هرچند از میان انواع خشونت، دروغ ویرانگرترین آنها است، اما در نزدیک به تمام موارد با خشونتهای از نوع کشتن و انواع بهرهکشی و دزدی و ترورهای اخلاقی و تنی و جنگ همراه است. اینک که به سالروزهای سرکشیدن جام زهر شکست در جنگ و کشتار زندانیان در پی سرکشیدن جام زهر نزدیک میشویم، چند نمونه از همراهی دروغ با خشونت از نوع جنایت را میآوریم:
٭همراهیهای دروغ با دیگر انواع خشونت:
☚ به تازگی، نوار سخنان آیهالله منتظری، با کسانی که قتل عام زندانیان سیاسی را در تابستان 1367 سازمان دادند، انتشار یافتهاست. منتظری به حق به آنان میگوید: نام شما بعنوان جنایتکار در تاریخ ثبت میشود. آنان به او پاسخ میدهند: ما قبول این مسئولیت را کردهایم تا از افراط جلوگیری کنیم. اگر ما نبودیم، تعداد اعدامیها در تهران سه برابر میشد! انگار نه انگار که تفتیش عقیده کردن جرم است و به استناد آن اعدام کردن جنایت است. و کدام آلت فعل جنایت و یا خیانت و یا تجاوز به حقی نیست که نگوید برای جلوگیری از زیاده روی قبول خدمت کردهاست؟
از آن دروغگویان جنایتکار، هم اکنون، رئیسی عضو مجلس خبرگان و نایبالتولیه آستان قدس رضوی است. مصطفی پورمحمدی، «وزیر» دادگستری حکومت روحانی است. و حسین علی نیری، قائم مقام رئیس دیوان کشور بود و بعد، رئیس دیوان عالی انتظامی قضات شد. و مرتضی اشراقی، رئیس شعبهای در دیوان کشور شد و بعد وکیل دادگستری.
● درخور یادآوری است که انقلاب اسلامی در هجرت (شمارههای 703 الی 707) مافیای جنایت که اعضای آنرا «قاضیان شرع» و مأموران آنها در ارتکاب جنایت تشکیل میدادند و میدهند را معرفی کردهاست.
☚ از جنایتکارانی که نامشان ثبت تاریخ جنایت میشود، یکی هم علی رازینی است. در اوائل انقلاب، قاضی شرع در کرمانشاه بود. ذیل صورت اسامی نوشته بود، 11 نفر بالا را اعدام کنید. به خود زحمت نداده بود اسامی را حتی شماره کند. در واقع، بیآنکه قربانیان جنایت خود را شناسائی کند، حکم اعدام آنها را امضاء کرده بود. او از طریق زیاده روی در جنایت، ترفیع مقام جست و اینک رئیس شعبه 41 دیوان کشور است. یک نوبت هم ترور شد اما کشته نشد. او بتازگی، مصاحبهای انجام داده است و درآن گفته است نسبت به سوابق خود افتخار میکند. او که در مصاحبه با، خبرگزاری فارس، ارگان سپاه، (19 مرداد 1395) فراوان دروغ میگوید، راهحلی جز اعدام نمیشناسد و میگوید:
«اگر با چند ده نفر از آنها همان سالهای انقلاب برخورد نمیشد و اعدام نمیشدند، فرزندان بسیاری از خانوادهها به دام منافقین میافتادند؛ علت ناامنی امروز افغانستان، عراق و سوریه این است که آنجا امام ندارند، دادگاه انقلاب ندارند، اگر امام و دادگاه انقلاب داشتند در عراق وقتی صدام سقوط کرد ظرف 2 هفته امن میشد».
دروغی میگوید که بنابر ضربالمثل، «مرغ پخته را هم به خنده میاندازد»! چراکه در عراق، بعداز تصرف کشور توسط قوای امریکا و انگلیس و… از جنایت هیچ فروگذار نشد. جنایات امریکائیان در زندان ابوغریب، قابل مقایسه شد با جنایات در زندانهای خمینی و خامنهای. از جمله عوامل ناامنی عراق، گروه مسلح سپاه بدر، دست پرورده دستیاران خمینی است که در خشونت اندازه نگاه نداشتند. و در آنچه به ایران مربوط میشود، نیز، دروغ میگوید. زیرا علاوه بر اینکه خشونت طلبی کور سبب متلاشی شدن ارتش ایران و تجاوز عراق به ایران و گرفتار شدن کشور به جنگی 8 ساله و کشته شدن افزون بر 600 هزار از دو طرف (بنابر کمترین برآوردها) و دست کم دوبرابر این عده زخمی و معلول و نفله شدن یک نسل ایرانی شد که فرصت رشد را از دست داد، ایران گرفتار جنگی داخلی شد که برغم شدید و خفیف شدن، تا امروز ادامه دارد.
اما سخن بس گویای او سخنی است که در باره «دستجمعی بودن جرم » گفته است، میگوید: امام اعضای سازمان مجاهدین را هم که در عملیات مسلحانه شرکت نداشتهاند، در حکم معارض دانست. رازینی کشتار زندانیان را اینسان توجیه میکند. جنایتکاری که او است نمیداند از افتخارهای اسلام یکی این بود و هست که جرم دستجمعی را از میان برداشت و مقرر کرد مجرم کسی است که جرمی را مرتکب شدهباشد. پیش از آن، جرم دستجمعی بود یعنی اگر عضوی از یک گروه جرمی مرتکب میشد، دیگر اعضای گروه هم مجرم شمرده میشدند. افزون بر این، قضاوت را تابع اصولی گرداند تا که قاضی نتواند حکمی صادر کند که در صورت اجرا، غیر قابل ترمیم و جبران باشد. بدینقرار، دستجمعی گرداندن جرم، بازگشت به جاهلیت و جعل در دین، بقصد مرام خشونت کور را جانشین اسلام کردن، برای توجیه جنایتی از نوع کشتار دستجمعی زندانیان بودهاست.
☚ محمد علی جعفری، «فرمانده کل سپاه پاسداران گفته است(19 مرداد 1395):
«امروز دشمنان نمیتوانند هماهنگی بین سوریه، عراق و یمن با جمهوری اسلامی ایران را تحمل کنند و تا زمانی که ایستادگی ملتهای اسلامی ادامه داشته باشد دشمنان به اهداف خود دست پیدا نخواهند کرد. در ابتدای جنگ تحمیلی دو نگاه عمده وجود داشت، یکی نگاه کلاسیک که بنیصدر حامی سر سخت آن بود و دیگری نگاهی که طرفدار حضور مردمی در جبههها بود.
بنیصدر پس از شکست عملیات هویزه در دی ماه سال 59 از لزوم مذاکره با صدام سخن میگفت اما وقتی نگاه مردمی در جبههها حاکم شد ورق برگشت و یک سال بعد خرمشهر فتح شد و این صدام بود که برای آتشبس التماس میکرد».
دروغ رسوای او چندین جنایت و خیانت را میپوشاند:
1. «شکست هویزه» فرار خامنهای را از جبهه که سبب فرار افراد نیروهای مسلح، در پی حمله متقابل گاردجمهوری صدام، شد میپوشاند. بنیصدر با مایه گذاشتن جان خود، نه تنها نیروهای گریخته را به جبهه بازگرداند، بلکه سبب شد که حمله قوای ایران، از اندک موفقیت نیز برخوردار بگردد. در حقیقت، نخست قوای ایران حمله کردند و بخش مهمی از زمینهای اشغال شده را آزاد کردند و قسمت عمده لشگر عراقی متصدی این جبهه را اسیر گرفتند. باوجود حمله متقابل قوای صدام، قوای ایران از موقعیت بهتری برخوردار ماند. و
2. قول بر وجود دو نظر در باره جنگ، یکی طرفدار جنگ کلاسیک و دیگری طرفدار حضور مردمی، دروغی است که متلاشی کردن ارتش توسط ملاتاریا به دستیاری سپاه و دم زدن از جنگ چریکی توسط گردانندگان آن روز سپاه را میپوشاند. میگفتند: چون ارتش قادر به دفاع از کشور نیست، راهکار ایناست که بگذاریم قوای عراق اراضی ایران را اشغال کند و آن وقت، ما به جنگ چریکی از پایش درآوریم. دانستنی است که بعدها نظر نادرست خود را به بنیصدر نسبت دادند که نظر آنها را نپذیرفت و گفت: از وجب به وجب خاک کشور دفاع میکنیم. تجربه فلسطین را نباید بگذاریم در خوزستان و بلکه سراسر غرب کشور تکرار شود.
3. این دروغ جنایت و خیانتی را که ادامه دادن جنگ به مدت 8 سال و پایان دادن آن در شکست و سرکشیدن جام زهر است می پوشاند:
3.1. دروغ است، بنیصدر هیچگاه از لزوم گفتگو با صدام سخنی نگفت. این صدام بود که بنابر اسناد، حمله خود را شکست خورده میدید و واسطه بر میانگیخت. راستی ایناست که دو هیأت به ایران آمدند. یکی از سوی سازمان کشورهای اسلامی و دیگری از سوی کنفرانس عدم تعهد. در هیأت اولی، یاسر عرفات عضو بود و سخنی را گفت که دیگر اعضای هیأت تصدیق کردند: کار ارتش ایران نه یک حماسه که یک معجزه بود. هر دو هیأت، پیشنهاد صلح آورده بودند. شورایعالی دفاع، پیشنهاد هیأت عدم تعهد را بهتر دانست و با اصلاحاتی که در آن به عمل آورد، آن را پذیرفت. پیشنهاد به تصویب خمینی نیز رسید. در خرداد ماه، هیأت اطلاع داد که رژیم صدام پیشنهاد را پذیرفته است و قرار برآمدن هیأت به ایران و پایان یافتن جنگ در خرداد 60 شد. از اینرو، سه تن، بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنهای نزد خمینی رفتند که هرگاه جنگ تمام شود، بنیصدر سوار تانکهایش میشود و به تهران میآید. آن وقت شما نیز حریف او نخواهید شد. و از او موافقت با انجام واپسین مرحله کودتا را گرفتند.
3.2. این دروغ واقعیتی را میپوشاند که اسناد محرمانهای که در سالهای اخیر از قید محرمانه رها و انتشار یافتهاند تصدیق می کنند. بنابراین اسناد، رژیم صدام در چهارمین ماه جنگ، شکست حمله خود به ایران را پذیرفته بوده و برآن بوده است خود را از مهلکهای برهاند که درآنش انداخته بودند. بنابراین، دروغ واقعیت بس مهمی را وارونه جلوه میدهد: چون عراق بود که شکست خویش را پذیرفته بود و تن به پیشنهاد غیر متعهدها داد، پس ایران بود که پیروز شده بود و کودتای خرداد 60 این پیروزی را از ایران دزدید و با ادامه دادن به جنگ بمدت 7 سال دیگر، پیروزی را به شکست برگرداند و خمینی جام زهر شکست را سرکشید.
3.2. بدینسان، دروغ واقعیت دیگری را میپوشاند و آن اینکه هرگاه کودتا در خرداد 60 انجام نمیگرفت، جنگ با پیروزی ایران پایان مییافت و ایران غرامت نیز میگرفت.
بعدها، آلن کلارک در دادگاه رسیدگی به افتضاح ایران گیت، گفت: جنگ در سود انگلستان و غرب بود و اسباب ایجاد و ادامه آن را فراهم کردیم.
ایجاد جنگ توسط رژیم صدام شد (نامه محرمانه آلکساندر هیگ، وزیر خارجه امریکا در سال اول ریاست جمهوری ریگان به او در این باره که حمله عراق به ایران با چراغ سبز امریکا و وعده حمایتش انجام گرفت) اما ادامه آنرا خمینی و دستیاران او تصدی کردند. خیانت را آنها به ایران، به انقلاب و اسلام، بنابراین، به عراق و دیگر کشورهای منطقه و بلکه همه کشورهای مسلمان و غیر مسلمانی کردند که در موقعیت و وضعیت زیر سلطه ماندند.
3.3. دروغ دو سازش پنهانی اکتبر سورپرایز و ایران گیت که حاصل آن، ادامه یافتن جنگ بمدت 7 سال با«حضور مردمی» شد را میپوشاند. و سپاه کنونی را بوجود آورد که به قول هاشمی رفسنجانی ایران را میخورد و سیر نمیشود.
3.4. دروغ پوشش نازکی است بر ماجرای ایجاد «کمر بند سبز». زیرا میگوید: «امروز دشمنان نمیتوانند هماهنگی بین سوریه، عراق و یمن با جمهوری اسلامی ایران را تحمل کنند». در حقیقت، فکر ایجاد «کمربند سبز» که در سر خمینی انداختند، توجیهگر جنگ بمدت 8 سال شد و هم امروز نیز ایران را در گیر 6 جنگ (جنگ نظامی در سوریه و عراق و جنگ اقتصادی و جنگ تبلیغاتی و جنگ از راه جنایت در حق اقلیتها و جنگ از راه ترور ) کردهاست. به خمینی گفتند: هرگاه ایران رژیم صدام را ساقط کند، کمربند سبز از کشورهای ایران و عراق و سوریه و لبنان بوجود میآید و دو سوی جهان اسلام، تحت خلافت شما در میآیند. باورکردن این دروغ، باوجود توضویحهای بنیصدر و با آنکه عرفات به ایران آمد و نزد او رفت و توضیح داد که «کمربند سبز» دروغ و فریب است. در عوض، طرح آکاردئون راست است. بنابراین طرح، اسرائیل به لبنان حمله خواهد کرد و بساط سازمانهای فلسطینی را برخواهد چید. این جنگ اسرائیل را قدرت منطقه خواهد کرد. التماس او به جائی نرسید اما طرح آکاردئون انجام گرفت و اسرائیل هم قدرت منطقه شد.
☚ گفتند قرارداد وین دو کار را انجام خواهد داد: اقتصاد ایران رونق خواهد گرفت و جو خشونت سبک خواهد شد. اما آنها که واقعیت را همانسان که بود میدیدند، توضیح دادند که به مابهازای قرارداد اسارتبار وین (برجام) سنگینتر کردن جو خشونت میشود و اقتصاد ایران تا محور مصرف را با محور تولید جانشین نکند و از مهار جباران بدرنیاید، پول نفت همانقدر ویرانش میکند که نبود پول نفت و چاپ اسکناس و بزرگ کردن حجم نقدینه. زمان شهادت میدهد که قرارداد وین رونق اقتصادی نیاورد و درآمد خانوارها تا 45 درصد کاهش یافت و جو خشونت سنگینترشد. تازهترین نمونهها
1. اعدام دستجمعی کردان و اهل تسنن که بنابر قول وکیل آنها، در محاکمهای 10 دقیقهای محکوم شدند و اجازه دفاع نیز نیافتند. و
2. اعدام زندانی سیاسی در جمع اعدامیهای دیگر و
3. اعدام شهرام امیری که روشنترین و گویاترین نمونه همراهی و همذاتی دروغ با جنایت است: پس از آنکه او در سفر حج، «ناپدید» شد و سر از امریکا در آورد و پس از مدتی، خود را آشکار کرد، با تهدید او به از میان برداشتن افراد خانوادهاش و وعده چشم پوشیدن بر عمل او، راضی به بازگشت به ایرانش کردند، قهرمانش خواندند و در فرودگاه، از او بمثابه یک قهرمان استقبال کردند. زمانی نگذشت که باردیگر او گم شد. اینبار، سراز زندان درآورد. بعد از 8 سال، به جرم جاسوسی و خیانت، اعدام شد.
روشن است که رژیم دروغ و خشونتگستر نمیتواند بفهمد اعتماد از میان بردن، سبب ویرانی کشور میشود. چراکه ایران کشوری میشود که همه شهروندانش به شنیدن و گفتن دروغ و اعتماد نکردن خو میکنند و کار به جائی میرسد که بیابان شدن طبیعت کشور خود را بموقع نمیبینند و بیابان اخلاق شدن جامعه خود را نیز نمیبینند و نمیبینند که از کار خود نان خوردن در ایران، کاری شاق گشته و وسعت فساد و خشونت و دروغ، بنابراین، بیاعتمادی، محلی برای سرمایهگذاری در تولید را برجا نگذاشته است.
٭ وقتی دروغ جنایت را وسیله توجیه امنیت میکند، بیاعتمادی پدید میآورد که بنای اقتصاد تولید محور را ناممکن میگرداند:
دروغ بزرگ جنایتکاران حاکم بر کشور اینست که جنایت را وسیله توجیه امنیت میکنند. امروز از مردم ایران که خشونت فرصت رشد را از نسل انقلاب و نسلهای بعد از انقلابش گرفته است، طلبکارهم شدهاند و میگویند: اگر امام نبود و دادگاه انقلاب نبود و کشتار زندانیان نبود، امنیت هم نبود! بدیهی است این معتادان به خشونت از نوع اعدام، نمیتوانند بفهمند که ایران را گرفتار ناامنی نزدیک به مطلق کردهاند (یادآور میشود که ناامنیها در چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، در وضعیت سنجیهای پیشین و نیز در مصاحبههای بنیصدر با تلویزیون سپیده استقلال و آزادی، بررسی شدهاند) :
1. بنابر عمومیتی که دروغ و خشونت یافتهاند، امنیت سرمایهگذاری در تولید یکسره از میان رفته است. منفی شدن نرخ سرمایهگذاری، باوجود اینکه تحریم اقتصادی و تورم، میباید برای سرمایهگذاری مغتنم شمرده میشد، اما نبود اعتماد در داخل و تهدید ایران به تشدید تحریمها و جنگ، سبب شد که نزدیک به 800 میلیارد دلار درآمد نفت و… سرمایه نگردد و در تولید بکار نیفتد. و
2. خامنهای خود میگوید اگر در سوریه نجنگیم، باید در کرمانشاه و همدان بجنگیم، یعنی تهدید امنیت کشور از بیرون، به یک تهدید داخلی تبدیل گشته است. و
3. سپاه و اطلاعات سپاه به هیچیک از سه قوه پاسخگو نیست. نه تنها در قلمرو اقتصاد، برای غیر خود امنیتی برجا نگذاشته است، بلکه چون منزلتی برای احدی قائل نیست، سالب امنیت همه شهروندان ایران است. و
4. وسیله اصلی در ترور اخلاقی، دروغ است. رژیم ولایت مطلقه فقیه، بدینخاطر که ولایت مطلقه فقیه، بنابر قول منتظری، نظریه پرداز ولایت فقیه، نیز «از مصادیق شرک است»، از رأس تا ذیل رژیم، همه روز، به تروراخلاقی متوسل میشوند. در خود رژیم نیز، یکدیگر را ترور اخلاقی میکنند. تا بدانجا که در رأس رژیم و نیز در سطح مدیران، احدی از این ترور مصون نیست. و
5. و جمهور مردم چون به مقامات رژیم اعتماد ندارد و از آنها جز دروغ نمیشنود، روز به روز زندگی میکند. وقتی آینده، حتی آینده نزدیک نامعلوم است و زندگی روزبه روز باید کرد، لاجرم، خشونت و دروغ نقش اول را در زندگی پیدا میکنند.
علی لاریجانی میگوید 82 درصد مردم ایران گرفتار نابسامانیها هستند. سخنی رساتر ازاین سخن در باره گرفتار شدن مردم کشور به ناامنی مطلق، نمیتوان گفت. اعتیاد به خشونت و دروغ بدانحد است که
6. مردم ایران حساسیت خود را از دست دادهاند. برای مثال، موارد اعتراض به بیابان شدن ایران کم شمار و این موارد نیز سرکوب شدهاند و میشوند.
7. بیاعتمادی به رژیم تا بدانحد است که مردم نه تنها نیروهای انتظامی را حافظ امنیت خود نمیدانند که سالب امنیت خویش نیز میدانند. چگونه بتوانند تا این اندازه بیاعتماد نباشند که زبان سپاه و نیروهای انتظامی، زبان تهدید و خشونت است. یک روز به بهانه «بدحجابی» و همه روز به بهانه «براندازی مخملی»! و
8. جو خفقان مرتب سنگینتر میشود تا بدانجا که 92 تشکل دانشجوئی به روحانی نامه مینویسند و از خفقان حاکم بر دانشگاهها شکایت کردهاند، غافل از اینکه خود او که روزگاری در شمار ترورکنندگان اخلاقی بود و هنوز هم دروغ را روان میگوید، نیز گرفتار فشار خفقانآور است. و
9. اما گویاترین و در عینحال خطرناکترین بیاعتمادیها، بیاعتمادی به دین است. روز و شب دروغ و خرافه بنام دین به خورد مردم دادن و دین را وسیله توجیه گفتن دروغ و خشونت کردن، نه تنها سبب بسته شدن مدار باز مادی ↔ معنوی و گرفتار شدن شهروندان به مدار بسته مادی ↔ مادی همه خشونت و دروغ میشود. بعنوان تازهترین نمونه، سخن رازینی، یکی از نمادهای جنایت، در مصاحبه با دروغ پراکنی فارس را، خاطر نشان میکنیم:
او در توجیه جنایتهای خود و همانندهایش میگوید: روایت است که «حدی که در زمین اقامه شود، منافعش از 40 روز باران بر زمین بیشتر است» مثلا طبق احکام اسلام، اگر دست یک دزد قطع شود یا یک محارب اعدام شود، خیر آن از 40 روز باران بر روی زمین بیشتر است».
روایتی که توجیهگر جنایتهای او و امثال او است، مخالف نص صریح قرآن است. چرا که قرآن، مجازات را همانند جرم «سیئه» (زشتکاری) میداند و خاطر نشان میکند که عفو بهتر است. 26 اصل قضائی مقرر میکند تا که قاضی نتواند حکم غیر قابل جبران و ترمیم صادر کند. اما از نظر فقه نیز، دروغ این شخص را منتظری، در سخنانش خطاب به جنایتکاران تاریخ، مدلل میکند.
مردمی که به آنها گفته میشود دین اعدام «محارب» را بهتر از 40 روز باران بر زمین میداند و ولایت مطلقه فقیه هم «اوجب واجبات» و حاکم براحکام دین است، اندیشه راهنمایش امنیت ستان نمیشود؟ در چنین جامعهای دروغ همگانی و خشونت روش نمیشود؟