☚ مقاله در 26 سپتامبر 2013، در Tribune libre Byblos انتشار یافته و دارای این نکات است:
● انحطاط امریکا بمثابه ابر قدرت اجتناب ناپذیر است. به یمن قاطعیت روسها و چینی ها در مورد سوریه، امپراطوری خود را ناگزیر دید کوتاه بیاید. در داغ ترین لحظه بحران ناشی از حمله شیمیائی، در لحظهای که امریکا میباید ضربه نظامی وارد میکرد تا قدرت خویش را نشان بدهد، دست کم چند موشک و بمب بر قصر ریاست جمهوری سوریه فرو ریزد، در پی توافق با روسیه شد.
در این لحظه بود که امریکا و اسرائیل دانستند سوریه نه عراق است و نه لیبی و تصرف دمشق یک کار چند روزه و بی درد سر نیست.
● پیشاروی جنگ در سوریه که امریکا میدید در حال حاضر، امکانش را ندارد، کاخ سفید به بررسی دوباره پرونده سوریه پرداخت و دید در سوریه، به ایران نیاز دارد. این شد که ناگهان بر آن شد که یخهای رابطه با ایران را آب کند. اوباما خود را میان دو مشکل مییابد: نزدیکی به ایران را اسرائیل بر نمیتابد و بدون این نزدیکی، در سوریه با مشکل روبرو است. باوجود این، حکومت اوباما آشتی با ایران را برگزید. در حقیقت، دوره هیولا جلوه دادن ایران که برای صنایع اسلحه سازی امریکا بس سود آور است، پایان یافتهاست.
این شد که درجا، محافظه کاران جدید در امریکا و اسرائیل بسیج عمومی اعلان کردند برای نبرد با نزدیک شدن ایران و امریکا به یکدیگر.
● دو راهکار:
1 – راهکار اول: هرگاه امریکا بپندارد تنها نشان دادن ژست آشتی جوئی و نزدیک شدن کافی است برای این که، درآنچه به پرونده اتمی ایران مربوط میشود، ایران تسلیم شود، درجا به بن بست باز میگردد. زیرا ایران تسلیم نخواهد شد.
2 – امریکا میپذیرد که قدرتش در حال زوال است و تن به پایان دادن به جنگ سرد با ایران میدهد که مدت 30 سال است ادامه دارد. هرگاه امریکا این راهکار را برگزیند، اجرای طرح تجدید نقشه خاورمیانه (تجزیه کشورهای منطقه) را رها میکند و با روسیه و چین تقسیم نفوذ میکند.
اما برای کامیاب شدن در عملی کردن این راهکار تاریخی اوباما باید بتواند لابی های اسرائیل و محافظه کاران جدید را سرجای خود بنشاند. آیا او توانائی زورآزمائی با این دو را دارد؟ آیا او میتواند گرباچف امریکا بگردد و معلوم کند میتوان شعار «آری ما میتوانیم» را عملی سازد؟ تاریخ، با سخاوتمندی، واپسین شانس را در اختیار اوباما گذاشتهاست تا کسی بگردد که کسی بیش از اولین رئیس جمهوری سیاه پوست امریکا است.
اما متأسفانه، بسا امروز، برغم جایزه صلحی که گرفتهاست، او خود را خلف صدق بوش نشان دادهاست. همانند او جنگ و آدم کشی توسط هواپیماهای بدون خلبان را مؤلفه مهم سیاست خارجی خود کرده است. در طول دو دوره ریاست جمهوری، او خود را کم بضاعت و مردد و گریزان از رویاروئی با واقعیتها نشان داده است. اما آیا این مرد میتواند ما را شکفت زده کند و رئیس جمهوری بگردد که باید بود؟ تردید داریم اما سخت مشتاق چنین شگفت زدگی هستیم.
انقلاب اسلامی: پیشاروی چنین وضعیتی که روابط ایران با دنیای خارج، خاصه امریکا، بمثابه سیاست داخلی و خارجی رژیم پیدا کرده است، حکومت روحانی قرار میگیرد با ترکیب وزیرانش و در بند شبکه روابط شخصی قدرت:
انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۳۸ از ۱۵ تا ۲۸ مهر ۱۳۹۲