back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیوضعیت سنجی شصت و چهارم: بمناسبت سال روز حمله قشون صدام به...

وضعیت سنجی شصت و چهارم: بمناسبت سال روز حمله قشون صدام به ایران: «جام زهری »که در کام خمینی شیرین شد

waziatsanji64 24092015

٭ بعد از گذشت 27 سال، معلوم می‌شود جام زهر در کام خمینی شیرین شده‌است!؟:

در 31 شهریور، سایت انتخاب، سخنان هاشمی رفسنجانی را در باب جنگ 8 ساله ایران و عراق انتشار داده‌است. هاشمی رفسنجانی که در دروغگوئی اندازه نگه نمی‌دارد، تا بخواهی دروغ گفته‌است. اما بسا این جمله او، دروغ فرد اعلی است:

     «دو سه ماه بعد از قبول قطعنامه، امام به بنده فرمودند اگر جام زهر آن روز برایم تلخ بود، امروز شیرین است».

    هاشمی رفسنجانی به خود زحمت توجیه ساخته خود را نیز نداده‌است: چه روی داد که جام زهر با گذشت دو سه ماه، شیرین شد؟ ادامه دادن به جنگ بمدت 8 سال در سود انگلستان و امریکا و اسرائیل (هم بنابر قول آلن کلارک، وزیر دفاع در حکومت تاچر و هم بنابر قول سفیر انگلستان در عراق در آن تاریخ و هم بنابر اسناد محرمانه انگلستان که از قید محرمانه خارج شده‌اند و بنابر آنها، بروان، وزیر خارجه اسبق انگلستان، به اتفاق بختیار به بغداد رفته و به صدام بشارت داده‌اند ارتش ایران متلاشی است و اگر به ایران حمله کند، برق آسا پیروز می‌شود و هم بنابر نامه محرمانه آلکساندر هیگ، وزیر خارجه در حکومت ریگان)؟ پایان گرفتن جنگ در شکست؟ کشتار زندانیان؟ این واقعیت که نسل انقلاب نفله شد؟ این واقعیت که یک نسل ایرانی با از دست دادن فرصت رشد، نفله شد؟ 1000 میلیارد دلاری که به قول ادامه دهندگان جنگ تا شکست، به ایران وارد شد. اقتصاد ایران که از پا درآمد؟ استبدادی که انقلاب و ایران و اسلام را خرج کرد تا استقرار بجوید و ستون پایه‌ئی را بسازد ( سپاه و دادگاه انقلاب و…) که امروز به جان هاشمی رفسنجانی نیز افتاده‌اند؟ ناتوان و باج‌گذار کردن ایران؟ بی‌منزلتی انسان ایرانی؟ سیل مهاجرت استعدادهای ایرانی و سرمایه ها از ایران؟ محکوم کردن ایران به رشد نکردن و بیابان گشتن ایران؟ خورد و برد ثروت‌های نفتی و گازی ایران؟ و…و بحران اتمی و بسر کشیدن جام زهر سوم با امضای تسلیم نامه؟ (جام زهر اول، قرارداد الجزایر بر سرگروگان‌های امریکائی بعلاوه دو افتضاح بزرگ اکتبر سورپرایز و ایران گیت و جام زهر دوم پایان دادن به جنگ در شکست و جام زهر سوم امضای قرارداد وین)

     این نامه اعمال بس ننگین و خائنانه و جنایتکارانه، بیش از همه، نامه اعمال هاشمی رفسنجانی است.

     اینک ببینیم خامنه‌ای و… درباره چرائی قبول قطعنامه 598 چه گفته‌اند:

٭ چرا خمینی قطعنامه 598 را پذیرفت:

● رئیس جمهور (خامنه‌ای)، در هفته اول فروردین 67 در مراسم مانور سپاهیان امام حسین(ع) خراسان، گفته‌است: «از ابتدای جنگ تا امروز، هر زمان که مسئولان جنگ به مردم حتی به اشاره‌ای نیاز جبهه‌ها را اعلام کرده‌اند، مردم با کمال شوق و رغبت، بدون اندکی درنگ به جبهه‌ها شتافته و سنگرها را پر کرده‌اند…مردم ما، هر چه پیش می‌رویم، نسبت به ادامه دفاع مقدس خود مصمم‌تر می‌شوند.»

     به این ترتیب، بنابر قول او، مردم جبهه‌ها را خالی نکردند و عامل شکست و نوشاندن جام زهر قبول قطعنامه نبودند:

● در تاریخ 29 شهریور 1372، هم او می‌گوید:«بعد از قضیه قبول قطعنامه که دشمن فرصت طلبی می‌کرد و می‌خواست از موقعیت سواستفاده کند، شما دیدید ناگهان آن چنان جبهه‌ها پر شد که در طول جنگ کمتر سابقه داشت، یا هیچ سابقه نداشت.» اما

● «سردار» علیرضا افشار (مسئول اسبق ستاد مرکزی سپاه) گفته‌است: «آمار بسیجیان ما، در طول عملیات‌ها، 100 هزار نفر بود و در پشت عملیات‌ها کمتر یا بیشتر می‌شد. البته نیروی کادر سپاه و یگان‌های ارتش که علاوه بر کادر عمدتاً از سرباز استفاده می‌کردند را نیز باید به آن اضافه کرد. فکر می‌کنم با نیروهای ستادی عدد 500 هزار نفر را تشکیل می‌دادند. تعداد بسیجیان جبهه رفته ما نیز حدود یک میلیون نفر می‌شد… اما در داخل، بعضی‌ها روحیه خود را باخته بودند و فکر می‌کردند دیگر نیروهای بسیجی و رزمندگان در فراخوان‌ها اقبالی نشان نمی‌دهند.»

● «سردار» محسن رفیق دوست (وزیر سپاه در دوران جنگ) گفته‌است: «زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم. در بهترین شرایط عِدّه و عُدّه بودیم.» او در جای دیگر نیزعنوان می‌کند:« ما هیچ وقت در جنگ مشکل عده و نیروی انسانی نداشتیم»

● «سردار» محسن رضایی نیز گفته‌است: «وقتی امام قطعنامه را پذیرفت، آن‌قدر مردم به سمت جبهه‌های جنگ هجوم بردند و به سمت جبهه‌ها نیرو فرستادند که ما دیگر قادر نبودیم آن‌ها را تدارک کنیم.»

     بنابراین، بنابر قول خامنه‌ای و «سرداران» سپاه، عامل شکست، مردم کشور بخاطر خالی کردن جبهه‌ها نبوده‌اند. پس چرا کار به شکست انجامید و خمینی جام زهر را سرکشید؟:

● خامنه‌ای در 14خرداد 1375گفته‌است:«قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولان آن روز امور اقتصادی کشور مقابل روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمی‌کشد و نمی‌تواند جنگ را با این همه هزینه ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه به خاطر ترس نبود، به خاطر هجوم دشمن نبود، به خاطر تهدید آمریکا نبود،…اگر همه دنیا در امر جنگ دخالت می‌کردند، امام رضوان‌الله علیه، کسی نبود که روی برگرداند. آن [پذیرش  قطعنامه] یک مسئله داخلی نبود؛‌ مسئله دیگری بود.»

       بدین‌ترتیب، بنابر قول او، عامل شکست و قبول قطعنامه نه یک مسئله خارجی بود (تهدید امریکا  نبود و اگر همه دنیا در امر جنگ… ) و داخلی هم نبود!؟ چگونه ممکن است عامل شکست نه خارجی و نه داخلی باشد؟ پاسخ او به این پرسش این بوده‌است: «مسئله دیگری بود».  این مسئله دیگر، از قول ارگانهای تبلیغاتی و سرداران سر سپرده به او این بود:

٭ «امام را به قبول قطعنامه مجبور کردند:

● خمینی در بخشی از نامه مورخ 25 تیر 1367 خود خطاب به مسئولان کشور می‌نویسند: « آقای نخست وزیر از قول وزرای اقتصاد و برنامه و بودجه،‌ وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده‌اند.»

● هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود می‌نویسد: «در تاریخ 23 تیر به خدمت امام رسیدیم و با خواندن نامه آقای رضایی از ایشان نظر خواستیم… قبلا نخست وزیر و وزیر دارایی در گزارشی به خدمت امام گفته بودند که حتی در سطح هزینه‌های موجود هم، کشور قدرت تامین هزینه جنگ را ندارد و از خط قرمز اقتصادی هم فراتر رفته‌ایم.»   

● «سردار» حسین علایی در پاسخ به پذیرش قطعنامه گفته‌است: آنانکه با پذیرش این قطعنامه مخالفت کردند حتی یک روز جنگ را ندیدند و فوقش تنها اهواز را دیدند.فرمانده پیشین ستاد مشترک سپاه گفته‌است: وقتی ابتکار عمل دست ما باشد این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم چه کارکنیم. حسین علایی با حضور در خبرآنلاین با اشاره به تفاوت تصمیم سازان و مصلحت‌ها گفته‌است: اگر قطعنامه 598 را شش ماه زودتر می پذیرفتیم بهتر بود. ما در شرایطی که ناچار بودیم قطعنامه را پذیرفتیم. وقتی ابتکار عمل دست ما باشد این ما هستیم که تصمیم می گیریم چه کار کنیم.

● «سردار» سرلشکر باقری گفته‌است: به نظر من قطعنامه ۵۹۸ در تیر ماه ۶۷ پذیرفته نشد و سابقه آن به ۳-۲ سال قبل از آن باز می گردد؛ هنگامی که پشتیبانی لازم از رزمنده‌ها در جبهه صورت نگیرد! یا باید نشست و شاهد انهدام کشور بود یا باید برای خاتمه جنگ تصمیم گرفت. این قشری نگری است که بگوییم فلان شخص (محسن رضائی) دو خط نامه نوشت و گفت اگر فلان کارها را نکنید نمی‌شود جنگید و حضرت امام (ره) نیز در پی آن، اقدام به پذیرش قطعنامه کردند.این مطلب با عقل سازگار نیست (اعتراض به قول هاشمی رفسنجانی و مسئول شناختن او در شکست بدین‌خاطر که، در مقام جانشین فرمانده کل قوا، از دو سه سال قبل از تاریخ قبول قطعنامه، از رزمندگان در جبهه حمایت نمی‌کرده‌است).

    از سال ۶۵-۶۴ ضعف‌های ساختاری، زیر ساختی و اساسی ما در جنگ هویدا بود!. قبل هم بود ولی دیگر عراقی‌ها به جایی رسیدند که به شدت قوی شدند. عراقی‌ها با ۴۰۰ هواپیما و ۱۲ لشگر زمینی جنگ را آغاز کردند. این ۴۰۰ هواپیما در طول جنگ ساقط شد و ۱۲ لشگر منهدم گشت. من مسئول شمارش این‌ها بودم. ولیکن در روزی که ما قطعنامه را پذیرفتیم عراق ۷۰۰ هواپیمای روز دنیا را داشت و دارای ۵۶ لشگر بود. یک میلیون رزمنده داشت. ما با یک ارتش قدرتمند این گونه مواجه بودیم. در مقابل چنین ارتش قدرتمندی هشت ما در گرو نه بود!؛ حضرت امام (ره) اعلام می‌کردند جنگ جنگ تا پیروزی، آیا بدنه کشور به این نحو از جنگ پشتیبانی می‌کردند؟ و آیا جنگ به این نحو ادامه پذیر بود؟ حوادثی که در بهار ۶۷ اتفاق افتاد و بسیاری از سرزمین‌هایی که در طول جنگ موفق به تصرف آن‌ها شده بودیم را دشمن باز پس گرفت. دشمن تا نزدیکی اهواز آمد و باید برای جنگ تصمیم گرفته می‌شد.

    ما برای مقابله با سلاح‌های پیشرفته شیمیایی عراقی‌ها حتی ماسک به درد بخور نداشتیم؛ آن ماسک‌های موجود که در فیلم‌ها است نیز از بین ۱۵ عامل شیمیایی پاسخگوی۳-۲ عامل بود. آن ماسک‌ها به درد گاز اشک آور می‌خورد. وقتی گاز اعصاب می‌زدند این ماسک‌ها عمل نمی‌کرد. بچه‌های ما همانند برگ خزان می‌ریختند. باید برای این اتفاقات تصمیم گیری می‌شد.

    پذیرش قطعنامه چنین داستانی است. نمی‌توان کسی را متهم ساخت و به عبارت دیگر نمی‌توان اذعان داشت در مقطع خاص، نامه خاص، شخص خاص، جمله خاص و… سبب پذیرش قطعنام شد. باید بدنه کشور، بدنه دولت و… از جنگ بهتر از این دفاع و حمایت می‌کرد تا به آن روز نرسیم، که رسیدیم. آن روز بسیار برای ما تلخ بود. بسیاری از رزمندگان آرزوی می‌کردند زنده نمی‌ماندند و آن روز را نمی‌دیدند.

    حداقل برای سطح راهبردی جنگ روشن بود که تصمیمی غیر از آن نمی‌شد گرفت و تصمیمی عاقلانه گرفته شد و باید این تصمیم اتخاذ می‌شد. در آن روز تیر ماه سال ۶۷ اقدامی غیر از آن نمی‌شد گرفت، باید چاره را قبل از آن می‌کردیم. اکنون هم اگر در پی ملت مقتدر بودن هستیم و به افق چشم انداز باشیم باید تلاش شود و به ابعاد مختلف قدرت ملی دست یابیم و خودمان را حفظ کنیم والا امکان دارد همانند قضیه پذیرش قطعنامه در طول تاریخ اتفاق افتد.

     بدین‌قرار، حتی بنابرقول «سرداران» سپاه نیز جنگ باید پیش از آن به پایان می‌رسید که قوای ایران ناتوان و قوای دشمن با توان بگردند. اما چه کسانی عامل ادامه جنگ تا شکست شدند؟:

٭ یکی از هدفهای کودتای خرداد 60، ادامه دادن به جنگ به قصد استقرار استبداد بود:

بنی‌صدر در هشدارنامه 22 خرداد 1360 و نیز در کتاب خیانت به امید، در باره هدفهای کودتاچیان (خمینی و دستیاران او، هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای و بهشتی و احمد خمینی ) نوشته‌است (صفحه‌های 207 و 209 کتاب):

    «حمله او (صدام) به ایران، به سود اسرائیل و امریکا و به زیان ملت‌های عرب و مسلمان تمام شد و درست آن بود که چنان عمل کند که بازسازی استبداد با موفقیت انجام بگیرد. باوجود این، او نیز برای تثبیت موقعیت خویش در عراق و منطقه محتاج موفقیت است و باور من از سه ماه پیش به این طرف این‌است که جنگ مثل یک زخم چرکین برجای می‌ماند و اگر هم موفقیت‌های نظامی بدست بیایند، مثل گروگانگیری، با تغییرات بزرگی در ایران و منطقه، بسود امریکا و اسرائیل به پایان می‌رسد.

     تغییرات دلخواه امریکا که چند نوبت درکارنامه شرح کرده‌ام، عبارتند از:

الف. ایران که از راه انقلاب خود، الگوی انقلاب شده‌است، به یک خطر خارجی تبدیل می‌شود و این امر سبب می‌گردد که بازار وسیعی برای اسلحه امریکائی فراهم شود. و

ب. امریکا با ایجاد پایگاه نظامی در خلیج فارس، زنجیر پایگاه‌های نظامی خویش را با این حلقه بهم پیوند می‌دهد. و

ج. اختلافات دینی و قومی که رژیم شاه نتوانسته بود در منطقه ایجاد کند، نه تنها امکان هرگونه وحدت عملی را از بین ببرند، بلکه سبب تحکیم حاکمیت امریکا و اسرائیل بر منطقه ‌شوند. و

د. جبهه امتناع از بین برود و به احتمال قریب به یقین، اسرائیل از فرصت استفاده کرده و به لبنان حمله کند تا کار نهضت مقاومت فلسطین را یکسره بسازد. و

ه‍. با بی‌اعتبار شدن انقلاب ایران در داخل و خارج از کشور و با از بین رفتن جبهه امتناع و ضعیف شدن فلسطینی‌ها، رژیم‌های وابسته به امریکا تثبیت گردند. و

و. مصر از نو موقعیت رهبری در جهان عرب پیدا کند و محور ریاض – قاهره، که یکی نیروی مالی و دیگری نیروی نظامی است، تکیه گاه رژیم‌های وابسته ِ منطقه گردند. اسرائیل نیز نقش سگ پاسبان منافع امریکا را برعهده بگیرد.

ز. و از آنجا که رژیم خمینی بلحاظ گذشته‌گرائی و شکل‌گرائی، انعطاف‌پذیری لازم را برای تطبیق خود با سیاست جهانی امریکا ندارد، ناگزیر، موافقت دو سیاست رژیم خمینی و رژیم امریکا – که هردو زیر فشار بحران‌های خود عمل می‌کنند، موقتی است و رژیم خمینی که زیر  فشار داخلی نمی‌تواند روی حمایت امریکا حساب کند، به انتخاب میان سقوط بر اثر عمل مخالفان و یا تحول از درون ناگزیر گردد. و

ح. اختیار نفت و «پترودلار» در دست امریکا قرار بگیرد و اسلحه نفت را هر وقت خواست بکاربرد.

     اگر پیش‌بینی من درست باشد، در انجام مراحل بعدی کودتای خزنده، از این جنگ، در زمره عوامل دیگر، استفاده خواهند کرد. در حقیقت، آنچه باقی مانده‌است، قطعی کردن شرائط بقای ساختهای وابستگی و از بین بردن اثرات تغییراتی است که در ارتش انجام گرفته‌اند. از بین بردن باقی مانده اعتبار انقلاب و رهبری آن در جهان و تغییر رأس با هیأت مدیره دستگاه استبداد وابسته است. طوری که هدفهای قدرت مسلط ایجاب می‌کنند.

   درخور توجه است که آن ارزیابی و پیش بینی، در روزهای بعد از کودتای خرداد 60، در مخفی‌گاه و روزهای اول مهاجرت بعمل آمده‌است. اینک، بعد از گذشت  34 سال،  متأسفانه، هر 8 پیش‌بینی واقعیت جسته‌اند و هم اکنون خاورمیانه همان وضعیت را یافته است که در آن هشدار ، پیش بینی شده بود.

بنی‌صدر، در هشدارنامه 22 خرداد که در مجلس، توسط غضنفرپور نیز خوانده شد، پیش‌بینی کرده‌است:

   به دین خود و راى و اعتماد شما خیانت نکردم و تا جائیکه توانستم کوشیدم. بسیارى از جریانها را بموقع مطلع شدم و هشدار دادم. صدایم را در قیل و قال‏هاى جوسازان گم کردند و اینک نیز مثل جدم حسین ابن على (ع) آنچه از خطرها که مى‏بینم براى شما پیش بینى می‌کنم:

     از سه شعار انقلاب اسلامى: استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى هیچ محتوایى بجاى نخواهند گذارد (1).

1- استقلال اقتصادى با بودجه‌ای که تهیه کرده‏ اند و با نفتى که صادر می‏کنند و با قراردادهائى که امضاء می‌کنند از بین میرود و چون امنیت نیست وضع شما محرومان جامعه بدتر خواهد شد و گرانى و بیکارى روزگار شما را سیاه خواهد کرد.

2- استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى و با وجود ناامنى داخلى و جنگ خارجى از دست خواهد رفت.

3- از آزادى چیز چندانى باقى نمانده‌است. فقدان امنیت تا بدانجاست که لیره 200 تومانى دو سال و نیم پیش پنج هزار تومان شده است. روزنامه‏ها تعطیل و زبانها بسته شده ‏اند و آینده از این هم بدتر خواهد شد. گروهی که مقامات را بتصرف در آورده‌است، بلحاظ بدتر شدن وضع و بى‌اعتبار شدن در افکار عمومى، روز بروز بیشتر بوسائل اختناق آور پناه خواهد برد و خود قربانى همین جریان خواهد شد.

4- روزى محکومى در پاى چوبه دار گفت: اى آزادى چه جنایتها که به نام تو نمی‌کنند. امروز و فردا بیشتر از امروز خواهند گفت: اى اسلام چه جنایت‏ها که بنام تو نمی‌کنند. چنان دین را از اعتبار خواهند انداخت که بنام این دین تا یک قرن کسى نتواند حرفى بزند و دعوتى بحق کند.

– اینجانب هیچ گناهى بجز اینکه خواسته ‏ام استقلال و آزادى و اسلام بعنوان تضمین کننده استقلال و آزادى و زمینه ساز رشد و تعالى همه جانبه انسان به اجرا در آیند نداشته و ندارم. از اسلام نان نخورده‏ ام اما عمر را در خدمت به آن گذرانده ‏ام. بشما مردم گفتم کودتاى خزنده اجرا می‌کنند و مراحل آن‌را هم یکایک شرح کردم و تا اینجا نیز بهمان ترتیب انجام داده‏ اند و مرحله آخر آن که سلب عنوان ریاست جمهورى و گرفتن جان اینجانب است را نیز دست اندر کارند تا انجام دهند. اگر چنین کردند علاوه برآنچه که در بالا پیش بینى کردم امور زیر نیز واقع خواهند شد:
الف- برخوردهاى پایدار در کشور بر برخوردهاى مسلحانه کنونى اضافه خواهند شد و خود بر مشکلات بالا خواهند افزود. مردم ما کر و کور نیستند و وضیعت روزمره خود را می بینند و می بینند که دو سال و نیم حکومت حزب حاکم روز به روز وضعیت کشور را بدتر ساخته است و امنیت از بین رفته‌است. اقتصاد فلج شده است. جنگ داخلى و خارجى بطور مستمر ادامه دارد و اینک خطر گسترش آن نیز است.

ب- جنگ تحمیلى در صورت طولانى شدن به فرسودگى کامل نیروهاى ایران و عراق می‌انجامد و در خاورمیانه زمینه اجراى برنامه آمریکا فراهم میگردد و همانطوریکه در جریان گروگانگیرى ملاحظه کردید ناچار به شرایط ننگینى تن خواهند داد. همان‌طور که بیمى بخود راه ندادند روزى گفتند تا گروگانها دردست ما است گلوگاه امپریالیزم آمریکا در دست ما است. و وقتى تسلیم شدند گفتند گروگانها جنس بنجل بودند و آمریکا آنهارا نمی‌خواست، ناچار شدیم از سر، بازشان کنیم. خواهند آمد و خواهند گفت چاره نداشتیم جز اینکه به شرایط تسلیم بشویم، مردم بدانید.

     چهار وزیر خارجه آمدند و پیشنهاد کردند که قواى عراق بداخل خاک عراق عقب نشینى کنند و مقدارى هم از مرز فاصله بگیرند و از هر دو طرف حریمى غیر نظامى بوجود بیاید و بعد موارد اختلاف از طریق سیاسى حل‌گردند. ما از آنها خواستیم نقشه بیاورند و روى نقشه پیشنهاد خود را براى ما روشن بگردانند. قرار بود 18 خرداد بیایند که با ملاحظه وضع کشور منصرف شدند (1). از ابتداى جنگ باین سوى، امروز وضعیت نظامى ما بهترین وضعیت است. عقیده اینجانب این بود که اگر ما را بحال خود بگذارند، با چند پیروزى چشمگیر، ما نه تنها پیروزى نظامى بدست می آوریم بلکه نقشه‏هاى آمریکا را در همه منطقه برهم می‌ریزیم و می‌توانیم عصر سوم را در تاریخ آغاز کنیم. ضربه از خارج را تحمل کردیم، ارتش مهاجم را متوقف ساختیم و شروع به اضملال آن نمودیم. از پشت سر کردند آنچه که کردند و شما از آن اطلاع دارید. وضع جنگ تا این لحظه اینطور است، هستیم و ببینیم که این وضع چطور تحول خواهد کرد. اگر این خطرها که برشمردم، براى شما مردم ملموس هستند و در دل خود احساس می‌کنید که راست میگویم و با شما صادقانه حرف می‌زنم اگر امتحان خود را داده‏ام که مقام و موقعیت مرا نفریفته و براى وفادارى به دین و شما مردم، براى همه چیز حاضر شده‏ام، اگر بر شما معلوم است که فرق است میان حرف و عمل وقتى انسان سوار اسب سرکش قدرت نشده و وقتی‌که سوار می‌شود و اگر میدانید که امتحان واقعى وقتى است که انسان اسباب سوار شدن بر مرکب خودکامه را داشته باشد و سوار نشود، باور کنید که خطرها که برشمردم همه خطرها نیستند. این خطرها و خطرهای دیگر جدى هستند. باور کنید برای این که این خطرها پیش نیایند خود را در هر خطرى افکنده‏ام، باور کنید که یک لحظه از فکر این خطرها بیرون نرفته‏ام. به هیچ کس خائن نبوده‏ام و خواسته‏ام محیط امن و آزاد اجتماعى بوجود آید و کشور سریع رشد کند…»

1. از دفتر رجائی به وزیر خارجه کوبا تلفن شده بود که چون فعل و انفعالی در حال انجام است، فعلا نیائید. در وقت مناسب، به شما اطلاع خواهیم داد بیائید. آن وقت هیچ وقت مناسب نشد و سرانجام خمینی جام زهر را سرکشید و اینک هاشمی رفسنجانی می‌گوید: خمینی دو سه ماه بعد گفته‌است: «امروز شیرین است».   

    درخور یادآوری است که آن زمان می‌گفتند که علت مرگ خمینی جام زهر شکست بود که سرکشید. زیرا آدم با غیرتی بود. امروز هاشمی رفسنجانی می‌گوید: خیر، غیرت نیز نداشت.

٭ نقش هاشمی رفسنجانی در ادامه یافتن جنگ:

    نقش هاشمی رفسنجانی را در ادامه جنگ از زبان و قلم خود او بخوانید:

در باره ادامه یافتن جنگ و مخالفت با پایان آن، هاشمی رفسنجانی در عبور از بحران، (یادداشت 12 فروردین 60، صفحه 52 کتاب) نوشته‌است:

    «در پیام امام در مورد جنگ و هیأت میانجی هم مطلبی آمده‌است که سیاست آقای بنی‌صدر را محکوم می‌کند. آقای بنی‌صدر، در کارنامه دیروز، نوشته مایل است به جنگ خاتمه بدهد و صلح کند. ولی شعارهای راه‌پیمائی امروز و اظهارات امام یقینا راه را برای ایشان بسته‌است».

بعدها او منکر شد که به ایران پیشنهاد شده بود با عقب کشیدن قوای عراق به آن سوی مرزهای بین‌المللی و پرداخت غرامت، جنگ پایان بپذیرد. تا اینکه نزاع‌های درونی سبب شدند رقیبان او، مصاحبه‌اش را با مجله عربی «الموقف العربی»، چاپ قبرس، در اسفند 1360، یعنی 6 ماه بعد از کودتا، انتشار دهند. در این مصاحبه، او اعتراف می‌کند به ایران پیشنهاد پایان جنگ شده بود:

     «ما سرزمین عراق را نمی​خواهیم و چشم طمع به یک وجب از خاک آن ندوخته ​ایم. اگر نیروهای ما توانستند نیروهای عراق را عقب برانند، در مرز دو کشور مستقر خواهند شد. زیرا ما ترجیح می​دهیم رژیم عراق توسط ملت مسلمان عراق سرنگون شود. ما همه امکانات را در اختیار این ملت می​گذاریم تا بتواند این رژیم را سرنگون کند.

     چنانچه ملاحظه کنیم که ورود به سرزمین​های عراق برای سرنگونی رژیم این کشور یک وظیفه شرعی است، دریغ نخواهیم کرد. سرنگونی حکومت بعث برای ما یک هدف استراتژیک است و ما از این هدف عقب نشینی نمی​کنیم. این تنها بهای قربانی​های بیگناه جنگ ناجوانمردانه عراق علیه اسلام است.

     پیشنهاد عربستان و پیشنهادات مشابه آن برای آتش بس با عراق و مذاکره برای جبران خسارات را نمی​پذیریم. چرا که مساله ضرر و منفعت نیست. مساله حق و باطل است. مساله اسلام و کفر است. پول نمی​تواند این قربانی​های بیگناه را که در جنگ جان خود را از دست دادند، بازگرداندو تنها چیزی که می تواند آن را جبران کند و مناسب است، سقوط صدام و قیام حکومت مردمی اسلامی در عراق است.

    نمی خواهیم در سایه رژیم فعلی عراق، به هیچ توافقی با بغداد برسیم. این سری نیست که آن را فاش کنم. صدام حسین توسط میانجی​ها موافقت کرد طبق مواد و شرایط قرارداد الجزایر و بدون قید و شرط، عقب نشینی کند. ولی ما این پیشنهاد را رد کردیم و با هرگونه توافقی مخالفت خواهیم کرد. مادامیکه رژیم فعلی عراق، طرف دوم توافق باشد. این توافق باید با ملت عراق و پس از پیروزی امضا گردد. ما حاضر نیستیم دست از حمایت سازمان های مخالف رژیم عراق برداریم».

و  باز او منکر شد که حاضر بودند به ایران غرامت بپردازند. غافل از این که یادداشتهای خود او فاش کننده دروغ او هستند:

1.پیشنهاد اولاف پالمه معاون دبیر کل سازمان ملل متحد در زمینه پرداخت غرامت به ایران. هاشمی رفسنجانی در یادداشت 8 اسفند 1360 (کتاب عبور از بحران، ص 496)، نوشته‌است: «دیشب در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کردم، گزارش جبهه‌ها و بحث درباره تهیه مهمات ضروری و پیشنهادهای پالمه بود. خروج عراقی‌ها از خاک ایران را پذیرفته. مذاکره درباره مرزها منجمله اروندرود و حضور نیروهای ناظران بین‌المللی در مرزها و پرداخت غرایم جنگی به دو طرف از طرف دولتهای داوطلب، یعنی کشورهای نفت خیز منطقه».

2. یک هفته بعد از پیشنهاد پرداخت غرامت که اولاف پالمه آورده بود، هاشمی رفسنجانی  نوشته‌‍است(15 اسفند 1360، صفحه 500 کتاب عبور از بحران)

     «ظهر و عصر ملاقات‌هایی داشتم. ناخدا افضلی آمد و راجع به مین گذاری و مین روبی توضیحاتی داد. او اطلاع داد که وابسته نظامی ایتالیا گفته کشورهای نفت خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارت جنگ را از طرف صدام به ایران بدهندمضمون این عبارت که حاضرند این خسارت را از طرف صدام به ایران بدهند یعنی این کشورها صدام را به عنوان متجاوز می شناسند– و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است، یعنی سرنگونی صدام، منصرف شود.”

   اینک پرسیدنی است: آیا خمینی بدین‌خاطر که دزد پیروزی‌ها شد، پیروزی انقلاب را از ایرانیان، نخستین تجربه موفق دموکراسی را از ایرانیان و پیروزی در جنگ را از مردم ایران و فرمانده نیروهای مسلح منتخب مردم ایران، عدالت قضائی را از ایرانیان و استقلال و آزادی را از ایرانیان و اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی را از مسلمانان جهان دزدید، زهر شکست در جنگ 8 ساله را در کام خود شیرین یافت؟

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید