بدیهی است آقای ترامپ که بذر نفرت و کینه میکارد و این کار را بنام امریکائی که سلطهگر است میکند، نمیخواهد دریابد که عادی شدن طرد بخاطر نفرت و بیشتر از آن، فکر راهنمای او که سلطهگری را تجویز میکند، کشتن بخاطر نفرت را ببار میآورد. در جمع، هیأت حاکمه امریکا هم نیازی نمیبیند بداند که ترور انواع دارد و همه انواع آن در رابطه مسلط – زیر سلطه کاربرد دارند. و نمیخواهد بفهمد و نمیگذارد مردم امریکا بدانند که رابطه مسلط – زیر سلطه بدون ترور برقرار نمیشود و دوام نمیآورد. نمیداند و نمیگذارد امریکائیان بدانند زیرا به ترور نیازهای چند گانه دارد:
٭رابطه سلطهگر – زیرسلطه و ترور:
همچنان تکرار میکنیم که قدرت یک رابطه است میان دو طرف. رابطهای که به یکی از دو طرف موقعیت مسلط و به دیگری موقعیت زیر سلطه میدهد. اما این رابطه هرگاه ترکیبی از زور (= نیروئی که جهت ویرانگری یافته است) با نیروهای محرکه دیگری چون علم و فن و سرمایه و … ایجاد نشود و بکار نرود برقرار نمیشود و برجا نمیماند. این ترکیب بکار میرود تا که هر یک از دو طرف را در موقعیت خویش نگاه دارد. ترور یکی از شیوههای بکاربردن این ترکیب از سوی هر دو طرف است. ترور برانگیزندهها دارد که روشهای دیگر بکار بردن این ترکیب ندارند:
1. برانگیزندهها به ترور:
● نفرت و کینه بیش از اندازه بدینخاطر که ترور کننده یا کنندگان، بدون آن نمیتواند و یا نمیتوانند ترور را توجیه کنند. از اینرو، بمیزانی که نفرت و کینه ورزی القاء میشود، ترور بیشتر میشود. و
● از یادبردن خشونتزدائی، بنابراین، بکار نبردن قواعد خشونت زدائی و در عوض، سنگین شدن جو خشونت. و
● همگانی شدن زبان قدرت گویای خدائی جستن قدرت که ازخود واقعیت ندارد. آنچه از آن قابل مشاهده است، تخریب روزافزون نیروهای محرکه و ویران شدن و ویران کردن دو طرف رابطه مسلط – زیر سلطه است.
● تبعیضها بخصوص وقتی با بکاربردن زور اعمال میشوند. و
● تحقیر وقتی همگانی و همه جانبه میشود: تحقیر یک قوم، یک ملت، یک نژاد، یک مرام، یک دین وقتی با خشونت روزافزون انجام میگیرد و همراه میشود با
● نا برابری روز افزون آن هم از رهگذر بهرهکشی از زیر سلطه.
● اندیشه راهنما تجویز کننده سلطهگری و بکار بردن ترکیب نیروهای محرکه برای سلطه یافتن. این اندیشه راهنما نمیتواند در ترکیب نیروهای محرکه با زور شرکت کند. زیرا قابل ترکیب نیست. در عوض، تنها این اندیشه راهنما است که ترورها را توجیه و مجاز و در مواردی واجب میگرداند. پرسش مهم که همواره از طرح شدنش جلوگیری میشود، بنابراین، پاسخ نیز نمییابد، این است: کدام اندیشه راهنما ترور را توجیه میکند، اندیشه راهنمای از آنِ مسلط یا اندیشه راهنمای از آن زیر سلطه؟ اگر هر بارکه تروری انجام میگرفت، این پرسش بعمل میآمد و پاسخ درخور را مییافت، بسا جامعههای در رابطه، مشکل و راهحل آن را میشناختند. پاسخ پرسش این است:
2. چه سانی توجیه ترور:
این اندیشه راهنما یا مرام سلطهگر است که ترورها را توجیه و مجاز میگرداند. زیرا زیر سلطه وقتی دست به ترور میزند که میخواهد از نوع سلطه گر بگردد. فانون، در «دوزخیان روی زمین» و «پوست سیاه صورتکهای سفید»، توضیح میدهد که چه سان زیر سلطه همه کار میکند تا که همان موقعیت را بیابد که سلطهگر دارد. بنابراین، خود عامل القای ایدئولوژی مسلط در مرام خویش میشود. راستی ایناست که ولو قشر مسلط زیر سلطه به سراغ سلطهگر میرود و خود را در اختیارش میگذارد، اما این سلطهگر است که بکاربردن ترکیب نیروهای محرکه با زور را آغاز میکند و کارسازترین ترکیب را او بکار میبرد و توجیه بکار بردنش را نیز او میسازد. زیر سلطه، توجیه را از سلطهگر اخذ و در مرام خود وارد میکند. در حقیقت، چون میخواهد همانند سلطهگر بگردد، مرام خویش را با آنچه از مرام سلطهگر اخذ میکند، از خود بیگانه میسازد.
بدینقرار، امثال آقای ترامپ با دروغ حقیقت را میپوشانند. حقیقت این است که زیر سلطه، توجیههای خشونت را از مرام سلطهگری که امریکا بمثابه سلطهگر است، اخذ میکند. اسلام هراسی و اسلام ستیزی او و همانندهایش جز پوشاندن اندیشه راهنمای سلطهگر که سلطهگری و بکاربردن ترکیب نیروهای محرکه با زور را بر ضد زیر سلطهها توجیه میکند، نیست. قرآن، کتاب حقوق ذاتی حیات است و همه قواعد خشونت زدائی را در بر دارد. القاعده و داعش و طالبان و… از قرآن نیست که تروری را توجیه میکنند که بکار میبرند. این توجیه را از اندیشه راهنمای سلطهگر میگیرند. روشها و وسیلههای ترور را نیز از سلطهگر میآموزند و میگیرند و بکار میبرند. اینان چون خویشتن را در مدار بسته با مسلط زندانی میکنند، راهکار دیگری جز همانند شدن با سلطهگر نمیبینند. ناگزیر، توجیههای اخذ شده را در اندیشه راهنمای خود وارد میکنند.
3.انواع ترور :
یکچند از ترورهائی که سلطهگر و زیر سلطه بکار میبرند، همانند و پارهای نیز ناهمانند هستند:
3.1. ترور نوع جسمی و نوع اخلاقی – روانی دارد که دومی بس ویرانگرتر است و بیشتر سلطهجوها بکار میبرند.
3.2. ترور سیاسی (از میان برداشتن رقیب سیاسی از راه ترور اخلاقی و یا جسمی و بسیار ویرانگرتر، ترور اخلاقی – روانی اکثریت بزرگ = اکثریت خاموش برای این که بترسند و از پرداختن به سیاست و عمل به حقوق شهروندی خودداری کنند) و ترور اقتصادی (بیشتر سلطهجوها بکار میبرند و از آن، تخریب امکانهای لازم برای فعالیتهای اقتصادی است که از راه انواع خرابکاریها انجام میگیرد) و ترور فرهنگی (ایجاد ترس شدید از اندیشیدن و تحقیر فرهنگ «بومی» و ترور دانشمندان و ترور رهبران مذهبی اقلیت و بسا اکثریت و…) و ترور اجتماعی ( ترورها با این هدف که «دون انسانها» حقوق ذاتی حیات خویش را مطالبه نکنند. زنان و کارگران و اقلیتهای قومی و نژادی و دگرباشان و… قربانیان این نوع ترور هستند).
3.3. ترور نوع فردی و نوع گروهی دارد. همواره یک فرد نیست که قربانی ترور میشود. اینک ترورهائی که یک گروه همگون و یا ناهمگون قربانی آن میشوند، روزافزون شدهاند.
3.4. بلحاظ وسیلهای که در ترور بکار میرود، ترورها انواع سرد و گرم (با سلاح سرد یا با سلاح گرم) را پیدا میکنند. ترور سرد تنها با سلاح سرد انجام نمیشود، با سم و میکروب و سربه نیست کردن هم انجام میگیرد.
4. ترور از موقعیت مسلط و ترور از موقعیت زیر سلطه دستآویزها و توجیههای یکسان ندارند:
4.1. ترور از موقعیت زیر سلطه این دست آویزها را مییابد:
● رهائی از موقعیت زیر سلطه. و
● معامله به مثل حق هرکس است و عمل به مثلِ ذیحق ترور نیست. و
● ترور تنها سلاح مؤثری که زیر سلطه در اختیار دارد.
4.2. ترور از موقعیت مسلط این دستآویزها را پیدا میکند:
● حفظ موقعیت مسلط. و
● برداشتن مانع از سر راه بسط ترقی که جهان شمول است. و
● مبارزه با تروریسم بینالملل. و
● گسترش قلمرو دموکراسی در سطح جهان.
4.3. توجیهها که سلطهگر میتراشد:
● اقتضای عمل به مسئولیت جهانی. و
● دفاع از شیوه زندگی. از دروغهای بزرگ که غرب ساخته است، یکی این است که تروریستها (داعشی و القاعدهای و…) شیوه زندگی کشورهای «رشد یافته» را بر نمیتابند. مقامات این کشورها عملیات تروریستی خود را دفاع از شیوه زندگی در برابر تروریستها میانگارند. غافل از اینکه زیر سلطه تجویز ترور را از ایدئولوژی سلطهگر اخذ میکند. نه تنها اسلحه، بلکه روشهای ترور را نیز از سلطهگر اخذ میکند.
● فراگیر کردن قانون ترقی در جهان. همان ترقی که کشتی آن اینک به گل نشسته است. و
● بنام دین و مرام. از جنگ دوم بدینسو، این نوع ترور را در سطح جهان، اسرائیلیها باب کردند و دیگران از آنها اخذ کردند. و
● ترور بنام قومیت و با توجیه دفاع از قومیت. این توجیه و توجیه زیر را بیشتر قومها و گروهبندیهای اجتماعی در موقعیت زیر سلطه انجام میدهند:
● ترور بنام سنت.
5. نیاز هابه ترور:
نیازها به ترور زاده رابطه مسلط – زیر سلطه هستند و عمدهترین آنها عبارتند از
5.1. نیاز سلطهگر و سلطه جو به ترور:
● نیاز حکومت کنندگان به برخورداری از حمایت جامعه خویش و
● توجیه بکار بردن زور در بیرون از مرزهای ملی. و
● تحدید و تهدید آزادیها.
● حفظ موقعیت خود بمثابه سلطهگر و پوشاندن این نیاز با «مبارزه با تروریسم».
5.2. نیازهای گروههای سلطهجو در جامعههای زیر سلطه به ترور:
● هرچه سنگینتر کردن جو ترس در جامعه بطور مداوم. و
● حذف از رهگذر تقسیم به دو و حذف یکی از دو که از راه ترور جسمی یا اخلاقی انجام میگیرد. و
● ایجاد رابطه ستیز و سازش با قدرت مسلط. این نیاز را رژیمهائی چون رژیم ولایت مطلقه فقیه دارند و بهای سنگین آنرا مردم ایران و مردم کشورهای گرفتار دولتهای جبار پرداختهاند و میپردازند.
بدینقرار، ترور بمثابه امر واقع مستمر فرآورده رابطه مسلط – زیر سلطه است. توجیه خود را از بیان قدرتی اخذ میکند که مرام سلطه جو است. مبارزه با ترور واقعیت پیدا نمیکند مگر به رها شدن از رابطه مسلط – زیر سلطه و خشونت زدائی در جامعههای گرفتار رابطه مسلط – زیر سلطه، به سخن دیگر، در سطح جهان، بنابر این، جانشین کردن بیان قدرت بمثابه اندیشه راهنما، با بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما.