انقلاب اسلامی: در11 آبان 92، زیبا کلام و سلیمی نمین در مناظرهای تلویزیونی شرکت کرده و از جمله، در باره تسخیر سفارت امریکا و گروگانگیری، بایکدیگر مناظره کردهاند. در زیر، سخنان این دو را نقل و تناقضهای آنها را میزدائیم تا واقعیت همانسان که رویدادهاست، نمایان شود:
تناقض زدائی سخنان زیباکلام در باره قرارداد الجزایر که از دید او از قرارداد ترکمنچای ننگینتر است:
زیباکلام در ادامه به بیانیه الجزایر اشاره کرد و گفت: «بیانیه الجزایر را هیچکدامتان نخوانده اید چون این بیانیه از قرارداد ترکمنچای ننگ آورتر است به همین دلیل هیچوقت آن را ندیدیم چرا که رونالد ریگان اولتیماتوم داد و گفت من کارتر نیستم خیلی نمی توانم صبر کنم، حتی یک امتیاز هم به شما نمی دهم، بدهکار هستید و در دادگاه شکایت میکنیم و خسارت میگیریم که این کار را کردند و خسارت را نیز گرفتند و در این شرایط بود که خیلی سریع آنها را آزاد کردیم در حالی که قبل از آن می گفتیم اینها جاسوسند و باید محاکمه شوند. مواردی را که من می گویم بچه اول دبستان می فهمد که وای چگونه می توان به منافع ملی ضربه زد. لذا اعتقاد دارم اگر منافع ملی می گوید باید مذاکره کنیم باید بکنیم و اگر می گوید نباید مذاکره کنیم پس نباید مذاکره کنیم.
1- این قسمت از گفته زیبا کلام ناصحیح است. برفرض که او کلمهای از «اکتبر سورپرایز» نشنیده باشد و نداند که پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا در نوامبر 1980، سازش پنهانی میان خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی انجام گرفته بود، دستکم باید بداند که، در همان روز انتخابات ریاست جمهوری امریکا، هاشمی رفسنجانی در مجلس گفت: تاریخ خواهد گفت ایران سبب شد که ریگان رئیس جمهوری امریکا بگردد (نقل به مضمون).
باز اگر او از اینهمه هیچ مطلع نباشد، لابد میباید از ایران گیت که افتضاحی بینالمللی شد، آگاه باشد و بداند که اگر رﮊیم خمینی ترسی را که او میگوید از امریکا داشت، گروگانگیری در لبنان و عمل انتحاری برضد تفنگ داران امریکا در لبنان و معامله ریگان با رﮊیم برسر گروگانهای امریکائی، چرا باید روی میداد؟ او خیانت بزرگ را که اجرای طرح گروگانگیری است و نیز معامله پنهانی برسر گروگانها (اکتبر سورپرایز) و عمل نکردن به مفاد معامله پنهانی که عملیات در لبنان را در پیآورد و به افتضاح ایران گیت سربازکرد را میپوشاند با ربط دادن آزاد کردن گروگانها به ترس از ریگان.
2 – اگرهم اکتبرسورپرایز و ایران گیت نبود، تناقضهای موجود در قول زیباکلام دروغ را آشکار میکردند:
● قرارداد ننگینتر از قرارداد ترکمنچای را حکومت رجائی، با حکومت کارتر امضاء کرد. بهزاد نبوی مأمور کار بود. چهار شرطی که خمینی اظهار کرد، وزارت خارجه امریکا در دوره کارتر تهیه کرده بود. اگر توافق قبل از انتخابات ریاست جمهوری امریکا بعمل میآمد و گروگانها آزاد میشدند، هم ریگان رئیس جمهوری امریکا نمیشد که رﮊیم از آن بترسد و هم تمام پولهای ایران آزاد میشد و هم بسا جنگ روی نمیداد و هم خریدهای نظامی ایران تحویل میشدند. اگر نه معامله پنهانی که ترس توجیهگر امضای قرارداد ترکمنچای است، چرا این ترس، پیش از انتخابات امریکا، سبب قراردادی ترجمان حقوق ملی نشد؟ این تناقض تنها یک حل دارد و آن انجام معامله پنهانی با ستاد انتخاباتی ریگان – بوش است.
● زیبا کلام این اندازه میداند که بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، کارتر دیگر دستش زیر سنگ انتخابات نبود. اینبار دست خمینی و دستیارانش باید زیر سنگی میبود که رجائی گفت گروگانها «بنجل» شده بودند. اگر دستشان زیر این سنگ نبود، چه دلیل داشت که به امضای قراردادی بدتر از قرارداد ترکمنچای تن بدهند؟ جز معامله پنهانی، هیچ سنگی که دست خمینی و دستیارانش زیر آن باشد، وجود نداشت. به این دلیل آشکار که اگر سنگ دیگری بود، نیازی به پنهان کردنش نبود. اگرهم بود، چون اکتبرسورپرایز لو میرفت.
● طرف گفتگو ریگان نبود که بگوید من خیلی نمیتوانم صبر کنم. کارتر بود. قول زیباکلام با رها شدن گروگانها همزمان با ادای سوگند ریاست جمهوری توسط ریگان – تقدیمی به او – تناقض دارد و این تناقض نیز رفع نمیشود مگر به این حقیقت که حتی زمان آزاد کردن و طرز آن نیز در معامله پنهانی اکتبرسورپرایز معین شده بود. اگرنه، کیسینجر از کجا میدانست که گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا آزاد نمیشوند، همزمان با ادای سوگند از سوی ریگان آزاد میشوند؟
● قول زیباکلام باز متناقض است وقتی سخن از خسارت گرفتن میزند. توضیح اینکه پذیرش قرارداد الجزایر، بخشی از معامله پنهانی اکتبر سورپرایز بود. ایناست که حکومت ریگان آن را پذیرفت و اجرا کرد.
رفع این تناقضها حقیقت را آشکار میکند: گروگانها بخاطر انجام معاملهای پنهانی با ستاد تبلیغاتی ریگان – بوش، پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا آزاد نشدند. چون رﮊیم چنان معامله خائنانهای – خیانت به مردم ایران و مردم امریکا و مردم جهان که گرفتار پیآمدهای ریگانیسم شدند – را انجام داده بود و بعد از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، گروگانها به قول رجائی دیگر «بنجل» بودند، چارهای جز تن دادن به قرارداد الجزایر، ننگین تر از قرارداد ترکمنچای، نداشت. رجانی و نبوی میگویند میدانستهاند کاری که میکنند خیانت است و این خیانت را به دستور خمینی مرتکب شدهاند.
تناقض زدائی از سخنان سلیمی نمین درباره تسخیر سفارت و گروگانگیری:
سلیمی نمین افزود: «آقای جعفری سر دبیر روزنامه انقلاب اسلامی در زمان بنی صدر ادعا کرد روحانیون و آخوندها برای اینکه رقبا را از صحنه خارج کنند مساله گروگانگیری را راه انداختند. دقیقاً همین حرفها را آقای زیباکلام تکرار می کند اتفاقاً بچه های دانشجو قبل از اقدام به این عمل با آقای بنی صدر مشورت کردند و بلافاصله بعد از روز حادثه بنی صدر نماینده خود را به سفارت فرستاد و بچه های دانشجو یک اتاق به او دادند در حالی که شورای انقلاب شهید باهنر را به عنوان نماینده به دانشجویان معرفی کرد چون بچه های لانه جاسوسی حزب جمهوری به شدت موضع داشتند شهید باهنر را نگذاشتند و راه نداند، این حرفها که برای تطهیر آمریکا درست می کنید خلاف واقعیت تاریخی است.
وی در مورد خاطرات آقای آیهالله هاشمی رفسنجانی نیز گفت: آقای هاشمی در خاطرات اخیرش نوشته امام به شدت مخالف تسخیر لانه جاسوسی بود. درست هم این است در واقع موضع بچههای دانشجو از جایی شروع می شود که بنیصدر با بچههای تحکیم وحدت به طور مرتب دیدار هفتگی داشت اما بعد از اینکه اسناد به دست آمد جهت گیری تغییر کرد. لذا این طور نیست که بگوییم این اقدام از قبل به حزب جمهوری اسلامی نزدیک بود.
1 – سلیمی نمین قول جعفری را نقل نمیکند، آن را دروغ میگرداند و نقل میکند. دروغی که میسازد، میپوشاند، یک اطلاع و یک نتیجهگیری را:
● در صفحه 82 «گروگانگیری و جانشینان انقلاب»، جعفری، قول حسین مشگینی، فرزند مشکینی، رئیس اسبق مجلس خبرگان اینطور نقل کرده است: «مدتها قبل از اشغال سفارت، من در دو جلسه که در مورد اشغال سفارت امریکا صحبت شد، حضور داشتم. و نام چهار پنج نفری را ذکر کرد که در این دو جلسه شرکت داشتهاند و در رابطه با گروگانگیری و اشغال سفارت امریکا صحبت کردهاند. از کسانی که در آن دو جلسه شرکت داشته و نامشان بیادم مانده، دکتر حسن آیت و موسوی خوئینیها و فاضل هستند. بطوری که او نقل میکرد، موسوی خوئینیها از جلسه دوم به آن جمع پیوسته است».
بنابراین قول، اشغال سفارت و گروگانگیری طرح نبوده است که «دانشجویان پیرو خط امام» طراحی و با موافقت موسوی خوئینیها اجرا کرده باشند. بلکه مدتها پیش از آن، درباره اشغال سفارت و گروگانگیری جلسات تشکیل میشدهاند و موسوی خوئینیها در آن شرکت میداشته است. و این تنها اطلاعی نیست که سلیمی نمین میپوشاند:
● در صفحههای 158 و 159 کتاب، آمده است:
«باتوجه به سئولاهای فوق، آیا این سئوال قابل طرح نیست که مستقیم و یا غیر مستقیم، خود امریکائیها خواهان چنین عملی بوده اند و با وجودیکه میدانستند بردن شاه به امریکا ممکن است در ایران منجر به عکس العملهائی و از جمله به گروگان گرفتن افراد سفارت شود، دست به چنین عملی زدند؟
امور واقع به روشنی حکایت از این دارد که آقای خمینی و روحانیت حاکم از گروگانگیری به عنوان آتو برای از میدان بدر کردن ملیون، ملی – مذهبیها، روحانیون آزادیخواه مخالف ولایت فقیه و شخصیتهای آزادیخواه کشور سود جستهاند و برای استقرار دیکتاتوری و حاکمیت ولایت فقیه حاضر به پذیرش خسارتهای عظیم، به غارت بردن سرمایههای کشور و تخریب کشور، شدهاند.»
سلیمی نمین میداند که فرق است میان «سود جستن» از گروگانگیری و «راه انداختن» آن. پس اگر، راست را دروغ میکند، میخواهد چند واقعیت را بپوشاند:
1.1. این امر را که گروگانگیری به سود امریکا تمام شد و دستکم این امکان وجود دارد که طراح طرح خود آنها بودهباشند.
1/2. خمینی و روحانیت حاکم از گروگانگیری همچون یک آتو سودجستند. بهشتی خود گفته بود باید از گروگانها مثل یک آتو بر ضد کارتر و بنیصدر استفاده کرد.
1/3. آتو کردن گروگانها خسارتی عظیم به کشور وارد کرد و سرمایههای ایران را به غارت امریکا و قدرتهای دیگر سپرد.
تناقضها یک حل بیشتر ندارند: گروگانگیری، طرحی از پیش تهیه شده بوده و پس از وقوع، خمینی با «انقلاب دوم» خواندن تسخیر سفارت و تبدیل آن به گروگانگیری، از آن، همچون یک آتو، برای استقرار استبداد خویش سود جستهاند. هزینه بسیار سنگین آن (محاصره اقتصادی و جنگ و بردن و خوردن سرمایههای ایران و استقرار سیهکارترین استبدادها) را به مردم ایران تحمیل کردهاند.
اما تحقیق مارک به این نتیجه رسید که طراح طرح گروگانگیری کارگردانان حزب جمهوریخواه امریکا، کسانی چون کیسینجر و راکفلر بودهاند. و بنا بر سند، اشرف پهلوی به این دو مراجعه میکند و این دو، از کارتر، موافقت با آوردن شاه به امریکا را میگیرند. آوردن شاه به امریکا نیز مجوز تسخیر سفارت و گروگانگیری میشود. تا امروز، دو مقام واواک،نیز، گفتهاند: گروگانگیری یک طرح امریکائی بودهاست. یکی از این دو میگوید موسوی خوئینیها عامل امریکا و مأمور اجرای این طرح بوده است. او مدعی است مدارک قطعی دال بر این «واقعیت» وجود دارند.
2 – مشورت دانشجویان «پیرو خط امام» پیش از اقدام دروغ است. فرض کنیم سلیمی نمین نمیداند که که این دانشجویان نزد خمینی رفته و او کمیتهای مرکب از بنیصدر و حبیبی و خامنهای و شبستری و موسوی خوئینیها معین کرده بود تا که دانشجویان تحت نظر این کمیته عمل کنند. از اعضای این کمیته، جز موسوی خوئینیها احدی از «طرح تسخیر سفارت» اطلاع نداشت. دانشجویان خود نیز میگویند تنها به او گفتهاند.
اگر هم دانشجویان، طی 34 سال مکرر نمیگفتند تنها موسوی خوئینیها از ماجرا اطلاع داشتهاست، سخن او را سرمقاله 14 آبان 1358 انقلاب اسلامی و نیز قول منتشره بنیصدر (ایران به گروگان امریکا درآمدهاست، تکذیب میکند. و اگر هم فرض کنیم گوینده دروغ از اینهمه بیاطلاع بودهاست – بماند این پرسش که دروغ را چگونه و چرا ساختهاست؟ –رویه بنیصدر و نیز دانشجویان «پیرو خط امام» از زمان گروگانگیری بدینسو، تکذیب بیخدشه قول او است.
و اینک فرض میکنیم او از اینهمه ناآگاه بوده و قولی را شنیده و در مناظره، بازگفتهاست. قول او متناقض است. زیرا اگر دانشجویان با بنیصدر مشورت کرده و با موافقت او طرح تسخیر سفارت را که بعد گروگانگیری شد اجرا کردهاند، دیگر نیازی نبود که بنیصدر نزد دانشجویان نماینده داشته باشد و آنها به نماینده او یک اطاق بدهند.
3 – دروغ همواره پوشش واقعیت و یا حق و یاحقیقتی است. دروغ سلیمی نمین وقتی میگوید بنیصدر نماینده خود را به سفارت فرستاد، کدام حقیقت را میپوشاند؟ این حقیقت را: درآغاز، بنابر گروگانگیری نبود. بنابر تسخیر سفارت بود برای مدتی حداکثر 4 روز. بنیصدر سرپرست وزارت خارجه و مسئول حل مسئلهای شد که با تسخیر سفارت بوجود آمده بود. پس نماینده سرپرست وزارت خارجه مسئول حل مسئله در سفارت بود. اما تسخیر سفارت تبدیل شد به گروگانگیری. این حقیقت دومی است که دروغ سلیمی نمین میپوشاند. چرا تسخیر سفارت شد گروگانگیری و بنیصدر از سرپرستی وزارت خارجه استعفاء کرد و عاملان خارجی و داخلی تبدیل تسخیر سفارت به گروگانگیری چه کسانی بودند؟ تبدیل شدن تسخیر سفارت به گروگانگیری و عاملان داخلی و خارجی آن، سومین واقعیت و حقیقتی است که سلیمی نمین میپوشاند.
سخن او نه یک واقعیت تاریخی که یک جعل تاریخی است. چراکه محمد جعفری، نماینده بنیصدر، ترتیب تعیین شدن خود را بعنوان نماینده، در کتاب گروگانگیری شرح داده است: در صفحههای 103 تا 105 کتاب «گروگانگیری و جانشینان انقلاب»، او ماجرای نماینده شدن 3 روزه خود را شرح کرده است. دو سند، که دو نامه از بنیصدر خطاب به «دانشجویان پیرو خط امام» است را نیز درج کرده است: چکیده اولی ایناست. بنیصدر نزد خمینی میرود. بنابر این میشود که مسئله تسخیر سفارت، چند روز بیشتر نپاید. از آنجا به تهران باز میگردد و برای گفتگو با تسخیر کنندگان سفارت، به آنجا میرود. قرار میشود دانشجویان راهکارهائی را که مورد موافقت خمینی قرار میگیرد، عملی کنند. به قرار عمل نمیکنند و برای عمل نکردن به قرار، عذرها میآورند. بنیصدر برای گرفتن بهانه از آنها، جعفری را نماینده خود در سفارت معین میکند. باز از همکاری با او خودداری میشود. جعفری نزد بنیصدر میرود و به او گزارش میکند که اینها امریکائیها را گروگان گرفتهاند و بنا ندارند آنها را آزاد کنند. خود اینها نیستند تصمیم میگیرند. اینها مجری تصمیم هستند. ماندن من در سفارت بیفایده است. بنیصدر نامه دومی در اعتراض به رفتار «دانشجویان پیرو خط امام» مینویسد. بدینترتیب، تصمیم گیرندگان درپرده، چهارمین واقعیتی است که سلیمی نمین با گفتن دروغ آن را میپوشاند.
4 – اما بند آخر سخنان سلیمی نمین، دروغی است که بزرگ بودن خیانتی را آشکار میکند که گروگانگیری بود:
4/1. از قول هاشمی رفسنجانی میگوید خمینی بشدت با گروگانگیری مخالف بودهاست. این ادعا دروغ فاحشی است وقتی آن را با عملکرد خمینی محک بزنیم: اما این خمینی بود که هم از آغاز گروگانگیری را «انقلاب دوم» خواند و هم او بود که هربار مسئله به مرحله حل شدن رسید، مانع از حل شدنش شد. همکار او ممانعت از حل شدن مسئله، بخشی از سران حزب جمهوریخواه امریکا بودند که طرح گروگانگیری را تهیه و در ایران، به اجرا گذاشتند و از ممر گروگانگیری و معامله پنهانی (اکتبر سورپرایز) با خمینی و دستیاران او (ازجمله هاشمی رفسنجانی و خامنهای)، ریگان را به ریاست جمهوری امریکا رساندند و ریگانیسم را به امریکائیان و جهانیان تحمیل کردند. در حکومت کلینتون، ایران گیتیها، یعنی همین هاشمی رفسنجانی و خامنهای و… بودند که به او گفتند اسناد معامله پنهانی را دارند و حاضرند در اختیار او بگذارند بشرط معامله. و او معامله را نپذیرفت.
پس اگر امروز هاشمی رفسنجانی بیاد میآورد که خمینی باگروگانگیری سخت مخالف بودهاست، بدینخاطر است که خیانت آمیز بودن گروگانگیری عیان گشته و هاشمی رفسنجانی، میخواهد دست خمینی و خود و دیگر دستیاران او را از این خیانت پاک کند.
4/2. میگوید بنیصدر با «بچههای دفتر تحکیم وحدت» جلسات هفتگی داشتهاست و وانمود میکند که پنداری بنیصدر این «بچهها» را به گروگانگیری برانگیختهاست. سرمقاله بنیصدر در انقلاب اسلامی، فردای گروگانگیری (14 آبان 58)، و نیز سخنان او خطاب به تسخیر کنندگان سفارت (در روزهای اول «دانشجویان» نمیگفتند بنابر گروگانگیری است) که شما ایران را به گروگان امریکا درآوردهاید – واقعیت میگوید از آن روز تا امروز ایران درگروگان امریکا است – و این نظر را در هرفرصت تکرار کرد تا آنجا که روزنامه جمهوری اسلامی (صاحب امتیاز و مدیرش خامنهای بود) نظر بنیصدر را بعنوان اعتراض، منتشر کرد: امام میگوید انقلاب دوم و بنیصدر میگوید ایران به گروگان امریکا درآمدهاست.
و به دروغ میگوید بنیصدر با «بچههای دفتر تحکیم وحدت» جلسات هفتگی داشتهاست. راست این دروغ ایناست که خمینی کمیتهای مرکب از 5 نفر معین کرده بود تا که «دانشجویان پیرو خط امام» تحت نظر این کمیته فعالیت کند. بنیصدر با این دانشجویان یک جلسه جداگانه هرگز نداشت. همانطور که آمد، وقتی او اعتراض کرد چرا بدون نظر کمیته سفارت امریکا را اشغال کردهاید، گفتند ساعت 12 شب تلفن کردیم گفتند شما خواب هستید!
اما اگرهم این واقعیتها نبودند، بنابراین که دروغ بدون تناقض نمیتوان ساخت و گفت، تناقضهای موجود در سخنان سلیمی نمین، آشکارند و با رفع آنها حقیقت بدست میآید:
4/3. میگوید هاشمی رفسنجانی در خاطرات اخیر خود آوردهاست که خمینی با تسخیر سفارت سخت مخالف بودهاست. باتوجه به این واقعیت که از تسخیر سفارت تا مرگ، در علن، او یک کلمه در سرزنش تسخیر سفارت وگروگانگیری نه گفت و نه نوشت، دعوی هاشمی رفسنجانی ناقض موضع علنی خمینی (انقلاب دوم بزرگتر از انقلاب اول) است. این تناقض دوگونه قابل رفع است: یا، در خلوت، خمینی سخت با تسخیر سفارت مخالف بوده و در علن آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول میخوانده است. و یا، هاشمی رفسنجانی دروغ میگوید.
اما خمینی در وصیتنامه خود آورده است هرکس قولی را به او نسبت بدهد و نوشته و یا صدای ضبط شده او مصدق آن قول نباشد، قول از او نیست. روشن است که او هم نمیخواسته است دیگران بنابرنیاز، از قول او سخن دلخواه خود را جعل کند و هم نمیخواستهاست هرآنچه را در خلوت میگفته و مخالف موضعگیری آشکار او بوده، بازگو شود. پس، بنابر اعتباردادن به وصیت، رفع تناقض به ایناست که هاشمی رفسنجانی دروغ میگوید و بنابر اینکه به آن اعتبار ندهیم، رفع تناقض به ایناست که قول و فعل خمینی در خلوت با قول و فعل او درجلوت، تضاد داشتهاست. بدینترتیب، عقل قدرتمدار کار خود را با تخریب آغاز میکند و عقلهای او و هاشمی رفسنجانی، کار را، با تخریب خمینی و خود آغاز کردهاند. اما اگر اینکار را کردهاند بدینخاطر است که خیانت آمیز بودن گروگانگیری قابل پوشاندن نیست.
4.4. میگوید موضع بچههای تحکیم وحدت از جائی شروع میشود که بنیصدر با آنها، بطور مرتب، جلسات هفتگی میداشتهاست. این قول را نقض میکند این واقعیت که از پیش از تسخیر سفارت تا امروز، کسی یک جمله گویای وجود این جلسات برزبان نیاورده است. افزون براین، هیچ امر گویای وجود حتی یکی از این جلسات، ثبت نشده است. زیرا واقع نشدهاست. نقض دوم را جمله بعدی او میکند: اما بعد از اینکه اسناد بدست آمد، جهتگیری تغییر کرد. توضیحاینکه هرگاه بنیصدر موضع ضد امریکائی میداشته و دانشجویان را به تسخیر سفارت بر میانگیخته، پس در سفارت سندی که سبب تغییر جهتگیری شود، نمیتوانسته است وجود داشته باشد. و اگر، طرح گروگانگیری امریکائی بوده است و بدینخاطر بنیصدر دانشجویان را به گروگانگیری برانگیختهاست، طراحان امریکائی، سند مزاحم در سفارت باقی نمیگذاشتهاند. در زیر به اسناد موجود در سفارت میپردازیم. تناقض سوم اینکه «دانشجویان پیرو خط امام»، باآنکه بنیصدر، از آنها خواست هر سندی هست منتشر کنند، نه پیش از ریاست جمهوری و نه در جریان تبلیغات انتخاباتی و نه بعد از آن، آنها برضد مدنی اسناد منتشر کردند اما در باره بنیصدر سندی منتشر نکردند، سهل است، به او گفتند: سندها در باره او افتخار آمیز هستند. پس از انتخاب او به ریاست جمهوری، اولبار آنها بودند که او را برای دیدن شان و سخنرانی، به سفارت دعوت کردند.
رفع تناقض اول به ایناست که سلیمی نمین دروغ میگوید. باتوجه به اینکه بنیصدر از آغاز با گروگانگیری مخالف بود، رفع تناقض دوم نیز به ایناست که سلیمی نمین، بدینخاطر که خیانت آمیز بودن گروگانگیری عیان گشتهاست، در مقام پوشاندن ننگ خیانت آمران و مأموران گروگانگیری، باز دروغ میگوید. و نظر به اینکه سندهای منتشر شده در باره بنیصدر منحصر به فرد و افتخار آمیز هستند، سلیمی نمین، بنابر رویه سران رژیم ولایت مطلقه فقیه، بخصوص مأموران واواک، راست را دروغ میکند تا این دروغ را بسازد که گویا تسخیر سفارت و گروگانگیری را بنیصدر به «بچههای تحکیم وحدت» القاء کردهاست.
4/5. و سلیمی نمین دروغها را میسازد تا از حزب جمهوری اسلامی رفع اتهام کند. غافل از اینکه به یک واقعیت اعتراف میکند: طرح گروگانگیری از «دانشجویان پیرو خط امام» نبودهاست. اما اگر او این دروغ فاحش را میسازد که گروگانگیری را بنیصدر به «بچههای دفتر تحکیم وحدت» القاء کرده است، پس طراح یا طراحان (در واقع آنها که طرح ساخت کیسینجر – راکفلر و شرکاء را توسط «دانشجویان» اجرا کردهاند) باید کسانی باشند که او موظف است هویتشان را بپوشاند. و او میگوید تسخیر سفارت به حزب جمهوری اسلامی ربط نداشته است. پس گردانندگان این حزب در شمار کسانی هستند که او میخواهد هویتشان را بپوشاند. اما، کسی که گفت باید از گروگانها مثل یک آتو برضد کارتر و بنیصدر استفاده کرد، بهشتی، دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود. و آنها که در دو معامله پنهانی اکتبر سورپرایز و ایران گیت شرکت داشته و به ایران گیتیها معروف شدهاند، خمینی و فرزند او احمد و سران حزب جمهوری اسلامی، بخصوص بهشتی (در معامله اکتبر سورپرایز شرکت داشت و در معامله ایران گیت نه زیرا کشته شده بود) و هاشمی رفسنجانی و خامنهای. مهم اینکه در مجلس اول، موسوی خوئینیها، کارگردان تسخیر سفارات و گروگانگیری، نامزد حزب جمهوری اسلامی بود و در آن مجلس، نایب رئیس اول و همکار نزدیک هاشمی رفسنجانی و خامنهای شد.
● اینک که هاشمی رفسنجانی نیز بخاطر میآورد که خمینی با تسخیر سفارت سخت مخالف بوده است، و اینک که زیباکلام و سلیمی نمین نیز میگویند تسخیر سفارت و گروگانگیری کاری غلط بوده و رفع تناقضهای سخنانشان آن را همانسان که هست، یعنی عملی خیانتآمیز میگرداند، شمار مقامهای رژیم که تسخیر سفارت و گروگانگیری را تقبیح میکنند، 5 نفر میشوند. دوتن از این 5 نفر، سپاهی – واواکی هستند و میگویند طرح امریکائی بوده و موسوی خوئینیها مأمور آنها در اجرای طرح بودهاست.
● و اگر خیانتآمیز بودن گروگانگیری را کسانی تصدیق میکنند که در ببارآوردن افتضاحهای اکتبر سورپرایز و ایران گیت نقش مستقیم داشتهاند، بدینخاطر است که از روز گروگانگیری تا امروز، بنیصدر و دوستان او، بطور مستمر این خیانت بزرگ را افشا کردهاند. طراحان و مجریان را شناساندهاند. پیآمدهای ویرانگرش را بر مردم ایران و جهان آشکار کردهاند و همچنان به این کوشش ادامه میدهند تامگر استقلال و آزادی وجدان همگانی مردم ایران بگردد.
٭ سندهای سفارت:
1 – تمامی سندها که دولت انگلستان و یا دولت امریکا منتشر کردهاست، خمینی و دست یاران او را لکه دار میکنند. از جمله، سندی که حاوی پیام خمینی به کارتر است. این سند را موضوع بررسی دیگری میکنیم.
2 – سندها که درآنها از بنیصدر سخن بمیان آمدهاست، منحصر به فرد و بس افتخارآمیز هستند. به سخن دیگر، درباره هیچکس دیگر، سندهائی از این نوع، انتشار نیافتهاند:
خمینی را باید از بنیصدر و دیگر رادیکالها جدا کرد. بنیصدر را کمونیست و طرفدار خط مائوتسه تونگ، به سفارت معرفی کرده بودند:
● پس از ورود خمینی به ایران، بنیصدر کنار گذاشته خواهد شد. در اسناد دو ماه پیش از سقوط رژیم شاه، چند نوبت از بنیصدر و قطب زاده و دکتر یزدی سخن بمیان میآید ( اسناد لانه جاسوسی شماره 13، صفحه 84 و اسناد شماره جاسوسی شماره 25، صفحات 63 تا 65 و 73 تا 77 و 81 تا 82 و100 تا 103 و 109 تا 112 و 172 و 174 و شماره 26 صفحههای 1 تا 6 و 8 و 12 تا 16 و شماره 12 صفحههای 40 و 41 و شماره 13، صفحه های 82 تا 87 و صفحه های 150 و 151 و 174 و شماره 27 صفحههای 19 و 20 و 31 و 32 و 54 و 102 و…):
– مناقبی به مأمور سفارت میگوید: خمینی خود یک ضد کمونیست ثابت قدم است. یزدی و قطب زاده و بنیصدر و بعضی جوانان دیگر در اطراف او، مارکسیستهای تند رو هستند. باید خمینی را از آنها جدا کرد.
– در گزارشات سفارت امریکا به وزارت خارجه این کشور (اسناد لانه جاسوسی، شماره 27، صفحههای 62 و 66 و 74 ) آمدهاست: تعدادی از همکاران خمینی در پاریس، تمیلات چپی دارند.
– بنیصدر و قطب زاده مارکسیت و ضد امریکائی و جناح چپ جبهه ملی را تشکیل میدهند (اسناد لانه جاسوسی، شماره 12 ، صفحههای 42 تا 44 ). و
– رژیمی که تحت حکومت آیهالله خمینی و رهبران مذهبی سطح بالا قرار گیرد، با رژیمی که بوسیله رهبران مخالف متمایل به چپ جبهه ملی اداره شود، فرق دارد. ( اسناد لانه جاسوسی، شماره 13 (4) صفحه 83 ) تنها اگر جناحهای چپ بردولت تسلط یابند، منافع امریکا به خطر میافتند (اسناد لانه جاسوسی شماره 13 (4)، صفحه های 82 تا 87 ) .
– اگر خمینی به ایران بیاید، میتوان او را از «مشاوران بدذاتش» جدا کرد و با او به توافقی رسید (اسناد لانه جاسوسی، شماره 10، صفحههای 38 تا 42 و 45 تا 47)
– تا خمینی از محیط خارج به ایران نیاید، نمیتوان او را از همکارانش جدا کرد. چراکه در ایران، میان خمینی و گروه همراهش، مشکلات بروز میکنند و همین امر وی را وادار به سازش میکند. (اسناد لانه جاسوسی شماره 10 صفحههای 33 و 34 و 40 ) درپاسخ مقام سفارت که میپرسد آیا منظور اشخاصی هستند که در پاریس هستند؟ گفته میشود: یزدی خوب است ( اسناد لانه جاسوسی، شماره 10، صفحه 40). بدینسان بنیصدر و قطب زاده میباید حذف میشدهاند.
– خمینی اصل شورای انقلاب را میپذیرد و قرار بر این میشود که ترکیب شورای سلطنت معرف ائتلاف ارتش و میانه روهای سیاسی و مذهبی و شخصیتهائی از گروه سوم (چپ جبهه ملی) به استثنای مشاوران خمینی در پاریس بگردد( اسناد لانه جاسوسی شماره 26 (2)، صفحه های 22 تا 26 و شماره 10، صفحه 6) .
– 8 ماه بعد از پیروزی انقلاب، سفارت به وزارت خارجه امریکا گزارش میکند:
«اگر دولت دوگانهای وجود میداشت، موقعی که خمینی محور قدرت شد، صفت دوگانگی را از دست داد ( اسناد لانه جاسوسی شمارههای 1 تا 6 صفحه 73). سیاست امریکا باید از دولت موقت امید ببرد و به قدرت خمینی راه جوید. دوگانگی قدرت بسود امریکا نیست. اگر فرض کنیم خمینی تنها محور قدرت است، ارتباط غیر مستقیم با او بسود امریکا نیست. (اسناد لانه جاسوسی شماره های 1تا 6، صفحه 435).
–در جریان تحول، سفارت مشاهده میکند که با سرمایهگذاریهای چند ملیتیها مخالفت مؤثر میشود. نظام بانکی ملی میشود. از پس دادن هواپیماهای اف – 14 جلوگیری میشود و فشار برای ساخت ارتش به یک ساخت مستقل و بازسازی ارتش ملی افزایش مییابد. تبلیغات در رادیو – تلویزیون و روزنامهها برضد امریکا روز افزون میشود.
چه کسانی این کارها را میکنند؟ چه کسانی برای پائین آوردن تولید نفت تا حد 40 درصد تولید آن روز فشار میآورند؟ پاسخی که سفارت امریکا به آن میرسد ایناست که اینکارها را رادیکالها میکنند. نامهای بنیصدر و قطب زاده، هربار ، بهنگام گزارش کردن این کارها، برده میشوند (اسناد لانه جاسوسی، شماره 23، صفحه 123)
بدینترتیب امریکائیان که گمان میکردند کار «رادیکالهای مطرود» (شماره مندرج در نشریه مجاهد، شماره 102) تمام شدهاست و فکر میکردند حکومت موقت نفوذ آنها، بخصوص بنیصدر را کاهش داده است، اینک میبینند که اینان دارند قوت میگیرند (اسناد لانه جاسوسی، شماره 28، صفحه 50).
– سندی به ارزیابی سود خمینی برای امریکا میپردازد: «ارتباط رژیم کنونی باغرب آشکار نیست. بطوریکه لازم نیست ما بخاطر تخلفات حقوق بشری ش، مورد سرزنش قرار بگیریم. و این خود مایه تسلای خاطر است. علاوه بر این، ماهیت ملی مذهبی این رژیم یک مانع موقتی دربرابر پیشرفت کمونیستها است. و در ضمن، وضع غیر عادی این رژیم، در میان مدت، خطر اشاعه انقلاب را در منطقه از بین میبرد ( اسناد لانه جاسوسی، شماره 16، صفحه 184).
– گزارشی در باره مجلس خبرگان است: مجلس خبرگان با تصویب ولایت فقیه، تمامی قدرت دنیائی و معنوی را از آن خمینی شناخت (اسناد لانه جاسوسی، شماره 16، صفحههای 106 و 107 و 118 و 163 و 164 و 175). اما جمع شدن قدرتها در خمینی و گرایش به استبداد، زنگ خطر را به صدا درآورده است. در مجلس، طالقانی و بنیصدر با ولایت فقیه مخالفت کردهاند. آخرین اقدام طالقانی مخالفت با اصل 5 بود. و بنیصدر گفتهاست: ملت به جمهوری اسلامی رأی دادهاست. یا شما با حاکمیت ملت موافقت میکنید و یا ازبین خواهید رفت (280اسناد لانه جاسوسی، شماره 16، صفحه های 106 و 107 و 118 و 163 و 164 و 175).
– و پژوهشگران سفارت، گروههای سیاسی دوران انقلاب را به ولایت فقیه و اسلام میانهرو و اسلام نوآور و نظام اقتصادی آزاد و دموکراسی و سازش با امریکا و سازش با شوروی سابق، سنجیدهاست:
1 – گروه خمینی با ولایت فقیه موافق و با دو اسلام میانهرو و نوآور مخالف است. با اقتصاد آزاد موافق و با دموکراسی مخالف و با امریکا، بنابر موقع، سازش پذیر و با روسیه شوروی سازش ناپذیر است.
2 – گروه بنیصدر با ولایت فقیه مخالف و با اسلام نوآور موافق. با اقتصاد لیبرال مخالف و بادموکراسی موافق و با امریکا و شوروی سازش ناپذیر است.
گزارش به این نتیجه میرسد که میباید با جلب میانهرو، گروههای مزاحم را از سر راه برداشت (اسناد لانه جاسوسی، شمارههای 1تا6 صفحه صفحه 327). جداکردن میانه روها از چپ اسلامی و چپ غیر اسلامی ضرورت تمام دارد ( اسناد لانه جاسوسی، شمار28 صفحه 120).
امری که همواره میباید مطمح نظر ایرانیان میبود و نبود، اینکه اسناد روشی را توضیح میدهند که امریکا میباید در قبال گروه خمینی، بکار برد و در طول 34 سال بکاربرده است: این گروه را همواره میباید در موقعیت دفاعی نگاه داشت. پرسیدنی است که خمینی و دستیاران او، چرا به این مهم توجه نکردند و گذاشتن امریکا آنها را همواره در موقعیت دفاعی نگاهدارد؟ زیرا استبدای از نوع استبداد ولایت مطلقه فقیه که نیاز مبرم به پایه دومی دارد که قدرت خارجی است، نمیتواند در این موقعیت قرارنگیرد و نماند.
– استمپل، رئیس قسمت سیاسی سفارت امریکا در دوران انقلاب، درکتاب خود، «انقلاب ایران از درون»، مینویسد از طریق واسطه، سه نوبت از بنیصدر تقاضای ملاقات کردم نپذیرفت.
– و گویا ترین سندها سندی است که جلد 9 اسناد، انتشار دادهاند. سند گزارش مأمور سیا است که مأمور خرید بنیصدر شده است. او که چند نوبت، به اینعنوان نزد بنیصدر آمد که پیامی از سوی کارتر برای خمینی دارد و به خواست خمینی بنیصدر او را پذیرفت، در گزارش خود مینویسد: بنیصدر و دوستان او کسانی نیستند که حاضر باشند در خط امریکا کارکنند. او نیازی به پول ندارد. و پیشگوئی بس شگفتیآوری میکند: «بایک تذکر کوتاه به خارج تبعید میگردد».
در عمل، طرح گروگانگیری در امریکا طراحی و در ایران اجرا شد. با ستاد تبلیغاتی ریگان و بوش، برسرگروگانها معاملهای پنهانی انجام گرفت که اکتبر سورپرایز نام گرفت. ترس از لو رفتن این معامله ننگین و خیانتبار، همزمان با پایان گرفتن جنگ در بهار 1360، خمینی و دستیاران او را ناگزیر از کودتا کرد و «بنیصدر به خارج تبعید شد».
انقلاب اسلامی: مترجمان سندها، درمواردی ناگزیر بودهاند تقلب کنند. آنها به این گمان که باوجود برقراری سانسورها، پراکنده کردن سندها، مانع از آن میشود که به هرآنچه درباره خمینی و دستیاران در این سندها آمده است، توجه شود. هنوز معلوم نیست چه میزان از سندها سانسور شدهاند. خوانندگان مسئولیت شناس به خود زحمت مراجعه به جلو اول کتاب سیر تحول سیاست امریکا در ایران را میدهند و بخش عمده هرآنچه در باره گروههای سیاسی و یکچند از شخصیتهای سیاسی را مییابند که از اسناد استخراج شدهاند. از زمانی که خمینی محور قدرتی شد که امریکا میباید با آن رابطه برقرار کند، قدرت خارجی و اقتصاد و سیاست ایران و فساد و سرکوب و بحران (از گروگانگیری تا اتم)، پنج عامل بهم پیوسته را پدید آوردهاند که بعلت کمبود جا در شماره آینده خواهیم آورد.
انقلاب اسلامی در هجرت شمار ۸۴۲ از ۱۱ تا ۲۴ آذر