back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیوضعیت سنجی یک‌صد و چهلم: نقش ویژه «رهبر» در رژیم ولایت مطلقه...

وضعیت سنجی یک‌صد و چهلم: نقش ویژه «رهبر» در رژیم ولایت مطلقه فقیه؟

waziatsanji140٭ این وضعیت سنجی را با چند اطلاع مهم آغاز می‌کنیم:

در دوره چهارم مجلس خبرگان، به گفته دری نجف آبادی تنها 9 بار و به گفته سید احمد خاتمی چهار بار، کمیسیون اصل‌های 107 و 109 تشکیل شده ‌است. چرا در پنجمین دوره این مجلس که هنوز بیست ماه از شروع به کار آن نگذشته ‌است، این کمیسیون 6 جلسه، برای تعیین جانشین خامنه‌ای، تشکیل شده ‌است؟ زیرا تعیین جانشین خامنه‌ای ضرور شده‌ است.

تاج‌زاده خبر می‌دهد که محمد خاتمی که بعنوان رئیس جمهوری، انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 را تصدی می‌کرده‌ است، گزارشی 50 صفحه‌ای در باره مداخله‌ها و تقلب‌های سپاه در انتخابات، به خامنه‌ای تسلیم کرده ‌است. خامنه‌ای ذیل آن نوشته ‌است رسیدگی شود و رسیدگی نشده ‌است. این همان انتخابات است که به گفته «سردار» ذو‌القدر، سپاه آن‌را مهندسی کرد و یک اصول‌گرا، احمدی نژاد، را به ریاست جمهوری رساند!

    دانستنی است که محمد خاتمی تهدید کرد که اگر انتخابات آزاد نباشد، حکومت او آن‌را برگزار نخواهد کرد. اما با وجود تقلبات گسترده در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس (که حالا خبر می‌دهند کم و کیف تقلب‌ها، در 50 صفحه گزارش شده‌اند)، «وزیر» کشور او موسوی لاری ، آن را سالم‌ترین انتخابات در جمهوری اسلامی خواند!

احمد خاتمی گفته ‌است: رهبر فرموده‌اند که مجلس خبرگان باید 10 نامزد رهبری در آستین داشته باشد. هم‌زمان، در خود ایران و در عراق و لبنان و سوریه و … و امریکا، جانشینی خامنه‌ای و جانشین او، موضوع کار شده‌ است.

سران سپاه خود را صاحب کشور می‌دانند و می‌گویند بدون سپاه، «نظام ولایت مطلقه فقیه» برجا نمی‌ماند. اقتصاد کشور در دست سپاه است. بار حفظ نظام هم بردوش سپاه است. لذا، فرماندهان ارتش را سپاه باید معین کند. جانشین رهبر باید کسی باشد که سپاه می‌خواهد. سران سه قوه نیز باید تابع سپاه باشند. به قول هاشمی رفسنجانی، اختیار بر کشور را می‌خواهند. بخاطر توقعات سپاه است که روحانی می‌گوید: اگر یک قوه نظامی خواست در انتخابات مداخله کند باید در برابر آن ایستاد.

    حقیقت این ‌است که اگر سپاه نمی‌خواست و موانع را خنثی نمی‌کرد، به صرف نامه جعلی از قول خمینی به مشکینی، خامنه‌ای رهبر نمی‌شد. برابر تازه‌ترین خبر واصل از کشور، بیماری خامنه‌ای سبب شش بار تشکیل شدن  کمیسیون اصلهای 107 و 109، برای «یافتن» جانشین او است. خبر می‌گوید شش بار تشکیل جلسه ظاهرآرائی است. خامنه‌ای می‌داند جانشین او کیست. از مدتها پیش او در تکاپو برای جلب نظر مراجع قم و روحانیان بلند پایه شهرهای بزرگ کشور است. «انتخابات» مجلس خبرگان را نیز به ترتیبی انجام داد که جز نامزد او «انتخاب» نشود. در صورتی که مرگ، خامنه‌ای را از میان بردارد، کسی که سپاه نیز با او موافق است، جانشین خامنه‌ای می‌شود.

● طرفه این‌که در 17 اسفند، محمدعلی جعفری، «فرمانده کل» سپاه گفته ‌است: «احدی در سپاه چه از پاسداران و چه از فرماندهان مانند گذشته حق دخالت سیاسی و جناحی در انتخابات و تخریب کاندیداها را ندارند». قید «مانند گذشته» یعنی این‌که، کمافی‌السابق، سپاه انتخابات را مهندسی خواهدکرد. تا این زمان، ترجیح با روحانی است. زیرا دلخواه خامنه‌ای و سپاه را بر می‌آورد و حتی به اندازه احمدی نژاد هم ایجاد زحمت نمی‌کند. اما اگر قرار بر حذف او بشود، آیا سازمانی غیر از سپاه برای مهندسی انتخابات با هدف حذف روحانی وجود دارد؟

٭ نقش ویژه «رهبر» چیست و سپاه و دیگر سازمان‌های سرکوب چه نیازی به او دارند؟:

● در دورهِ خمینی، مداخله‌های او در امور کشور، عبارت بودند از:

1. اعمال قدرت توسط «قاضیان شرع» و سپاه و کمیته‌ها. دستگیری‌ها و شکنجه‌ها و اعدام‌‍‌ها و محکومیت‌ها به زندان و… و دستور کشتار زندانیان در تابستان 1367.

2. تأیید گروگانگیری که بدان «انقلاب دوم بزرگ‌تر از انقلاب اول» نام نهاد. بمدت 444 روز گروگان‌گیری را ادامه داد و با سازش پنهانی (اکتبر سورپرایز)، بدان پایان داد. به رجائی و بهزاد نبوی گفت: گروگانها تفاله انار شده‌اند که باید به دور انداخت!

3. کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ بمدت 8 سال که وزیر دفاع انگلستان گفت در سود انگلستان و غرب بود. در طول مدت جنگ، خمینی و دستیاران او یک رشته افتضاح‌ها ببارآوردند که ایران گیت‌های امریکائی و انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و اتریشی و… نام گرفتند. پس از آنکه یک نسل ایرانی نفله شد و به قول ادامه دهندگان، جنگ 1000 میلیارد دلار زیان ببارآورد، با سرکشیدن جام زهر، به آن پایان داد؛

4. اجازه تقلب در انتخابات ریاست جمهوری از خرداد 60 به بعد و تقلب در انتخابات از مجلس اول بدین‌سو. با این توجیه که مردم رأی ندارند و محض حفظ صورت ظاهر انتخابات برگزار می‌شود؛

5. ندادن اجازه عمل به وظیفه به رئیس جمهوری و تحمیل نخست وزیر به او و دم‌ زدن از ولایت مطلقه فقیه؛

6. نقض مداوم قانون اساسی: تا کودتای خرداد 60، 75 بار که بعد از آن بیشتر نیز شد. 300 بار آن به احصائیه آمد؛

7. دائمی کردن سازمانهای سرکوب که موقتی بودند. همچون دادگاه انقلاب و کمیته‌ها که جزء نیروهای انتظامی شد. این دو، به اتفاق سپاه و بسیج و اطلاعات سپاه وسیله جنایت‌های بزرگ رژیم شدند و ماندند. او واواک را ایجاد کرد و برخلاف نص قرآن، ایرانیان را جاسوس یکدیگر گرداند و دادگاه ویژه روحانیت را باز بر خلاف قانون اساسی، تشکیل داد؛

8. ایجاد ستاد انقلاب فرهنگی با هدف سرکوب دانشگاه‌ها و دائمی‌کردن این سرکوب بعد از آن‌که طرح تعطیل دانشگاه‌ها، در درون حزب جمهوری اسلامی، توسط گروه حسن آیت ریخته شد. گریزاندن مغزها از کشور که هزینه سنگین تعلیم و تربیت آنها را مردم کشور پرداخته بودند؛

9. و چون دید رئیس جمهوری و همکاران او در قلمرو اقتصاد موفقیت بدست آورده‌اند، گفت: اقتصاد مال خر است. بنی‌صدر می‌خواهد ایران را فرانسه و سوئیس کند و مردم برای اسلام انقلاب کردند؛

10. محورکردن امریکا در سیاست داخلی و خارجی ایران و پایه‌گذاری روش ستیز و سازش با غرب و سازش با روسیه و چین که با چراغ سبز دادن به روسها برای قشون کشی به افغانستان آغاز شد. از آن پس، از راه بحران‌های خارجی و داخلی، ایرانیان تحت دو فشار قرار گرفتند: فشار از بیرون و فشار رژیم ولایت مطلقه فقیه در درون؛

11. باب‌کردن ترور که با دادن اجازه ترور سران ارتش شروع شد و کار به تبدیل شدن دولت به دولت تروریست کشید؛

12. باب‌کردن روش ارعاب از طریق هدف تیر قراردادن افراد در خیابانها و کوچه‌ها. تا کودتای خرداد 60، در هفته، 1200 زد و خورد مسلحانه روی می‌داد که همواره یک طرف آن سپاه پاسداران و کمیته‌ها بودند. سپس، برآنها، انواع گشت‌ها و «حزب الله» و «انصار حزب الله» افزوده شدند؛

13. سرکوب روحانیان بخصوص مراجع تقلید و سلب اعتبار از روحانیت و مرجعیت. باب‌کردن اعدام روحانیان و حصر آنها و مجبورکردن به اعتراف تلویزیونی (مورد آیهالله شریعتمداری)؛

14. فسادگستری: در پایان جنگ 8 ساله، معلوم شد که 105 میلیارد دلار پول کشور «گم» شده ‌است. مافیاها و نیز مافیاهای نظامی – مالی در دوره خمینی شکل‌ گرفتند و در دوره خامنه‌ای/هاشمی رفسنجانی بزرگ شدند و بر اقتصاد کشور مسلط گشتند؛

15. سرکوب جنبشهای مردم در شهرها و سازمان‌های سیاسی که با  بستن مردم در جنبش در 30 خرداد 60 به گلوله آغاز شد. او دستور بکاربردن بمب ناپالم در کردستان را نیز داده بود که بنی‌صدر مانع اجرای دستور او شد؛

16. برقرار کردن رژیم سانسور که همچنان برقرار است. گستردن بساط تفتیش عقاید به سبک دستگاه پاپ در قرون وسطی. و

17. به قول منتظری، قرار بود دولت، دینی بگردد و دین، دولتی شد. منتظری غافل بود که دولت بدین‌خاطر که قدرت است، دینی نمی‌شود. دولت دینی ناممکن است. با وجود این، دین را وسیله توجیه موارد پانزده گانه بالا کردند، آن‌هم توسط یک مرجع دینی، اگر سابقه داشته باشد، استبداد فراگیر پاپ‌ها در قرون وسطی است. او با ایجاد مجمع تشخیص مصلحت، خالی‌کردن دین از حقوق و پرکردنش از توجیه‌کننده‌های خشونت‌های بالا ، خرافه‌ها را دائمی گرداند. امروز، دین توجیه‌گر ولایت مطلقه فقیه از توجیه این ولایت و خشونت‌های بالا یکسره ناتوان شده‌ است. لذا، زمان، زمان انحلال رژیم ولایت مطلقه فقیه است.

18. عهدشکنی با مردم

19. سرکوب زنان ایران و تضییع همه جانبه حقوق آنان .خصوصا هر گاه قصد زد و بند با قدرتهای خارجی را داشت بر میزان فشار بر زنان ایران افزود. 

 20.خیانت به نیروی محرکه انسان سازی که جوانان مملکت بودند. بجای فراهم آوردن زمینه های رشد فکر ی و عقلی آنها ، آنها را به زور عریان خو داد و اغلب آنها را تشویق به بدست گرفتن اسلحه نمود و با ادامه جنگ 8 ساله بروی میدانهای مین ارسال داشت.

و…

    موارد بیست گانه بالا، کارنامه خمینی و دستیاران او است. اگر کار دیگری نکرد و نکردند، زیرا ممکن نبود. نقش ویژه کسی که برای خود ولایت مطلقه قائل است، جز اعمال قدرت، نمی‌تواند باشد. اعمال قدرت، وقتی دولت دو دستگاه پیدا می‌کند، یکی دستگاه ولایت مطلقه فقیه و دیگری دولت بمثابه سه قوه، جز موارد بالا نمی‌توانند باشند و نشدند و نمی‌شوند. دلیل آن این ‌است که اختیار با وظیفه تناسب دارد. از این‌رو، نقش ویژه یا کارکرد یا وظیفه اختیار متناسب با خود را طلب می‌کند. وقتی وظیفه اعمال قدرت می‌شود، اختیار بکاربردن قدرت را طلب می‌کند. بدون نیاز به اعمال قدرت مطلق، ولایت مطلق بی‌معنی می‌شود. بدین‌خاطر است که اختیار دستگاه قضائی و سپاه و ارتش و نیروهای انتظامی و اطلاعاتی (واواک و اطلاعات سپاه و اطلاعات «بیت رهبری») و دستگاه تبلیغاتی و «اموال رهبری» و بخش عمده‌ای از اختیارات دو قوه مجریه و مقننه از آن او است.

 

٭ چرا با جعل نامه و قول، خامنه‌ای رهبر شد و چرا او شانزده کار ،بالا که مصادیق خیانت و جنایت و فساد هستند راتصدی کرد؟:

 

1. چرا خامنه‌ای، «مجتهد متجزی» رهبر شد؟ زیرا ایران گیتی‌ها نمی‌توانستند بگذارند دولتی را که با ارتکاب خیانت و جنایت و فساد، تصرف کرده‌اند، کسی چون منتظری تصدی کند که در خیانت و جنایت و فساد آنها شرکت نداشته‌ است و در افشای روابط پنهانی که افتضاح ایران گیت نام گرفت و نیز افشای جنایت‌ها در زندان‌های رژیم خمینی، بخصوص کشتار زندانیان در تابستان 1367، نقش اول را پیدا کرده ‌است. از این‌رو، توسط خمینی، منتظری را ناگزیر از کناره‌گیری کردند و سپس با مک فارلین، مشاور امنیتی ریگان، توسط اسرائیل ارتباط برقرار کردند و طلب حمایت کردند و گفتند حاضرند در ازای حمایت امریکا از دولت خود، خمینی را نیز بکشند و سرانجام دست بکار تعیین جانشین خمینی شدند. احمد خمینی را به وعده فریفتند و نامه‌ای از قول خمینی خطاب به مشکینی (رئیس وقت مجلس خبرگان) جعل کردند. برآن افزودند، جعل قول که هاشمی رفسنجانی برعهده گرفت. البته اعتنائی هم به وصیت نامه خمینی که در همان جلسه خوانده شد و نیز قانون اساسی نکردند. بدین‌سان، از واپسین سالهای عمر خمینی و از آن ببعد تا امروز، ایران گیتی‌ها بر ایران حکومت می‌کنند. هاشمی رفسنجانی مرد و خامنه‌ای دارد شرائط تصدی ولایت مطلقه فقیه را برای جانشین خود فراهم می‌کند.

2. در روزهای پایانی زندگی خمینی، همچنان بر خلاف قانون اساسی، حکم بازنگری در قانون اساسی را از او گرفتند و ولایت مطلقه فقیه را وارد قانون اساسی کردند. از اختیارها که «رهبر» یافته ‌است و بنابر ادعا، هنوز کف اختیارات او است، چهار اختیار  را از دولت سلب و به «رهبر» داده ‌است: تعیین سیاست‌های کلی و همه پرسی و تنظیم روابط سه قوه و فرماندهی کل قوا بعلاوه نیروهای انتظامی. دانستنی است که برابر قانون اساسی پیش از بازنگری، از فرماندهی کل قوا، تنها نصب چند مقام با «رهبر» بود و تصدی فرماندهی کل قوا، جز آن، با رئیس جمهوری بود. با سلب این چهار اختیار، دولت بیش از پیش تحت قوه قهریه جباری قرار می‌گیرد که «رهبر» است. «شورای نگهبان» تفسیری من درآوردی ساخت و نقش ویژه رئیس جمهوری را که اجرای قانون اساسی است، به قوه مجریه محدود کرد. نتیجه این‌ است که دولت مسلوب‌الاختیار و رهبر صاحب اختیار مطلق است. بدین‌سان، بازنگری در قانون اساسی، در برداشتن مانع از سر راه اعمال قدرت مطلق توسط رهبر، ناچیز شد.         

     خامنه‌ای نمی‌تواند کاری جز «اعمال قدرت» بکند، زیرا ولایت مطلقه فقیه جز بکار اعمال قدرت نمی‌آید. تمرکز و بزرگ شدن قدرت نیز اعمال قدرت را جبری می‌کند. بدین‌خاطر، خامنه‌ای جز تصدی هفده کار خشونت‌آمیز بالا، بکار دیگری توانا نشده‌ است. ممکن است در ذهن خواننده این سئوال مطرح شود: خمینی گفت اقتصاد مال خر است اما خامنه‌ای برنامه اقتصاد مقاومتی را به دولت ابلاغ کرد. این دو یک کار نیستند.

    امر واقع اول این‌ که در دوران تصدی «رهبری» توسط خامنه‌ای، وضعیت اقتصادی کشور از آنچه در دوره خمینی بود، بدتر شده ‌است. زمین ایران بیابان گشته و فقر و قهر و دیگر آسیب‌های اجتماعی – که گزارش وضعیت بس نگران کننده آن‌را «وزیر» کشور به خامنه‌ای داده‌ است – جامعه ایران را به بیابان حقوق و شوره‌زاری فرآورده خشونت بدل کرده‌ است. امر واقع دوم این ‌است که غیر از این‌که پویائی تخریب دوران خمینی کار را به تخریب بیشتر می‌کشاند، خامنه‌ای در تشدید تخریب و بزرگ ‌شدن ابعاد آن، مسئولت اول را دارد. زیرا او با «سازندگی» حکومت هاشمی رفسنجانی همداستان شد. به تقدم با توسعه سیاسی است خاتمی و حکومت او، نه نگفت و مانع این توسعه شد و احمدی نژاد را هم‌فکر خود خواند و به هشدارهای مکرر اقتصاددانان در داخل و خارج از کشور، نه تنها وقعی ننهاد که برکناری یک‌چند از اقتصاددانان و زندانی کردن تعدادی دیگر از آنها را سرکوب‌گران تحت امر او تصدی کردند. با آن‌که هشدار داده ‌شد که حکومت با تخریب اقتصاد و هرچه مصرف و رانت محورکردن آن، مقاومت این اقتصاد را در برابر تحریم‌های اقتصادی از میان می‌برد، تخریب اقتصاد ادامه یافت. طرفه این‌که احمدی نژاد مدعی شد که، در قلمرو اقتصاد، حکومت او دستور خامنه‌ای را اجرا کرده ‌است. یکبار با مسئولان اقتصاد نزد خامنه‌ای رفته و نتایج وخامت‌بار اجرای دستور را به او گزارش کرده‌اند و او گفته ‌است همین «سیاست اقتصادی» باید ادامه یابد و هرکس نمی‌تواند استعفاء بدهد!

     دوره احمدی نژاد دوره‌ای است که مافیاهای نظامی – مالی بر دولت مسلط شدند و اقتصاد را بیش از پیش مصرف و رانت محور کردند. چون اقتصاد ایران از پا درآمد و قرار بر «نرمش قهرمانانه» و امضای تسلیم نامه وین شد، دستیاران خامنه‌ای مأمور شدند «برنامه اقتصاد تولید محور» را مُثله کنند. آنها چنین کردند و او «برنامه اقتصاد مقاومتی» غیر قابل اجرا را به حکومت ابلاغ کرد. یک وضعیت سنجی را به آن اختصاص دادیم. آن وضعیت سنجی توضیح این واقعیت شد که به حکومت روحانی، برنامه اقتصادی غیر قابل اجرا ابلاغ شده ‌است. وارونه شدن نقشها را ببین! وظیفه مجلس خبرگان نظارت بر عمل‌کرد «رهبر» است. اما جنتی، «رئیس» این مجلس می‌گوید: مجلس خبرگان باید تابع رهبر باشد. در عوض، حکومت روحانی را، او و رئیسی جنایت‌کار تاریخ، استیضاح می‌کنند که چرا برنامه اقتصاد مقاومتی را اجرا نکرده‌ است!

 

     بدین‌سان، تجربه مستمر، از گروگان‌گیری بدین‌سو، کافی ‌است برای دانستن این واقعیت که اصلاح نظام ولایت مطلقه فقیه ناممکن است. زیرا بدون حذف مقامی با اختیار مطلقِ اعمال قدرت مطلق (بسط ید بر جان و مال و ناموس مردم)، ممکن نیست ایران از هفده تبهکاری – تمام تبهکاری‌ها نیز نیستند – که مصادیق خیانت و جنایت و فساد هستند، برهد. حتی ممکن نیست گذار از بد به بدتر مستمر نگردد. زیرا پویائی تمرکز و بزرگ شدن قدرت، بزرگ شدن ابعاد ویران‌گری را ایجاب می‌کند. بیهوده نیست که از کسانی بعنوان جانشین خامنه‌ای سخن بمیان‌است که، در ترسیدن و به خشونت‌گری و خشونت‌گستری روی آوردن، از او، بر او سر باشند . مدیران سازمان‌های سرکوب، در رأسشان گردانندگان سپاه طالب «رهبر»ی هستند که آسان دستور بکاربردن خشونت‌ها را بدهد. 

     همان‌طور که تجربه 4 سال حکومت روحانی و 8 سال حکومت خاتمی مبرهن کرده‌ است، کارآترین کار، بازپس ستاندن ولایتی است که به جمهور مردم تعلق دارد. از این منظر که بنگریم، تحریم انتخابات هم اعلان تعلق ولایت به جمهور مردم است. هم اعمال این حق است. هم بدرآمدن از غفلت، غفلت از حقوق و عمل کردن به حقوق است: حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق بمثابه جامعه‌ای عضو جامعه جهانی.     

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید