وضعیت سنجی هشتادم: جنگ نفت و فقر و خشونتی که ببار می آورد:
٭ عوامل سقوط بهای نفت:
از دید اقتصادی، این دلایل را برای سقوط بهای نفت، بر شمرده اند:
۱. آهنگ رشد اقتصاد چین کند شده است و بنابر اثرش بر اقتصاد جهانی، سبب پیش بینی کاهش تقاضای نفت و سقوط قیمت شده است. بخصوص که این عامل همراه شده است با:
۲. سخت نشدن زمستان، بنابراین، کاهش سوخت نفت و گاز. و
۳. رفع تحریم های ایران و وارد شدن نفت ایران به بازار نفت جهان و
۴. کاهش تقاضای نفت امریکا و پیوستن این کشور به صادرکنندگان نفت. و
۵. اوپک حاضر نیست از عرضه نفت خویش بکاهد.
چهار عامل اول، طبیعتی غیر از طبیعت عامل پنجم دارد. زیرا عامل پنجم عرضه کننده است و چهار عامل پیشین تقاضا کننده اند. پرسش این است که چرا عرضه کنندگان (اوپک) و عرضه کنندگان دیگر عرضه را با تقاضا هم تراز نمی کنند؟ آیا عامل اقتصادی آنها را ناگزیر می کند، به قیمت چنان زیان عظیمی، قیمت نفت را تا حدود یک چهارم بشکنند؟ پاسخی به این پرسش داده اند که این است: قصد دولت سعودی از بالا بردن میزان تولید، به رغم کاهش تقاضا، اینست که تولید نفت شْیسْت در امریکا صرف نکند. پس از آن که تولید کنندگان از تولید این نفت باز ایستادند، می تواند از عرضۀ نفت بکاهد و قیمت نفت بالا برود. به تازگی، بر این دلیل، دلیل دیگری را افزوده اند: دولت سعودی می خواهد نگذارد ایران از وضعیتی که در دوران تحریم ها داشت خارج شود و بازارهای سابق خود را بدست آورد. یک مقام سعودی گفته است: کاری خواهیم کرد که ایرانیان در خیابان های شهرهای عربستان گدایی کنند.
اما «پای هر دو دلیل چوبین است». زیرا،
۱. نفت امریکا بر جا می ماند. در عوض، امریکا نفت کشورهای عضو اوپک را بشکه ای ۲۸ دلار و بسا ارزان تر (تخفیف به وارد کنندۀ بزرگ) وارد می کند. پس این مردم عربستان و ایران و کشورهای نفت خیز هستند که زیان بزرگ را تحمل می کنند. نه یک زیان، که چند زیان را: زیان بابت فروش نفت به یک چهارم قیمت، و زیان شتابان به پایان رساندن منابع نفت، و زیان بخاطر محروم شدن از یک مادۀ اولیۀ بس ذیقیمت، و زیانی که نسل های آینده بابت پیشخور کردن ثروت ملی باید تحمل کنند. هم اکنون، کسر بودجۀ عربستان ۹۸ میلیارد دلار شده است.
۲. جنگ اقتصادی به راه انداختن با ایران، یعنی زیان عظیم وارد کردن بر کشورهای فقیر و رساندن سودی بی حساب به کشورهای غنی و برخوردار از اقتصاد مسلط. در این جنگ، کشورهایی که اقتصاد زیر سلطه دارند، زیرسلطه با ناتوانی بیشتر می مانند، و کشورهای مسلط بر سلطۀ خویش می افزایند. بنابراین، کشورهای نفت خیزی که اقتصادی با موقعیت زیرسلطه دارند، دلیل اقتصادی را وسیلۀ پوشاندن دلیل واقعی کرده اند که آن، وسیلۀ کار اقتصاد مسلط گشتن است. غرب، با استفاده از نفت تا این اندازه ارزان، توانایی بیرون رفتن از بحرانی را می یابد که سرمایه داری ببار آورده و به مردم غرب و بقیّت جهان تحمیل شده است.
به خواننده ایرانی یادآور می شود که قانون فزونی تقاضا بر عرضه که عاملی مهم از عوامل سلطۀ سرمایه داری بر اقتصاد جهان است، با قانون دیگری همراه است که قانون فزونی عرضۀ «نیروی کار» بر تقاضای آن، و فزونی عرضۀ انرژی بر تقاضای آن، و فزونی عرضۀ مواد اولیه بر تقاضای آن، و فزونی عرضۀ حجم پول بر تقاضای آن، در نتیجه، فزونی نیاز فروشنده به فروش بر نیاز خریدار به خرید، است.
٭ عوامل سیاسی سقوط قیمت های نفت:
۱. بنابر این که نفت یک مادۀ «استراتژیک» است، بهای نفت را تنها عرضه و تقاضا در بازار تعیین نمی کند. بدیهی است که اندازۀ تقاضا مؤثر است، اما تعیین کننده نیست. زیرا عرضه کنندگان معدود هستند و آنها هستند که میزان عرضه را تعیین می کنند. می توان تصور کرد که عرضه کنندگان، همه، اقتصادهای پیشرفته ای می داشتند و بودجۀ دولت هایشان با برداشت از تولید ملی تأمین می شد. در این صورت، این کشورها بسا حاضر نمی شدند نفت را بعنوان سوخت صادر کنند. ترجیح می دادند آن را به اندازه، استخراج و بعنوان مادۀ اولیه، در صنعت بکار برند. هرگاه چنین میکردند، بهای هر بشکه نفت، چه اندازه می شد؟ بدین قرار، کشورهای نفت خیز، خود را گرفتار چنان موقعیت اقتصادی کرده اند که نمی توانند نفت را ارزان عرضه نکنند. عامل این ناتوانی، استبدادهای فسادگستر حاکم بر کشورهای نفت خیز است. این استبداد، به نوبۀ خود، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. در مورد امریکا و بلایی که بر سر منابع نفت آن کشور آمد، عامل سرمایه سالاری است. که بنوبۀ خود، از عوامل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعۀ امریکایی، مایه می گیرد. و
۲. دولت سعودی، جنگ نفت را با ایران به راه انداخته است. این جنگ اقتصادی نیست و سیاسی و بر سر قدرت است: نخست برجا ماندن رژیم های در جنگ و آنگاه «گسترش نفوذ در منطقه». دولت سعودی نیک می داند که در این جنگ، اروپا و امریکا، بخاطر خرید نفت به ثمن بخس، از آن حمایت می کند. بخصوص که در عین حال، به روسیه نیز که صادر کنندۀ نفت و تحت مجازات اقتصادی غرب است، ضربۀ اقتصادی وارد می شود. بیهوده نیست که دولت سعودی به اروپا پیشنهاد می کند در بهای نفت تخفیف نیز بدهد تا که ایران نتواند بازار پیشین خود را بازیابد.
۳. گفته می شود که هزینۀ تولید نفت در عربستان از هزینۀ تولید آن در ایران بیشتر است. اما در حقیقت، بنابر قول مدیر عامل شرکت ملی نفت (در ۲۳ دی) هزینۀ تولید هر بشکه نفت در ایران ۷ دلار است. در عربستان نیز زیر ۱۰ دلار است. بنابراین، دولت سعودی، در جنگ از راه ساقط کردن قیمت نفت، در بند هزینۀ تولید نیست. توان استخراج نفت عربستان بیشتر است. ذخایر ارزی عظیم نیز دارد. پس می تواند ایران را زمین گیر کند.
۴. این واقعیت که جنگ نفت از راه شکستن قیمت نفت و به یک چهارم رساندن آن انجام می گیرد، گویای واقعیت دیگری است که در طول ربع قرن گذشته، بطور پیگیر خاطر نشان مردم ایران و مردم کشورهای دیگر منطقه کرده ایم: هیچ کشور منطقه، توانایی ایفای نقش ابر قدرت منطقه را ندارد. از اینرو، روابط قوایی که این کشورها می توانند برقرار کنند و برقرار می کنند، تعادل ضعف ها است. شفاف ترین و گویاترین تعادل ضعف ها، همین جنگ نفت از راه سقوط قیمت نفت است: ضعیف شدن و ضعیف کردن، به امید اینکه خصم ضعیف تر بگردد.
اما جنگ نفتی که دولت سعودی به راه انداخته است، نه با رژیم ولایت مطلقه فقیه، که با اقتصادهای تمامی کشورهای منطقه، بنابراین، با مردم این منطقه است. دست یارهایش در این جنگ عبارتند از:
٭ دست یارهای سعودی ها در جنگ نفت:
۱. دستیار اول، استبداد ناسازگار با اقتصاد تولید محور و سازگار با اقتصاد مصرف محور است. کشورهای نفت خیز عضو اوپک، گرفتار استبدادهای فسادگستر هستند و فساد، مادرِ اقتصاد مصرف محور است که بیشترین فرصت های رانت خواری را ایجاد می کند. از جمله،
۱.۱. کشورهای تولید کنندۀ نفت را گرفتار زیادت مصرف بر تولید، و زیادت نیاز به فروش ثروت های ملی خود بر نیاز کشورهای مصرف کننده به وارد کردن نفت، می کند. و
۲. کشورهای دارای اقتصادی مسلط، در رأس آنها امریکا، بدین خاطر که قیمت نفت را تابعی از دو متغّیر می گردانند:
۲.۱. حفظ موقعیت دلار، بمثابۀ پول جهانی و
۲.۲. حفظ موقعیت اقتصاد امریکا، هم بمثابۀ اقتصاد مسلط، و هم بمثابۀ اقتصادی که می باید در رقابت با رقبا، دست بالا را داشته باشد. بخصوص که امریکا بزرگ ترین مقروض روی زمین است. و
۳. رشد اقتصاد مصرف محور به زیان تولید داخلی و امکان سرمایه گذاری های تولیدی که به اقتصاد امکان تکیه برخود را بدهد، و آسیب پذیری آنرا از متغیّرهای اقتصادهای بیگانه، تا ممکن است کم کند. از این نظر، رژیم ولایت فقیه مهم ترین دستیار دولت سعودی در این جنگ است. می دانیم که در حکومت احمدی نژاد، درآمدهای نفتی صرف هرچه مصرف محورتر و وابسته تر کردن اقتصاد ایران شدند. و
۴. نیاز استبدادهای حاکم به بحران، برای بر پا ماندن. با توجه به این واقعیت که این رژیم ها تک پایه هستند، این نیاز شدید است. و
۵. ملت های تحت حاکمیت اقلیت های مستبد که پیشاروی این استبدادها، رویۀ فعل پذیری اتخاذ کرده اند و خویشتن را گرفتار تقدیر بی شفقت قدرتی گردانده اند که از کارپذیری آنها، وجود می گیرد. و
۶. جنگ ها و ترس ها، دقیق تر بخواهی، فقر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و خشونت باز هم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی. بدیهی است اگر مردم این کشورها نیز دین، بمثابۀ اندیشۀ راهنما و نیز اندیشه های راهنمای دیگر و حتی علم و فن را وسیلۀ توجیه تسلیم قدرت گشتن، نمی کردند، به سخن دقیق، اگر خود از رهگذر تنظیم رابطه با قدرت، در از خود بیگانه کردن اندیشه های راهنما شرکت نمی کردند، نه گرفتار فقر، و نه گرفتار خشونت می شدند.
٭ حدی که این جنگ می تواند تا رسیدن به آن ادامه بیابد؟:
طبیعت جنگ این است که تا تخریب کامل شرکت کنندگان در آن، دست کم، یکی از دو طرف، ادامه پیدا می کند. نیاز به بحران، عامل ادامۀ جنگ است. اما از یک زمان به بعد، نیاز به بقاء دست بالا را پیدا می کند. در این زمان است که باید جام زهر شکست را سر کشید. در آنچه به جنگ نفت مربوط می شود، هم حد های اقتصادی وجود دارند، و هم حد های سیاسی:
۱. حدود اقتصادی جنگ نفت: دست کم سه حد اقتصادی وجود دارند:
۱.۱. هزینۀ تولید: هرگاه قیمت فروش نفت به هزینۀ تولید آن نزدیک شود، جنگ نفت نمی تواند ادامه بیابد. نه تنها بدین خاطر که تولید کنندگان توان تولید را از دست می دهند، بلکه بدین خاطر نیز که ادامۀ جنگ بی اثر می شود. از این نظر، رژیم های ولایت فقیه و سعودی، در موقعیتی نزدیک بهم قرار دارند. و
۱.۲. وابستگی کشورهای در جنگ، به درآمد نفت. بدیهی است کشوری با جمعیتی ۸۰ میلیونی و توان عرضۀ نفتی که به زحمت می تواند یک چهارم ظرفیت تولید عربستان باشد، وابستگی بیشتری دارد. اقتصاد گرفتار رشد منفی و تورم ایران این وابستگی را باز هم بیشتر می کند. در عوض، هزینه های قدرتمداری در منطقه، هم اندازه نیستند. دولت سعوی هزینه های سنگین تری را بر عهده دارد: پولی که به اسرائیل می پردازد، بعلاوۀ هزینه های جنگ در یمن و سوریه و عراق، بعلاوۀ کمک های مالی که برای برپا نگاه داشتن رژیم هایی نظیر رژیم های مصر و سودان خرج می کند، و بعلاوۀ خریدهای نظامی و بودجۀ نظامی که چند برابر بودجۀ نظامی ایران است. بلحاظ این هزینه ها، دولت سعودی بیشتر به درآمد نفت وابسته است. و
۱.۳. موقعیت دلار بمثابۀ پول جهانی و منافع غول های نفتی با ادامۀ جنگ نفت تا جایی که نیاز به دلار برای خرید نفت و ذخیره احتیاطی را ناچیز کند و غول های نفتی را گرفتار زیان بگرداند، سازگار نیست. نباید از اهمیت سودی که امریکا بابت پول جهانی بودن دلار می برد، و نیز از اهمیت حفظ موقعیت دلار غافل بود. و
۲. محدود کننده های سیاسی جنگ نفت عبارتند از:
۲.۱. برهم خوردن تعادل قوا در سطح منطقه و هرچه اثر بخش تر شدن فقر در خشونت گستری، بنابراین، مهار ناپذیر شدن سازمان های تروریست، چون داعش و القاعده و… و دامن گستر شدن قلمرو عملیات آنها به غرب. و
۲.۲. ضعیف شدن و بسا در معرض انحلال قرار گرفتن دولت های کشورهای نفت خیز که وابستگی بودجۀ آنها به درآمد نفت به صد در صد نزدیک است. دولت عراق و نیز «دولت لیبی» بیش از همه آسیب پذیر هستند. اما رژیم های کشورهای خلیج فارس و نیز دو رژیم در جنگ نیز، آسیب پذیرتر می شوند. تعادل ضعف ها می تواند برای هر دو کشنده باشد. بنابراین،
۲.۳. تغییر رابطۀ دولت با ملت در کشورهای نفت خیز، بیشتر از همه در ایران و عربستان. بیشتر در ایران. در اینجا این پرسش محل پیدا می کند: آیا جنگ نفت و گسترش فقر در ایران، خط قرمز دارد و هرگاه از آن حد بگذرد، ایرانیان می توانند خود را از شرّ استبداد حاکم برهانند؟ مدعای بر انگیزندگان امریکا و اروپا به تحریم هرچه شدیدتر ایران، این بود. اما قرارداد وین، در همان حال که گویای غلط بودن استدلال آنها است، پاسخ این پرسش است: جنگ اقتصادی، تا زمانی که رژیم استبدادی بتواند خود را بر سر پا نگاه دارد، اما مردم کشور را فعل پذیر کند، از دید این رژیم، می تواند ادامه پیدا کند. دوران حکومت خامنه ای- احمدی نژاد، دوران نقش دستیار غرب را بازی کردن این دو، از راه از میان برداشتن مقاومت اقتصاد ایران بود. رأس این حکومت زبان فریب بکار می برد، وقتی می گفت: غرب نمی تواند ایران را تحریم نفتی کند، زیرا قیمت هر بشگه نفت سر به ۲۵۰ دلار خواهد زد. در عمل، جنگ اقتصادی در شکل تحریم، تا زمانی ادامه یافت که دولت ولایت فقیه، به لحاظ تأمین بودجه، ناتوان شد. بدین قرار، حد تحمل رژیم در قبال نبود منابع درآمد، پایین تر از حد تحمل فقر و خشونت توسط مردم ایران بود. پس هرگاه، مردم کشوری از تحمل فقر و خشونتِ خویش بکاهند، می توانند طبیعت رژیم را تغییر دهند و خویشتن را از مدار بستۀ استبداد، در سطح کشور، و جنگ ها در سطح منطقه و در سطح جهان برهند. و
۲.۴. بدین قرار، حد تحمل فقر و خشونت از سوی جامعه هایی که دولت هایشان در جنگ نفت هستند، خط قرمزی را تشکیل می دهد که رژیم ها، در جنگ اقتصادی با یکدیگر، نمی توانند از آن عبور کنند. اما این جامعه ها با تغییر اندیشۀ راهنمای خود، به ترتیبی که اصلِ «تغییر کن، تا تغییر دهی»، جانشینِ اصل «بگذار قدرت هرطور خواست، تغییرت بدهد»، بگردد، می توانند حد تحمل خویش را در قبال فقر و خشونت کاهش دهند و از حق خویش بر صلح بر خوردار و آنرا جانشین جنگ های اقتصادی و نظامی و سیاسی و تبلیغاتی بگردانند.
در حال حاضر، پیش بینی این است که جنگ اقتصادی می تواند سبب کاهش نفت تا بشکه ای ۲۰ دلار بگردد. در این مرز، این ظرفیت تولید نفت دو کشور گرفتار جنگ دو رژیم است که نقش تعیین کننده را پیدا می کند: هرگاه رژیم ولایت فقیه بتواند بر تولید نفت خام بیفزاید و دولت سعودی نتواند بر ظرفیت تولید نفت بیفزاید، یا جنگ متوقف می شود، و یا جنگ فرسایشی، در حدی که مانع از بالا رفتن قیمت نفت بگردد، جانشین جنگ کنونی نفت می شود.
اما بحران و جنگ که با گروگانگیری آغاز شد و با جنگ ۸ ساله و بحران اتمی ادامه یافت و اینک به جنگ نفت و جنگ نظامی و ترور و جنگ سیاسی و تبلیغاتی، سرباز کرده است، چه وقت پایان می پذیرد؟ پاسخ این پرسش در ۲.۴ داده شد: وقتی ایرانیان دیگر فقر و خشونت را تحمل نکنند، از وسیله ای در دست جناح های رژیم شدن باز ایستند، یعنی از مدار بستۀ بد و بدتر به مدار باز خوب و خوب تر درآیند و به اقتصاد تولید محور و خشونت زدایی روی آورند.
در وضعیت سنجی دیگری، نقش نفت را در بودجه و اقتصاد کشورهای تولید کنندۀ نفت بررسی می کنیم.
اخبار مرتبط