خاندان سلطنتی بی اعتنا به مقاومت مردم به سرمشق دادن خود ادامه دادند. به نوشتۀ مهدیقلی هدایت در دعوتنامه هایی که به مناسبت عروسی ولیعهد با شاهدخت فوزیه مصری در4 اردیبهشت 1318 فرستاده شده بود قید شده بود که بانوان باید پیراهن های سفید دکولته بی آستین بپوشند . ذهن رضا شاه و هواداران سیاست غرب گرایانه او آکنده از این فکر بود که بقیه جهان به خصوص کشورهای پیشرفته تر از ایران خوششان بیاید و تحت تأثیر قرار گیرند. بنا به گزارش یک دیپلمات بریتانیایی در تهران در 1317 « سیاست خارجی ایران بعضی جنبه های قابل تشخیصی دارد که یکی از آنها عزم راسخ ایران به « رفتار همسان » است « و ایران برای این که خود را سزواراین رفتارهمسان نشان دهد ناچار است « معیار تمدن غربی » را بپذیرد، و یکی از مهمترین این معیارها لباس غربی بود. دریکی از بخشنامه های محرمانه وزارت آموزش و پرورش به شهرستان ها نوشته شده که سال ها زنان ایرانی از آموزش و تحصیل محروم بوده اند ، اما اکنون این خطا را باید جبران کرد تا « زنانی که مادران دولتمردان آینده ایران هستند، نظیر زنان سایر ملل متمدن ، از نعمت دانش و معرفت و تحصیل و تمدن برخوردار شوند تا بتوانند خانوادهایی خوب و مفید تشکیل دهند و کودکانی میهن پرست و شجاع برای مملکت تربیت کنند.» سپس در بهار 1315 استاندار کرمانشاه در رهنمودی به فرمانداران زیر دست خود نوشت که هدف نهضت زنان هیچ گاه محدود به کشف حجاب نیست، زیرا در ایران فقط زنان شهری این« عادت زشت» را دارند. مقامات حکومتی می خواستند مطمئن شوند که لباس زنان پس از مدتی شبیه به زنان دهاتی کرمانشاهی نشود، بلکه « نظیر زنان متمدن جهان» گردد. از طنز روزگار این عزم راسخ به تقلید از غرب و ممنوعیت حجاب باعث تنش هایی دیپلماتیک میان ایران و بریتانیا شد که مدافع حق زنان مسلمان هندی برای دیدار از ایران با پوشش سنّتی خودشان بود.
همچنین دردسرهایی دیپلماتیک درمورد چگونگی رفتار با زائران افغانی درمشهد پیش آمد. زنان افغانی از ممنوعیت حجاب معاف شده بودند، اما تشخیص و شناسایی آنان از زنان ایرانی کار دشواری بود. استاندار خراسان به منظورچارۀ این وضع از سرکنسول ایران درهرات درخواست کرد از«چادرهای» افغانی عکس بگیرد وآنها را در مشهد بفرستد، اما او نتواسنت این وظیفه را به درستی انجام دهد، زیرا زنان افغانی به محض دیدن او می گریختند. مقامات ایرانی پس از مشورت با مقامات افغانی و بریتانیایی تصمیم گرفتند بازنان خارجی چارقد یا چادر به سر تا وقتی لباس ملی خود را برتن دارند مدارا کنند.
اما خواسته رضا شاه برای « رفتار همسان » ناگهان برباد رفت و آن هنگامی بود که ارتش های متفقین در شهریور 1320 بی طرفی ایران را در جنگ جهانی دوم نادیده گرفتند و بدون رعایت نزاکت سیاسی ایران را اشغال کردند و کمی بعد رضاشاه را مجبور به کناره گیری ساختند. شایع شد که بعضی از افسران ارتش مغرور رضا شاه ناگهان فایده « چادر بی تمدن» را کشف کردند و در زیر آن تواسنتند از دست مهماجمان بگریزند.(14)
◀کشتار مشهد به روایت « اسناد وزارت خارجه آمریکا »
محمد قلی مجد در کتاب « رضا شاه و بریتانیا» با استناد به« اسناد وزارت خارجه آمریکا »در بارۀ کشتار مشهد آورده است : کشتاری که در روز های 12 تا 14 ژوئیه 1935 در داخل و اطراف حرم مقدس امام رضا درمشهد اتفاق افتاد از خونین ترین و بی رحمانه ترین وقایع تاریخ ایران بود. تنها واقعه دیگری که شاید تا حدودی با آن قابل مقایسه باشد سرکوب تظاهر کنندگان و قتل بسیار از آنها به دست نیروهای مسلح در روز های 5 تا 8 ژوئن 1963 بود. کشتار مشهد به ویژه ازاین جهت اهمیت داشت که درحرم مقدس یکی از امامان شیعه صورت گرفت. چنانکه هورنی بروک گزارش داده است. با تیربارتظاهر کنندگان و زائران را مورد هدف قرار دادند که منجر به « تلفات هولناکی شد.» پس از آن واقعه مردم گفتند، « ازحرم مقدس امام رضا هتک حرمت شده،» و پیش بینی کردند که آخرِ رضا خان رسیده است.
پیش بینی آنها شش سال بعد تحقق یافت ؛ ولی آنچه مردم فکرش را نکرده بودند این بود که اربابان انگلیسی رضا خان او را نجات می دهند و ازچنگال عدالت می رهانند. در همان زمان هم بروز وقایع 12 تا 14 ژوئیه 1935 مشهد شدیدترین بحرانی تلقی می شد که در تاریخ معاصر ایران رخ داده است. نتیجۀ این کشتارها تشدید فضای خفقان حاکم برکشور، ازجمله دستگیری ومجازات آنهایی بود که ادعا می شد درتحریک مردم دست داشته اند.
کلاه فرنگی، ممنوعیت عزاداری روز عاشورا
و کشف حجاب زنان ؛ سال 1935
برنامه رضا شاه برای کشف حجاب زنان مسلمان و اجبار مردان برای کنارگذاشتن کلاه های سنتی و پوشیدن کلاه « فرنگی » در تابستان 1934 با جدیت بیشتری دنبال شد. در ماه ژوئن 1934، نخست وزیر وقت، فروغی ، با انشتار اعلامیه ای دلیل غیرموجهی برای این امربرشمرد: « حسب الامر ملوکانه اعلیحضرت همایونی شاهنشاه ایران ، هیئت دولت ، کلیه وزارتخانه ها وادارات را موظف می سازد که به دستگاه های تابعه خود ابلاغ نمایند کارگرانی که کارشان درفضای باز و آفتاب است، ازاین پس باید کلاه با لبه بر سر بگذارند که صورتشان را از تابش آفتاب حفظ کند.» (1)
در مراسم افتتاحیه مجلس دهم درماه ژوئن 1935، رسماً اعلام شد که پوشیدن کلاه پهلوی قدغن است و مردها باید کلاه فرنگی به سرکنند. هورنی بروک دراین ارتباط می نویسد:« اطلاع یافته ام که شاه بعد از قدغن کردن کلاه پهلوی گفته است که پوشیدن کلاه فرنگی برای مردان با چادر پوشیدن زنان ایرانی اصلاً جوردر نمی آید. از قرار معلوم ، در نتیجه این اظهار نظرشاه که البته برای مشاورشان حکم دستور دارد، درمیان نسل جوان تر زنان ایران جنبشی برای کشف حجاب به راه افتاده است»(2 )
هورنی بروک گزارش می دهد که تلاش برای « عملی ساختن منویات اعلیحضرت » برای ممنوع ساختن حجاب اسلامی رسماً از سوی فروغی که در مقام رئیس الوزراء قرار بود روز 28 ژوئن 1935 درباشگاه ایران میهمانی بدهد، آغاز شد. همه وزرای کابینه و معاونان به همراه همسرانشان به این میهمانی دعوت شده بودند، و زنان باید بدون حجاب در مجلس حاضر می شدند. هورنی بروک اضافه می کند:« ازقرار معلوم به دنبال این میهمانی سایر اعضای کابینه وهمسرانشان هم میهمانی های مشابهی برای همکارنشان خواهند داد.»(3 ) وسپس همکارنشان میهممانی های مشابهی برای زیر دستان وهمسرانشان می دهند و این میهمانی ها همینطور ادامه پیدا می کند.
استعمال کلاه فرنگی و کشف حجاب زنان بخشی ازبرنامه غربی کردن ایران بود که با هدف تضعیف اسلام وعلماء صورت می گرفت. دراوایل آوریل 1935، دولت محدودیت های سفت وسختی برای عزاداری در روزعاشورا وضع کرد. راه افتادن دسته های عزاداری ممنوع شد. جی . ریوزچالدز، کاردار موقت آمریکا ، این ممنوعیت ها و « نا آرامی های » بعد از آن را در چندین شهراینگونه گزارش کرده است:
از قرار معلوم امسال پلیس راه افتادن دسته های عزاداری در خیابان ها به شیوه سال های گذشته را ممنوع کرده بود. می گویند که چند روز قبل از فرا رسیدن عاشورا ، که امسال به 14 آوریل افتاده بود، برخی ملاها مستقیماً به شاه تلگرام زدند و از او خواستند که محدودیت های فوق را بردارد. می گویند ملاهایی را که در کرمانشاه و تهران دست به اقداماتی زده بودند فوراً بازداشت کردند وتا فردای عاشورا درحبس نگاه داشتند. به همین ترتیب در بابل ، که می گویند بیشترین نا آرامی ها را داشته ، ظاهراً ملاها از مقامات شهر خواسته بودند که اجازه راه افتادن دسته های عزاداری درخیابانهای را بدهند، ولی مقامات از دادن اجازه خود داری کردند، و از قضا شب 13 آوریل در بابل زلزله آمد. در نتیجه مردم خشمگین بابل که حالا باید برای واقعه ای ملموس تر از شهادت [ امام ] حسین[ع] در هزار سال پیش عزاداری می کردند به خیابان ریختند و با نادیده گرفتن حکم دولت ، دسته های عزاداری به راه انداختند . مأمورانی که قصد متفرق ساختن عزاداران را داشتند با مردم در گیرشدند و می گویند که دراین معرکه حداقل مأمورپلیس کشته شدند. می گویند نآرامی های کوچکتری هم برخی نقاط دیگر کشور روی داده است ؛ ازجمله مشهد، قم ، کرمان ویزد.
در تهران ، عزاداری های روز عاشورا به تجمع عزاداران در مساجد و خانه ها محدود بود و حتی در این موارد هم عزاداران مواظب بودند که عزاداری شان از حد سینه زنی فراتر نرود.(4) ( چایداز. گزارش شماره 429 ( 40/ 404 . 891 ) ، مورخ 29 آوریل 1935 ) ظاهراً تنش مداومی گه بین شهر وندان و مأموران سرکوبگر پهلوی وجود داشت همه کشور را فرا گرفته بود. تحمیل اصلاحات و روند مدرن کردن شهر ها غالباً موجب بروز مخالفت ها و درگیری ها خشونت آمیز می شد. اگوستین دبلیو. فرین (Augustin W.Ferrin)، کنسول آمریکا در تبریز ، مخالفت مردم این شهر با قانون سربازگیری در سال 1928 و واکنش رژیم را شرح داده است:
طبق خبری که همین الاّن حسنعلی خان آصف ، کارمند کنسول گری تبریز ، به من داد ، بعد از ظهر 12 اکتبر دراین شهراعلام کرده اند که قانون سربازگیری به مورد اجرا گذاشته خواهد شد. ولی صبح فردای همان روز مردم بازار ها را بسته و در مسجدها تجمع کردند و برخی هم در منازل مجتهدان شهر ، میرزا صادق آقا و حاج میرزا عبدالحسن آقا ، از رهبران مذهبی شهر، جمع شدند. تلگرام هایی هم در اعتراض به سربازگیری ، و همچنین پوشیدن کلاه پهلوی و کشف حجاب به تهران فرستاده شد. در14اکتبر، سربازان با شلیک تیرهوایی جمعیتی را که به سوی مرکز سربازگیری درحرکت بود متفرق کردند. در17 اکتبر جمعیت دیگری به سوی کنسول گری روسیه حرکت کرد، که البته نیت اصلی شان معلوم نبود، و ظاهراً قصد داشتند در آنجا پناه بگیرند. سربازان هم با شلیک هوایی چند گلوله جمعیت را متفرق کردند. همان شب مجتهدان فوق به همراه چند تن دیگر از تجار سرشناس شهر ، از جمله کرباسی ، بازداشت شدند. روز 18 اکتبر بازاری ها به سر حجره هایشان برگشتند و گمان می رود که جنبش مردم خاتمه یافته است. جمعیت تبریز دست خالی است و نیروی نظامی مستقر در این شهر انبوه و ورزیده است.(5) آنچه کشف حجاب را متمایز می ساخت گستردگی مخالفت های مردم با چنین اقدامی بود که گویا انگلیسی ها و رضا شاه را غافلگیر کرده بود. هورنی بروک با لحنی کاملاً متفاوت با آنچه در گزارش مربوط به میهمانی های پنج روز پیش نوشته بود از مقاومت مردم در برابر این اقدام سخن گفت. ظرف کمتر از یک هفته ، وضعیت کاملاً به هم ریخته بود:
احداث شبکه مدرن بزرگراههای عمومی به قیمت تحمیل مالیات های سنگین بردوش مردم، پهن کردن خیابان ها به قیمت تخریب املاک مجاور، و پروژه کشیدن خط آهن از دریای خزر به خلیج فارس برای انتقال سریع محصول مزارع خصوصی شاه درمثال ایران ، همه و همه را مردم این مملکت همچون تجملاتی پرهزینه به جان خریدند. ولی اعلیحضرت همایونی با پیشنهاد کشف حجاب زنان مسلمان پا برچیزی گذاشت که برای مردم مسلمان اهمیتی پس فراتر ازسنگین ترشدن بارمالیات ها دارد. او می خواهد سنتی را پایمال کند که ریشه ای بس عمیق دارد، و صدها سال است که دراین مملکت رواج داشته، و[این کاراو] احساسات مردم را جریحه دارمی کند. به رغم موافقت های اجباری و ابرازهمدلی عمومی با عزم شاه برای اجرای این اصلاحات، خصومتی پنهان با کل این برنامه در دل عدۀ کثیری ازمسلمانان موج می زند. البته وزرای دولت که مایل نیستند پست هایشان را از دست بدهند مسلماً همسران خود را واداربه کشف حجاب خواهند کرد و مقامات دون پایه وسایرشهروندانی که دلبسته رژیم گذشته نیستند نیزازآنها پیروی خواهند کرد. باوجود این، بسیاری ازمقامات رسمی که در انظارعموم با چهره ای گشاده ازاین اقدام استقبال می کنند، در خلوت با اخم به آن می نگرند. روحانیون که ازآنچه« لامذهبی شاه » می نامند به سرحدّ جنون رسیده اند، حالا حربه جدیدی برای جنگ مخفیانه خود دارند، و دوستان صمیم وفامیل نزدیک زندانیانی که به مرگ های مرموز در زندان جان باخته اند و یا کسانی که بدون محاکمه تبعید شده اند حالا ترکش پُرتری برای مقابله با سلسله حاکم به دست آورده اند.(6) هورنی بروک در گزارش تکمیلی اش همچنان از مخالفت مردم با کشف حجاب می نویسد:
هیچیک ازاصلاحات دوران رضا شاه به اندازه پیشنهاد کشف حجاب با احساس اضطراب و بلاتکلیفی، و با انزجارعلنی ازرژیم کنونی درمیان مردم همراه نبوده است. به جرئت می توان گفت که روحانیون با حذف چادر شدیداً مخالفند و اکثر مسلمانان هم از این امربه خشم آمده اند. گرچه پوشیدن کلاه به اصطلاح« بین المللی » با توسل به ارعاب و خشونت به اقشار پائین تر جامعه تحمیل شد، اکثر ایرانی های متعلق به طبقات بالا و متوسط بجای آنکه از کلاه پهلوی ، که اتفاقاً دیگر نام « پهلوی » برخود ندارد، استفاده کنند با سعه صدر و خوش خُلقی این کلاه را بر سر گذاشتند. حتی برخی ازشخصیت های متجدد و روشنفکر از این امر استقبال کردند ، ولی بسیاری از آنهایی که شاید در رواج کلاه فرنگی برای مردان محاسنی هم متصور بودند در پیشنهاد تغییر پوشش زنان فقط شرّ می دیدند و بس . حاج اقا حسین قمی ، یکی از سه ملای عالیرتبه خراسان ، در اعتراض به کشف حجاب زنان ، و تا حدودی تغییر کلاه مردان ، ابتدا نظراتش را برای شاه تلگرام کرد و سپس عازم تهران شد تا شخصاً مراتب اعتراضش را به عرض شاه برساند. وقتی به شاه عبدالعظیم در مجاورت پایتخت. رسید حضورش حادثه ای ایجاد کرد که بهمان اندازه اهمیت داشت. خبر ورود او خیلی زود به گوش مسلمانان متدین رسید و در 4 ژوئیه بیشتر بازاری ها حجره هایشان بستند ، و صدها نفربه سوی مسجد روانه شدند تا نظرش را در باره اصلاحات اخیرجویا شوند. بلافاصله عده ای مأمور یونیفورم پوش و لباس شخصی به مسجد ازعام و بدینوسیله مانع از تماس مردم با ملا شدند. از آن زمان تاکنون عده زیادی پلیس دراین محل مستقرهستند وفکر نمی کنم تا زمان عزیمت ملا ازآنجا تکان بخورند. روز6 ژوئیه یک بار دیگر بازار تعطیل شد، ولی مأموران پلیس بازاری ها را تهدید کردند که اگر حجره هایشان راباز نکنند مقامات دولت همه اجناس شان را به حراج می گذارند ، و آنها هم اجباراً حجره هایشان را بازکردند. هنوز شایعه شورش مردم تبریز تأیید نشده است. می گویند حاج شیخ عبدالکریم [حائری یزدی ] ، از ملایان قم ، تلگرام مؤدبانه ای برای شاه فرستاده واز او خواسته از انحام اعمالی که در اسلام حرام است جلگیری کند. می گویند شاه بلافاصله پاسخ داده که برداشتن کلاه پهلوی هیچ ربط مستقیم و غیرمستقیمی با دین ندارد و اینکه هنوزهیچ دستوری برای کشف حجاب نداده است. همچنین شایع است که شاه دستورداده و از این به بعد هیچ افسری حق ندارد با زنان محجبه به خیابان بیاید. اگر چنین حرفی صحت داشته باشد، که یکی از افسران عالی رتبه ارتش صحت آن را تأیید کرده است، معلوم است که شاه خطربزرگ افتادن تفرقه در بین نیروهای نظامی اش را به جان خریده است. البته در این که خصومتی عمیق و روز افزون نسبت به برنامه شاه وجود دارد شکی نیست. اخباری که به دست کنسول گری رسیده، اخبار واصله به سفارت را تأیید می کند و به گمان فقط تغییربرنامه کنونی می تواند خصومت علنی روحانیون وعده کثیری از جمعیت ایران با شاه را فرو بنشاند. البته واقعاً کسی نمی داند د که آیا شاه حاضراست برنامه اش را کنار بگذارد یا خیر، که اگر کناربگذارد بدون شک حیثیتش به باد خواهد رفت. تا وقتی نظامیان و مأموران پلیس به شاه وفادارهستند ، و تا زمانی که این عده برای دولت مشکلی ایجاد نکنند ، مردم مجبورند هر اصلاحاتی را که به میل رضا شاه باشد ، بپذیرند.(7)
* خبر شورش در مشهد : سانسور شدید
روز 12 ژوئیه 1935، مردم و سفارت آمریکا حس کردند حادثه بدی رخ داده ، هرچند نمی دانستند کجا . هورنی بروک گزارش داد که کنسولگری های ترکیه و انگلیس در تبریز شایعه شورش مردم شهررا تکذیب کرده اند. (8) علاوه براین ، دکتراشمیت ، مدیر حفاری گروه باستان شناسی آمریکایی در شیراز نیزخبر شورش مردم این شهر را تأیید نکرده بود. مأموران نظمیه هم « پیام تلگرافی رمزی » هورتی بروک به دکتر “دونالد سن” از مبلغان مسیحی آمریکایی در مشهد را رد گیری کردند و جلوی رسیدن آن را به مقصد گرفتند. این امر نشان از شدت سانسوری دارد که حتی نگذاشت سفارت آمریکا با مشهد ارتباط برقرار کند و حدود یکی هفته از شورش مردم دراین شهر بی خبر ماند.
خبرتظاهرات مردم بالاخره توسط تلگرام مورحخ 18 ژوئیه به سفارت رسید ؛ هر چند سفارت از تاریخ دقیق و جزئیات حادثه بی خبر ماند: « شورش 8 ژوئیه در مشهد که در اعتراض به کلاه فرنگی و پیشنهاد کشف حجاب صورت گرفت به مرگ چندین مأمور پلیس انجامید و در نهایت برای برقراری نظم از نیروهای نظامی کمک خواسته شد. تا به امروز که اعلامیه وزارت داخله ایران شایعات را تأیید کرد سانسور شدید مانع از تأیید اخبار واصله بود. حکم شاه برای پوشیدن کلاه فرنگی به شدت اجرا می شود . هنوز حکم رسمی برای کشف حجاب صادر نشده است. شورشی در تهران صورت نگرفته و دولت کاملاً کنترل اوضاع مشهد را در دست دارد.» (9 )
اعلامیه ای که دولت در ارتباط با وقایع مشهد منتشر ساخت ، و در آن تاریخ دقیق حادثه ذکرنشده بود ، نیز همان روز 18 ژوئیه صادر شد که هورتی بروک در گزارشش به آن اشاره کرده است:
شورشی که می گفتند در تبریز صورت گرفته و مقامات دولت ایران به شدت آن را تکذیب می کردند در واقع در روز هشتم ژوئیه در مشهد رخ داده است و وزارت داخله ایران امروز رسماً این مسئله را تأیید کرد. در اعلامیه وزارت داخله ایران امروز رسماً این مسئله را تأیید کرد. دراعلامیه وزارت داخله اشاره ای به تعداد کشته ها و مجروحین نشده و سانسور شدیدی که بلافاصله به دنبال بروز شورش بر اخبار ارسالی ازمشهد اعمال شد، اطلاع از جزییات بیشتری از آنچه از سوی وزیر داخله منتشر شده را بسیار دشوار ساخته است. لازم به ذکر است که طی ده روزاخیر شایعاتی درباره شورش مردم تبریز، شیراز و قم وجود داشت، ولی هیچ خبری ازناآرامی درمشهد نبود. شایعات مربوط به سه شهراول خیلی زود تکذیب شد، ولی فضای حاکم بر تهران سنگین است وظاهراً یک حس بلاتکلیفی برمردم حاکم شده است.
هورونی بروک ترجمه اظهارات وزیر داخله را نیز در گزارش خود گنجانده است:
بنا به گزارش واصله ازاستاندارخراسان درشب هشتم ژوئیه ملایی به نام شیخ بهلول که سابقه آشوبگری و توطئه داشت وقبلاً نیز تحت پیگرد قرار گرفته بود عده ای اوباش ساده لوح و بی سواد را دور خود جمع کرده و برای آنها سخنرانی کرد، وجلسات سخنرانی او سه روز ادامه داشت. عده ای اراذل واوباش دور اوجمع شدند و بهلول به یاوه گویی درباره کلاه و لباس جدید پرداخت. وقتی که این شخص زبان به فحاشی وهتاکی گشود، مقامات نظمیه سعی کردند او را ازایراد یاوه هایی که می توانست موجب شورش وبی نظمی ونا امنی شود منصرف کنند ولی موفق نشدند. مردم ازاین امرنگران بودند ومقامات نظمیه تصمیم گرفتند جمعیتی را که در برابرشان مقاومت می کرد متفرق سازند، که منجربه قتل وجرح تعدادی[ازمأموران پلیس] شد. نظمیه ناچاراز نیروهای نظامی کمک خواست. آشوبگران هم با سلاح های مهلکی که دردست داشتند با سربازان درگیر شدند. سربازان نیز برای اعاده نظم ناچاربه شلیک گلوله روی آوردند. اراذل واوباش یا دستگیر و یا پراکنده شدند ، ولی مسبب این اغتشاش ها، یعنی شیخ بهلول، توانست فرار کند. نظم و امنیت باردیگر بر قرارشده است. مأموران نظمیه هم اینک در حال تحقیق برای یافتن حقایق هستند.
روزنامه روژنال در تهران برای آنکه از قافله عقب نماند ، پس از چاپ اعلامیه وزیر داخله ، افزود:
چرا این توطئه گر با آن سابقه نفرت انگیزش روز 11 ژوئیه را برای این حادثه اسفناک انتخاب کرد ؟ زیرا بعد از 25 سال که از به توپ بستن گنبد حرم امام رضا به دست نیروهای تزاری در روز 11 ژوئیه می گذرد، هرسال مردم مشهد برای ادای احترام و تأثر خود از این واقعه در صحن مسجد جمع می شوند. شیخ و اراذل و اوباش در صحن مسجد مزبور، که مأمن مردم است، تجمع کردند؛ ولی برای حفظ جانشان مجبور به فرار شدند. البته او فرد آرمانگرایی نبود، بلکه شخص خائنی بود که بازداشت و به جرم آدمکشی یا تبهکاری مجارات خواهد شد. این هم یک جنبش مردمی نبود، زیرا مردم مشهد با آشوبگران مخالف بودند. این یک توطئه است، عمل ننگین یک مرتجع بی دین و بی ابرو که متأسفانه مسبب مرگ عده ای مأمور پلیس وسربازشد که در راه ادای وظیفه جان باختند ، و[ما هم ] به احترام شان بر فرود می آوریم.
حتی اشاره ای هم با تلفات سنگین غیر نظامیان نشد . بیداد و پوچی اجبارمردان به پوشیدن کلاه فرنگی بجای کلاه پهلوی ازاین گزارش بخوبی پیداست:
حداقل عجالتاً شاه عزم خود را جزم اجرای حکم ممنوعیت کلاه پهلوی کرده است. نظمیه با هوشیاری تمام حکم شاه را اجرا می کند و دیگر شک و تردیدی نیست که مردان ایرانی بعد ازاین کلاه های فرنگی به سرمی کنند ، و بدین ترتیب حداقل ظاهر تمدن اروپایی را خود می گیرند. مأموران نظمیه کلاه شهروندان را از سرشان برداشته و درملأ عام پاره کرده اند. دراین ارتباط هیچ کوتاه نیامده اند و حتی نشانه ای از آن بروز نداده اند، و نتیجه این بوده است که صدها آدم خشمگین ناچارسربی کلاه به محل کارشان رفته وبه منزل بازگشته اند. همین چند روز پیش درلاله زاریک پلیس سوار با سرعت می تاخت و کلاه پهلوی را تکه تکه می کرد و به طرف جمعیت می انداخت.
هورنی بروک که هنوز از وسعت خونریزی های مشهد خبرنداشت، گزارشش را با این نظرآمیزبه پایان می رساند: « تا وقتی کلاه پهلوی کاملاً و قطعاً ازکل ایران محو نشده است نباید انتظارداشت که کشف حجاب به مسئله مهمی تبدیل شود. از نظر من ، اجرای چنین حکمی تهران را به یکی ازجالب ترین محل های مأموریت درسرویس خارجی تبدیل خواهد کرد.» (10)
هورنی بروک ابتدا ازسفیرافعانستان جزئیات حادثه هولناک مشهد را شنید:
درگفتگویی که در باره اخبار ارسالی از سرکنسول افغانستان در مشهد به سفیرافغانستان با او داشتم ، اطلاعات زیربه دست آمد: سفیربه من اطلاع داد که از طریق یک پیام رمزی ازسوی سرکنسول افغانستان در مشهد شرح مفصلی از اوضاع به دستش رسیده است ؛ اینکه در جریان شورش هشت افغانی کشته شده، پانصد نفرازمردم جان باخته اند، هشتصد نفرمجروح شده اند و تقریباً دو هزارنفر یا به زندان افتاده اند یا ناپدید شده اند. اطلاعات واصله از سرکنسول افغانستان حاکی از آن است که بر خلاف آنچه در اعلامیه وزارت داخله ایران آمده بود ، شورش در 8 ژوئیه صورت نگرفته ، بلکه روز دوازدهم ژوئیه شروع شده و تا پاسی از شب 13 ژوئیه ادامه یافته است. طبق گزارش سفیر، پلیس از جمعیت کثیری که دراعتراض به تصمیمات جدی شاه درمسجد جمع شده بودند، خواست که متفرق شوند و آنها هم خود داری کردند. آنوقت استاندار خراسان با ارسال تلگرامی برای شاه ازاو کسب تکلیف کرده بود. پاسخ آمد که یک باردیگر از آنها بخواهید تا به طور مسالمت آمیز حرم را ترک کنند و چنانچه خود داری کردند از نیروهای نظامی کمک بگیرید و آنها را به زور متفرق کنید.
سربازان ابتدا برای بیرون راندن مردم از تفنگ استفاده کردند ، و سپس با تیربارآنها را به آنها رابه گلوله بستند که منجربه تلفات هولنکی شد.
ارتش هم اینک کنترل کامل و مطلق اوضاع را در دست دارد ، ولی فضای حاکم برشهربسیار سنگین و پر تنش است. هیچ یک از اتباع آمریکایی یا اروپایی در این ماجرا کشته نشده اند. سفیر افغانستان از سرکنسول این کشور در مشهد خواسته است تا نان و شماره گذرنامه هشت زائر افغانی را که ادعا می کند در جریان این شورش کشته شده اند در اختیار او بگذارد تا به محض انتشاراین اطلاعات مراتب رسمی اعتراض خود را به دولت ایران ابلاغ نماید.
هورنی بروک شرح گفتگوهایش با دکتر دونالد سن، ازمبلغان آمریکایی، را که روز20 ژوئیه وارد تهران شده بود چنین گزارش می دهد:
دکتردونالد سن، که پیش از آمدنش به تهران سعی کرده بودم از طریق تلگراف با او تماس بگیرم ولی موفق نشده بودم ، اطلاعات زیر را در اختیارم گذاشت. شورش صبح روز12 ژوئیه شروع شد؛ و یک ملای ایرانی که در حرم بالای منبر رفت و سخنان تندی بر ضد اصلاحات پیشنهادی شاه ایراد کرد، شورش را تشدید کرد. نگهبانان او را منبر پایین کشیدند و موقتاً حبس کردند. مردم ناگهان سر به شورش گذاشتند و ملا را از دست نگهبانان نجات دادند. او هم دوباره برای جمعیتی که هر لحظه به تعداد شان افزوده می شد شروع به سخنرانی کرد . نیروهای کمکی پلیس به صحنه شتافتند و تلاش های نافرجامشان برای متفرق کردن جمعیت تا پایان روز منجر به کشته و مجروح شدن چند نفرشد. استاندار خراسان اوایل صبح روز بعد تلگرامی برای شاه فرستاد و از او کسب تکلیف کرد و در پاسخ تلگرامی دریافت کرد به این مضمون که همه نیروهای نظامی موجود رابه کمک بگیرید وجمعیت را به روز متفرق کنید حتی اگر این امر مستلزم ویران کردن حرم باشد. به محض دریافت این تلگرام متن آن را برای آشوبگرانی که هر لحظه تعدادشان زیادتر می شد خواندند. تا بعد از ظهر روز 14 ژوئیه جمعیت حاضر در حرم و اطراف آن به بیش از 10 هزار نفر می رسید. نیروهای نظامی مشهد چندان منظم نبودند و برخی از آنها از فرمان افسران مافوق برای شلیک به مردم سرپیچی کردند. یکی از آنها خود کشی کرد و بعداً چندین افسر به اتهام ناتوانی در مطیع کردن افراد زیر دست خود باز داشت شدند.
به همین دلیل به سرعت پانصد نظامی کادر را از شهر مجاور به مشهد آوردند و همین نیرو بود که بعداً به روی جمعیت حاضر در حرم آتش گشود و بالاخره آنها را متفرق ساخت. مجموعاً بیش از دوهزار نیروی نظامی در این درگیری شرکت داشتند. ابتدا با تفنگ و تیربار به سوی مسجد آتش گشودند که صدمه جدی ولی قابل جبرانی به مسجد وارد کرد. ابتدا به بالای سر جمعیت شلیک می شد ولی به تدریج لوله ها پایین ترآمد و تلفات هولناکی به جای گذاشت. طبق برآورد مبلغان مقیم محل بین چهار ضد تا پانصد نفر کشته یا مجروح شدند و دست کم بین پانصد تا ششصد نفر هم دسگیر شدند . البته تعدادی مأمور پلیس و سرباز نیز درمیان کشته ها و مجروحین دیده می شد، ولی بیشترشان غیر نظامی بودند.(11)
* بر آورد تلفات از سوی انگلیسی ها
انگلیسی ها در ابتدا سعی داشتند این تراژدی را کوچک جلوه دهند. درست همانگونه که مرگ سردار اسعد و دیگران در زندان به عامل طبیعی نسبت داده بودند، حالا هم سعی داشتند تعداد تلفات را بسیار کم جلوه دهند . هورنی بروک تفصیل صحبت هایش با سفارت انگلیس را اینگونه حکایت می کند:
وقتی خبرشورش به تهران رسید وزیرمختار بریتانیا شمیران را به قصد کمپینک ترک کرده بود و زیر دستانش هم تمایلی نداشتند پیش از اینکه بتوانند با او تماس بگیرند و اجازه افشای محتویات گزارش واصله از کنسول بریتانیا را کسب کنند ، اطلاعاتی در اختیار من قرار دهند. وقتی اجازه او را کسب کردند، دبیر سفارت کل گزارش را دراختیارم گذاشت. گزارش مزبور کلاً اظهارت سفیر افغانستان و دکتر”دونالد سن ” را ، به استثنای تعداد کشته ، مجروح و دستگیرشدگان، تأیید می کرد. برآورد سفارت بریتانیا به ترتیب زیراست : آمار و ارقام به دست آمده از نظمیه مشهد توسط کنسول بریتانیا به شرح زیر است:
بیست و پنج نفر کشته و شصت نفرمجروح . (12 )
با وجود این ، انگلیسی در برآورد خود از تعداد کشته و مجروح تجدید نظرکردند و هورنی بروک گزارش می دهد:
امروز صبح با سفیرافغانستان صحبت کردم و او ابراز داشت که سرکنسول افغانستان در مشهد آمار کشته ها ،مجروحین و محبوسین را تغییر نداده وشخصاً معتقد بود که برآوردها تقریبا درست است. علاوه براین، محتویات آخرین گزارش های رسمی ارسالی از مشهد را از وزیرمختاربریتانیا دریافت کردم. گزارش های مکتوب و تلگرافی به سهولت در اختیارم قرار گرفت و به طور کلی با اطلاعاتی که قبلاً به وزارت امور خارجه تسلیم کرده بودم مطابقت داشت. وزیر مختار بریتانیا هم اینک تعداد کشته ها و مجروحین را بین چهار صد تا پانصد نفرتخمین می زند. در زیر برخی اظهارت کنسول بریتانیا به طور محرمانه در اختیارم قرار داده است نقل می کنم.
هورنی بروک گزیده ای از گزارش کنسول را ذکر می کند:
مقامات نظامی یکصد و بیست وهشت کشته را در گودال هایی دفن کرد اند. شمار مجروحین هم از دویست یا سیصد نفر کمتر نیست . هم اینک پانصد و چهارنفردر سرباز خانه ها محبوس هستند، که از این تعداد دویست نفرشان مجروحند. در زندان های غیر نظامی نیز سیصد و یازده نفر محبوسند که از این تعداد بیست وهشت نفرشان مجروح هستند. هر روز محبوسین سربازخانه ها را در گروههای سی نفره به فلک می بندند. دو افسروهجده سربازهم کشته و چهارده نفردیگرمجروح شده اند. سیزده زائر افغان هم جان باخته اند(سفیرافعانستان تعداد آنها را هشت نفر ذکر کرده است) . تعداد بازداشت شدگان هم اینک از مرز هشتصد نفر هم می گذرد. اولین خونریزی ها در شب یازدهم رخ داد که آشوبگران فرمانده سربازان را درون جوی آب انداختند . همین کارباعث شد که او به زیردستانش فرمان آتش به سوی جمعیت بدهد. در اثراین تیراندازی ها هجده نفر کشته و پنجاه نفر مجروح شدند. جمعیت در روزهای دوازدهم و سیزدهم بیشتر و شورش فراگیرتر شد که نهایتاً به قتل عام شب چهاردهم انجامید.
نا رضایتی قشون مشهد موجب شد که فرمانده قشون بسیاری از آنها را خلع سلاح و درطول دو روز بعدی درسرباز خانه ها محبوس کند. ملاهای حاضر در حرم علناً به شاه می تاختند و از نوآوری ها ی اروپایی و مالیات های سنگین به خدا پناه می بردند. آشوبگران داخل و خارج حرم نیز با آنها همدلی می کردند…
علاوه بر این، [ وزیر مختار بریتانیا] تلگرامی را به من نشان داد که ازکنسول بریتانیا در تبریز به دستش رسیده بود. در تلگرام آمده بود که پناهندگان مشهدی وارد تبریز شده اند و خبر قتل عام اخیر را نیز با خود به شهر آورده اند و اینکه مردم شدیداً از دست شاه خشمگین هستند… آستان قدس امام را به خون کشیده اند. این جملهای است که همه مسلمانان متدین رد تهران به یکدیگر می گویند، وبدون شک تأثیر زیادی بر اذهان مردم داشته است . به جرئت می توانم بگویم که شاه قطعاً محبوبیت خود را در بین مردم عادی ، و تا حدود کمتری بین مقامات کشوری از دست داده است. خیلی از آنهایی که تا چند ماه پیش او را « رضا شاه کبیر » می خواندند، حالا درخلوت به خاطرقتل عام مشهد تقبیح می کنند. اطلاع یافته ام که حتی ایرانی های فرهیخته و متجددی که دارای مناصب عالی نیز هستند علناً معتقدند که [ شاه ] مرتکب اشتباه بزرگی شده و به همین دلیل آبرو وحیثیت خود را تا حدود زیادی از دست داده است.(13)
◀ اعدام نایب التولیه آستان قدس
به محض وقوع این واقعۀ اسفناک جستجوی برای یافتن سپربلا شروع شد. بنا به گزارش روزنامه ها، رضا شاه درجمع وکلای مجلس که در24 ژوئیه 1935 به کاخ سعد آباد رفته بودند «سخنان بسیار مهمی ایراد کرد». هورنی بروک این سخنان را در گزارش خود آورده است:
ازمنبعی که به نظرم موثق است اطلاع یافتم که دردیدارفوق شاه سخنان زیر را ایراد کرده است: حرم باید محل عبادت باشد، نه فتنه و آشوب. اعلیحضرت به روشنی ابراز داشتند که با توجه به رفتارفتنه جویانه بسیاری ازآنهایی که در حرم پناه گرفته بودند، هرگونه اقدامی ، حتی تخریب بنای آن، تحت چنان شرایطی موجه بود. ایشان مشخصاً به ملای جوانی اشاره کردند که رهبری شورش را داشت و او را متهم ساختند که درسوریه مشغول تبلیغات مخربی علیه دولت ایران بوده است. سپس به مقامات بی کفایت مشهد شدیداً تاختند وآنها را بی عرضه و بزدل خواندند. ایشان اعتقاد داشتند اگرمقامات غیر نظامی ابتکارعمل وجسارتی را که ازچنین مقاماتی انتظارمی رود ازخود نشان داده بودند ، به سادگی می شد از خونریزی پرهیز و جمعیت را متفرق ساخت. شاه در آخر اسدی ، فرزند نایب التولیه آستان[قدس] را مخاطب قرار داد و او را درحضور وکلای دیگرمجلس شدیداً تحقیرکرد.(14 ) همان
کاملاً روشن بود که شاه ، اسدی را سپر بلا قرار داده وآخرکاراسدی نزدیک است. هورنی بروک در گزارشی با عنوان « بازداشت گسترده مقامات دولتی- اعدام محمد ولی اسدی» سرنوشت نایب التولیه نگون بخت آستان ، و ادامه حکومت وحشت را چنین شرح می دهد:
رسماً اعلام شد که محمد ولی اسدی ، که تا همین اواخر نماینده شاه درتولیت آستان قدس درمشهد بود، در21 دسامبر اعدام شد. یک دادگاه نظامی ، اسدی را محرک اصلی آشوب گران در مشهد شناخت واو را به اتهام خیانت به کشور مجرم اعلام کرد. مقامات می گویند که پیش از صدور حکم ، اسدی به جرم خود کاملاً اعتراف کرده. در ارتباط با اعدام اسدی قابل ذکر است که می گویند رئیس الوزرای سابق [ فروغی] از اسدی نزد شاه شفاعت کرده بود. ولی یکی از دوستان نزدیک رئیس الوزرای سابق می گوید که او هرگونه تلاش برای آزادی اسدی را شدیداً تکذیب می کند. وقایع دوهفته اخیر از این جهت اهمیت دارد که عده ای از مقامات دولت دستگیروعده ای دیگرهم از پُست های خود منفصل شده اند. سلمان اسدی ، پسرمحمد ولی اسدی ، از پُست مدیرعاملی بانک کشاورزی ایران برکنار شد. علی اسدی ، از پُست مدیر عاملی بانک کشاورزی ایران بر کنار شد. علی اکبر اسدی ، پسر نایب التولیه اعدام شده آستان ، ترجیح داده که در جلسات مجلس حاضر نشود و شکی نیست که همکارانش او را استیضاح خواهند کرد. محمد رضوی ، معاون وزارت پُست و تلگراف و تلفن نیز بازداشت و بعداً ازاد شد. حجازی از وزارت مالیه ، بازداشت و بعداً آزاد شد. هر دوی این اشخاص به اتهام اختلاس دستگیر شده بودند، ولی بعد از آزادی به پُست هایشان برگشتند. عبدالعلی لطفی ، رئیس دادگستری خراسان ، نیز هم اینک در یک دادگاه نظامی تحت محاکمه است و تعدادی از مقامات دون پایه نیز که اتهام بیشترشان اختلاس است باز داشت شده اند. حاجی قائم مقام التولیه ، آقا زاده و عده دیگری از ملایان مشهد نیز باز داشت و از خراسان تبعید شده اند. (15)