back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیوضعیت سنجی یک صد و بیست و ششم: «پسا حقیقت» و گرفتار...

وضعیت سنجی یک صد و بیست و ششم: «پسا حقیقت» و گرفتار موضع دفاعی دیرپا گشتن:

  waziatsanji126  از زمانی که جریان طلا از کشورهای مسلمان خاورمیانه به غرب برگردانده شد، یعنی از جنگ های صلیبی بدین‌ سو، در پی انقلاب ایران، از دهه ۱۹۸۰ است که غرب از موضع تهاجمی چند قرنی به موضع تدافعی گذر می‌ کند. به رغم تقلاها، بیشتر از پیش، زمین‌ گیر می‌ شود. یکی از عوامل قوت گرفتن گرایش‌ های افراطی راست همین در بند موضع دفاعی افتادن و در آن ماندن غرب است. از این نظر، غرب همان وضعیت را دارد که ایران دارد. توضیح اینکه، با پیروزی انقلاب، ایران در راه استقلال و آزادی قرار گرفت. یکی از دست‌ آویزهای بیرون بردن ایران از این راه و انداختنش در بیراهۀ بازسازی استبداد، صدور انقلاب به معنای صدور خشونت (موضع تهاجمی) بود که با گروگان‌ گیری اعضای سفارت امریکا، آغاز شد. ایران نتوانست فرصت را برای باز سازی خود بمثابه کشوری مستقل و آزاد که در آن، شهروندان حقوقمند رشد کنند، مغتنم بشمارد. موضع تهاجمی اتخاذ کرد، اما ماندن در این موضع، دیر نپایید. هم اینک، ایران در موضع دفاعی است. دشمن دشمن گفتن‌ های خامنه‌ ای و آن «نرمش قهرمانانه» و  قرارداد وین و تهدید امریکا: اگر تحریم ها را تمدید کنید، ایران واکنش نشان می‌ دهد. ضد و نقیض گویی‌ های دیگر خامنه ای (دیروز به مذاکره‌ کننده تبریک می‌ گفت که نگذاشتند مذاکرات به درازا بیانجامند، و امروز می‌ گوید در انجام توافق وین عجله شد!) که ناشی از رهاندن خویش از مسئولیت امضای قرارداد وین و حتی جنگ‌ ها که او ایران را بدانها گرفتار کرده‌ است، همه و همه، گویای موضع دفاعی ناشی از ناتوانی است. ایران بیابان، با وجود این رژیم، ممکن نیست بتواند از این موضع بدر آید. با وجود قرار گرفتن غرب، در موضع دفاعی که واقعیت‌ ها می‌ گویند دیرپا خواهد بود و با وجود اینکه کشور ما و دیگر کشورهای منطقه بهترین فرصت را برای رها کردن خویش از روابط مسلط – زیر سلطه دارند، با گرفتاری کشورهای دیگر منطقه، استبداد حاکم بر ایران به استبداد و جنگ، این فرصت را نیز خواهد سوزاند.

 
     از منظر موضع دفاعی، نخست وضعیت غرب را می‌ سنجیم و در نوبت دیگری وضعیت ایران را:
 
٭ علامت‌ های گویای گرفتار موضع دفاعی، بنابراین دچار ترس گشتن غرب:
 
     دموکراسی غرب بر پایۀ موقعیت مسلط آن بر جهان بنا شد. کشورهای غربی دموکراسی برخوردار از موقعیتِ نه مسلط و نه زیر سلطه را هیچگاه تجربه نکرده‌ اند. امریکا، در دوران اول حیات خود، وقتی خود را از سلطۀ امپراطوری انگلستان رها می‌ کرد، چنین دموکراسی را تجربه کرد. اما بتدریج، موقعیت مسلط جست و موضع تهاجمی یافت. و اینک، موقعیت مسلط خود را هر روز بیشتر از روز پیش، از دست می‌ دهد. بیشتر از همۀ دیگر نقاط جهان، مسئول آلودگی محیط زیست و ته کشیدن منابع موجود در طبیعت است. تولید و مصرف انبوه، به کشورهای غرب ساختاری اقتصادی– اجتماعی بخشیده ‌است که جبرِ فزونیِ مصرف بر تولید را به همگان تحمیل می‌ کند. تخریب نیروهای محرکه را نیز روز افزون می‌ کند. این وضعیت، وضعیت تهاجمی نیست، وضعیت تدافعی است. غرب می‌ تواند راه استقلال و آزادی را برگزیند، اما نه اندیشۀ راهنمای آنرا دارد، و نه یارای رها کردن خویش از ساختاری را که یافته‌ است؛ ساختاری که سرمایه داری آن را تحمیل کرده ‌است. از این‌ رو است که در انتخابات، شخصیت‌ ها و سازمان‌ های سیاسی برنامه‌ های تدافعی پیشنهاد می‌ کنند:
 
۱. مقایسۀ اسلام ستیزی و اسلام هراسی که دستمایۀ سازمان‌ ها و شخصیت‌ های سیاسیِ راست و چپ گشته‌ است، با موضع غرب در دورانی که موضع تهاجمی می‌ داشت، سخت عبرت آموز است. در آن دوران، بنای غرب بر این بود که «قانون ترقی در همه جا یکی است» و «متفکران» غرب دوران سازی می‌ کردند و مدعی می‌ شدند که در واپسین دوران که غرب در آن شده‌ است، دین از میان بر می‌ خیزد و دانش جانشین آن می‌شود. و حالا، مُفتّش می‌ گمارد تا مبادا دانش آموزان، با علامت مذهبی بر سر یا سینه، وارد مدرسه شوند!
 
    دورتر این مختصر را بسط می‌ دهیم: چرا بجای نقد، ناسزا و توهین و سیمای وحشت‌ آور سازی رویه شده ‌است؟. با اینکه با کمی تأمل، می‌ توان دریافت که دشمنی با فکر راهنما، از دینی و غیر آن، ناممکن و اظهار دشمنی با آن از بلاهت است، دشمنی رویه شده ‌است. دلیل آن این‌ است که زبان عامه پسند و عامه فریب، ویژه قرار گرفتن در موضع تدافعی است.
 
۲. دیروز، سخن از جهانی شدن بود و مقلدهای غرب نیز مدعی می‌ شدند با جهانی شدن، دیگر استقلال، بی‌ معنی شده ‌است. امروز، برنامۀ ترامپ در امریکا و راست‌ ها و نیز راست‌ های افراطی در اروپا، دفاع از اقتصاد غرب در برابر تهاجم اقتصادی آسیا است. ترامپ می‌ گوید در برابر اروپا نیز  از امریکا دفاع می‌ کند.
 
۳. دیروز غرب برای خود رسالت برخوردار کردن کشورهای دیگر جهان از رشد، از دموکراسی –حتی تا سال های اول قرن بیست و یکم- را قائل بود، در حقیقت، سلطۀ خود را با برخورداری جهانیان از فرهنگ جهان شمول غرب می‌ پوشاند. و امروز، در تقلای مراقبت از مرزهای خویش است. در همۀ کشورهای غرب، ترس از آمدن موج مهاجران و تحمیل فرهنگ خویش به غربیان، دستمایۀ راست و راست افراطی است. فرانسوآ فیون نامزد راست‌ های فرانسه، به صراحت می‌ گوید: جامعۀ چند فرهنگی را بر نمی‌ تابد. ترس از «تهاجم فرهنگی»، دستمایۀ گرایش های راست گشته‌ است و از نو، «ستیز تمدن‌ ها» بر سر زبان‌ ها است!
 
۴. ترس از ترور و تروریسم هم که دیگر مایۀ رقابت میان راست و چپ است. بدیهی است که هیچ نمی‌ گویند ترور فرآورده روابط مسلط – زیر سلطه است. اگر، در حال حاضر، خاستگاه آن خاورمیانه است، بخاطر آن‌ است که این منطقه، میان آسیایی که سر بر می‌ آورد و غربی که دارد موقعیت مسلط از دست می‌ دهد، منطقه‌ ای است که غرب قلمرو سلطۀ خویش می‌ شناسد و با تمام توان می‌ کوشد آنرا از چنک ندهد. اما جنگ‌ ها و تلاش برای تجزیۀ این کشورها می‌ گویند، غرب توانایی پیشین خود را ندارد. از اینرو، وارونۀ سیاستی را در پیش گرفته ‌است که تا سال های ۱۹۸۰ داشت. تا آن زمان، از استبدادهای تمرکز طلب در کشورهای زیر سلطه حمایت می‌ کرد، و حالا جانبدار تجزیۀ این کشورها است.
 
۵. فلسفه و هنر و ادبیات بازهم زودتر موضع تهاجمی خود را رها کردند. در دوران بعد از جنگ دوم، فیلسوفانِ جانبدارِ استقلال و آزادی (سارتر و راسل ) نیز پیدا شدند. اما ساختارها مساعد نبودند که فلسفۀ استقلال و آزادی و رشد بر پایۀ استقلال و آزادی پذیرش همگانی بیابد. در حال حاضر، فلسفه و هنر و ادبیات و دانش‌ های سیاسی و اقتصاد موضع تدافعی جسته‌ اند. آشکارترین نشانۀ آن، رها کردن صفت «جهان شمول» است. واقع بین‌ تر ها همگان را فرا می‌ خوانند به پذیرفتن این واقعیت که دیگر جهان چند قطبی شده‌‌ است و غرب نمی‌ تواند جنگ را وسیلۀ حفظ موقعیت خویش کند و باید به راه همکاری با قطب‌ های دیگر برود. و به قول ادگار مورن، غرب همچنان از تولید اندیشۀ راهنما، ناتوان و از این نظر، در بن‌ بست است. و قوت گرفتن گرایش های راست و راست افراطی و زبانِ فریبی که بکار می‌ برند، بخاطر این بن‌ بست است.
 
۶. در شمار آشکارترین علامت‌ ها، مقروض شدن روزافزون غرب، هم در مقیاس هر کشور –به دلیل فزونی مصرف بر تولید- و هم در مقیاس جهان است. وضعیت امروز غرب وارونۀ وضعیت دیروز او است. امروز بیشتر از همه به آسیا مقروض است.
 
۷. امید به آینده جای خود را به یأس از آینده داده‌‌ است. ضرورت تغییر نظام اقتصادی – اجتماعی احساس می‌ شود. بنا بر سنت غرب، چپ می‌ باید تغییر را تصدی می‌ کرد. اما چپ در نظام جذب شد و توانایی تغییر دادن را از دست داد. این ‌است که راست افراطی و راستِ قرار گرفته در مرز افراط، با بکار بردن زبان فریب، مدعی هستند که جذب نظام نیستند و به تغییر آن توانایند. یأس از آینده و احساس شدید نیاز به تغییر، سبب روی آوردن به این دو گرایش شده‌‌ است.
 
۸. اما سرمایه‌ داری با مرام نئو لیبرال، در تمام قرن بیستم تبلیغ می‌ کرد و هنوز می‌ کند که بیرون از آن، خلاء است. ادعا این بود که جامعۀ آرمانی در حال ساخته شدن است. آن جامعه ساخته نشد و اینک، یأس از تغییر پذیری نظام اقتصادی – اجتماعی، دارد با یأس دیگری روبرو می‌ شود: یأس از تغییر‌ پذیری نظام از درون و روی آوردن به نیرویی که مدعی است از بند نظام رها است و یا رها شده‌‌ است و بنابر تغییر آن دارد. پرسش اصلی این شده‌‌ است: آیا این سرمایه داری نیست که با بکار بردن زبان فریب توسط عوامل سیاسی و «علمی» خود، این عوامل را توانا به تغییر می‌ باوراند؟
 
۹. خشونت، در اشکال گوناگون، در سراسر غرب دامن می‌ گسترد. زیرا قدرت کاربرد روزافزون پیدا می‌ کند. در قلمرو سیاست، تخریب بیش از پیش، نقش می‌ یابد و دروغ زبان رسمی می‌ شود. این امر گویای پهنا گرفتن فساد و خشونت در جامعه‌ های غرب و افزایش میزان آسیب‌ ها و نابسامانی‌ های اجتماعی در این جامعه‌ ها است. و
 
۱۰. اینک، در غرب، بخاطر رواج زبان فریب و دروغ، اصطلاح جدیدی ساخته شده‌ است: «پسا حقیقت». یعنی زبان فریب و دروغ، زبان اهل سیاست است؛ حقیقت، در زمان خود، نه تنها گفته نمی‌ شود، بلکه آشکار نیز نمی‌ شود. پس از گذشت سال‌ ها، سندهای مخفی شده پیدا می‌ شوند و حقیقت را کم و بیش، گزارش می‌ کنند. اما دیگر کاربرد و کارآیی ندارند و حساسیتی هم نسبت به آنها نشان داده نمی‌ شود:
 
٭ پسا حقیقت و ویژگی‌ های زبان عامه پسند و عامه فریب که در حال شیوع است:
 
    در کتاب عدالت، نوشتۀ ابوالحسن بنی‌صدر، ویژگی‌ های زبان عامه پسند و عامه فریب شرح شده‌ اند. آن ویژگی که در همۀ انواع این زبان وجود دارد، اینست که قدرت (= زور) بنمایۀ این زبان را تشکیل می‌ دهد. باوجود این، ویژگی‌ ها را فهرست وار می‌ آوریم تا که همگان بتوانند زبانی را شناسایی کنند که قدرتمدارها بکار می‌ برند. پیش از آن، تعریف دانشگاه آکسفورد از «پسا حقیقت»، به نقل از لوموند ۲۱ نوامبر ۲۰۱۶ را بخوانیم:
 
☚ هفتۀ پیش، لغتنامۀ دانشگاه آکسفورد، این کلمه را کلمۀ سال ۲۰۱۶ نامید. بنابر تعریفش از کلمه، «پسا حقیقت، یعنی اوضاع و احوالی که در آنها، امرهایی که واقعیت دارند در شکل و جهت دادن به فکر همگانی، کم‌ تر از سخنان برانگیزندۀ احساسات و تأثرات و پندارهای شخصی، اثر می‌ گذارند». و فیگارو توضیح می‌ دهد که بخاطر تبلیغات به سود خارج شدن انگلستان از اتحادیۀ اروپا و به ریاست جمهوری رسیدن ترامپ و بخاطر اهمیتی که دروغ و زبان فریب در سیاست پیدا کرده‌ است، این کلمه را آکسفورد وارد لغتنامه کرده‌‌ است.
 
    اوضاع و احوال، یعنی قرار گرفتن و ماندن در موضع تدافعی و سخنان اثر گذار، یعنی سخنان پر فریبی که شوندگان را از دنیای واقعی می‌ برند و در دنیای مجازی زندانی می‌ کنند، وحشت را هم به پاسبانی می‌ گمارند تا مبادا عقل‌ ها خود را از این زندان رها کنند. اما زبان فریب و ویژگی‌ های آن، پیش از این، در کتاب عدالت اجتماعی شناسانده شده و به انسان های امروز و فرداها نسبت به خطر آن هشدار داده شده‌‌ است:
 
☚ ویژگی های زبان عامه پسند و عامه فریب:
 
۱. خاصۀ اول زبان «عامه پسند و عامه فریب»، این‌ است که به تجربه در نمى‌ آید. نه تنها هر فرد از افراد جامعه نمى‌ تواند آن را به عمل بگذارد و درستى آن را به محک تجربه بیازماید، بلکه عامه فریب، خود نیز، نمى تواند آن را تجربه کند. این زبان، زبان زور است و به زور و آنهم به شرط آنکه “عامه” از”رهبر” پیروى کند، به عمل درآوردنى است. چون برنامۀ پیشنهادی دستوری است، جامعه بعد از شکست، به نادرستی آن پی‌ می‌ برد. اما دیگر کار از کار گذشته و ویرانی ببار آمده جبران ناپذیر گشته‌ است. نگاه کنید به ایران در نظام ولایت مطلقه فقیه و آلمان در رژیم نازی و روسیه در رژیم استالین و… برنامۀ پیشنهادی ترامپ و راستِ قرار گرفته در مرز راست افراطی و راست افراطی در فرانسه که دستوری و آزمون ناپذیر است. باوجود این، نقد پذیر است. هرگاه جریان آزاد اندیشه‌ ها برقرار باشد و نقد درکار آید، عبور از حقیقت بس مشکل می‌ شود؛
 
۲. خاصۀ دوم زبان «عامه پسند و عامه فریب»، این‌ است که بیانگر واقعیت نیست. توضیح اینکه، در زبان «عامه پسند و عامه فریب»، رایج‌ ترین روش، روش دستکارى امرهاى واقع است. این دستکاری ضرور است. زیرا دروغ را بدون دستکاری امرهای واقع، نمی‌ توان ساخت. به این دلیل ساده که دروغ هیچ جز پوشاندن واقعیت و یا حقیقت، نیست. بدینسان، تعریف آکسفورد از «پسا حقیقت» واجد این نقص است: امرهای واقع همانسان که هستند بکار برده نمی‌ شوند. دستکاری می‌ شوند و نه بی‌ اثر تر، که در قبولاندن دروغ اثر بخش‌ تر می‌ شوند؛
 
 ۳. خاصۀ سوم زبان «عامه پسند و عامه فریب»، باوراندن این دروغ است که ثنویت در ذات هستی و یا دست کم در ذات عقل است. بدین فریب، انتقال رهبری به بیرون از انسان، یعنی به قدرت، قبولانده می‌ شود. تمامى فلسفه‌ ها، دین‌ ها، عرفان ها و ایدئولوژى‌ ها که از خود بیگانه شده‌ اند، اصل راهنمایشان دوگانگی گشته و بیان قدرت شده و زبانشان زبان «عامه پسند و عامه فریب»  گشته‌ است. در نتیجه، رهبرى از آدمیان ستانده‌ شده و به این و آن نماینده قدرت داده شده‌ است: ولایت‌ هاى مطلقه فقیه، قطب و مراد و پیر، امام، قانون گزار، فیلسوف، گزیده‌ ها که طبیعت براى رهبرى آفریده است!، پیشوا، خلق برگزیده، کلیسا، حزب طراز نو و… . و تازه، این نمایندگان قدرت، خود، آلتِ قدرت گشته‌ اند.
 
    بنگرید به تکیه کلام تمایل های راست و راست افراطی که کلمۀ «آمریت» است. اینان دم از آن رهبری می‌ زنند که بتواند قدرت را برای عملی کردن برنامۀ پیشنهادی آنها بکار برد.
 
۴. خاصۀ چهارم زبان «عامه پسند و عامه فریب» اینست که هیچیک از ارزش های جهان شمول را انکار نمی‌ کند. معانی آنها را تغییر می‌ دهد: نه استقلال، نه ﺁزادی ، نه حقوق انسان ، نه برادرى، نه برابرى، نه عدالت، نه  حقیقت … را انکار نمی‌ کند. تعریف‌ هاى آنها را وارونه مى‌ کند. براى مثال، برادرى در میان برابرها را پذیرفتنى و ارزش می‌ کند. در نتیجه، برادری و برابری با «نابرابر»‌ ها را خلاف عدالت و پدید آورندۀ مسائل، جلوه می‌ دهد. نگاه کنید به زبان ملاتاریا در تقسیم کردن مردم کشور به خودی و غیر خودی و در غرب، به زبان راست و راست افراطی، در تعریف هویت و نسبت دادن مسئله‌ ها به آنها که از هویت مورد تعریف آنها برخوردار نیستند (در فرانسه) و زبان ترامپ که «نابرابرها» را مشخص و طرد آنها را وعده می‌ دهد.
 
۵. مشخصۀ پنجم زبان «عامه پسند و عامه فریب»، ایجاد باور به ناتوانی خود و توانایی قدرت است. اصرار بر اینکه در جامعه‌ ها آمریت از میان رفته ‌است و باید آن را برقرار کرد، جز به این خاطر نیست که بباورانند نه شناختن حقوق و عمل کردن به حقوق و برقرارکردن حقوق، که قدرت است که مشکل‌ گشا است. بکار برندگان زبان فریب، با استفاده از اوضاع و احوالی که مردم درآنند، مانع از آن می‌ شوند که این مردم بدانند مسئله‌ ها را قدرت، بخاطر بالا بردن مداوم میزان تخریب ناشی از فزونی مصرف بر تولید و افزایش میزان تولید و مصرف فرآورده‌ های مخرب، بوجود می‌ آورد. راهکار اصلی، رها شدن از بند روابط قوا و پایان بخشیدن به ترکیب نیروهای محرکه با زور و بکار بردنش در روابط قوا است. و
 
۶. خاصۀ ششم زبان « عامه پسند و عامه فریب، بکار بردن منطق صوری به قصد غافل کردن عقل از واقعیت و بسا واقعیت ها است: پنج خاصۀ بالا را بدون منطق صوری نمی‌ توان بکار برد. چرا که بدین منطق است که چشم عقل در صورت خیره می‌ ماند و نه تنها از واقعیت، که از تمامی هستی  غافل می‌ شود . بدین منطق بود که ﺁدم فریب خورد و خدا شدن را در خوردن میوه ممنوعه سراغ کرد و ﺁن را خورد. با اینهمه، در جهان امروز، کار برد منطق صوری بیش از هر زمان است و قدرتمدارها، در سرتاسر جهان، همه روز و از صبح تا شامگاه، ﺁنرا بکار می‌ برند. کلمه‌ ها را نگاهداشتن و معانی ﺁنها را تغییر دادن، از فراوان‌ ترین کاربردهای منطق صوری در جهان امروز است.
 
     در غرب گرفتار موضع تدافعی، منطق صوری، چندین بار بیش از گذشته کاربرد دارد. با بکاربردن این منطق– وقتی که وسائل ارتباط جمعی بکار تبلیغ زبان فریب می‌ آیند و بکارِ برقرار کردن جریان آزاد اندیشه‌ ها نمی‌ آیند-، می‌ توان مسئله ساز واقعی را با قربانی یا قربانیان مسئله و یا فرآورده‌ های مسئله ساز جانشین کرد. چنانکه سرمایه‌ داریِ در مدار بستۀ روابط مسلط – زیر سلطه، جانشین شده‌ است با قربانیان آن و یا فرآورده‌ های آن، از جمله، ترور و تروریسم که فرآوردۀ این روابط است. زبان فریب می‌ باوراند که تروریست ها با شیوۀ زندگی غرب و ارزش های آن سر دشمنی دارند. چون منطق صوری بکار می‌ برند و جریان آزاد اندیشه‌ ها نیز برقرار نیست، این پرسش که دشمنی چرا و چگونه پدید‌ آمد و خشونت را روش گرداند، پرسیده نمی‌ شود. اگر هم پرسیده شود، بجای پاسخ، پرسش کننده مورد هجوم قرار می‌ گیرد.
 
     بدین‌ قرار، هرگاه نسل امروز ایران و کشورهای دیگر، وضعیت غرب را همانکه هست بشناسند و ویژگی‌ های زبان فریب را بخاطر بسپارند و در سنجش گفته‌ ها و نوشته‌ ها بکار برند، می‌ توانند از فرصت سوز ها خلع‌ ید کنند و فرصت را برای درپیش گرفتن راه رشد، رشد انسان و عمران طبیعت، بر میزان عدالت اجتماعی در پیش گیرند. 
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید