● پیش از آن، خامنهای به سخنان اوباما پاسخ داد و گفت: امریکا میخواهد، در عراق، حکومت دست نشانده داشته باشد. یعنی اینکه پیشنهاد همکاری با امریکا برای جانشین کردن حکومت نوری المالکی را با حکومت دیگری با شرکت شیعهها و سنیها و کردها، نمیپذیرد. و
● گفتگوها بر سر اتم میان هیأت رژیم و هیأتهای نمایندگی کشورهای 5+1 به نتیجه نرسید. همانطور که در گزارش/تحلیل پیشین خاطر نشان شد، از 9 مسئله، دو مسئله برجا است: تحریمها و شمار سانتریفوژها و غنی کردن اورانیوم. با آنکه ظریف پذیرفته بود که اورانیومی که غنی میشود درجا به سوخت بدل شود، اما اختلاف حل نشد. قرار بر گفتگوهای مداوم درماه ژوئیه است.
٭ عراق و سوریه فرصت دوستی رژیم با امریکا!؟:
در 24 ژوئن 2014، تحلیلگر امریکائی، تحلیل خود را زیر عنوان «دشمن گرداندن ایران جنون است»، منتشر کرد. نوشته او این نکات را در بردارد:
● پیشرفت گروه مسلح داعش در عراق اعلان خطری شد آنهم به قول سناتور گراهام، با حمله عقاب وار، او را برآن داشت که همکاری امریکا با ایران را مفید و برخوردار از امتیازها بداند. همکاری ایران و امریکا هنوز دور از تصور بود الا اینکه در این دنیای پر از خصومتها، بسا خطر، دو خصم را دو همکار بگرداند.
● هرگاه آنها که اصل تضاد راهنمای عقلشان است، خود را از آن رها کنند، میبینند امریکا و ایران بسیاری منافع موازی دارند و امکانها در اختیار امریکا قرار میگیرند هرگاه بخواهد منافع خاص خود را از راه همکاری با ایران، تأمین و تضمین کند. عرصه این همکاری میتواند از عراق فراتر رود.
در عراق، همگرائی منافع امریکا و ایران از متوقف کردن داعش فراتر میرود. هدفهای ایران در عراق را تجربه جنگ 8 سالهای تعیین میکند که صدام برضد ایران به راه انداخت. در این جنگ، صدهاهزار ایرانی کشته شدند. ایران هرگز نمیخواهد یک عراق مهاجم را در همسایگی خویش بازیابد. بسا تهران یک عراق ضعیف و ناتوان از به راه انداختن جنگ دیگری را ترجیح دهد. از سوی دیگر، نمیخواهد همسایهای محکوم به بیثباتی دیرپا داشته باشد. و نیز خشنود است که شیعههای عراق دیگر تحت سلطه و سرکوب سنیها نیستند. و نیز این اندازه عاقلند که بدانند شیوه حکومت آمرانه نوریالمالکی، برای افراطیهای سنی فرصت عصیان پدید میآورد. همانطور که پدید آوردهاست.
● بهترین شیوه برای امریکا و ایران برای متحقق کردن منافع مشترکشان در عراق همسان کردن پیامشان به نوریالمالکی است. هردو باید به مالکی خاطر نشان کنند که تغییر سیاست برای دست یافتن به ثبات در عراق ضرور است. در واشنگتن، هیچ نشانی از باور به اینکه ایران به مالکی کمک میکند که بحران کنونی را به جنگ شیعه و سنی بدل کند، نزد هیچیک از گرایشهای سیاسی مشاهده نمیشود.
● در افغانستان، همسایه شرقی ایران، امریکا همکاری با ایران را، برای تغییر رژیم و سیاست این کشور، تجربه کردهاست. بعد از سرنگون کردن رژیم طالبان، در پایان 2001، دیپلماتهای امریکائی و ایرانی، بطور مؤثری برای برقراری یک نظم نو در افغانستان، تحت ریاست حمید کرزی، همکاری کردند.
این تجربه میتوانست به یک همکاری وسیعتر در زمینههای دیگر بیانجامد. حکومت اصلاح طلب خاتمی خواستار همکاری گسترده نیز بود. اما حکومت ژرژ بوش درب را بروی ایران بست و دولت ایران را یکی از سه محور «شر» خواند.
پایه همکاری ثمربخش امریکا و ایران در افغانستان، همچنان برجا است. همزمان با کاسته شدن از حضور نظامی امریکا در افغانستان، کرزی جای خود را به جانشین خود میدهد. امریکا و ایران خواستار یک افغانستان با ثبات هستند. هردو نمیخواهند دولت افغانستان در دست تنها پشتونها باشد و میخواهند همه اقوام افغانی در دولت شرکت داشته باشند. ایران سود بسیار دارد در اینکه قاچاق مواد مخدر از افغانستان تا ممکن است مهار و متوقف بگردد.
● در جنوب ایران، امنیت در خلیج فارس ، امر مهمی است که، بر سرش، ایران و امریکا میتوانند همکاری کنند و کشورهای عرب همسایه را نیز در این همکاری شرکت دهند.اما ایران و امریکا دو کشوری هستند که بیشترین نیاز را به کارکردن با یکدیگر دارند تا که حادثهای رخ ندهد و سوءتفاهم بر نیانگیزد و این سوءتفاهم وضعیت را از مهار خارج نکند. هردو کشور سودشان در ایناست که جنگ تجارت نفت را به خطر نیافکند.
● حتی وقتی منافع مشترک کمتر نمایانند، مثل جنگ داخلی در سوریه، تعامل میان ایران و امریکا سودمند است. رابطه ایران با رژیم اسد، یک ازدواج مصلحتی و نه یک ازدواج عاشقانه بودهاست. بسا ایرانیان با تغییر سیاستی که جنگ در این کشور پایان بخشد، موافق باشند. زیرا ادامه بیپایان جنگ نه در سود ایران و نه در سود امریکا است.
● امریکا و ایران سال جاری را عاقلانه صرف گفتگو برای رسیدن به توافقی برسر اتم کردهاند. قرار براین است که گفتگوها تا دست یافتن به توافق نهائی ادامه پیدا کنند. بنابراین، همکاری در قلمروهای دیگر در انتظار توافق نهائی بر سر اتم میماند.
● بحرانی که امنیت عراق را بخطر افکندهاست تقویم گفتگو بر سر اتم را تغییر دادهاست: اینک رسیدن به توافق و اجرای هوشمندانه آن و لغو تحریمها برضد ایران، بیش از هر زمان اهمیت و فوریت یافتهاست. نه تنها بدین خاطر که ایران از حقوق خویش برخوردار میشود، بلکه بدین جهت نیز که در قلمروهای دیگر هم، امریکا و ایران میتوانند همکاریهای ثمربخش پیدا کنند. توافق بر سر اتم، به سالها دوری این دو کشور از یکدیگر میتواند پایان ببخشد و اعتماد به یکدیگر را برانگیزد.
● با انجام توافق بر سر اتم، دو کشور امریکا و ایران دیگر خویشتن را رقیب یکدیگر نخواهند یافت بلکه دوست و متحد یکدیگر خواهند یافت. بدیهی است که باوجود منافع مشترک، منافعی هم که مشترک نیستند، وجود خواهند داشت. همچون دیگر همکاریها که اختلاف در برخی از منافع، مانع آنها نمیشوند. همکاری به شیوهای سازنده برپایه منافع مشترک، هدیهای نیست که امریکا به ایران میدهد. این از قید و بند رها کردن دیپلماسی امریکا برای پیشرفت در زمینه حراست از منافع خاص امریکا است.
٭ واقعیتها که تحلیلگر امریکائی نمیبیند:
1 – بنابر این که او منافع را جانشین حقوق ملی میکند، به وجود منافع مشترک میان رژیم ایران و دولت امریکا قائل میشود. اما اگر قرار بر این بود که حقوق ملی را مبنی بگرداند، بر او بود که توضیح دهد حقوق ملی مردم امریکا در ایران و عراق و دیگر کشورهای خاورمیانه کدامها هستند و میان آنها و حقوق ملی مردم ایران چه اشتراکی وجود دارد؟ هرگاه چنین میکرد، نیک در مییافت که رژیم حاکم بر ایران، ضد حق حاکمیت مردم ایران، بنابراین، ناقض این حق و دیگر حقوق ملی مردم ایران است. و چون امریکائیان نیز در کشورهای منطقه، حقوق ملی ندارند، منافع رژیم ایران (مهمترینشان بقای رژیم) با «منافع» امریکا در منطقه، یعنی سلطهاش بر کشورهای منطقه میباید سازگار شود. این همان سازگاری است که از انقلاب بدینسو، حکومتهای جمهوریخواهان و دموکراتها درپی بدست آوردنش هستند. بنابراین،
2 – اما بقای رژیم تک پایهای که رژیم ولایت مطلقه فقیه است، در درون و در منطقه و در جهان، همواره با «منافع امریکا» سازگار نمیشود. از این رو، دو طرف، بایکدیگر، رویه ستیز و سازش را در پیش گرفتهاند. سازشها همواره محرمانه و ستیزها همواره آشکار بودهاند. باوجود این، هدفی که امریکا همواره درپی آنست استقرار دولتهائی است که وابسته به امریکا و «درخط امریکا» باشند. هماکنون، در رژیم، دو تمایل وجود دارند: تمایلی که ثبات رژیم و رها شدن از تحریمها و دیگر مشکلها را در گرو درخط امریکا قرار گرفتن میدانند و برآنند که وضعیت کنونی همان نیست که در دوره شاه بود. امریکا نیز همان قدرت نیست که در آن دوره بود. بنابراین، در خط امریکا قرارگرفتن وابستگی از آن نوع نیست و دربهای امکانها به روی ایران را نیز باز میکند. تمایل دیگر بر ایناست که قرارگرفتن در خط امریکا یعنی انحلال رژیم. حزب سیاسی مسلح و مافیاهای نظامی – مالی چون ایران و «منافع ملی» را در وجود و منافع خود ناچیز میدانند، بر این نظر هستند که اگر رژیم تا این زمان ادامه حیات دادهاست و ادامه حیاتش در آینده، در گرو ادامه دادن به سیاست ستیز و سازش است: سازش هر زمان لازم شد و ستیز هرجا و هروقت بسود بود. در رژیم ولایت مطلقه فقیه این تمایل میتواند دست بالا را داشته باشد.
3 – تغییری که امریکا میباید در سیاست خارجی خود بدهد، تغییر در اساس این سیاست است: پذیرش حقوق ملی مردم کشورهای منطقه و پیش و بیش از همه، حق حاکمیت هر ملت و حقوق شهروندی شهروندان هر کشور. چنین تغییری است که امریکا را عامل ثبات در بقیت جهان میگرداند. اگر بسود سرمایهسالاری نباشد، بسود حقوق مردم امریکا خواهد بود. اگر امریکا این تغییر را پایه سیاست خارجی خود قرار ندهد، عامل بیثباتی کشورهای منطقه میشود چنانکه شدهاست. این بیثباتی کشورهای منطقه را با خطر تجزیه روبرو میکند چنانکه کردهاست.
4 – نوری المالکی میگوید: دولت وحدت ملی کودتا برضد دموکراسی و مخالف قانون اساسی است. دلیل او ایناست که مجلس انتخاب شدهاست و این اکثریت است که حق دارد حکومت کند. از قرار او غافل است که وقتی کشوری ترکیب شده است از دو قوم بزرگ و دست کم دو قوم کوچک و دو مذهب بزرگ و مذهبهای کوچک، حکومت اکثریت، بدون لحاظ کردن حقوق دیگر اجزای ملت، به قول نظریه پردازان دموکراسی «جباریت اکثریت» را ببار میآورد. راهحل ایناست که حقوق ملی بعلاوه حقوق اقلیتها نیز لحاظ شوند. دولت ملی نمیتواند معرف این حقوق نباشد و اگر نشد، خلاء پدید میآورد و این خلاء را زور (داعش بعنوان ابزار قدرت خارجی و نیز مراجعه حکومت عراق به امریکا و ایران) پر میکند. پس هرگاه شیعه عراق که اکثریت است خلاء را با این حقوق پر کند، دفع خطر داعش و… آسان میگردد و پیش از آنکه عراق به سوریه دیگری بدل شود، اینکار ممکن میشود.