در ظاهر، اینطور مینماید که کافی است سر و کله داعشیها پیدا شود تا ارتشیهای عراق اسلحه را بگذارند و بگریزند. اما در واقع، سقوط موصل و اینک رمادی، حاصل زمینهسازی درازمدتی است. تحلیلها از دخالت داشتن دولتهای منطقه، رژیم ولایت فقیه و ترکیه و دولت سعودی و امریکا انتشاریافتهاند. اطلاعاتی نیز از بغداد و بیروت و تهران دریافت کردهایم. نقد تحلیلها کار را طولانی میکند. روش دیگری را بکار میبریم تا در نوشتهای کوتاه، واقعیت را نزدیک به آنکه هست، بنمایاند:
1. واقعیتی که تحلیلها بر پایه آن به عمل آمدهاند و مشترک همه اطلاعها هستند اینست که ارتش عراق کاستیهای بسیار دارد: انگیزه ندارد و فرماندهانش به فسادآلودهاند و پیش از هر حمله خریداری میشوند و وجود گروهبندیهای طایفهای و مذهبی انسجامش را به حداقل رساندهاست و تعلیم و تربیت کافی ندیده و تجهیزات نظامی درخور این نوع جنگ را نیز ندارد.
راست بخواهی، ارتشی که از آغاز ایجاد عراق بر کشور حکومت میکند، حاضر نیست موقع و موضع ارتش ملی مدافع سرزمین را بپذیرد. چنانکه در جنگهای دوران صدام نیز این ارتش از موضع مدافع کشور، در جنگها شرکت نکرد. افزون براین، هم تجربه ارتش قزاق در ایران و هم تجربه ارتشی که انگلیسها در عراق تشکیل دادند و هم تجربه ارتشی که امریکائی ها، با هزینه کردن میلیاردها دلار از جیب مردم عراق تشکیل دادند، ناکارآمد بودهاند. از دلایل آن، یکی، و در شمار مهمترین دلیلها، ایناست که ارتش، منبعث از ملت و بیانگر همبستگی ملی و برخوردار از عرق ملی و وطنی نیست.
گرچه ورود 200 تا 250 داعشی به شهر و گریز 2000 نظامی از شهر گویای واقعیت بالا است اما گویای واقعیت دیگری نیز هست و آن اینکه ترس مردم مناطق سنی نشین از «شیعه»، کمتر از ترس آنها از داعش نیست. هرگاه «قوای مسلح شیعه »اطمینان واقعی میدادند که حقوق انسانی این مردم را محترم میشمارند و برآن نمیشوند که دوران سلطه اقلیت سنی را برخود، در دم تلافی بکنند ، بدیهی است داعش چنین بیخرج منطقه بزرگی را تصرف نمیکرد.
2. محور همه اطلاعهای واصل از تهران و بغداد و بیروت ضعف ارتش عراق است. باوجود این، از جهات دیگر نیز گویائی دارند:
● خامنهای نگران موقعیت پیداکردن «سردار» سلیمانی است و این روزها شایعه کودتائی توسط سلیمانی نیز پخش میشود. قرار بر کشتن سلیمانی به ترتیبی است که تصادف جلوه کند و یا به «تیر غیب» در صحنهای از صحنههای جنگ از پای در آید.
● این به سفارش اکید «ایران» بود که «شیعهها» در جنگ رمادی شرکت نکردند. هدف این بود که منطقه الانبار سقوط کند تا که مداخله «نیروهای مردمی»، یعنی افراد «مسلح شیعه» و نیز «کمک ایران» اجتنابناپذیر شود.
محور این دو اطلاع، ضعف ارتش عراق است. و مواضعی را که «سردار» سلیمانی و «وزیر» کشور رژیم و فرمانده نیروی زمینی گرفتهاند را گویا میکند:
● سلیمانی خطاب به اوباما گفتهاست: آقای اوباما شما در عراق هیچ غلطی نکردهاید.
● «وزیر» کشور گفتهاست داخل خاک عراق تا عمق 40 کیلومتری خط قرمز ایران است. هرگاه داعش از این خط عبور کند وارد عمل خواهیم شد.
● پس از آنکه خامنهای گفت خبرهائی دارد حاکی از اینکه دشمنان میخواهند درمرزهای ایران «جنگ نیابتی» راه بیندازند که هم بقصد ترساندن مردم و هم بقصد زمینه سازی برای حضور نظامی در عراق بود، و نیز خبر استقرار قوای داعش در 50 کیلومتری ایران و ایجاد زاغههای اسلحه و مهمات، بسیار پیش از تصرف منطقه الانبار بقصد جنگ نیابتی با ایران، فرمانده نیروی زمینی ارتش، سرتیپ احمد رضا پوردستان، در مجلس گفت: «امروز جای پای داعش را در افغانستان و پاکستان میبینیم و آنها خودشان را آماده میکنند. لذا نیروهای زمینی ارتش و سپاه باید تقویت شوند تا بتوانیم تانک بخریم، سامانههایمان را متحولسازی کنیم و بالگردهایمان اورهال شوند. امروز نبرد، نبرد نیروهای زمینی است».
در ایران، با دستکاری سخنان او، دستآویزی ساختند برای ترساندن مردم از حضور داعش در مرزها و ورود قوای ایران به جنگ. البته ساختن این دستآویز هدف مهمتری نیز داشت و آن این بود: «امروز نبرد، نبرد نیروهای زمینی است»، یعنی اینکه با موشک و هواپیمای تنها نمیتوان جنگید. همانطور که بمبارانهای امریکا در عراق و سوریه و دولت سعودی در یمن کارساز نبودهاند. اما نیروی زمینی برای اینکه بجنگد، اسلحه و مهمات میخواهد و ایران فاقد آنها است. واقعیتی که از مردم میپوشانند، اینست که ارتش ایران و نیز نیروی زمینی سپاه اسلحه لازم را ندارند. در نیروهای هوائی و نیز هوا نیروز (بالگردها) فرسودهاند. تانکها نیز فرسودهاند. تسلیحات قوای مسلح ایران به روز نیستند. از لحاظ آمادگی جنگی، در صورت وجود تسلیحات، ارتش و سپاه قدس میتوانند بجنگند اما آن بخش از نیروهای مسلح که در طول زمان، نقش سرکوبگر را داشته و تحت فرماندهی مافیاهای نظامی – مالی بودهاند، این توانائی را ندارند.
واقعیتی که مردم ایران هیچگاه نباید از یادببرند ایناست که استبداد کشور را بلادفاع میکند. توپهای توخالی امثال محسن رضائی نباید حاصل تجربه را از یاد مردم ایران ببرد: مقایسه دو دوره جنگ، یکی دوره بنیصدر و یکی دوره دوم که افزون بر 7 سال طول کشید، تفاوت وجود استقلال و آزادی و نبود آن را بر توان رزمی نیروهای مسلح چون روز روشن کردهاست.
3. وزیر دفاع امریکا از اینکه ارتش عراق انگیزه جنگیدن با داعش را ندارد اظهار تأسف کرد. و جو بایدن، معاون رئیس جمهوری امریکا، در مقام زدودن اثر این سخنان بر ارتشیان عراق، فداکاری سربازان عراقی را ستود. باوجوداین، وسائل ارتباط جمعی امریکا کادر افسری ارتش عراق را گرفتار فساد و گروهبندی و تمایل به سازش بخصوص وقتی رشوههای کلان داده میشوند، میدانند.
اینک ببینیم دانیل لازار ، Daniel Lazare صاحب نظر امریکائی به پرسش «چرا داعش پیشروی میکند» چه پاسخ میدهد. نوشته او در 23 مه 2015 انتشار یافتهاست:
٭ ائتلاف سعودیها و اسرائیل و محافظهکاران امریکا میگویند: اول رژیم اسد باید سرنگون شود و بعد داعش از میان برداشته شود:
● اتحاد دولت سعودی و اسرائیل و محافظهکاران جدید به حکومت اوباما فشار وارد میکند که نخست باید به سرنگون کردن رژیم اسد بپردازد. باوجود اینکه نیمی از کشور در دست داعش و النصره است. غافل از اینکه سرنگون کردن رژیم اسد تحویل دادن سوریه به داعش و النصره است و لاغیر.
انقلاب اسلامی در هجرت : در باره تصرف مناطقی از سوریه توسط داعش و النصره، نظری بر ایناست که تصرفها به یمن وارد شدن به عمل دولت سعودی و اسرائیل و ترکیه برای از میان برداشتن رژیم اسد، ممکن شدهاست. اما بنابر اطلاعی که به ما رسیدهاست، قوای اسد به قصد هرچه روشنتر شدن فضای سیاسی سوریه، به داعش و النصره میدان دادهاند تا بر امریکا و اروپا معلوم باشد سقوط رژیم اسد یعنی تحویل دادن سوریه به داعش و النصره.چه شکستهای ارتش سوریه «تدبیر» اسد باشد و خواه بخاطر ناتوانی ارتش او باشد، واقعیت ایناست که هرگاه داعش و النصره پیروز شوند، کشور را تحویل میانهروهائی که امریکائی ها تعلیم میدهند، نخواهند داد.
● ماه مه، ماه خوشی برای اوباما و حکومت او نبود. پیشرویهای داعش در سوریه و عراق آنهم در فاصله 5 روز، امریکا را با چنان مشکل نظامی روبرو کردهاست که از جنگ ویتنام بدینسو، مانندی نداشته است. بخصوص که حکومت او میگفت داعش را از پیشروی ناتوان ساخته و زمین گیر و از میان برداشتنی گردانده است. در ماه مارس، ژنرال لیود اوستین، رئیس فرماندهی مرکزی امریکا، به اعضای کمیسیون ارتش مجلس نمایندگان اطمینان میداد که داعش ناگزیر از رفتن به لاک دفاع شدهاست و دیگر به انجام حملههای بزرگ توانا نیست. و در اول آوریل، بایدن، معاون رئیس جمهوری گفت: پر داعش شکست و دیگر نمیتواند برای تصرف مناطق دیگری از عراق خیز بردارد.
● اوباما خود نیز که اطمینان خاطر پیدا کرده بود، در دیدار با حیدرالعبادی، نخست وزیر عراق، در کاخ سفید، گفت: «در عقب راندن داعش موفقیتهای جدی تحصیل کردهایم. تقریباً یک چهارم زمینهای تصرف شده توسط داعش بازپس گرفته شدهاند. نه تنها چندین هزار از افراد داعش کشته و زخمی شدهاند بلکه زیرساخت آنها ویران گشتهاست. در نخست وزیری آقای حیدرالعبادی، ارتش عراق بازسازی و تجدید سلاح و مجهز گشته و در نقاط استراتژیک عراق مستقر شدهاست. طرفه اینکه باوجود سقوط شهر رمادی و تصرف منطقه الانبار توسط داعش، اوباما هنوز آن را یک شکست نظامی نمیداند و میگوید: تصرف رمادی توسط داعش را یک باخت نظامی نمیدانیم. بدون تردید یک ضربه تاکتیکی هست. رمادی از مدتها پیش آسیبپذیر بود. قوائی هم که شهر را تسلیم کردند قوائی نبودند که ما تعلیم داده و مجهز کرده بودیم.
سخن او به سخن فرمانده کشتی تیتانیک میماند. او به مسافران میگفت در زیر کشتی یک شکاف کوچکی پیدا شده که به زودی مرمت میشود!
● جمهوریخواهان در خیال را واقعیت انگاری خواندن دست کمی از اوباما و اعضای حکومت او ندارند. چنانکه سناتور مک کین، اوباما را سرزنش میکند که چرا رژیم اسد را برنیانداختهاست. چنانکه پنداری با از میان برداشتن تنها نیروی موجود در سوریه در برابر داعش و النصره، دنیا را بکام امریکا خواهد کرد. غافل از اینکه دنیا را بکام البغدادی خواهد کرد.
جون بوهنر John Boehner ، رئیس مجلس نمایندگان امریکا میگوید: «ما استراتژی نداریم. دوسال پیش از این، من به رئیس جمهوری خاطر نشان کردم که یک استراتژی جامع برای مقابله با تهدید رو به افزایش تروریسم باید تهیه گردد. ما این استراتژی را نداریم و ما ومتحدانمان بجای آنکه خطر را از میان برداریم، خطر بزرگتر میشود». اما وقتی از او میپرسند: استراتژی جامع چیست؟ رئیس مجلس توانا به پاسخ گفتن به این پرسش نیست و میگوید: «مسئول تهیه و اجرای آن رئیس جمهوری است». بدینسان او نیز نمیداند چه باید کرد.
● در واقع، مجموعه دستگاهی که به سیاست خارجی امریکا میپردازد درمانده است. همانسان که در سال 2003 بود. آن زمان، به اتفاق آراء از حمله بوش به عراق حمایت کرد. هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات و نیز، وسائل ارتباط جمعی ستایشگر جنگ شدند و در اثبات ضرورت جنگ با عراق، روی دست یکدیگر بلند میشدند.
اینک ببینیم دلایل واقعی پیشروی داعش و شکستهای ارتشهای عراق و سوریه کدامها هستند:
1. دلیل شمار یک اینست: اوباما نمیتواند درباره این که دشمن واقعی کیست، تصمیم بگیرد. اسد دشمن واقعی است یا داعش. گرچه حکومت اوباما میگوید میخواهد داعش را درهم بشکند، اما سیاست امریکا یکپارچه نیست. توضیح اینکه اوباما میخواهد داعش را در عراق از پا درآورد اما در سوریه، به داعش بمثابه یک برگ برنده برضد رژیم اسد مینگرد. همانطور که وال استریت ژورنال و نیویورک تایمز مینویسند حکومت اوباما مایل نیست در سوریه، تعادل قوا بسود رژیم اسد بگردد. حال اینکه جائی برای تردید نیست: هرگاه داعش بر سوریه مسلط شود، بیرون آوردنش از دست داعش به قیمت جان هزاران سوری دیگر و ویرانی هرآنچه ویران نشدهاست، تمام میشود.
انقلاب اسلامی: از قول سعودیها گفته می شود که امریکا به اتحاد آنها و ترکیه و اسرائیل برای سرنگون کردن رژیم اسد پیوسته است و مدعی شدهاند اگر هم نمیپیوست مهم نبود. زیرا نیازی هم به امریکا نداریم!
2. ائتلاف ضد داعش قلابی است. ائتلافی که اوباما برضد داعش بوجودآورد تا بخواهی ضعیف بود. بایدن واقعیت را بروز داد وقتی گفت: «متحدان ما در منطقه، بزرگترین مشکل ما در سوریه هستند… سعودیها و امارات و… چه میکردند؟ آنها مصمم به سرنگون کردن رژیم اسد بودند و اساساً بنابر جنگ سنی با شیعه داشتند و صدها میلیارد دلار پول و دهها تن اسلحه، در اختیار هرکسی گذاشتند که با رژیم اسد میجنگید. اما تنها داعشیها و افراد النصره، افراطیهای که از نقاط مختلف جهان آمده بودند، پول و اسلحه را از آن خود کردند».
سعودیها میگویند کمک به داعش را قطع کردهاند. اما سلفیها سوریه را پر کردهاند و هزینه و اسلحه اینها همچنان تأمین میشوند. حسابرسی و حساب و کتاب فروش نفت تحت کنترل دقیق نیست و فساد نیز بیداد میکند. یک محقق به این نتیجه رسیدهاست که 30 تا 40 درصد درآمد نفت به جیب افراد میرود (نگاه کنید به La bataille pour l’Arabie Saoudite نوشته اسعد ابوخلیل). افزون براین، سازمانهای مذهبی سعودی مانند سازمان بینالمللی امداد اسلامی و جامعه اسلامی جهانی و مجمع جهانی جوانان مسلمان هریک کار خود را میکنند. باآنکه سعودیها چند نوبت قول دادند جلو کمک به تروریسم را بگیرند، به قول خود عمل نکردند و هیلاری کلینتون در سال 2009 گزارش محرمانهای به رئیس جمهوری داد که بنابرآن، سعودیها همچنان به تروریستها کمک میکنند. از آن تاریخ ببعد نیز احتمال ناچیزی وجوددارد که کمکها را قطع کردهباشند.
3. دلیل سوم ایناست که سعودیها یک جنگ فرقهای راه انداختهاند وحکومت امریکا نمیتواند مانع آن شود. داعش نخست نیروی ضربه زن سنی بشمار است. سعودیها «هلال شیعه» را دستآویز کردهاند برای براه انداختن جنگ مذهبی. بخصوص از زمانی که حوثیهای یمن سلاح در دست گرفتند، سعودیها را خشمی مهارناکردنی فراگرفت. دست به بمباران یمن زد که همچنان بدان ادامه میدهد. در بحرین که 70 درصد مردمش شیعه هستند، برای سرکوب کردن جنبش دموکراسی خواهی، قوا گسیل کرد و با ایران وارد نزاع لفظی شد که میتواند خطر جنگ را ببار بیاورد.
دولت سعودی به اقلیت شیعه عربستان که 15 درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهد و بیشتر آنها در شرق عربستان و در منطقه نفت خیز بسر میبرند، فشاری طاقت شکن وارد میکند. در همین جمعه گذشته بود که داعش اعلان کرد بمبگذاری در مسجد شیعیان واقع در قطیف، واقع در چند کیلومتری بحرین، کار او بودهاست و صدها سایت وهابی سنیها را به نابودی کامل شیعهها فرا میخوانند و بمباران آنها توسط دولت سعودی را تشویق میکنند. نتیجه ایناست که خصومت مذهبی را تشدید و لائیسیته را غیر ممکن میگرداند. در چنین وضعیتی، امریکا به دولت عراق فشار میآورد که میان شیعه و سنی تعادل برقرارکند و درهمانحال با دولت سعودی متحد است که جنگ مرگبار برضد شیعه را به راه انداخته است. حقیقت اینست که مطالبه برقراری تعادل میان سنی و شیعه هم پوششی است برای اتحادش با دولت ضد شیعه و در جنگ با شیعه و هم حمایت سنیها، بنابراین، مشکل کردن کار جنگ با داعش.
4. دلیل چهارم نفت است. دولت سعودی سیاستهای مسمومی را در پیش گرفتهاست که متحدان پیشینش نیز ناگزیر رهایش میکنند. پاکستان، باوجود اینکه از دیرگاه، از دولت سعودی کمک دریافت میکند، نپذیرفت قوای زمینی به یمن بفرستد و مصر نیز در تردید است که چنین کند.
باتوجه به این واقعیت که دولت سعودی بیش از پیش منزوی است، امریکا فرصت خوبی در اختیار دارد که روابط خود با ریاض را سامانی دیگر ببخشد و از شرکت در جنگ مذهبی که سعودیها براه انداختهاند سرباز بزند و به راه مصالحه به رژیم اسد برود. اما امریکا به این کار توانا نیست. زیرا عربستان تنها یک کشور و متحد با سابقه امریکا در منطقه نیست، بلکه صاحب پنجمین منابع نفت دنیا نیز هست. صاحب 20 درصد منابع نفت و 23 درصد منابع گاز جهان است.
دولت سعودی صاحب 700 میلیارد دلار ذخیره ارزی و بزرگترین واردکننده اسلحه در جهان است. ایناست که امریکا خود را ناگزیر میبیند جانب دولت سعودی را در سوریه و یمن و بحرین بگیرد.
نتیجه وضعیتی است که خاورمیانه درآناست. سه سال پیش، آژانس اطلاعات دفاعی هشدار داد که در سوریه، سلفیها و اخوانالمسلمینیها و القاعده، در میان مخالفین اسد، دست بالا را دارند. و طرفدارانشان در عربستان و شیخ نشینهای خلیج فارس میخواهند شرق سوریه را تیول این گروهها کنند. سه سال پیش بود که هشدار داد این گروهها بمحض تیول کردن شرق سوریه در صدد تصرف موصل و رمادی خواهند شد. آنها مرز میان دو کشور را بر میدارند و در عراق و همه جا جنگ با شیعه را بسط میدهند. این گروهها بنابر اعلان دولت اسلامی دارند و … هشدار شنیده نشد و وضعیت چنین شد.
انقلاب اسلامی در هجرت: بر دلایل برشمرده توسط صاحب نظر امریکائی باید این دلایل را افزود :
1. وقتی فساد تا بدینحد است که 30 تا 40 درصد از درآمد نفت عربستان به جیب افراد میرود و به خزانه دولت نمیرود و ایران و کشورهای نفت خیز خلیج فارس نیز گرفتار چنین فسادی هستند، رژیمها ضعیف و منفور مردم خود هستند. نیاز به بحران و جنگ در خارج و وارد شدن در اتحادها دارند. وقتی دولت سعودی با اسرائیل متحد میشود و، در منطقه، جنگ دیگری جز جنگ مذهبی ایجاد کردنی نیست، آتش این جنگ را بر میافروزد. بدیهی است اگر ملاتاریا برضد انقلاب و هدف آن که استقرار ولایت جمهور مردم بود کودتا نمیکرد و اسلام را در آئین خشونت گستری از خود بیگانه نمیگرداند، دولت سعودی از ایجاد جنگ برضد شیعه ناتوان میشد و نمیتوانست برجا بماند و فساد و جنگ بگسترد. و
2. هم نفت به این دلیل که به دلار فروخته میشود و هم ذخایر ارزی کشورهای نفت خیز، از پشتوانههای دلار بمثابه پول جهانی است. لذا امریکا دولت مستبد و فاسد و جنگ گستر سعودی را بر دولت حقوقمدار در عربستان و شیخ نشینها ترجیح میدهد. بدینخاطر بود که سرکوب خونین جنبش مردم یمن توسط قوای سعودی با چراغ سبز امریکا انجام گرفت.
3. دولتهائی که آتش بیار جنگ در کشورهای منطقه هستند، بدون استثناء از اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی و دربردارنده حقوق ذاتی انسان وحشت دارند و متفقاً این اسلام را سانسور میکنند. بدینخاطر است که کتاب« انسان، حق، قضاوت و حقوق انسان در قرﺁن» در هیچیک از کشورهای اسلامی امکان انتشار نیافتهاست. هر دو طرف به سانسور این اسلام، نیازدارند زیرا هم بنابر آن نامشروع هستند و هم بنام آن، نه تنها جنگ نمیتوان به راه انداخت، بلکه این قواعد خشونت زدائی است که باید بکاربرد.