۱. مدار اول، مداری است که دولت های استبدادی با ملت های خود تشکیل می دهند. هم مردم ایران، و هم مردم عربستان، و هم مردم سوریه، و هم مردم …، در این مدار گرفتارند. نگاه داشتن مردم کشور در این مدار نیازمند مدارهای خشونت خارجی و گره زدن این مدار به آن مدارها است:
۲. مدار دوم، خود، از دو مدار تشکیل میشود:
۲.۱. مداری که هریک از کشورهای منطقه برای همسایگان خود ایجاد می کنند. ایران در حلقه آتش و پایگاه های نظامی و اطلاعاتی است: در شرقِ ایران، افغانستان گرفتار جنگ داخلی است و در غرب ایران، عراق و سوریه و یمن و فلسطین گرفتار جنگ هستند. گرداگرد ایران نیز پایگاه های نظامی و اطلاعاتی امریکا و اسرائیل ایجاد شده اند. دولت سعودی نیز مدعی است که در یمن، تصرف دولت توسط حوثی ها، عربستان را گرفتار مدار بسته ای می کند که ایران قصد ایجادش را دارد. سوریه و عراق نیز گرفتار این مدار هستند. ترکیه تا پیش از ساقط کردن هواپیمای جنگی روسیه، در این وضعیت نبود. اما اینک در شرق خود، سوریۀ گرفتار جنگ داخلی را دارد. و در شمال خود، با دولت روسیه در خصومت است. در جنگ سوریه مداخله دارد و در عراق، قوای مسلح مستقر کرده است. اسرائیل نیز در حصار مردم کشورهای عرب است که بدان به دیدۀ خصومت می نگرند. و
۲.۲. مداری که در سطح منطقه، از اتحادها پدید آمده اند: دولت سعودی و اسرائیل و مصر و … اتحاد نانوشته ای را بر ضد ایران، بوجود آورده اند. رژیم ایران نیز در پی ایجاد کمر بند شیعه بود تا که کشورهای منطقه را به مهار خود در آورد. اما «کمر بند شیعه» دست آویزی شد برای تبدیل کردن عراق و سوریه به ویرانه. اینک این کمربند، کمربند فقر و خشونت، بنابراین، مرگ و ویرانی و فرار نیروهای محرکه است. و
۳. مدار سوم که مدارهای پیشین را در بر می گیرد، مداری است که قدرت های جهانی در سطح جهان بوجود آورده اند: امریکا می گوید از «متحدان و دوستان خود در منطقه» حمایت می کند. روس ها نیز تازه وارد صحنه شده اند و آنها نیز از «متحدان و دوستان» خود سخن می گویند. اروپا موضع مستقل ندارد و تا این زمان، در مداری است که امریکا و «دوستان و متحدانش» در منطقه ایجاد کرده اند. بعد از ترورهای پاریس، اولاند، رئیس جمهوری فرانسه کوشید این مدار را باز کند و میان امریکا و روسیه و اروپا همکاری برای اجرای یک سیاست در منطقه پدید آورد، اما موفق نشد. و
۴. اما آتش جنگ از مدارهای بالا بیرون زده و اروپا را نگران مدارهای خشونت دیگری در سطح هر کشور و در سطح اروپا کرده است. این ترس است که توجیه گر تهیۀ طرح سلب تابعیت از شهروندان دو تابعیتی و تحدید آزادی ها توسط دولت «سوسیالیست» فرانسه، گشته است. موج های مهاجرت می توانند سبب ایجاد مدار بستۀ خشونت در سطح اروپا بگردند. و
۵. مدار بستۀ کنش خشونت آمیز و واکنش خشونت آمیز. از بد اقبالی، همه کشورهای جهان، گرفتار این مدار بسته هستند. قوت گرفتن گرایش های راست افراطی، فرآوردۀ مدارهای بسته خشونت، بخصوص این مدار بسته است. نه حزب های سیاسی، و نه اندیشمندان کشورها، در پیِ یافتن راه حل برای بیرون بردن جامعه ها از مدار عمل و عکس العمل خشونت آمیز که تا بخواهی، ویران گر است، نیستند. بنی صدر، در مطالعه ای، توضیح داده است چرا هر مداری که از کنش و واکنش پدید آید، به ضرورت خشونت آمیز است. راه و روش زندانی نشدن در این مدار را نیز پیشنهاد کرده است.
این مدارها، مدارهای خشونت هستند و نمی توان انتظار داشت، بدون یکی از دو طریق، گشوده بگردند:
۵.۱. باز شدن مدار خشونت در سطح هر جامعه، با رها نمودن زور بمثابۀ روش و گرایش به حل مسئله، و بر پایۀ حقوق انسان و حقوق شهروندی او و حقوق ملی، با هدف ایجاد جامعه ای با نظام اجتماعی باز. اگر وابستگی گروه های زورمدار به قدرت خارجی، آنها را از استقلال و آزادی خویش غافل کرده باشد که کرده است، راهکاری جز این نمی ماند که
۵.۲. مداری باز شود که قدرت های جهانی حامی ایجاد کرده اند. بدون باز شدن مداری که قدرت های جهانی پدید آورده اند، مدارهای منطقه ای و کشوری گشوده نمی گردند. اما این قدرت ها تا این زمان، از باز کردن مدار خشونتی که خود ایجاد کرده اند، ناتوان بوده اند. بخاطر «منافع» و به تبعِ آن، نیاز به دشمن که در حال حاضر، «تروریسم بین المللی» نام گرفته است. خلاء اندیشۀ راهنما نیز عامل سوم است. این عامل هم دولت ها را از روسیه تا امریکا، از بازکردن مدار عمل و عکس المعل خشونت آمیز ناتوان ساخته است. هرگاه در هریک از این کشورها، الف- تروریسم، مجوزِ محدود کردن آزادی ها نمی شد و واکنشِ خشونت، خشونتی مرگبارتر و ویران گر نمی گشت، بلکه روشی بکار می رفت که عقل مستقل و آزاد بکار می برد، یعنی واکنش خشونت آمیز، جای خود را به شناسایی مسئله و یافتن راه حل آن می داد، بسا، وجدان بر ضرورت بازکردن مدار بستۀ سلطه گر- زیر سلطه، وجدان همگانی می گشت و با گشودن دو مدار واپسین، سه مدار نخستین قابل گشودن می شدند.
در حال حاضر، این مدارها، مدارهایی هستند که، در آنها، هر نیروی محرکه ای به زور تبدیل و در روابطی که به ضرورت روابط خصمانۀ قوا هستند، در مرگ و ویران گری بکار می روند.
هرگاه تحلیل گران این مدارها را شناسایی و در تحلیل های خود لحاظ می کردند، می دانستند چرا، این پیش بینی که رژیم ولایت فقیه، ایران را وارد چهارمین بحران بزرگ می کند، صحیح بود، و چرا ایجاد کنندگان منطقه ای این مدارها، در رابطه با یکدیگر، به بیراهۀ تشدید خشونت ها با یکدیگر می روند؟:
٭ مدار خشونت آمیزی که رژیم ولایت فقیه و رژیم سعودی ها، کشورهای خود و منطقه را در آن زندانی می کنند:
بعد از ارتکاب جنایتی که اعدام ۴۷ تن، بعلاوۀ زدن گردن یک زن، توسط دولت سعودی انجام گرفت، رژیم ولایت فقیه می توانست خود را گرفتار مدار بستۀ کنش و واکنش خشونت آمیز نکند. از موضع حقوق انسان و بر وفق این واقعیت عمل کند که دولت سعودی، با اعدام النمر، قصد پوشاندن رابطۀ قوای خصومت آمیز با مذهب را دارد و می خواهد به جنایت های خود در کشور و در یمن و سوریه و عراق و…، پوشش دفاع از مذهب سنت را بدهد. هرگاه رژیم چنین می کرد، غیر از اینکه مانع از آن می شد که بنام مذهب، مرگ و ویرانی بر مرگ و ویرانی افزوده بگردد، به یاری افکار عمومی جهان، می توانست دولت سعودی را ناگزیر از ترک خشونت، در سطح عربستان و در سطح منطقه کند. اما به جای اینکار، سفارت دولت سعودی در تهران را به آتش کشید: کنش و واکنش خشونتآمیز!.
چرا آن کار را نکرد، و این کار را کرد؟ زیرا طبیعتش همان طبیعت استبدادی دولت سعودی، بسا بسیار زورمدارتر است. دو رژیم همانندی های زیر را دارند:
۱. هر دو استبدادی و تک پایه هستند و بر پایه ای که ترکیبی از قوای سرکوب و درآمد نفت است، بر پا هستند. بنابراین، با حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی مردم خود در تضاد هستند. و
۲. هر دو دولت، قدرت را هدف، و زور را وسیلۀ اصلی کرده اند. بنابراین،
۳. دین را به خدمت توجیه قدرت گمارده اند و روزمره، آن را در بیان قدرت از خود بیگانه می کنند. از اینرو، ضد دینی ترین دولت های روی زمین هستند. و
۴. هر دو دولت، قدرت خارجی، امریکا را محور سیاست داخلی و خارجی خود کرده اند. از اینرو،
۵. هر اقدامی که در رابطه با یکدیگر انجام می دهند، هدف اولش، در برابر امر انجام شده قراردادن قدرت های جهانی و وادار کردنشان به واکنش دلخواه آنها است.
اسرائیل از زمان پیدایش، و دولت سعودی از زمان پیروزی انقلاب ایران، در رابطه با ایران، یا وسیلۀ کار امریکا بوده اند و یا امریکا را به عملی در جهت حمایت از خود برانگیخته اند: تجاوز عراق به ایران و نقش دولت سعودی در مطمئن کردن صدام از حمایت امریکا در صورت حمله به ایران، و نیز جنگ نفت، و بحران اتمی، و کشتار حجاج ایرانی (دو نوبت)، و پول و اسلحه دادن به گروههای مزدور، پنج عمل خصمانه، در شمار مهم ترین ها هستند که دولت سعودی مرتکب شده است.
رژیم ولایت فقیه نیز در سیاست داخلی و خارجی، نه تنها سیاست امریکا را محور می کند، بلکه هدفش قبولاندن خود، بمثابۀ رژیمی است که باید وجودش را پذیرفت و به حسابش آورد. و
۶. هر دو دولت، بر پایۀ اطاعت بی چون چرایِ شهروندان از دولت، ساخت گرفته اند و اعتراض را جرمی گردانده اند که مجازاتش اعدام است. از اینرو، هر دو رژیم، متجاوز به حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی مردم خود و مردم هر کشور دیگری هستند که توان مداخله در امورش را داشته باشند. و
۷. هر دو دولت بحران ساز هستند و بقای خویش را در ایجاد و تشدید بحران ها می بینند. طرفه اینکه بعد از قطع رابطه دولت سعودی با رژیم ولایت فقیه، تبلیغاتچی های رژیم گفتند: دولت سعودی بحران ساز است و ادامۀ حیات خود را در گرو بحران سازی می بیند. پس می دانند خود، چرا بحران می سازند. و
۸. هر دو دولت، سازمان ترور دارند و از سازمان های مسلح تحت حمایت خود در کشورهای منطقه حمایت می کنند. و
۹. هر دو دولت، اقلیت مذهبی دارند: ایران اقلیت سنی، و عربستان اقلیت شیعه. و هر دو رژیم، محض تشدید جو ترس، اقلیت مذهبی ستیز هستند.
۱۰. هردو دولت، تا مغز استخوان فاسد هستند.
با توجه به این همانندی ها،
– می توان فهمید چرا با وجود هدف شدن قدرت، و توجیه گرِ قدرت شدنِ مذهب، بنابراین، ناممکن شدن دوستی، این دو رژیم نمی توانند به راه آشتی با یکدیگر بروند و مدار بستۀ خصومت و خشونت با یکدیگر را بوجود نیاورند.
– می توان دریافت چرا این دو رژیم نمی توانند از مدارهای بستۀ خشونت رها شوند. اگر هم آشتی کنند، صوری است و چون دهه های پیش، خصومت با یکدیگر را ادامه خواهند داد.
– می توان فهمید چرا این دو رژیم عامل بر هم افزوده شدن مدارهای خشونت شده اند.
– می توان فهمید چرا هر دو رژیم، بدون مدارهای بستۀ خشونت بیرونی، نه می توانند مدار خشونت درون کشوری را توجیه و یا حتی ایجاد کنند، و نه می توانند برجا بمانند. این دو رژیم از راه متصل کردن مدار خشونت داخلی به مدارهای خشونت خارجی، بر جا هستند. از اینرو، عامل بزرگ ترین مرگ و ویرانی و مهاجرت، و نیز فسادها هستند.