تغییری اساسی در سیاست خارجی امریکا: اسرائیل دیگر تعیین کننده سیاست امریکا در خاورمیانه نیست:
لورنس داوید سون استاد تاریخ در دانشگاه وست چستر است. نوشته او در 6 اکتبر 2013 انتشار یافته و تغییر بنیادی سیاست خارجی امریکا را درآنچه به خاورمیانه مربوط میشود، گزارش میکند:
● حکومت اسرائیل و محافظه کاران جدید مدتهای مدید بر این تصور بودند که میتوانند سیاست امریکا در خاورمیانه را دیکته کنند. حتی بر آنش دارند که، به تقاضای اسرائیل، به «دشمن»، حمله نظامی کند. اما دست رد پرزیدنت اوباما بر سینه اسرائیل، با پذیرفتن دیپلماسی هم در مورد سوریه و هم در مورد ایران، گویای این واقعیت است که، از این پس، سیاست امریکا در خاورمیانه، دنبالهرو اسرائیل نخواهد بود.
● حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، که میانه رو تر از رئیس جمهوری پیشین است، در اواخر ماه سپتامبر، در سازمان ملل متحد حضور یافت. از ورای چندین مصاحبه و مباحثات سیاسی، پیام او روشن بود: نه، ایران از حق خود بر غنی سازی اورانیوم چشم نمیپوشد و، نه، ایران سلاح اتمی نمیسازد.
بنا بر قول روحانی، ایران آماده است ثابت کند که در کار ساختن بمب اتمی نیست. باز آماده است، برابر حقوق بینالمللی، شفافیت کامل فعالیتهای اتمی خود را تضمین کند. در ازای آن، ایران خواستار لغو تمامی تحریمها است.
● در حقیقت، این موضع، سالها است که موضع جمهوری اسلامی است. دست کم، از سال 2005، رهبر عالی جمهوری اسلامی، علی خامنهای، گفته است که بنابر احکام اسلامی، تولید و داشتن اسلحه اتمی جایز نیست و ایران آن را نخواهد ساخت. بطور عمده بخاطر فشار اسرائیل و لابی صهیونیست در واشنگتن بود که سیاستمداران امریکا زیر بار باورکردن به قول مقامهای ایران نمیرفتند.
● برای از میان بردن این شک، پرزیدنت روحانی وارونه رفتار احمدی نژاد رئیس جمهوری پیشین را برگزید. این تغییر رویه، میوه خود را ببار آورد. گفتگوی 15 دقیقهای تاریخی که او با پرزیدنت اوباما بعمل آورد و دیدار ظریف، وزیر خارجه ایران با جون کری، وزیر خارجه امریکا، امکاناتی را بوجود آوردند و راه را بر گفتگوهای کشورهای 5+1 با ایران در ﮊنو، در 15 و 16 اکتبر، هموار کردند.
٭ پاسخ مساعد کاخ سفید:
● چه امری سبب شد که حکومت اوباما خود را از سیطره لابی نیرومند اسرائیل برهد و به ابتکار ایران پاسخ مساعد بدهد؟ بدیهی است رفتار روحانی کمک کرده است اما تنها دلیل این تغییر نیست. بطور بنیادی، احتمالاً حمله نظامی به سوریه که سبب برانیگختن مخالفت یکپارچه امریکائیان و غیر امریکائیان با چنین حملهای شد، زمینه را برای تغییر و گزیدن دیپلماسی در مقابل ایران، فراهم آورده است. این آن سلاح سیاسی کارسازی است که میتوان با موفقیت برضد فشار صاحبان منافع بکار برد.
● اوباما، بمثابه سیاستمدار و رئیس جمهوری، خود را در گیر میل به اجتناب از جنگ با ایران، جنگی که بطور قطع برای اقتصاد غرب زیانبار است و فشار سیاسی لابی نیرومند صهیونست، یافت. صهیونیستها برآنند که سیاست امریکا میباید با تمایلات اسرائیل در باره حمله به ایران، بخواند. این موضع صهیونیستها ناشی از دید آنها از منافع اسرائیل است. راست بخواهی ایدئولوﮊی کوته بین آنها مانع از آنست که ببینند این منافع جز منافع نخبگان نظامی و غیر نظامی اسرائیل نیست و به زیان منافع دراز مدت امریکا است.
سیاست خارجی فاجعه بار ژرژ بوش معلوم کرد که منافع امریکا مطلقا با به راه انداختن جنگ برضد کشوری که هیچگاه تهدید مستقیمی برای امریکا نبوده است، با پیآمدهای خطرناک و غیر قابل پیشبینی، سازگار نیست. اوباما این واقعیت را میداند و، تکرار تهدید، بنابر موقع، به کنار، او با ایران، همواره با تردید و احتیاط، رفتارکرده است.
این امر که اوباما دیگر با مسئله تجدید انتخاب به ریاست جمهوری روبرو نیست، به او امکان میدهد که، در آنچه به ایران مربوط میشود، حساب منافع امریکا را از حساب منافع اسرائیل جدا کند. افکار عمومی امریکا، نخست در مورد سوریه و حالا در مورد ایران، او را تشویق کرده است که چنین کند.
● همه سیاستمداران امریکائی این موضع اوباما قدر میشناسند و از آن حمایت میکنند. روزنبرگ، در مقاله ای با این عنوان «آیا ( AIPAC)، لابی اسرائیل در امریکا، در مورد ایران، اوباما را شکست میدهد؟»، بسیاری از نمایندگان کنگره همچنان خود را به فشار صهیونیستها میسپارند. روزنبرگ تصدیق میکند که: « حکومت نتان یاهو و کمیته اسرائیلی امور عمومی امریکا ( AIPAC) مصمم هستند به روند حل و فصل مسئله اتمی ایران پایان دهند و توانائی این کار را دارند.
چگونه میخواهند به این روند پایان بدهند؟ آنها قصد دارند کنگره امریکا را برآن دارند که مجازاتهای جدید وضع کنند و روحانی را به زانو درآورند. بطور روشن به ایران بگویند به کمتر از برچیده شدن تأسیسات اتمی ایران رضا نمیدهند.»
در حقیقت، مظنون های کنگره، کسانی چون سناتورها لیندسی گراهام و کارولین و روبرت مندنز که در یک دنیای عقلانیتر، مأموران یک کشور خارجی (اسرائیل) خوانده میشدند، هم اکنون قطعنامهها و قوانینی آماده کردهاند که برانگیزنده حکومت امریکا به جنگ با ایران هستند.
روزنبرگ خاطر نشان میکند:«این پول است که کنگره را به دنباله روی از لابی اسرائیل وادار میکند. چرا کنگره تدابیری را در خلاف جهت منافع کشور خود و در بردارنده خطر ورود امریکا در جنگ با یک کشور دیگر خاورمیانه اتخاذ میکند؟ پاسخ اینست که انتخابات میان دورهای کنگره نزدیک است و اعضای کنگره برای تبلیغات انتخاباتیشان نیاز به پول دارند. و این پول را ( AIPAC) به آنها میدهد».
خوشبختانه این فراگرد فاسد و مفسد نقصی دارد و آن اینکه اتحاد میان سیاستمداران و لابی صهیونیست، بر شهروندی فعل پذیر بنا میشود که سبب شکست سیاستمداران در انتخابات نمیشود. اما درحال حاضر، رأی دهندگان فعل پذیر نیستند. آنها مخالف ورود امریکا در جنگی دیگر هستند.
● صهیونیستهای امریکائی دستورهای خود را از رهبران اسرائیل میگیرند و از قرار، نسبت به این تحول شهروندان امریکائی، بیتفاوت نیستند. نتان یاهو، در سخنرانی خود در سازمان ملل متحد، نشان داد که هیچگونه علاقهای به انجام گرفتن مصالحه با ایران ندارد. او کوششهای پرزیدنت روحانی را فریب خواند و هر کوشش نظامی دفاعی ایران را یک تهدید به تهاجم خواند و گفت اسرائیل میخواهد مجازاتها ادامه پیدا کنند و تهدید ایران به حمله نظامی، آنها را پشتی گردد.
نخست وزیر اسرائیل اصرار ورزید که اگر چنین موضعی را اتخاذ میکند بخاطر منافع اسرائیل است. حال آنکه نتان یاهو و لابی اسرائیل در امریکا، هیچگاه کمتر توجهی به اثر جنگ بر منافع یکایک امریکائیان نداشتهاند. بهمان نسبت که اسرائیلی ها و عوامل صهیونیست آنها احتمال وقوع جنگ را بیشتر میکنند، برای متحدان خود در کنگره امریکا، خطر شکست در انتخابات را افزایش میدهند. اینان رقیبانی دارند که حاضرند خواست همگان را به صلح برآورند.
● صهیونیستهای سیاسی ایدئولوژیک هستند. بنابراین، اگر امری روی ندهد که ایدئولوژی آنها را زیر سئوال ببرد، آنها همچنان براین باور میمانند که حق دارند و هرچه میکنند برحق است. این طرز فکر بسته که گاه آن را «استدلال انگیزه مند» میخوانند و عموماً «خود خویشتن را تصدیق کردن» خوانده میشود، همان است که اینان در سر دارند.
همانطور که میشل شرمر توضیح داده است، کسانی که اینطور میاندیشند، به بررسی دادههائی که با باور آنها نمیخوانند، تن نمیدهند و برای آنها اعتباری قائل نمیشوند. نتان یاهو نمونه اعلای اینطور کسان است.
● انگیزه اعضای کنگره که مرتب از مواضع سیاستی صهیونیستها حمایت میکنند، عموماً، ایدئولوژیک نیست. برانگیزنده آنها به این کار، پول است. این امر اینگونه اشخاص را به ضرورت بد نمیگرداند. آنها را بردگان نظام سیاسی غلطی میگرداند.
اینان توانائی بریدن از وابستگی به پول صهیونیستها را بدست میآورند هرگاه خواست رأی دهندگانی که آنها را بر کرسی نمایندگی نشانده اند تغییر کند. بنظر میرسد این تغییر، در آنچه به سیاست امریکا در ایران مربوط میشود، دارد بوجود میآید.
● البته صهیونیستها هرچه کردهاند، خود با خود کردهاند. آنها امریکائیها را به دشمنی با ایران کشانده اند و گمان برده اند براستی جز رئیس جمهوری ضعیف، کسی با جنگ با ایران مخالف نیست. و برخطا بودند. مخالفت با آنها یک مخالفت ملی است. اما آنها را «استدلال انگیزه مند» و غرورشان کور کرده بود.
● در آنچه به پرزیدنت اوباما مربوط میشود، از قرار، سرانجام، همزمان با خواست صلح که خواست جمهور مردم امریکا گشتهاست، او شجاعت خویش را بازیافته است. امیدوار باشیم که حالت سلامت عقلی که بسیار نادر است، دیر پاید.
شماره ۸۳۹ از ۲۹ مهر تا ۱۲ آبان ۱۳۹۲