گروگانگیری دامن ایران را رها نمیکند: رأی دیوان عالی امریکا به پرداخت 2 میلیارد دلار خسارت از دارائی مردم ایران به خانوادههای کشته شدگان امریکائی بر اثر حمله انتحاری به تفنگداران دریائی امریکا مستقر در بیروت، یعنی اینکه غارت ثروت ملی ایرانیان توسط امریکا، به این و آن دست آویز ادامه دارد. در رژیم ولایت مطلقه فقیه، تقصیر را به گردن یکدیگر میاندازند. همکاران روحانی میگویند حکومت احمدی نژاد، به رغم هشدار وزارت خارجه، اوراق قرضه خریده و این اوراق را در سی تی بانک امریکا به امانت گذاشته است و اینک، این پول را به خانوادههای کشته شدگان امریکائی میدهند. دفتر احمدی نژاد پاسخ میدهد علت، ضعف حکومت روحانی در قبال امریکا است. اما نه او توضیح میدهد چرا این اوراق قرضه را خریده است و نه روحانی میگوید چرا این اوراق را در اولین فرصت به فروش نرسانده است. وقتی حکومتی با تنها ابر قدرت وارد گفتگو میشود، آیا نباید هیچ وسیله فشاری را در دست آن نداشته باشد؟
با وجود اینکه مردم ایران 36 سال است بابت گروگانگیری، کمرشکنترین بها را میپردازند، کم نیستند کسانی که میگویند: از حاصل پرداختن مداوم به افشای ماجرای گروگانگیری و سازشهای پنهانی چه سود وقتی مردمی که قربانی آن ماجرا هستند، همچنان آمران و زد و بند کنندگانی چون خامنهای و هاشمی رفسنجانی و دستیاران این دو را بر خود حاکم میکنند؟ پاسخ ما به آنها این است: تاریخ باید همان سان که روی داده است نوشته شود تا که وجدان تاریخی غنی از عوامل تعیین کننده، یافتن فرهنگ حقوق و زندگی ایرانیان در استقلال و آزای بگردد.
٭اما نوشته روبرت پاری در بردارنده یافتههای جدید در باره سازش پنهانی است که اکتبر سورپرایز نام گرفت:
● یادآوری: دیدار در مادرید تنها یک دیدار نبود. دیداری نیز با رضا پسندیده، برادر زاده خمینی، در مادرید، انجام گرفته بود. طرف امریکائی در ظاهر نماینده حکومت کارتر بود. اما در واقع، از سوی رقیب او، ریگان، نامزد ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه، با رضا پسندیده گفتگو کرده بود. وعده داده بود که هرگاه گروگانها پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا آزاد نشوند، حکومت ریگان نیازمندیهای ایران را برخواهد آورد. رضا پسندیده نزد بنیصدر رفت و ماجرا را گفت. چون او حاضر به این عمل کثیف نشد، پسندیده گفت: هرگاه شما نکنید، آنها معامله را با رهبران حزب جمهوری اسلامی بعمل خواهند آورد. او به بنیصدر گفت خود به مادرید رفته بود و در آنجا، با او تماس گرفتند. اما بعد معلوم شد که او را به مادرید دعوت کردهاند. روشن است که او بدون کسب اجازه از خمینی، یارای پذیرفتن دعوت و رفتن به مادرید را نمییافت. پدر او، آیهالله پسندیده، مردی وارسته و مخالف استبداد بود. در دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت نیز از یاران استوار قدم مصدق بود. او در خاطراتش نوشت چون بنیصدر حاضر نشد، با مخالفان او معامله را انجام دادند (نقل به مضمون).
٭ نوشته روبرت پاری در 6 آوریل 2016 انتشار یافته و چکیده آن ایناست:
● در پائیز 1991، حکومت بوش تمامی مدارک موجود در ادارات وزارتخانههای دولت فدرال را که بکار تحقیق کنگره در باره اکتبر سورپرایز میآمدند را گرفت. مدارک را به این بهانه گرفت که میخواهد همه را یک جا گرد آورد و در اختیار کمیته تحقیق بگذارد. کاخ سفید دریافته بود که مدارک دال بر وقوع معامله پنهانی (اکتبر سورپرایز) وجود دارند. از اینرو، میخواست آنها را از دسترس کمیته تحقیق خارج کند.
پل پلاژ، مشاور کاخ سفید، در گزارشی به تاریخ 4 نوامبر 1991، خاطر نشان کرد که یکی از مدرکها تصدیق میکند بیل( ویلیام) کیسی، رئیس ستاد تبلیغات ریگان و بوش – رئیس بعدی سیا – به مادرید رفته است. او یکبار در اواخر ماه ژوئیه و بار دیگر در اواسط ماه اوت 1980، برای دیدار با مهدی کروبی به مادرید رفته است. واسطه دیدار و فاش کننده نخستین آن، جمشید هاشمی بود:
● سفارت امریکا در مادرید به وزارت خارجه امریکا گزارش کرده بود که بیل کیسی به مادرید آمده است. مشاور حقوقی وزارت خارجه امریکا، ادوارد ویلیامسون، که مسئول اسناد بود، به پلاژ پاسخ نوشت که مدرکی وجود دارد که گزارش سفارت امریکا در مادرید است. گزارش حاکی است که بیل کیسی برای هدفی نامعلوم در مادرید بوده است. این سند میتواند مؤید وقوع معامله پنهانی (اکتبر سورپرایز) باشد.
این سند ارزشی بیش از تصور داشت. چرا که نشریههائی چون نیوزویک و نیوریپابلیک مدعی شدند حضور کیسی در مادرید دروغ است. در آن تاریخ، 28 ژوئیه 1980، او به لندن، برای شرکت در کنفرانسی پیرامون تاریخ، رفته است و نه به مادرید. معنی مدعای آنها این بود که عامل ایرانی سازمان سیا، جمشید هاشمی دروغ گفته است که او دیدار کیسی با مهدی کروبی در مادرید را ترتیب داده است.
این دو نشریه، گروه اندیشهای تشکیل دادند و این گروه اکتبر سورپرایز را ساخته ذهنهای مبتلا به «تئوری توطئه» خواندند. و این سند آن جو را میشکست و حقیقت داشتن اکتبر سورپرایز را آشکار میکرد.
میدانستم که قول آنها در باره سفر کیسی به لندن دروغ است. آنها حتی با شرکت کنندگان در کنفرانس، از جمله رابرت دالک، تاریخ دان، مصاحبه نکردند و از او و دیگر شرکت کنندگان نپرسیدند کیسی چه وقت وارد لندن شد. در حقیقت، زمان ورود کیسی به لندن، در بعد از ظهر 28 ژوئیه 1980، میگوید، پیش از لندن به جائی دیگر رفته بوده است یا خیر؟ پاسخ این پرسش تصدیق یا تکذیب وقوع معامله اکتبر سورپرایز میشد.
کاخ سفید گزارش گویای سفر بیل کیسی به مادرید، در 28 ژوئیه را از وزارت خارجه گرفت. اما نه آنرا برای اطلاع عموم انتشار داد و نه در اختیار کمیته تحقیق گذاشت. بلکه آنرا مخفی کرد.
● مخفی کردن این سند و سندهای دیگر سازمان یافت:
در 6 نوامبر 1991، دو روز بعد از گزارش بیچ، رئیس پلاژ، گری، مشاور کاخ سفید، جلسه راهبردی مرکب از نمایندگان نهادها تشکیل داد تا که، به آنها، ضرورت مهار تحقیقات کمیته تحقیق کنگره را خاطر نشان کند و شرکت کنندگان در جلسه تدابیر لازم را اتخاذ کنند. هدف این بود که تحقیق به تصدیق وقوع معامله اکتبر سورپرایز نیانجامد. زیرا تجدید انتخاب بوش به ریاست جمهوری را، در انتخابات نوامبر 1992، به خطر میافکند.
در آن جلسه، گری حاضران را درباره چگونگی مانع شدن از رسیدن تحقیق کمیته به نتیجه، توجیه کرد. توضیح داد که به نتیجه رسیدن تحقیق خطرناک است. زیرا افتضاح ایران گیت به افتضاح اکتبر سورپرایز وصل میشود. معلوم میشود دو افتضاح یک افتضاح هستند که آغازشان معامله پنهانی بر سر به تأخیر انداختن آزادی گرگانهای امریکائی تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر 1980، است. و این امر آینده سیاسی جورج بوش را سخت به خطر میاندازد. از اینرو، هدف کاخ سفید، در ریاست جورج بوش، جلوگیری از به نتیجه رسیدن تحقیق کمیته تحقیق میشود. برای اینکار، دفتر گری همآهنگ کردن کارشکنیهای جمهوریخواهان را بر عهده میگیرد. سرپرستی نیز با ژان رنکوئیست، وکیل دادگستری و دختر قاضی درگذشته، ویلیام رنکوئیست میشود.
بدینسان، همانطور که حکومت ریگان همه کار کرد تا که کار کمیتههای تحقیق در باره ایران گیت بجائی نرسد، حکومت بوش نیز همه کار کرد تا که تحقیق در باره اکتبر سورپرایز به نتیجه نرسد.
● در همانحال که کاخ سفید مرتب سنگ پیش پای کمیته تحقیق میانداخت، بوش خود نیز وقوع اکتبر سورپریرایز، بنابراین، دست داشتن خود را در آن تکذیب میکرد. در اواخر 1992، بوش، در دو کنفرانس مطبوعاتی، خود، موضوع اکتبر سورپرایز را پیش کشید: در 4 ژوئن 1992، به روزنامه نگاری که پرسید: آیا لازم است یک قاضی مستقل به تحقیق در باره روابط حکومت امریکا با صدام حسین پیش از جنگ خلیج فارس بپردازد، با لحنی خشک پاسخ داد: من از خود میپرسم آیا قرار است قاضی مستقلی از نوع کسانی که از من میپرسند: آیا من در 1980 در پاریس بودهام، تعیین بگردد برای رسیدگی به رابطه ما با صدام؟ او با عصبانیت ادامه داد: ما به کجا میرویم؟ چرا پولهای مالیات دهندگان را خرج اینطور کارها میکنیم. نه من در پاریس نبودهام. و در رابطه با عراق نیز ما هیچ کار غیر قانونی انجام ندادهایم. در نوبت دیگر، در برزیل، در کنفرانس مطبوعاتی، (بوش برای شرکت در اجلاس سران کشورهای جهان بر سر اتخاذ تدابیر برای جلوگیری از تشدید آلودگی محیط زیست به آن کشور سفر کرده بود )، او کار کمیته تحقیق کنگره را «شکارگری» خواند و از آن خواست موضوع حضور او در پاریس برای قطعی کردن معامله بر سر گروگانها را، از دستور کار خود خارج کند.
با سرمشق گرفتن از رئیس جمهوری، اعضای جمهوریخواه کنگره نیز کمیته را تهدید کردند که بودجهاش را قطع خواهند کرد مگر اینکه اعضای دموکرات کمیته نیز بپذیرند بوش در پاریس نبوده است. ولو قول بوش در باره گذران روزهای 18 و 19 اکتبر 1980 سست پایه بود، ولو شهادتهای شهود وجود داشتند، اعضای دموکرات نیز رضا دادند به بوش آنچه را میخواست بدهند.
بعد از اینکه کمیته از تحقیق در باره نقش بوش در اکتبر سورپرایز چشم پوشید، گرفتار سنگلاخ شد. زیرا کاخ سفید به بهانه در اختیار کمیته گذاشتن آنها، مدارک را جمع کرد اما آنها را مخفی کرد. یکچند از شهود را هم که شهادتشان نقش کلیدی داشت، از شهادت دادن باز داشت. از آن جمله است دونالد گرگ، مشاور امنیتی بوش بهنگامی که بوش معاون ریاست جمهوری بود.
● بسا مهمتر از همه، گزارش سفارت امریکا در مادرید در باره سفر بیل کیسی به مادرید، صبح هنگام 28 ژوئیه، بود. این سند هیچگاه به کمیته تحقیق داده نشد. در سال 2013، من با لی هامیلتون، رئیس کمیته، در این باره، مصاحبه کردم. او تصدیق کرد که این سند در اختیار کمیته قرار نگرفته است.
سود کنگره در به نتیجه نرساندن تحقیق در باره اکتبر سورپرایز، هرچه باشد، توجیه این بود که چون در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 1992، بوش از کلینتون شکست خورد، دیگر باید گذاشت ریگان و بوش، با میراث زندگانیشان، روزگار خویش را تا غروب آفتاب عمر خود بکنند.
بدین خاطر، باوجود رسیدن مدارک جدید، در دسامبر 1992 و ژانویه 1993 و باوجود شهادت دومارانژ، رئیس وقت سازمان جاسوسی و ضد جاسوسی فرانسه بر وقوع دیدار میان نمایندگان ریگان و بوش با نمایندگان خمینی در پاریس و انجام معامله بر سر گروگانها که او خود سازمان داده بود و با وجود گزارش دومای روسیه که همان گزارش سازمان جاسوسی شوروی سابق در باره دیدار و معامله بر سرگروگانها در اکتبر 1980، در پاریس، بود و با وجود گزارش رئیس جمهوری وقت ایران، ابوالحسن بنیصدر به کمیته تحقیق، کمیته بدون مراجعه به این مدارک، تصمیم گرفت بگوید: «هیچگونه مدرک معتبر» بر وقوع اکتبر سورپرایز یافت نشد.
● اعتماد به مظنون!
طرفه اینکه، در ماجرای اکتبر سورپرایز، بوش مظنون اصلی بود و هامیلتون و محققان او، سادهلوحانه، به او اعتماد کردند. اعتماد کردند که او مدارک را گرد میآورد و در اختیار کمیته قرار میدهد. غافل از اینکه قدرتمدار جز آن میکند که آنها انتظار داشتند. بعد از آن که من (روبرت پاری) گزارشی را در کتابخانه بوش، یافتم که بوش پنهان کرده بود، نسخهای از آنرا برای هامیلتون فرستادم و در بارهاش، تلفنی، با او گفتگو کردم. پاسخ او این بود که کاخ سفید هرگز این سند که تصدیق سفر کیسی به مادرید است را در اختیار کمیته نگذاشته است. ما مدرکی حاکی از سفر کیسی به مادرید نیافتیم و این گزارش را نیز کاخ سفید در اختیار ما قرار نداد. کاخ سفید باید این سند را در اختیار کمیته میگذاشت. زیرا میدانست که ما در پی یافتن سندی گویای سفر کیسی به مادرید هستیم.
از او پرسیدم: اگر این سند در اختیار کمیته قرار میگرفت، تغییری در نتیجه کار کمیته در باره اکتبر سورپرایز پدید میآورد؟ و هامیلتون پاسخ داد: « آری، زیرا سفر کیسی به مادرید کلید تحقیق کمیته تحقیق بود. اگر کاخ سفید میدانست کیسی در مادرید بوده است، قطعاً باید کمیته را از آن مطلع میکرد. ما باید روی متصدیان حساب میکردیم و آنها میباید تقاضای ما را بر میآوردند و این سند و هر سند دیگری را در اختیار ما میگذاشتند.»
● تحقیق کمیته به نتیجه نیانجامید زیرا بوش و همکاران او مدارک را گرد آوردند برای اینکه در اختیار کمیته بگذارند اما آنها را از کمیته مخفی کردند. بسا بخشی از آنها را هم سوزانده باشند. در حقیقت، هرگاه اسناد گویای خیانت در اختیار کمیته قرار میگرفتند، تحقیق میتوانست به نتیجه بیانجامد و یک راز تاریخی بطور رسمی فاش گردد.
بعد از یافتن سند، من با پلاژ و ویلیامسون نیز تماس گرفتم. اینان اصرار ورزیده بودند هیچ سندی درباره سفر کیسی به مادرید وجود ندارد. من با بایدن گری نیز گفتگو کردم. او گفت او در تحقیق پیرامون اکتبر سورپرایز مداخله نداشته است. قول او با وجود این که او در جلسه 6 نوامبر 1991 برای جلوگیری از به نتیجه رسیدن کار کمیته تحقیق، شرکت داشت، نمیتوانست راست باشد.
من با « Freedom of Information Act» که پروندههای سفارت امریکا در مادرید در اختیارش بود، تماس گرفتم. تا هم گزارش و هم مدارک دیگر – اگر وجود داشتند- در باره سفر کیسی به مادرید را مطالبه کنم. اما وزارت خارجه پاسخ داد که هیچ سندی پیدا نشد. کیم فیلبی گفته است: کسانی که در خانواده با نفوذ به دنیا میآیند و در مدرسههای خوب تحصیل میکنند و عضو جمعیتهای سری هستند و یا با سازمانهای اطلاعاتی سر و سر دارند، خوب میتوانند جرائم خود را، با از بین بردن آثار آنها، بپوشانند. بدون تردید کسی چون جورج بوش (پدر)که میداند قدرت نفوذ خود را چگونه بکار برد، نیازی به راهنمائی کسی چون کیم فیلبی در باره بکار گرفتن شبکه ارتباطی خود برای پوشاندن مجرمیتش ندارد. این کارها را کسانی که در خانواده خوب بدنیا آمده و به مدارس خوب رفتهاند و عضو جمعیتهای سری هستند، خوب از عهده بر میآیند.»
بدینسان، گروگانگیری که طرحی امریکائی بود و در ایران، با استفاده از «دانشجویان پیرو خط امام»، بعنوان یک طرح انقلابی و „شاخ امریکا شکن“، اجرا شد، همانطور که بنیصدر، بلافاصله بعد از اینکه خمینی آن را انقلاب دوم خواند، به گروگان امریکا در آمدن ایران توصیف کرد، همچنان ایران را در گروگان امریکا نگاه داشته و ملتی را از هستی ساقط کرده است و میکند. طرفه اینکه به سر دسته ایرانگیتیها، هاشمی رفسنجانی، «نماد امید» نیز لقب داده میشود!!