بغداد نخواهم رفت.
آقای ‏خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تامل کوتاهی رویشان را بطرف دعایی برگردانده ومیگویند ‏وظیفه شرعی ات می باشد که بروی وبدون اینکه منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد میشوند. به شورای ‏انقلاب برمیگردند و آقای دعایی بسیار ناراحت بوده در حالیکه گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) ‏حمله خواهد کرد. هیچ کس کاری نمیتواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران غافلگیرانه حمله میکند».‏
و بنی صدر می گوید: در جلسه ای که آقای مهندس بازرگان می گوید، حاضر نبوده است. بعد از آن نیز، سخنی در این باره نشنیده است. و از اطلاعی که کیو، افسر سیا در باره قصد حمله رﮊیم صدام به حکومت موقت داده است، نیز هیچگاه مطلع نشده است. در خاطرات مهندس بازرگان نیز اشاره ای به اطلاع پیشین سفارت امریکا در باره تدارک جنگ توسط رﮊیم صدام نیز نیست. هرگاه مهندس بازرگان در تاریخ اشتباه کرده باشد و در اوائل 1358 نزد خمینی رفته باشند، آن زمان مقامهای امریکائی اطلاعی در باره قصد صدام به او نداده بوده اند. اینست که او هم نگفته است امریکائی ها نیز می گویند صدام در تدارک حمله به ایران است.
باوجود این جلسه در حضور خمینی، بارمسئولیت خمینی بسیار سنگین تر می شود. زیرا باوجود این سابقه، او نمی باید گزارش اداره اطلاعات ارتش ایران در باره تدارک عراق برای حمله به ایران را، دروغهای ساخته ارتشی ها برای بریدن پای آخوند از ارتش می خواند و اجازه می داد ریشهری و اطلاعات سپاه شیرازه ارتش را از هم بپاشند.
بنا بر مقاله گازیوروسکی، کیو، افسر ارشد سیا بوده – در ماجرائی که افتضاح ایران گیت نام گرفت، عضو هیأت مک فارلین بود و به ایران آمده است به مهندس بازرگان و امیر انتظام و دکتر یزدی داده اند. عبدالعلی بازرگان نیز نمی گوید که آیا این سه، اطلاع را به خمینی و شورای انقلاب داده اند یا خیر. اما بنابر نوشته گازیوروسکی، امیر انتظام به طرف امریکا گفته است خمینی را مطلع کرده و او با این گفتگوها موافق است. الا اینکه در خاطرات بازرگانی نیامده است که این اطلاع به خمینی یا شورای انقلاب داده شده است. هرگاه تدارک رﮊیم صدام برای حمله به ایران به خمینی اطلاع داده شده باشد، مسئولیت او بازهم سنگین تر می شود.
2 – صدام حسین در پی تجزیه ایران و ایجاد دو دولت «عربستان» و کردستان در ایران بوده و به محارم خود می گفته است با ایران مذاکره نمی کند:
بنا بر اسناد رﮊیم صدام که وزارت دفاع امریکا منتشر کرده است، او در فاصله 4 تا 20 نوامبر 1979 (14 تا 30 آبان 1358) در باره مقاصد خود در باره تجزیه و مذاکره نکردن با ایران گفته است:
« این که عراق می خواهد قلمرو نفوذ خود را، در ورای مرزهای خود، گسترش دهد، شرم آور نیست. برای آنهائی شرم آور است که به این امر اعتراض می کنند. اعتراض کردن صحیح نیست. در فکر نقشه ای بودن بدون داشتن هدف و بررسی و محاسبه دقیق و در خور نیز صحیح نیست. من اشتباه های عبدالناصر و بومدین را تکرار نخواهیم کرد. ما در همان دام نخواهیم افتاد. منازعه با اسرائیل ادامه دارد. اما در آنچه به رابطه ما با ایران مربوط می شود، هم از آغاز، رفتار ایران نسبت به ما دشمنانه بوده است. تغییری که در ایران روی داده است، در بخش عمده اش، با منافع عراق ناسازگار است. ما با آنها شکیبا بوده ایم. ما با آنها همانطور عمل می کنیم که استحقاقش را دارند. ما نکته مهمی را وارد محاسبه خود می کنیم. شعار ما، شعار گفتگو با ایران نیست. اگر ما خواهان گفتگو با آنها باشیم، ایرانیها فردا هیأتی از مقامات ارشد خود را به بغداد خواهند فرستاد. تا بنام دولت خود با ما تفاهم نامه امضاء کنند. و (نامفهوم) بنام رژیم. ما نباید مذاکره کنیم… وقتی دست خود را بسوی خلق هر ملتی دراز کرده ایم.
و حالا کردها در شمال و عربها در جنوب می جنگند… هیچکدام از این دو فرآورده هیچگونه مذاکره و معامله ای نبوده است. در این دو مورد، ما می خواهیم به حمایت ادامه دهیم تا که عربستان (خوزستان را گفته است) و کردستان ایران، حکومتی از خود پیدا کنند.
اما اگر مردم عربستان تفنگ به دست گیرند (نامفهوم)، همان چیزی است که انتظارش را داریم. مردم کرد تفنگ به دست گرفته اند و می خواهند به آنچه می خواهند تحقق بخشند و این امری است که انتظارش را داریم. ما نباید هیچگونه اجبار و تکلیفی بپذیریم. می بینید! تا این زمان ما در مورد کردها و عربها هیچگونه تعهدی برعهده نگرفته ایم. ما از اول به آنها گفتیم: «از ما هیچگونه تقاضای معینی مکنید. ما، بدون تعهد، هرچه بتوانیم برای شما می کنیم . و شما می توانید تصور کنید بشیوه ای مؤدبانه که ما شما را تشویق می کنیم. پس شما نیز باید کاری بکنید. این مسئله شما است.» ما بطرف آنها نرفتیم آنها به طرف ما آمدند. نه بطرف عربها رفتیم و نه کردها. هم عربها و هم کردها شورش کرده اند و باید حکومت خویش را ایجاد کنند. برنامه ما اینست که آنها حکومت های خود را ایجاد کنند. ما این امر را رد نکردیم زیرا ما خود آن را برنامه گذاری و اجرا کرده ایم».
بدین قرار، 4 ماه پیش از زمانی که بنا برخاطرات بازرگان، او و بهشتی و دعائی نزد خمینی رفته اند، بنای کار صدام بر تجزیه ایران بوده و تجزیه طلبها پول و اسلحه می داده و بنا نداشته است با ایران مذاکره کند. این زمان، «دانشجویان پیرو خط امام» تسخیر سفارت امریکا را به گروگانگیری بدل کرده بوده اند. مگر این که بازرگان در تاریخ اشتباه کرده باشد و اوائل بهار 1358 دیدار با خمینی انجام گرفته باشد. به احتمال نزدیک به یقین چنین است. زیرا در اسفند 1358، بخاطر پول و اسلحه که رﮊیم صدام به گروه های کرد و عرب می داد و بخاطر تجاوزهای مرزی روزمره، در اسفند 58، دعائی احضار شده بود و ایران در عراق سفیر نداشت. هرگاه در اوائل 59 نزد خمینی رفته بودند، خمینی نمی توانست به دعائی بگوید تصدی سفارت تکلیف شرعی او است.
3 – باوجود این، خطر حمله عراق به ایران، مورد بحث و گفتگو بود و از جمله هشدار داده می شد که حمله قشون خارجی و یا برانگیختن جنگ داخلی، کاری بوده است که برای باز سازی استبداد بکار رفته اند. پس عملیات مسلحانه در داخل، یکی از عوامل تعیین کننده باز سازی استبداد بوده است. محقق امریکائی هرگاه به سندی مراجعه می کرد که در شمار اسناد سفارت امریکا منتشر شده است، متوجه می شد که دستگاه اطلاعاتی امریکا، یکی از روشها برای بدست آوردن مهار دوباره ایران را، برانگیختن کردها و عرب ها و بلوچ ها و ترکمن ها به شورش می دانسته است. محقق نیز به این نتیجه رسیده است که امریکا با گروه های مسلح و غیر مسلح ارتباط داشته است اما آنها را بر نمی انگیخته است. هرگاه سفارت امریکا رفتار شفافی در پیش می گرفت و حکومت مردم را از اطلاعات صحیح آگاه می کرد، امریکا متهم به تحریک گروه های مسلح نمی شد.
4 – از این رو، به محض انتخاب به ریاست جمهوری، بنی صدر اداره اطلاعات ارتش را مأمور کرد در باره احتمال حمله عراق به ایران تحقیق کند. و با سرعت، کار باز سازی سه نیروی زمینی و هوائی و دریائی را آغاز کرد. در آغاز ریاست جمهوری، بنا بر گزارش فرماندهان سه نیرو به او، میزان آمادگی نیروی زمینی صفر درصد و میزان آمادگی دو نیروی هوائی و دریائی در حدود 10 تا 20 درصد بودند. تا پیش از کودتای نوﮊه، میزان آمادگی نیروی ها به حد مطلوب رسید.
5 – گزارش اداره اطلاعات ارتش بعلاوه اطلاعات خریداری شده توسط قطب زاده – بهنگام طرح موضوع خرید اطلاعات نیز، مهندس بازرگان کلمه ای در باره اطلاع حیاتی که به او داده شده بود، نگفت – مسلم می کردند عراق قوایی برای حمله به ایران در مرزها متمرکز کرده است. حتی محورهای حمله قوای عراق نیز بر ارتش ایران معلوم شده بودند.
6 – به دستور رئیس جمهوری، سرلشگر شهید فلاحی، جانشین وقت رئیس ستاد ارتش، به اتفاق رئیس اداره اطلاعات ارتش، نزد خمینی رفتند و او را نسبت به آمادگی عراق برای حمله به ایران توجیه کردند.
7 – این دو مقام گزارش رفتن خود نزد خمینی را به رئیس جمهوری دادند. او به دیدار خمینی رفت و خطر متلاشی کردن ارتش را ببهانه کودتای نوﮊه خاطر نشان کرد. خمینی در پاسخ او گفت: هیچ کس به ایران حمله نمی کند. این دروغها را ارتشی ها می سازند تا پای آخوند را از ارتش قطع کنند. کار پاشاندن شالوده ارتش ادامه یافت.
8 – این اطلاع که در نوشته جعفری آمده است، پنجمین منبع اطلاع (هشدار دعائی و مهندس بازرگان و بهشتی + گزارش ستاد ارتش + اطلاع خریداری توسط قطب زاده که همانند آن را مکری سفیر ایران در روسیه تسلیم کرد + هشدار امریکا + گزارش 300 مورد تجاوز) در باره قصد عراق بر حمله به ایران را بدست می دهد. هرگاه فرض کنیم اطلاع داده شده توسط مقامات امریکائی به خمینی داده نشده است، چهار اطلاع به او داده شده است:
«آقای هاشمی، در خاطرات20 شهریور 61، خود می نویسد: « کتابی را که دفتر مشاورت امام [در ارتش] در مورد تجاوزهای مقدماتی قبل از شروع رسمی جنگ تهیه کرده خواندم که حدود سیصد تجاوز را با ذکر نامۀ اعتراضیه ایران به عراق در همان تاریخ آورده است. اسناد خوبی برای متجاوز معرفی شدن عراق دارد و نظرم این است که منتشر شود.» (4) اینها همان گزارشهائی است که نظامی ها به آقای خمینی می دادند و ایشان اصلاً گوشش بدهکار این گزارشها نبوده است و می فرمود که اینها را ارتشی های می سازند برای اینکه دست روحانیت را از ارتش کوتاه کنند. و هنوز کتاب یاد شده در ایران منتشر نشده است و تا این رژیم حاکم است من گمان نمی کنم که این کتاب منتشر شود.»
باوجود این، این احتمال وجود دارد که اطلاع دستگاه اطلاعاتی امریکا در باره حمله عراق به ایران، به خمینی داده نشده باشد و اگر داده شده بود، او چنین بی خیال نمی گفت هیچ کس به ایران حمله نمی کند. بنا بر خاطره مهندس بازرگان، خمینی 6 ماه پیش از شروع جنگ نیز، بر این باور بوده است که صدام به ایران حمله نخواهد کرد. بدین سان، ساخته های 30 ساله دستگاه تبلیغاتی ملاتاریا، دروغ است. این خمینی بوده است که برغم اطلاع از قصد صدام به حمله به ایران، با متلاشی کردن ارتش موافقت کرده است.
اگر این اطلاع که سفارت امریکا به حکومت موقت داده شده است، به خمینی و شورای انقلاب داده می شد، یک احتمال دیگر قابل وقوع می شد: او گروگانگیری را انقلاب دوم نمی خواند و کار به استعفای حکومت بازرگان و محکومیت امیر انتظام و… و حمله عراق به ایران نمی کشید.
9– بردن شاه به امریکا، کار کیسینجر و راکفلر و دستیاران آنها بود. طراح گروگانگیری نیز آنها بودند. باوجود این، هرگاه حکومت بازرگان استعفاء نمی کرد و با ساختن و پخش اطلاعات دروغ، تسخیر سفارت به گروگانگیری بدل نمی شد، طرح گروگانگیری شکست می خورد. و هرگاه حکومت بموقع خمینی و اعضای شورای انقلاب را از اطلاع ها آگاه می کردند، آنها نمی توانستند خلاء استقلال را با امریکا ستیزی پر کنند و این را حربه ای برای تصرف دولت بگردانند.
10 – به دنبال گروگانگیری، حکومت موقت استعفاء داد. قرار بر گروگانگیری نبود: بنی صدر سرپرست وزارت امور خارجه شد. با تسخیر کنندگان سفارت و سپس با خمینی دیدار کرد. تصمیم بر این شد که اعضای سفارت حد اکثر ظرف 4 روز آزاد شوند. بنی صدر نیز اعلان کرد اعضای سفارت تا 4 روز دیگر آزاد می شوند. بعد از گذشت 33 سال، سازندگان فیلم آرگو یادشان بود بنی صدر این اعلان را کرده بود و آن را در فیلم، بازگفت. اما جعل کنندگان تاریخ، بر این گمان که ایرانیان حافظه تاریخی ندارند، گفتند و نوشتند: در آغاز، بنی صدر هم با گروگانگیری موافق بود.
بهر رو، «تسخیر لانه جاسوسی» جای خود را به گروگانگیری داد (خوانندگان می توانند به کتاب گروگان گیری نوشته بنی صدر رجوع کنند). گروگانگیری این پی آمدها را یافت:
11 – توقیف پولهای ایران – دانستنی است که نسبت به خطر توقیف پولهای ایران، سفارت ایران در امریکا، دو نوبت اعلان خطر کرده بود اما وزیر خارجه وقت نه تنها خود اقدامی نکرده بود بلکه شورای انقلاب را نیز آگاه نکرده بود – و تدارک کودتای نوﮊه که هدف آن از هم پاشیدن شیرازه ارتش ایران به قصد ایجاد زمینه برای حمله عراق به ایران بود و جنگ افروزی در کردستان که بخشی از زمینه سازی برای تجاوز عراق به ایران بود:
12 – طرحی که بهشتی از سوی سران حزب جمهوری اسلامی، در غیاب بنی صدر، برای تصویب تسلیم شورای انقلاب کرد. برابر این طرح، ارتش منحل می شد و کمیته ای مرکب از شورای انقلاب و سپاه و دادگاه انقلاب اداره کشور را برعهده می گرفت. باوجود رفتن بهشتی و بازرگان و دعائی نزد خمینی، بنا بر این، اطلاع او از گزارش دعائی و اصرار او بر قانع کردن خمینی به جدی گرفتن تهدید صدام، از چه رو او طرح انحلال ارتش را به شورای انقلاب ارائه کرد، آنهم در زمانی نزدیک به تجاوز عراق به ایران؟
مهندس بازرگان مانع از تصویب طرح می شود و می گوید در حضور رئیس جمهوری آن را طرح کنید. استقامت سخت رئیس جمهوری مانع از تصویب آن طرح شد اما با موافقت خمینی، ریشهری (دادستان دادگاه انقلاب ارتش) و سپاه به جان ارتشیان افتادند.
13- رفتن ﮊرﮊ براون، وزیر خارجه اسبق انگلستان و بختیار و اویسی به عراق برای برانگیختنش به حمله به ایران. در باره نقش امریکا و انگلیس در تجاوز عراق به ایران، این اسناد وجود دارند:
• نخست، آلن کلارک، وزیر دفاع در حکومت تاچر، در دادگاه رسیدگی به فروش غیر قانون اسلحه به دو کشور در حال جنگ، ایران و عراق (ایران گیت انگلیسی)، گفت: جنگ در سود انگلستان و غرب بود اسباب ایجاد و ادامه آن را فراهم کردیم. بعدها، سفیر وقت انگلستان در عراق، قول وزیر را تصدیق کرد.
• سپس، نامه محرمانه آلکساندر هیگ، نخستین وزیر خارجه در حکومت ریگان، توسط روبرت پاری، در بایگانی کمیته رسیدگی به ماجرای اکتبر سورپرایز، یافته و منتشر شد. در این نامه، وزیر خارجه به رئیس جمهوری می نویسد: حمله نظامی عراق به ایران با چراغ سبز امریکا انجام گرفته است آیا حکومت جدید همچنان از عراق حمایت می کند؟
• این بار نوبت به انتشار اسناد محرمانه انگلیس مربوط به دوران انقلاب و حمله عراق به ایران رسید و این اسناد، نقش وزیر خارجه اسبق و «ایرانیان» خائن به ایران را در برانگیختن صدام به حمله به ایران، مسلم گرداندند.
• در 25 سپتامبر 2003، غسان شریل، وزیر خارجه عراق بهنگام تجاوز قوای صدام به ایران، در مصاحبه با الحیات، گفته است: جنگ را صدام آغاز کرد زیرا می خواست ﮊاندارم خلیج فارس بگردد و می دانست امریکا نگران برخاستن موج اسلام گرائی است و حامی این حمله است. نخستین گلوله جنگ را ملک حسین شلیک کرده است. او و صدام سوار تانک بوده اند و او که متخصص حمله با تانک بوده، نخستین گلوله را بسوی ایران شلیک می کند.
• در 25 ﮊوئن 2008، حامد الجبوری، وزیر تشریفات صدام، با تلویزیون الجزیره مصاحبه می کند و می گوید: جورج براون و بختیار و اویسی به صدام گفته اند ارتش ایران متلاشی و زمان حمله نظامی به ایران است.
14 – حال اگر اطلاع در باره حمله عراق به ایران، به حکومت موقت داده شده باشد، گروگانگیری سبب شده است که این بار، امریکا که نیک از قصد صدام و حامیان عرب او اطلاع داشته است، بر آن شود، صدام را برآن دارد که به ایران حمله کند. هدف از این کار نیز، مجبور شدن خمینی به رها کردن گروگانها و استفاده از آزاد کردن آنها در انتخابات ریاست جمهوری و تجدید انتخاب کارتر بوده است. برﮊنسکی که مشاور امنیتی کارتر بود، در ارزیابی حمله عراق به ایران، آن را بسود امریکا دانسته است.
15 – هرگاه حق اطلاع که از حقوق انسان است پذیرفته بود و مردم کشور از واقعیت ها آگاه می شدند، رضا نمی دادند ستون پایه برای استبداد جدید ساخته شوند. تجدید سازماندهی نیروهای مسلح میسر می گشت. از انقلاب بدین سو، تنها بنی صدر این حق را رعایت کرده و روز به روز به مردم ایران گزارش کرده است. باوجود این، بی اطلاعی خمینی از وضعیت دنیا و جز موقعیت و قدرت خویش را ندیدن و نخواستن، سبب شد که او با متلاشی کردن ارتش و بزرگ کردن و تبدیل کردن سپاه به ستون فقرات رﮊیم ولایت فقیه رضا دهد.
16 – هرگاه استقلال از آزادی جدائی ناپذیر دانسته می شد و بنابر تقدم آزادی بر استقلال گذاشته نمی شد و هرگاه دانسته بود که استقلال دخالت ندادن به قدرت خارجی در امور داخلی است و بجای بدبنی به ارتش و ایجاد ستون پایه ها برای استبداد جدید، دستگاه اداری و نظامی دموکراتیزه می شد، انقلاب به ضد آن بدل نمی شد، استبداد باز سازی نمی شد، یک نسل ایرانی قربانی جنگ و دو نسل بعد قربانی استبداد نمی شدند.
هرگان ایرانیان به خود زحمت کمی بدهند و دست اندرکاران گروگانگیری و جنگ را مشخص کنند، نیک در می یابند، چه بایدشان کرد. به اهمیت استقلال و آزادی خویش پی می برند. وابسته ها را از صحنه سیاسی کشور خود می رانند و زندگی در استقلال و آزادی را از سر می گیرند.
انقلاب اسلامی: و همچنان ایران گرفتار مجازاتهای اقتصادی و تهدید به جنگ است. به مالی، فرانسه بخاطر اورانیوم قشون می کشد، از جمله، رﮊیم ایران متهم می شود به پخش اسلحه در افریقا:

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید