انقلاب اسلامی: نخست بنگریم که تمایل چهارم (متعلق به چپ و محافظه کاران معتقد به صلح و استقرار دموکراسی در کشورهای خاورمیانه است) و سپس تقلاهای تمایل جانبدار ستاندن جان ایران را از نظر میگذرانیم:
تاریخ انتشار مقاله، 1 ژانویه 2014 و نویسنده آن ژوستین ریموندو، نویسنده امریکائی و سردبیر «آنتیوار»، صلح طلب و جانبدار آزادیها است. چکیده نوشته او ایناست:
● جا برای تردید نیست. ایران مسئله بزرگ در سیاست خارجی اوباما، در سال 2014 است. در خاورمیانه بیثبات، کشتی سیاست خارجی امریکا گرفتار موجهای نایکسو است: موجهائی آن را بطرف جنگ میبرند و موجهانی بطرف صلح. و امپراطوری ما تقریباً ورشکسته است. رابطه حکومت امریکا با ملاهای ایران در دهه اخیر نیز، ستیز در ظاهر و سازش در بطن است. از روابط حکومت بوش با ملاها شروع کنیم. این روابط در ظاهر خصومت آمیز و در باطن چیزی دیگر بودند: گروه بوش، بطور مرتب تهران را ژنراتور اصلی تروریسم در خاورمیانه میخواند و مرتب تهدیدش میکرد. اما این تهدیدها کلمهها بیش نبودند. در عمل، سیاست خارجی امریکا مساعد ایرانیان بود: تصرف عراق با دستیاری کسی چون احمد چلبی که عامل ایران بود. صدام و رژیم او را امریکا حذف کرد و قلمرو نفوذ جدیدی برای ایران ایجاد کرد. گروههای ضد صدام که در عراق قدرت را در دست گرفتند که، پیش از آن، در ایران مستقر بودند. عراق امروز متحد ایران است و دست دراز ملاها به مرز عربستان متحد امریکا میرسد. و حکومت عراق از امریکا مدام میخواهد با سنیها مبارزه و کردهای عراق را مهار کند.
● و این همکاری پنهانی امریکا و ایران، با درخواست اسرائیل از امریکا که درباره تهدید اتمی ایران «کاری بکن»، پایان پذیرفت. هنوز کار عراق به سامان نرسیده، تغییر رژیم ایران هدف امریکا در خاورمیانه شد: وضع و اجرای مجازاتها و جنگ تبلیغاتی و جنگ پنهان با بکارگرفتن گروههای مسلح سنی همچون جندالله در بلوچستان ایران و جنگ سایبری به زیربناهای انرژی ایران.
● پایان عصر بوش، تغییر واقعی در سیاست خارجی امریکا را به دنبال نیاورد: حکومت اوباما نه تنها همان سیاست را ادامه داد بلکه مجازاتهای اقتصادی را تشدید کرد. باوجود این، پرسشی برجا است: آیا امریکا به حمایت از گروههای چون جندالله و مجاهدین خلق ادامه میدهد؟ انتخاب اوباما یک تغییر ریشهای در سیاست امریکا پدید آورد: خستگی و بیزاری از جنگ ناشی از یک دهه جنگ مداوم نقش مهمی در به ریاست جمهوری رسیدن اوباما داشت. باوجود این کشتی سیاست خارجی امریکا راه خود را بسوی صلح هنوز نجسته است. زیرا رها کردنش از عرصه جنگ نه کاری آسان است. از اول دهه اخیر، امریکا جهت جنگ با ایران را درپیش گرفتهاست و طرفداران جنک همچنان میکوشند امریکا را به جنگ دیگری در خاورمیانه بکشانند. چنانکه بحران سوریه و بکار رفتن سلاح شیمیائی که ادعا شد کار رژیم اسد است، فریاد اینان را به «در سوریه مداخله نظامی بکنیم» بلند کرد. قیل و قال تبلیغاتی بلند شد و لابی اسرائیل و محافظه کاران جدید تقلا کردند. اما اوباما، ناگهان و غافلگیرانه گفت حمله نظامی به سوریه موکول به رأی کنگره است و کنگره گفت رأی به مداخله نظامی نمیدهد و مردم امریکا یکصدا گفتند: نه! اوباما نیاز به اجازه کنگره نداشت اما نیک دریافت که نباید تسلیم لابی اسرائیل شد و تن به پرداخت بهائی داد که هیچ معلوم نیست چه اندازه خواهد شد.
● با این حال، طرف جانبدار جنگ برگهای بیشتری در دست دارد و میخواهد در سال 2014 آنها را بازی کند: سالها است که نتان یاهو، در علن، ایران را تهدید به حمله نظامی میکند ولو امریکا چراغ سبز ندهد. بعد از شکست حزب طرفدار جنگ در امریکا، او به رجزخوانی خود شدت و حدت بخشیده است. بعد از چندین دهه مجهز کردن ماشین جنگی اسرائیل به اسلحه برای اینکه قدرت نظامی برتر منطقه بگردد، امریکائیها خود را با این واقعیت روبرو میبینند که دست پرورده آنها و کشوری که با آن «روابط ویژه» دارند، دارد نقش یک ولگرد جنگ پرداز پیدا میکند.
باوجود حضور قوای نظامی امریکا در تمامی منطقه، از افغانستان تا عراق و کشورهای واقع در ساحل خلیج فارس، جنگ اسرائیل با ایران، جان هزاران امریکائی را به خطر میافکند. افزون براین، به یک ضربه، اقتصاد امریکا را ویران میکند. قیمت نفت بقدری بالا می رود که اقتصاد دنیا توانا به پرداخت آن نمیشود. بسا یک بحران اقتصادی جهانی ببار میآورد.
باچنین برگ برندهای در دست، نتان یاهو چندان نگران نیست. غولی که ما خود ساختهایم، دارد برضد خود ما وارد عمل میشود. اسرائیلیها هنوز برگهای برنده دیگری در دست دارند: روند صلح با فلسطینیها، باوجود اینکه نتان یاهو همچنان به خانه سازی در سرزمینهای فلسطینی ادامه میدهد و این امر راه حل دو دولت را تقریباً غیر ممکن میکند، برگ برنده دیگری در دست اسرائیل است. آیا کری چشم بر بلعیدن خاک فلسطینیها در ازای خودداری اسرائیل از حمله به ایران میبندد؟ من حاضرم شرط بندی کنم که او حاضر است اینکار را بکند.
همه علائم حاکی از آنند که گفتگو دارد انجام میگیرد و امریکا آماده دادن امتیازها است. آخری که شایعه گشته است اینکه کری پیشنهاد کردهاست جوناتان پولارد، جاسوس اسرائیلی که در 1985، به جرم جاسوسی محکوم شدهاست، در ازای حرکتی مساعد با فلسطینیها و، بدون شک، با ایران، را امریکا آزاد کند. کری میتواند رئیس جمهوری را متقاعد کند که در ازای منصرف شدن اسرائیل از حمله به ایران و بازگذشتن دست نتان یاهو در توسعه خانه سازیها در سرزمین فلسطینیها، جاسوس اسرائیل را عفو کند. اسرائیلیها پولارد را یک قهرمان ملی گرداندهاند. حال اینکه خیانت او به بهای جان امریکائیها تمام شد. شورویها (روسیه دوران حاکمیت حزب کمونیست) از جاسوسی او بسیار راضی بودند. دولت اسرائیل اطلاعاتی را که این جاسوس بدست آورده بود، در ازای اجازه مهاجرت یهودیان روسیه به اسرائیل، در اختیار آنها گذاشت. منزلت قهرمان بخشیدن به پولارد گویای وجود گرایش شدید ضد امریکائی در اسرائیل است. در دوره حکومت اوباما، این گرایش قوت بیشتر نیز یافتهاست.
● در مصاحبهای که تایمز اسرائیل با مایکل اورن، سفیر سابق اسرائیل در امریکا و مشاور کنونی لورا روزن، در سیاست خارجی، بعمل آورده است، تحقیر امریکا، از زبان مصاحبه کننده و شونده، شنیده میشود. حکومت امریکا در مورد گفتگو با ایران، بی کفایت توصیف میشود. مهمتر، او میگوید: میان امریکا و اسرائیل اختلافها وجود دارند. بازشناسی دیرهنگام این امر که امریکا و اسرائیل دو کشور هستند که منافع مختلف دارند. او میگوید: «باید پذیرفت که مردم امریکا و افکار عمومی آنها نیز هستند. در اینجا، ما تنها رهبران امریکا را میبینیم. اغلب مردم امریکا را نمیبینیم. در مورد بحران سوریه، ما عقب کشیدن اوباما از جنگ با سوریه را دیدیم و مردم امریکا را که بسا نقش تعیین کننده در این عقب کشیدن داشت را ندیدیم».
و بالاخره! مردم امریکا، عامل فراموش شده در تصمیمهای حکومت امریکا در سیاست خارجی، درصحنه حاضر شد. و این هم آن خبر خوش: مردم امریکا در تصمیم گیریها به حساب هستند و این مردم خواهان سیاست خارجی صلح آمیز تری هستند. خواهان نزاع کمتر در خاورمیانه و دنیا هستند. و البته خبر بد برای حکومت راست افراطی اسرائیل که وزیر خارجهاش کسی است که یکبار تهدید کرد سد آسوان را بمباران کند.
● اسرائیل وسیله تبلیغاتی بس مهمی در امریکا دارد. لابیهای طرفدار خود را نیز دارد. این دو مرتب برضد ایران تبلیغ میکنند. حمله ادعائی به یک رستوران در واشنگتن و کشتن سفیر عربستان در امریکا، موجب تغییر 180 درجه وضعیت شد.
حمله اسرائیل به ایران نه تنها به معنای پایان گفتگوهای امریکا با ایران است، بلکه امریکا را جبراً وارد نزاع میکند. چنین وضعیتی بمعنای بهتر کردن رابطه امریکا با اسرائیل نیست. بمعنای منطبق کردن سیاست امریکا با هدفهائی است که اسرائیلیها تعیین کردهاند: به یک تیر دو نشان زدن است: جنگ با ملاهای ایران و ایجاد این احساس در امریکا که حکومت اوباما را «بی کفایت»ها تشکیل دادهاند.
در یک کلام، سیاست خارجی اسرائیل اینست: وادار کردن امریکا به پرداختن بهای حمله اسرائیل به ایران و از آن خود کردن سرزمین فلسطینیها و لبنانیها و سوریهایها. استراتژی اسرائیل ایناست که فلسطینیها و کشورهای همسایه خود را در عصر پیش از مدرنیته نگاه دارد چنانکه تفوق و سلطه اسرائیل برآنها دائمی بگردد.
● باوجود این، ایران ملتی متجدد و برخوردار از صنعت و تاریخی بس طولانی است و هیچگاه دور از دنیای رشد یافته، نزیستهاست. جامعه ایرانی درکار بازکردن نظام اجتماعی و برخوردار شدن از آزادی است. در عوض، جامعه اسرائیلی، درجهت مخالف آن تحول میکند. بطرف جنون نظامی گری و ملی گرائی روی نهاده است و این سمت یابی جز به فاجعه برای اسرائیل و دنیا نمیانجامد.
کلیدی که درب را بر سمت یابی اسرائیل میبندد، در واشنگتن است. واشنگتن است که حمایت بیقید و شرط از اسرائیل میکند. این اسرائیل است که هرگونه امید به صلح واقعی در خاورمیانه را از میان برمیدارد. هنوز وقت نگذشته است و میتواند حرکت اسرائیل بسوی فاجعه را ترمز کرد. با تغییر سیاست امریکا و با آگاه کردن بازهم بیشتر افکار عمومی امریکائیان، این کار شدنی است. به اراده بر مهارکردن اسرائیل نیاز دارد.
شماره ۸۴۵ از ۲۳ تا ۶ دی ۱۳۹۲