ترکیه وارددوره تازه ای از بحران های بزرگ می شود!
با این گزاره معروف آشنائیم: جنگ ادامه سیاست است به شکلی دیگر. می توان همین عبارت را درموردکودتا هم بکاربرد. وقتی کودتا کاربرد پیدامی کند که در کشاکش و منازعه درون و پیرامون ساختارقدرت، وفاق حول تقسیم قدرت و منافع بهم می خورد و راه های معمول دادوستد و چانه زنی مسدودگشته و هریک از رقبا با استفاده از زور و خشونت بفکرحذف دیگری می افتد. درچنین شرایط انفجاری( آنتاگونیستی ) است که توسل به کودتا و خشونت نظامی به عنوان راه حلی برای یکسره کردن آن واردمیدان می شود. در چنین وضعیتی اگر کودتا شکست به خورد هم چون بومرنگی با شتاب زیاد به سمت پرتاب کننده کمانه می کند و به یک باخت بزرگ و به کودتائی معکوس در دستان رقیب تبدیل می شود. در ترکیه آن چه را که کودتاگران نتوانستند انجامش بدهند-حذف رقیب-، هم اکنون اردوغان بشکل بیرحمانه ای در موردمخالفان بکارگرفته است. هدف های تصفیه و دامنه سرکوب به سرعت گسترش یافته و با دهها هزار جنبه توده ای یافته است. رجب اردوغان مثل هرقدرت یکه تازی که فقط جلوی دماغ خود را می بیند مدعی حل بحران است، اما در واقع مشغول شخم زدن و پاشیدن بذرهای تازه در مزرع آن است.
1-کودتا یا ضدکودتا؟!
کودتا البته ساختگی و تأتری نبود که صرفا با اراده یک طرف منازعه-اردوغان- به نمایش درآمده باشد، اما این نیز واقعیت دارد که مدت ها قبل از وقوع کودتای نافرجام، این او بود که خیزبزرگی را برای یک دست کردن قدرت، حذف رقبا و قدرت های موازی، تصفیه وسیع ارتش و دستکاه قضائی و دادستان ها و دیگرنهادهای قدرت و نیز علیه نفوذ رقیب اش«جنبش خدمت» فتح اله گولن در نهادهای موازی، برداشته بود. آن چه که بلافاصله پس از وقوع کودتا تحت عنوان تصفیه ها و بازداشت های بسیار گسترده و عزل از مناصب از قضات و ارتش وشاغلین و صاحب منصبان غیرخودی تا استادان دانشگاه و آموزگاران مدارس و و کارمندان معمولی جریان دارد، تصیم و لبست بلندبالائی نبودند که یک شبه گرفته و تهیه شده باشند. برعکس ابعاد و سرعت عمل دولت، پرده از برنامه از قبل تدارک یافته برمی دارد که با شکست کودتا به بسرعت در دستورکارقرارگرفته است. کودتاگران احتمالا با وقوف به آن و برای مقابله با«شبه کودتای»دولتی احتمالا در اجرای کودتا عجله و پیشدستی کرده و به بدون آمادگی و تدارک و لازم به تله “واکنش زودرس” افتادند. نباید فراموش کرد کسی که بر قدرت سواراست، هیچ گاه اقدام خود را کودتا نمی خواند، او سخت ثناگوی قانون می شود و این همان ژستی است که اردوغان گرفته است. سوای خطاهای فنی و تاکتیکی کودکنندگان ارتشی، ارزیابی و محاسبات عمومی آن ها از وضعیت و توازن نیروها-که اهمیت استراتژیک دارد- نیز نادرست بود: تصورشان این بود، در شرایطی که جامعه از سیاست های شکست خورده دولت اردوغان ناراضی است، و ارتش هم بدلایل مختلف از دولت ناخرسند است، جنگ داخلی جریان دارد و جواحساس عدم امنیت در جامعه بدلیل عملیات متعددتروریستی در حال گسترش است، و دشواری های اقتصادی ناشی از این سیاست ها (مثل بحران توریسم ) بر این نارضایتی ها دامن می زند، و قدرت های بزرگ هم اعم از اروپا و آمریکا و حتی روسیه از سیاست های اردوغان و اردوغانیسم، چندان راضی نیستند؛ یک کودتا توسط ارتش وفادار به ناتو، آن هم با شعارهائی چون صیانت از دموکراسی و حقوق بشر و شبه سکولاریسم و… می تواند موفق به جلب حمایت گسترده مردم، دستگاه عریض و طویل ارتش، و جلب حمایت ضمنی قدرت های بزرگ بشود که نادرست از آب درآمدند. در شرایطی که کودتاگران مراکزحساسی چون رادیو و تلویزیون و فرودگاه ها … را اشغال کرده بودند و قصددبازداشت او را داشتند، دولت اردوغان با استفاده از شبکه های اجتماعی و با بسیج بدنه اجتماعی خود برای حضوردر خیابان ها، و با بهره برداری از حساسیت عمومی جامعه نسبت به کودتا و اوضاع فوق العاده امنیتی-نظامی، توانست به سرعت کنترل اوضاع را بدست گیرد. ماهیت کودتاگران و اهداف آن ها نمی توانست انگیزش مثبتی در جامعه ایجادکند. در اصل کودتا اقدام از بالای عده ای از نخبگان و صاحب منصبان نظامی است که مستلزم تعلیق و یا تعطیل روال عادی جامعه و معلق کردن حتی همان آزادی ها و دموکراسی نیم بندموجود است؛ با مقتضیات زمانه و نقش آفرینی جوامع امروزی و شبکه ها های مدنی-اجتماعی-ارتباطی خوانائی ندارد. این که در قرن بیست و یکم در کشوری چون ترکیه، عده ای قبه بردوش و خودفرمان، بخواهند به عنوان دفاع از دمکراسی و قانون اساسی و ایجادامنیت، به نیابت از جامعه پرتنش واردمیدان شوند، ولو با شعارهای چون صیانت از دموکراسی و حقوق بشرو استقرارامنیت آذین بندی شده باشند، و با این توهم و انتظار که مردم هم چون قهرمانان از آنان استقبال خواهند کرد، خودبدترین نوع استبداد و تبلورروح پدرسالاری است. و بهمین دلیل سودای موفقیت چنین کودتائی با هر محاسبه ای که بکنیم پیشاپیش محکوم به شکست بود.حتی اگر هم پیروز می شدند، در موج های بعدی بحران ناگزیر به عقب نشینی بودند. البته این حکم در باره کودتاها مطلق نیست و بسته به بافت و درجه نضج و بلوغ شرایط مشخص هر کشور و هر نقطه از جهان، متفاوت است. مثلا شرایط مصر در کودتای ارتش علیه محمدمرسی با شرایط ترکیه متفاوت بود. در مصر از یکسو هنوز قدرت اسلام سیاسی نوپای مرسی تثبیت نشده بود و از سوی دیگر اعتراض سراسری در مقیاس ملی علیه آن شکل گرفته بود، که کودتای ارتش و السیسی (در قامت پینوشه مصر) در چننین بستری و با بهره برداری از آن به نتیجه رسید؛ که با چندپارگی فضای سیاسی و ساختاری قدرت و توازن قوای رقبا در ترکیه متفاوت بود. گواین که کودتا در ترکیه پیشینه داشته و باصطلاح کشوری کودتاخیز محسوب می شود، اما تعمیم گذشته به حال و تحولاتی که در طی چندین دهه در ترکیه و جهان صورت گرفته است و دست آوردهائی اقتصادی و رفاهی که در دوره نخست حاکمیت حزب«عدالت و تؤسعه» صورت گرفت، اشتباه بزرگی است. سوای روح زمانه که کودتا را اساسا به یک تحول ضدتاریخی و بازگشت به گذشته تبدیل کرده است، شرایط عینی توفیق یک کودتا که دوقطبی شدن جامعه ناراضی و ضعف و ناتوانی جنبش برای اقدام مستقیم و وجودیک ارتش نیرومند ناراضی که سران آن حامی کودتا باشند، از شروط پایه ای و لازم هرکودتای موقفیت امیزی است که در ترکیه جمع آمدآن ها وجود نداشت.
2-دعوا و جدال در حقیقت دعوا در میان بالائی ها و شاخه های مختلف یک تنه اسلام سیاسی با قرائت های مختلف در ترکیبی با ناسیونالیسم (از یکسو ملهم از دوران امپراطوری عثمانی و از جانب دیگر در همسازی با ناسیونالیسم کمالیسم و ارتش) حول هژمونی، تقسیم قدرت و تخصیص منافع بیشتر بود. بهمین دلیل ربطی به تضادها و معضلات و مطالبات پایه ای جامعه نداشته و جز غبارآلودکردن و آشفتن صف مردم، صف کارگران و زحمتکشان و جنبش زنان و روشنفکران مترقی، بر پایه تعمیق دموکراسی و عدالت اجتماعی، در برابربالائی ها نیست. اصل بحران از خیز اردوغان برای تصرف کامل قدرت و حذف قدرت های به گفته وی موازی که بزعم وی موردحمایت دولت های غربی هم هستند نیست. بنابرای منشأ اصلی بحران خطرگسترش اقتدارگرائی و از دست رفتن همین دست آوردهای نیم بنددمکراتیک موجود در ترکیه است. کودتا نه فقط در صورتی که پیروز می شد آبی برای دموکراسی گرم نمی کرد، بلکه حتی با شکست خود ، هم چون نعمتی بادآورده فرصت بی همتائی را برای تاخت وتازدولت اردوغان برای پیشبرداهداف ارتجاعی و ضددموکراتیک اش فراهم آورده است. غلیان بدنه اجتماعی عموما واپسگرا و بسیج شبه فاشیستی به وی امکان بوجودآوردن نهادهای نیرومند نظامی و امنیتی و سیاسی و اجتماعی موازی و وابسته به خود را فراهم ساخته است. شعار حذف دولت موازی، به معنی یکدست کردن قدرت سیاسی، تصفیه رقبا و بی اثرکردن اختیارات قوای دیگر در برابر قوه مجریه و رئیس جمهورمقتدر، سرکوب و محدودکردن آزادی ها و سودای برقراری مجازات اعدام، دستورکارجدیداردوغان در دوره جدیدحکمرانی اش را تشکیل می دهد. سخن وی که «همه نهادهای کشور را از ویروس حامیان کودتا پاک می کنم» نشان دهنده عزم اوست. کودتای شکست خورده و واکنش های هسیتریک در برابرآن، هم چون نیشتری برپیکرجامعه زخمی ترکیه فرودآمده و شکاف های عمیق آن را بویژه با فعال کردن بخش های خفته و واپسگرا، بیش از پیش به روی صحنه اجتماع و سیاست می کشاند. باین ترتیب مردم ترکیه و درجه بلوغ و رشد و آگاهی جامعه در برابرآزمون بزرگی قرارگرفته است!.
3- حیات سیاسی اردوغان هم چون شاخه و گونه ای از حاکمیت اسلام سیاسی به دو دوره تقسیم می شود: دوره شکوفائی که با رشدنسبی اقتصادی و سیاسی همراه بوده است ( و نفوذاردوغان هم مربوط به همین دوره است) و دوره افول و انحطاط که از مدتی پیش با صف آرائی گسترده بخش های مهمی از جامعه در برابراقتدارگرائی، افزایش منازعات درونی و جنگ داخلی و سرکوب و عدم امنیت، افت روندرشداقتصادی و نیز شکست سیاست خارجی و منطقه ای دولت و تشدیدکشاکش با متحدین جهانی خود همراه است. در این رابطه سرنوشت او جدا از سرنوشت کلی جنبش اسلامی و افول این پارادایم درمنطقه نبست که البته ترکیه خودویژگی های خود را دارد.
4- عروج اقتداراردوغان در فازجدید و سودائی که او دنبال می کند، درعین حال با چالش های بزرگی همراه است: ازیکسو با مقاومت جامعه مدنی فعال ترکیه و نیز با بخش های مهمی از کارگران و زحمتکشان و روشنفکران و جنبش زنان مواجه است، و از سوی دیگر اقتداریک جانبه و یکه تازی او با مخالفت آمریکا و قدرت های بزرگ اروپا همراه است. چنان که دولت فرانسه اعلام داشته محکوم کردن کودتا به معنی چک سفید به سرکوب ها و تصفیه ها نیست، اتحادیه اروپا هشدارداده که با برقراری مجازات اعدام ورود ترکیه به اتحادیه اروپا منتفی می شود. دولت آمریکا نیز هشدارداده است که شرط حضورترکیه در ناتو رعایت موازین دموکراسی است. گرچه این ها بیشترتهدیدهای زبانی هستند تا عملی، چرا که آنها به این سادگی از موقعیت ممتازترکیه در استراتژی جهانی خود صرفنظر نخواهند کرد؛ اما نشان از نارضایتی و افزایش فشاراست. از سوی مقابل هم نخست وزیرترکیه اعلام کرده است که ترکیه با دولت هائی که از گولن حمایت می کنند در حالت جنگ است! دولت به جد خواهان استرداداو از آمریکا به ترکیه است که از جهتی شباهت به حضورشاه در آمریکا پس از انقلاب اسلامی و بحران ناشی از آن دارد. بهرحال ترکیه وارددوران پساکودتا با خصایص و ابعادجدیدی از بحران می شود.
در این میان دولت جمهوری اسلامی هم با توجه به اهمیت ترکیه در تحولات و صف آرائی های منطقه و به عنوان کشورمهمی که در همسایگی ایران قرار دارد، نسبت به کودتا و وقایع آنجا حساس بوده و شورای امنیت کشور تحولات آن را همچون یک موضوع فوق العاده حساس رصد کرده است. با توجه به نقش ارتش و حامیان گولن دراین تحولات و با عطف به مواضع آن ها نسبت به جمهوری اسلامی و نقش آن در منطقه- گولن پیشتر جمهوری اسلامی را متهم به دامن زدن منازعات شیعه و سنی کرده و به دولت اردوغان هشدارداده بود- و بدلیل آن که بهرحال گولنیسم واسلام سیاسی او در قیاس با اسلام اردوغانی با تسامح و تساهل بیشتر و رادیکالیسم کمتر همراه است ( جنبه سکولاریستی آن بیشتراست) و با دولت های غربی نیز همسازتراست، و مهم تر از همه، برای تشویق ترکیه به فاصله گرفتن از ائتلاف عربستان و اتخاذ رویکردنرم تر نسبت به دولت سوریه، با سرعت به محکوم کردن کودتا پرداخت و خواهان آن است که دولت ترکیه دشمنان و دوستان واقعی خود را بهتر بشناسد!.
5- اگر شکست کودتا، موجب بهم ریختن یا آشفتن صفوف دوست و دشمن گشته و به تعرض گسترده اردوغان منجرشده است؛ به نظر می رسد در شرایط جدید مهم ترین مسأله جنبش آزادیخواهی و عدالت طلبی، تفکیک صفوف جنبش ترقی خواهی از صفوف حامیان دولت است که در جریان وقایع اخیر در همسوئی با محکوم کردن کودتا ( ازجمله اطلاعیه مشترک همه احزاب) و بهره برداری دولت از آن مخدوش شده است. بطورکلی در لحظات اشباع و لبریزشدن بحران و چرخش های سرگیجه آوراوضاع، خطر بهم ریختن مرزهای دوستان و دشمنان واقعی افزایش می یابد. از این رو تفکیک به موقع دشمنان اصلی وفرعی توسط نیروهای آگاه جامعه و اشاعه گفتمان معطوف به آن واجداهمیت است. هشیاربودن نسبت به کمانه کردن سرکوب حاکمان علیه جنیش و روشن گری پیرامون برنامه اردوغان در دوره پساکودتا، و برافراشتن پرچم مقاومت برای خنثی کردن تعرض نوین ارتجاع حاکم از اهمیت بسزائی برخورداراست. در کنارآن البته می توان و باید ماهیت و اهداف ارتجاعی و غیرمردمی کودتاگران و صاحبت منصبان ارتش و یا اهداف جماعت«جنبش خدمت» نیز افشاء شوند. اتحادصفوف جنبش کارگران، جنبش زنان و جنبش مقاومت کردها و روشنفکران مترقی حول آزادی و عدالت اجتماعی و علیه اقتدارگرائی ، مهم ترین مسأله کنونی است.
قدرت های بزرگ با وجوداهمیت ترکیه در ناتو و درجبهه ائتلاف علیه داعش و برخوردمحتاطانه با آن، در عین حال نگران رشداقتدارگرائی یک جانبه اردوغان و تصفیه ها و تعرض او به صفوف مخالفان هستند. و این در حالی است که متقابلا دولت ترکیه خواهان استردادفتح اله گولن از آمریکا شده و نخست وزیر گفته است که ترکیه با دولت هائی که از گولن حمایت می کنند درجنگ است!.
سخن پایانی و یک نتیجه:
عصرکودتاها اساسا سپری شده است و کودتا برای پاسخ به بحرانی که جامعه ترکیه در آن درغلطیده، بیش از آن که از نیازها و مطالبات و شرایط واقعی جامعه و توازن قوای موجود سرچشمه گرفته باشد، از نوستالژی اقتدارگذشته ارتشی بزرگ و پرآوازه و بیمناک به از دست دادن امتیازات و اقتدارات خود سر چشمه گرفته است. کودتا پاسخ به بحران نبود اما نشانه بحران چرا. هم اکنون شاهدغسل تعمیدیکی از ارتش های بزرگ ساخته و پرداخته آمریکا در مقیاس منطقه و حتی جهان، در کشوری که با موقعیت استراتژیک و ارتش نیرومند و وابسته به ناتو و غرب مشخص می شد، توسط دولتی ناهمساز و با رگه های نیرومندی از واپسگرائی هستیم که سوای خودویژگی های محلی، در کنه خود نشأت گرفته از بحران فراگیرجهانی است که محصول انکشاف جهانی سازی سرمایه که رشدناموزون، تبعیض آمیز و سرکوبگرانه از خصایص ذاتی آن است و بویژه منطقه خاورمیانه از کانون های داغ آن است. بحران مهاجرت و جنگ و زیست محیطی بخشی از پی آمدهای ان است. در بازخوردبحران امروزه حتی شاهدکمانه کردن آن در خودکشورهای متروپل و اصلی سرمایه داری در قالب بحران دولت- ملت ها، خارجی ستیزی و عروج جریانات شبه فاشیستی در مقیاس جهانی هستیم.
تمرکز بیش از پیش قدرت و سیاست هائی که دولت اردوغان دنبال می کند، باصطلاح در چهارچوب نبوده و لاجرم به مذاق دولت های غربی نیست بدون آن که با واکنشی درخورمواجه شود، که خود حکایت گربحرانی است که نظم حاکم بر جهان و دولت های بزرگ با آن دست بگریبانند. باین ترتیب بحران ترکیه در عین حال، به عنوان حلقه ای از بحران جهانی دارای وجه منطقه ای و جهانی است. آیا دولت های غربی و در رأس آن آمریکا هم چنان تماشاگرفروپاشی یا تضعیف شدیدارتش نیرومندی که در طی سالیان دراز ساخته و پرداخته اند خواهند بود؟ یا به فکرمداخله فعال تر و مؤثرتری برای کنترل تحولات داخلی این متحدمهم خود بر خواهند آمد؟.
2016.07.20 – 30.04.1395