۱۳۹۳/۰۱/۲۸- در نیمه دوم فروردین ماه، احمدی نژاد و «بازگشتش به صحنه»، مسئله روز شد. یکدسته از «اصولگرایان» (برادران لاریجانی) و دارو دستههای نزدیک به آنها میگویند: احمدی نژاد به صحنه باز نمیگردد. این تبلیغات را اصلاح طلبان میکنند بخاطر نیازی که به «لولو» دارند برای ترساندن رأی دهندگان. اما امیر محبیان، «تحلیلگر» اصول گرایان، اصلاح طلب نیست و درباره بازگشت احمدی نژاد به صحنه تحلیل سیاسی انتشار میدهد و 6 پیش شرط نیز برای آن قائل میشود. نخست اطلاعات را بخوانید که خود دریافت کردهایم:
● خامنهای دستور دادهاست که از هم اکنون، «انتخابات» مجلس آینده مهندسی شود. بیشتر از هرکس، مجتبی خامنهای دارد ترکیب مجلس آینده را تعیین میکند. باوجود این، دستور او با این مشکل روبرو است که «اصولگرایان» سر ندارند. شخصیتی که توانائی رهبری کردن داشته باشد ندارند. آدم تازه و مصرف شده ندارند و میان مصرف شدهها، احمدی نژاد خود را بیرقیب میداند. بیت خامنهای با ورود آدم جدید به صحنه نیز موافق نیست. زیرا میزان مغضوبیت خامنهای به حداکثر است. آدم تازه اگر بخواهد سر شود و اصولگراهای بیسر و پراکنده را متحد کند، باید بتواند کسب محبوبیت کند. محبوب اگر دستیار مغضوب شد، برای او شاخ میشود. بدینخاطر است که باز مهدوی کنی و شیخ محمد یزدی، مأمور متحد کردن «اصولگراها» شدهاند.
● در 27 فروردین، روحانی که در سفر سیستان و بلوچستان است، گفت: امیدواراست توافق نهائی تا پایان مهلت 6 ماهه بعمل آید. ظریف نیز همین امیدواری را ابراز کرد و گفت: از واکنش افراطیها نمیترسد.
بدون تردید، اصرار روحانی و ظریف به رسیدن به توافق نهائی گویای نیاز شدید آنها به بودجه است. حکومتی که بودجهای چنین سنگین (800 هزار میلیارد تومانی) به تصویب مجلس رساندهاست، ورشکست به تقصیر میشود اگر دستش به پولهای نفت نرسد. این مدت نیز از بانک مرکزی پول گرفته و خرج کرده و حجم نقدینه را با آهنگی سریعتر از آهنگ رشد آن در دوره احمدی نژاد، افزایش دادهاست.
● احمدی نژادو دستیاران او و جبهه دوم از سه جبهه موجود در رژیم، تنها کسانی نیستند که به انتظار شکست روحانی و حکومت او نشستهاند. بخشی از اصلاح طلبان این انتظار را دارند زیرا روحانی را بیش از پیش نیازمند آنها میکند و برای آنها فرصت برای عرض وجود در صحنه سیاسی را فراهم میآورد. آنها که نمیخواهند در انتخابات آینده، ناطق نوری سرلیست بشود و میخواهند عارف سر لیست بشوند، در کمین شکست حکومت روحانی هستند. بخصوص که محمد هاشمی (در 27 فروردین) مدعی شدهاست بر حکومت روحانی، تفکر حزب کارگزاران سازندگی حاکم است. پس شکست روحانی، شکست هاشمی رفسنجانی و دار و دسته او میشود.
● کمین کنندگان در انتظار دو شکست حکومت روحانی هستند: مذاکرات برسر اتم که از هماکنون آن را شکست خورده اعلان میکنند و اقتصاد و «مسئله یارانهها»:
1 – از دید دسته احمدی نژاد و جبهه دوم خواه توافق نهائی انجام بگیرد و خواهد نگیرد، حکومت روحانی شکست خوردهاست: اگر توافق انجام نگیرد و تحریمهای جدید و سخت تصویب شوند، حکومت روحانی چنان شکست سیاسی و اقتصادی میخورد که دیگر نمیتوان کمر راست کند. و اگر توافق انجام بگیرد، باتوجه به اینکه باید تمامی شرائط طرف را حکومت بپذیرد، به قول سعید زیبا کلام، بدتر از قرارداد ترکمنچای میشود. در واقع، دستگاه خامنهای هم میخواهد توافقی انجام بگیرد که خود آن را مساوی با تسلیم کردهاست و هم آن را به پای روحانی بنویسد و روحانی و حکومتش را قربانی توافق بگرداند. بدینخاطر است که رسائی (نماینده مجلس و طرفدار احمدی نژاد) جرأت میکند به ظریف بگوید: اگر تأسیسات اتمی از فعالیت بیفتد شما را از ایران بیرون میکنیم!
2 – اقتصاد نیازمند امنیت داخلی و خارجی است. رژیم به این بهانه که قیمتها بسیار پائینتر از سطح بینالمللی هستند، مدعی شد که یارانهها را مستقیم میپردازد و در عوض، قیمتها را آزاد میکند. اما مزد کار در ایران نیز از سطح بینالمللی آن بسیار پائینتر است. غیر از اقلیت رانت خوار، بقیه قشرهای مختلف مردم ایران میپرسند: چرا ارزش انسان و کاراو، با سطح بینالمللی منطبق نمیشود اما قیمت نفت که متعلق به همین مردم است، با آن منطبق میشود؟ تا 27 فروردین، 7 درصد مردم آمادگی خود را برای نگرفتن یارانه اظهار کردهاند: این درصد از مردم، دو حقیقت بزرگ را، فریاد میزند: بالای 93 درصد مردم خود را نیازمند دریافت یارانه میبینند و یا چون دلیلی برای صرفنظر کردن از آن برای کمک به رژیم سرکوبگر نمیبینند، آن را مطالبه میکنند. بسا این مردم نمیدانند که هرگاه رژیم میخواست، استانداردهای بینالمللی را رعایت کند، از بودجه دولت، بجای 6 درصد، دستکم 33 درصد میباید مزد و حقوق کارکنان میشد. اما آن 7 درصدی که حاضرند از دریافت یارانه چشم بپوشند، اقلیتی هستند که اگر هم پایگاه اجتماعی رژیم بشمار آیند، کسانی هستند که خورد و برد دارند. به سخن دیگر، رژیم جامعه را ضد خود کردهاست اما نتوانستهاست پایگاهی اجتماعی از مردمی پیدا کند که نان حقوقمندی و کار و تلاش خود را بخورد. لذا، این در سرای قدرت است که رویاروئی ها بعمل میآیند و احمدی نژاد را امیدوار میکنند:
٭ پیش شرطها برای اینکه احمدی نژاد به صحنه سیاسی بازگردد:
در 24 فروردین، امیر محبیان، در شرق، گفتهاست 6 پیش شرط باید واقعیت بیابند تا احمدی نژاد بتواند صحنه گردان بگردد:
1. نخستین عامل، خصلتهای شخصی وی است که باعث میشود پذیرای نقش دوم در هیچ صحنهای نباشد.
2. دومین عامل تشویق و حتی فشار حلقههای اطراف احمدینژاد برای حضور مجدد وی به عرصه قدرت و ادامه برنامههای گذشته است.
3. عامل سوم: فقدان مرجعیت سیاسی کارآمد درون اصولگرایان است. مرجعیتی که بتواند جریان قدرتمند اصولگرایان را بهگونهای مدیریت کند که مانع از حضور افرادی خارج از سیستم موجود باشد.
4. عامل چهارم فقدان انسجام تشکیلاتی لازم در درون اصولگرایان است. که عملا نیروی غیرحزبی ولی منسجم و باانگیزه هوادار احمدینژاد را در برابر تشکلهای موجود، از تفوق برخوردار میکند.
5. پنجمین عامل، حسابکردن آنها بر روی ضعفها و ناکارآمدیهای حکومت روحانی در حوزههایی مانند مذاکرات هستهای و هدفمندی یارانهها-که ذیل راهحلهای اقتصادی برای رفع مشکلات مردم تعریف میشود – است. به عبارت دیگر اگر حکومت در مدیریت توقعهای جامعه دچار ناکارآمدی شود، زمینه را برای احتمال حضور مجدد احمدینژاد فراهم میکند. و
6. عامل ششم احتمال ناتوانی اصلاحطلبان برای گشودن راه ورودی مطلوب به صحنه سیاست از طریق جلب اعتماد نظام.
بدینقرار، احمدینژاد در مقابل سه جریان، یکی اصلاحطلبان فاقد مجوز بازی و دیگری اصولگرایان متشتت و سومی حکومت هرگاه ناکارآمد از کار درآید، قرار میگیرد. از اینرو، ناکارآمدی حکومت روحانی سکوی پرش احمدینژاد است.
اما بنابر اطلاعاتی که در اول این بررسی نقل کردیم، محبیان عوامل بس مهمی را از قلم انداختهاست:
7. عامل سپاه و مافیاهای نظامی – مالی که موفقیت حکومت بمعنای بینقش کردن آن در دولت بطور خاص و سیاست داخلی و خارجی کشور بطور عام است. روشن است که تمام کوشش خود را بکار میبرند که نگذارند موفقیت روحانی، واقعیت پیدا کند. تا این زمان، آنان با موفقیت مانع از حضور مردم کشور در صحنه شدهاند. بدیهی است مراقبند نگذارند مردم کشور بیاد حقوق خویش بیفتند و بخواهند بعنوان شهروند خود را صاحب کشور خویش بدانند. و
8. باتوجه به هدفهای خامنهای که در سیاست خارجی عبارت است از حل بحران اتمی در عین حفظ دشمنی با امریکا و بسا تشدید آن و در سیاست داخلی، «حذف سران فتنه» (هاشمی رفسنجانی و خاتمی و میرحسین موسوی و کروبی و یاران نزدیکشان) و عدم حضور مردم در صحنه سیاسی بعنوان شهروند است، مانع از هرگونه موفقیتی میشود که با سیاست خارجی و داخلی او نخواند. این 8 عامل هستند که آینده نزدیک و دور را تعیین میکنند. البته بشرط اینکه مردم در وضعیت و موقعیت انفعال و بیتفاوتی بمانند.
9. هرگاه مردم واقعیتی را که حداد عادل بر زبان آورد( وضعیت بسیار سختی که کشور درآناست) هشدار به خود تلقی کنند و برآن شوند که بیتفاوتی و فعل پذیری را رها کنند و فعال بگردند، 8 عامل بالا، بکار آنها میآیند برای ایجاد وضعیتی دیگر:بیرون رفتن از مدار بد و بدتر، بازکردن فضای سیاسی کشور یا ایجاد فرصت برای انتخاب میان خوب و خوبتر، به سخن دیگر، گذار از استبداد به دموکراسی یا از ولایت مطلقه فقیه به ولایت جمهور مردم.
حداد عادل میگوید وضعیت کشور سخت است و از طرفداران میر حسین موسوی استمداد میکند. اما اگر وضعیت چنین سخت است، رژیم آن را بوجود آوردهاست. کمک به این رژیم کشور را از وضعیت سخت بیرون نمیبرد، از بین بردن عوامل پدید آورنده این وضعیت سخت آن را از این وضعیت بیرون میبرد. محور مجموع عوامل، ولایت مطلقه فقیه است باید آن را با محوری که ولایت جمهور مردم است جانشین کرد تا محور عوامل مساعد بیرون بردن کشور از وضعیت سخت و قراردادن آن در راه رشد، بگردد.