بر ضعف دولتهای اروپائی و امریکا در قبال ماوراء ملیها، ضعف آنها بلحاظ اندیشه راهنما و نیز سست شدن پایگاه اجتماعی، افزوده میشود:
٭ ضعف دولتهای اروپائی و امریکائی بلحاظ سست شدن پایگاه اجتماعی:
1. انتخاب شدن ترامپ به ریاست جمهوری، همچنان زیر سئوال است. تحقیق کنگره در باره نقش روسیه در انتخابات امریکا و ارتباط گروه ترامپ با روسها، کار را به شهادت رئیس برکنار شده اف.بی.آی کشاند. سیاستی که ترامپ در پیش گرفت، پایگاه اجتماعی او را بازهم سستتر کرده است. سیاست او در خاورمیانه، ضعف حکومت او را به فریاد گزارش میکند.
2. ترزا می، نخست وزیر انگلستان، در پی این تصور که میتواند با یک تیر سه نشان را بزند (بی مقدار کردن حزب کارگر، وادارکردن اروپا به پذیرفتن شرائط انگلستان برای خارج شدنش از اتحادیه اروپا و ماندن در مقام نخست وزیری برای چند دوره)، به انتخابات روی آورد. حاصل انتخابات این شد که الف. حزب محافظهکار اکثریت خود را در مجلس عوام از دست داد. ب. جوانان انگلیسی، بمثابه نیروی محرکه تغییر، وارد صحنه شدند. ج. در برابر اروپا، حکومت انگلیس ضعفی مفرط شد. و ج. توافق او با نمایندگان ایرلند شمالی توافق با گرایش راست افراطی است. به قول میجر، نخست وزیر پیشین، انگلستان، باردار خطرها است. با وجود این، در مجلس، حکومت او، از نصف بعلاوه یک، دو رأی بیشتر دارد.
3. در 11 ژوئن 2017، در فرانسه، انتخابات مجلس ملی برگزار شد. 51.3 درصد حاضر به دادن رأی نشدند. سازمان سیاسی که مکرون، رئیس جمهوری، ایجاد کرده است، از 48.7 درصدی که شرکت کردهاند، 32 درصد آراء را بدست آورده است. یعنی اکثریت او در مجلس ملی فرانسه، تنها از کمتر از 16 درصد دارندگان حق رأی نمایندگی میکند. بدین خاطر است که سیاست شناسان میگویند: مشروعیت سیاست مکرون زیر سئوال رفته است. در حقیقت، انتخابات میگوید: مردم فرانسه، از دو حزبی که از جنگ دوم بدینسو، کشور را اداره میکنند، سلب اعتماد میکنند. در همان حال، حاضر نیست به مکرون و سازمان سیاسی او اعتماد کنند.
4. در اسپانیا، حکومت فاقد اکثریت در مجلس است. در ایتالیا نیز پایگاه اجتماعی حکومت سست است. حکومت آلمان نیز منتظر انتخابات است.
بدینسان، دولتهای غربی هم بخاطر فقدان اندیشه راهنما و هم بخاطر نداشتن مهار بر ماوراء ملیها و هم بخاطر اینکه مسئلهها حل نمیشوند و بر آنها مسئلههای جدید نیز افزوده میشوند و هم بخاطر سستتر شدن پایگاه اجتماعی، ضعیف شدهاند. در آنچه به امریکا مربوط میشود، بمثابه ابر قدرت نیز در حال انحلال است. بنبستها که سیاست امریکا در خاورمیانه بدانها گرفتار است، شدت ضعف دولت امریکا را گزارش میکنند:
٭ مثلثهائی که امریکا در خاورمیانه ایجاد کرده و خود در تله خود ساخته گیر کرده است:
روزنامه لوموند (11ژوئن 2017) سیاست امریکا را در خاورمیانه بررسی کرده است. عنوان آن این است: در خاورمیانه، امریکا در تلههای خود ساختهاش گرفتار آمده است:
امریکا با روابطی که برقرار کرده، یک رشته مثلثها پدید آورده است. هر پیشرفت نسبی در یک جهت، به پس رفت در جهت دیگر ناگزیرش میکند. روسیه از این وضعیت سود بزرگ میبرد:
دونالد ترامپ در 21 مه 2017، در ریاض، با ملک سلمان و سیسی، رئیس جمهوری مصر دیدار کرد. امریکا مدتی دراز از تناقض ظاهری میان حمایت وسیع از اسرائیل از سوئی، و روابط ویژهاش با دنیای عرب، از سوی دیگر، سود میبرد. در حقیقت، رهبران عرب، با پیروی از سادات، رئیس جمهوری اسبق مصر، بخاطر مهار اسرائیل، به جلب مراحم امریکا روی آوردند. این دوره، دوره سلطه بی مزاحم امریکا بر منطقه بود. دولتهای منطقه، به این سلطه، نه به میل که به اجبار تن می دادند. اما حمله به عراق و تصرف این کشور توسط ژرژ بوش، رئیس جمهوری امریکا و واپس نشستن اوباما از سوریه، سلطه امریکا را گرفتار انحطاط کرد. امریکا را گرفتار یک رشته رابطهها کرد که مثلثهائی را تشکیل دادند با حاصل جمعی برابر صفر. سبُکی تحمل ناکردنی ترامپ این وضعیت را وخیمتر کرد و روسیه بطور مستقیم از آن سود برد.
● مثلث امریکا /ترکیه/ سوریه:
از آن زمان که ترکیه، بمثابه پایگاه جنوبی ناتو، از ناز و نوازش وزارت دفاع امریکا برخوردار بود، مدتها است که سپری شده است. امتناع ترکیه از شرکت در تصرف عراق در سال 2003، را، واشنگتن هرگز نبخشیده است. امریکا از قبول تقاضای ترکیه برای ایجاد منطقه امن در سوریه، مدام، خود داری کرد. اردوغان ایجاد این منطقه را برای امنیت ترکیه و نیز مهار گروههای مسلح ضرور می دانست. در عوض، اوباما دستور داد با کردهای عضو شاخه پ.ک.ک سوریه همکاری شود. ترامپ این همکاری را به حداکثر رسانده است. از جمله، بخاطر تصرف رقه، پایتخت داعش در سوریه.
روسیه از تنش میان واشنگتن و آنکارا در ملحق کردن ترکیه به توافق با ایران بر سر آتش بس در سوریه در دسامبر 2016 سود برد. در همان حال، در شمال سوریه، روسها به همکاری خود با همان کردهائی ادامه میدهند که در شرق سوریه امریکا با آنها همکاری دارد.
● امریکا/عراق/ سوریه:
از اوت 2014 بدین سو، امریکائیها حکومت اقلیم کردستان عراق را که پایتخت آن اربیل است، بمثابه خط مقدم ائتلاف بر ضد داعش برگزیدهاند. در همان حال، همکاری خود را با ارتش عراق، بخصوص تربیب واحدهای ضد تروریست، ادامه میدهند. در عمل، با داوطلبان شیعه که، وصل هستند با سپاه پاسداران ایران، نیز همکاری میکنند. موضع امریکا ضعیفتر شده است چرا که حکومت اقلیم کردستان میگوید در ماه سپتامبر، برای استقلال کردستان، همه پرسی برگزار میکند. تنشها میان بغداد و اربیل مضاعف شدهاند. نزاع میان پ.ک.ک و حکومت اقلیم کردستان، نیز دیر پائیده است. طرفه اینکه هر دو، شرکای امریکا در عراق و سوریه هستند.
روسیه، بخاطر اتحادش با ایران در حمایت از رژیم بشار اسد، در زمان خود، از شبکهای که در خاک عراق ایجاد شده و مهارش در دست ایران است، استفاده خواهد کرد. هم اکنون روسها، در مرزهای عراق و سوریه، دست بکار عملیاتی هستند با هدف برقرار کردن اتصال نظامی میان قوای حامی اسد و شیعههای مسلح که در حال جنگ با داعش هستند.
● امریکا/اسرائیل/ سوریه:
در مورد رژیم اسد، برای مدتی طولانی، امریکا از نظر اسرائیل در این باره پیروی میکرد: اسد و رژیم او «بدی است که نبودش همگان را گرفتار بدتر میکند». از اینرو به نیروی مخالف مسلح سوریه،کمکی که تعادل قوا را به زیان رژیم اسد برهم بزند، نمیکرد. امریکا وسوسه اسرائیل در باره برنامه اسلحه شیمیائی سوریه را از آن خود کرد و، در سپتامبر 2013، توافقی را با روسیه بر سر انهدام اسلحه شیمیائی سوریه بعمل آورد. در آوریل 2017 نیز، چند نقطه از سوریه را به خاطر استعمال گاز سارین، بمباران کرد. واشنگتن مشغول مطالعه راهکار از میان برداشتن گروههای شورشی در جنوب غربی سوریه است چرا که اسرائیل خواهان بازگشت قوای رژیم اسد به گولان است تا که گروههای جهادگرا و حزب الله نتوانند در آن منطقه، استقرار پیدا کنند.
از سپتامبر 2015، روسیه همکاری خود با اسرائیل را بسط داده است. حال اینکه، در جهان، اسرائیل کشوری است که بیشترین کمک مالی و نظامی امریکا را دریافت میکند. روسیه ضامن غیر رسمی اما عملی، توافق امنیتی میان رژیم اسد و اسرائیل است.
● امریکا/ مصر/ لیبی:
محدودیتها که همکاری نظامی امریکا با مصر، در پی کودتای سیسی، پذیرفته بودند، مدتها است که برطرف شدهاند. سیسی که ژنرال بود و مارشال شد و رئیس جمهوری مصر گشت، در آوریل 2017، از سوی ترامپ، در کاخ سفید، به گرمی استقبال شد. اما رژیم سیسی ناتوانی خود را در مهار جهاد گرایانی آشکار کرده است که قلمرو عملیات خود را از منطقه سینا به بیرون از آن، تا دلتای نیل، گسترش دادهاند.
در لیبی، مصر فعالانه از جنگ سالاری که ژنرال حفتر است، حمایت میکند. او که قرارگاهش تبروک است، «حکومت وحدت ملی» را که از حمایت امریکا برخوردار است، تهدید میکند. و نیز، حفتر تردیدی در ضربه زدن به جنگجویان مصیراتا و متحدانش، که دستیاران ممتاز امریکا در مبارزه با داعش در لیبی هستند، به خود راه نمیدهد.
روسیه از هر بحران در روابط مصر با امریکا، در استوارتر کردن موقعیت خود در مصر، بخصوص در قلمرو تسلیحات، استفاده کرده است. در آنچه به لیبی مربوط میشود، به روشنی از ژنرال حفتر حمایت میکند با این هدف که امریکا و سازمان ملل همان شکست سخت را که در سوریه خوردهاند، در لیبی نیز بخورند.
● امریکا/ سعودیها/قطر:
ترامپ از بهبود بخشیدن به روابط امریکا با دولت سعودیها، بدون به مخاطره انداختن همگاری چندگانه و چندگونه با قطر ناتوان شد. رابطه سعودیها با امریکا، بخاطر بیاعتمادی به امریکا بهنگام ریاست جمهوری اوباما بر این کشور، بد شده بود. کارزاری که دولت سعودی به اتفاق ابوظبی، برضد قطر به راه انداختند، آنهم بلافاصله بعد از دیدار ترامپ از عربستان، از تشویق کاخ سفید برخوردار شد. حال آنکه، قطر پایگاه هوائی استراتژیک العدید را در اختیار امریکا گذاشته است که در مبارزه با داعش نقشی اساسی برعهده دارد. در این پایگاه، هزاران نظامی امریکائی مستقر شدهاند. حکومت ترامپ بجای آنکه ابتکار خواباندن بحران در روابط شاه و شیخهای نفتی را در دست بگیرد، این کار را بر عهده کویت میگذارد.
وضعیت در خلیج فارس، از دید روسیه، بدانحد خوب است که بهتر از آن نمیشود. به حمایت قطر برخاستن ترکیه نیز به سود روسیه است. این امر که در ایران، اعتقاد بر این است که میان بحران روابط سعودیها با قطر و حملههای داعش، در تهران، به مجلس و آرامگاه خمینی، رابطه وجود دارد، برای روسیه سودمند است.
در هریک از این 5 مثلث، امریکا نمیتواند کاری بکند که یک طرف را خوش آید بی آنکه طرف دیگر را بد آید. هر حرکت مثبت یا منفی امریکا بحرانهای جاری منطقه را حادتر میکند. و ترامپ، برغم دعوی رهاکردن امریکا از تعهدها که ادعائی بس مبهم است، در این مثلثهای گرفتار بحران، امریکا را بیش از پیش، گرفتار کرده است. روابط امریکا با طرفهای خود، آشکارا، رابطههای باخت باخت هستند. ترامپ نه تنها منافع امریکا را به خطر میاندازد، بلکه پایه تعادلها را در منطقهای عمیقاً بیثبات، ویران میکند.
پایان ترجمه نوشته لوموند.
٭ کمبود وضعیت سنجی لوموند:
غیر از اینکه انحطاط یک ابر قدرت، جای تأسف ندارد، این امر که مثلثها تلهها شدهاند و امریکا در این تلهها گرفتار آمده است، واقعیت است. این امر واقع نمیشد هرگاه امریکا، بمثابه ابر قدرت، جریان انحطاط خویش را طی نمیکرد. این انحطاط است که، در منطقه، امریکا را نیازمند برقرار کردن رابطهها، نه تنها با دولتها که با گروههای مسلح نیز کرده است. در این رابطهها نیز ابتکار عمل با امریکا نیست. واپسین مورد، مورد قطع رابطه سعودیها و مصر و امارات و ابوظبی با قطر است. ابتکار عمل با سعودیها و واکنشهای ضد و نقیض با امریکا است. در سوریه نیز، امریکا تابع رویدادها و فاقد ابتکار عمل است. ترامپ وعده داده بود ظرف یک ماه طرح نابودی داعش را تهیه و فوراً به اجرا میگذارد. فقدان ابتکار عمل، خود گزارش میکند که طرح هنوز به اجرا در نیامده است.
حمایت از تجزیه طلبها، وقتی امریکا و کشورهای اروپائی دولتهای ضعیف دارند، یکی از وسیلههای کارساز برای تضمین جریان نفت و گاز و نیز درآمدهای حاصل از آن، به غرب و بیشتر به امریکا است. سخن وزیر خارجه امریکا در سنا مبنی بر حمایت از کسانی که در محل (ایران) هستند برای تغییر مسالمتآمیز رژیم، با توجه به ضعف حکومت ترامپ، بسود دستگاه ولایت مطلقه فقیه تمام میشود. اگر توانائی سود بردن از آنرا داشته باشد. بسا اینگونه موضعگیریها بکار آن میآیند که زورپرستان حاکم زورپرستی را رها نکنند. زیرا استقرار یک دولت حقوقمدار که فرصت را برای رشد مغتنم بشمارد، ایران و منطقه را از سلطه سلطهگران خارج میکند.
اما امر مهم این است که اضلاع دیگر مثلثها نیز همچون امریکا، در این تلهها هستند. نه رژیم ولایت مطلقه فقیه و نه رژیم سعودیها و نه شیخهای خلیج فارس و نه حتی اسرائیل نمیتوانند خویشتن را از این تلهها رها کنند مگر با تغییر رابطه دولت با ملت و تغییر بنیادی سیاست. برای مثال، رژیم ولایت مطلقه فقیه، در 6 جنگ درگیر است. از هیچ یک از این 6 جنگ نمیتواند پا بیرون نهد. چنانکه نمیتواند قوای خود را از سوریه و عراق بیرون برد و به کمکهای نظامی و نفتی و پولی خود پایان بدهد. زیرا موقعیت خود را در قبال روسیه از دست میدهد. در منطقه، هر وضعیتی پیش بیاید به زیان این رژیم است. بیرون رفتن از منطقه، لطف غرب و دولتهای عربی خصم را بر نمیانگیزد. خامنهای ترس خود را از اینکه اینبار، آنان ایران را صحنه انواع جنگها کنند، پنهان نیز نمیکند. باوجود این، ماندن در این رابطه، تا بخواهی ویرانگر نیروهای محرکه است و ایران را در کام فقر و خشونتها فروتر میبرد. رها شدن از تلهها نیازمند دولت حقوقمدار، تابع جامعه مدنی بمعنای جمهور مردم ایران، بنابراین، توانا است. توانائی از استحکام رشتههای همبستگی ملی به یمن برخورداری شهروندان از حقوق پنجگانه حاصل میشود.
باوجود این وضعیت بس مساعد برای باز یافتن استقلال و آزادی و رشد در استقلال و آزادی، بر میزان عدالت اجتماعی، خامنهای در تقلای ایجاد مدار بسته و هرچه فعلپذیرتر کردن مردم کشور است:
٭ ضعف دولتهای غرب و تقلای خامنهای برای جانشین کردن تقابل رژیم با مردم در یک مدار باز، با مدار بسته در درون رژیم و با «دشمن» است:
در دیدار با «رئیس جمهوری» و وزیران و کارکنان سه قوه، خامنهای به روحانی اخطار داده است که مبادا همان کار را بکند که او به دروغ انجامش را به نخستین رئیس جمهوری ایران نسبت میدهد: دو قطبی کردن جامعه!
کسی که موقعیت خود را از تقابل متکی به حزب سیاسی مسلح با مردم ایران دارد و از روز نخست، از عوامل ایجاد تضاد خصمآلود، نه تنها در سطح سازمانهای سیاسی، بلکه در سطح مردم کشور بوده است، اینک «خطر دو قطبی کردن جامعه» را وسیله تهدید و توجیه «آتش به اختیار میکند. او از یاد نبرده است و نیک میداند که
1. ولایت مطلقه فقیه بمعنای بسط ید یک تن بر جان و مال و ناموس مردم در جملههای «35 میلیون بگویند بله من میگویم نه» و «ملت موافقت کند من مخالفت میکنم» بازگو میشود و شد. و این جمله، یعنی یکی در برابر همه. تعریف زور در فلسفه و علم سیاست و جامعه شناسی، جز یکی در برابر همه نیست. اما یکی در برابر همه، یعنی تقابل زور با حق. چرا که زور برضد همه شهروندان بکار میرود که برخوردار از پنج دسته حقوق هستند. و نیز همگان میدانند زور از تضاد پدید میآید و تضاد ساز است. پس آنها که از انقلاب بدینسو، بطور مستمر زور را روش کردهاند، بطور مستمر قطب زور بودهاند و آن را بر ضد مردم حقوقمند بکار بردهاند.
2. از آنجا که ساز و کار ولایت مطلقه فقیه تقسیم به دو و حذف یکی از دو است، استقرار ولایت مطلقه فقیه بدون مقابل کردن یک اقلیت – که در ازای حمایت «رهبر»، دستش در جنایت و رانتخواری باز است – با جمهور مردم، ناممکن است؟ جریان تقسیم به دو و حذف یکی از دو، سرانجام از بیرون سرای زور، به درون آن میرسد. خامنهای این واقعیت را میداند. زیرا
2.1. وقتی قرار بر دعوت عام توسط بنیصدر و طالقانی و منتظری به ایجاد جبهه فراگیر شد، این خامنهای بود که پاسخ منفی سران حزب جمهوری اسلامی را ابلاغ کرد. امروز، سندها میگویند قرار بود حزب جمهوری اسلامی، در رژیم تک حزبی، نقش خود را در خدمت استبداد فراگیر، ایفا کند. اما در خود حزب نیز بنا بر دو قطب ساختن، یعنی تقسیم به دو و حذف یکی از دو شد و کار حزب را به انحلال کشاند. نقش حزب جمهوری اسلامی بدینسان به سپاه داده شد و این سپاه حزب سیاسی مسلح گشت؛
2.2. نگارنده نامه «ما در اقلیتم» به خمینی، بهشتی بود. نامه بیانگر ساز و کار تقسیم به دو و حذف یکی از دو بود. او اجازه حذف کردن را از خمینی میخواست. و نیز کسانی که از خمینی اجازه تقلب در انتخابات مجلس را گرفتند تا که اسباب حکومت اقلیت حزباللهی را بر کشور فراهم کنند، بانیان حزب جمهوری اسلامی بودند که یکی از آنها، خامنهای بود. بهشتی و بسیاری دیگر قربانی ساز و کار تقسیم به دو و حذف یکی از دو شدند.
3. بر وفق ساز و کار تقسیم به دو و حذف یکی از دو، مردم کشور را به مکتبی و نیم مکتبی و غیر مکتبی و ضد مکتبی تقسیم کردند. این کار را نیز سران حزب جمهوری اسلامی کردند که یکی از آنها خامنهای بود.
4. طراحان طرح تقدم مکتب بر تخصص و ضرورت تصدی مقامهای اول دولت توسط مکتبیها، بنابراین، تحمیل کنندگان رجائی و وزیران او، از طریق خمینی، باز سران حزب جمهوری اسلامی بودند. خامنهای یکی از آنها و صاحب امتیاز و مسئول، روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان آن حزب بود. بهشتی و همکاران او و رجائی و باهنر – باهنر از بانیان حزب جمهوری اسلامی بود – خود نیز قربانی سازوکار تقسیم به دو و حذف یکی از دو شدند ؛
5. طرح انحلال ارتش و اداره کشور توسط کمیتهای سه نفری مرکب از نمایندگان شور ای انقلاب و دادگاه انقلاب و سپاه را سران حزب جمهوری اسلامی تهیه و بهشتی در شورای انقلاب طرح کرد. و بازرگان بود که گفت: با این چاقو شما میخواهید سر رئیس جمهوری را ببرید؛
6. بهشتی بود که گفته بود: «باید از گروگانها مثل یک آتو علیه بنیصدر و کارتر استفادهکرد». و این جمله بود که راز سازش پنهانی با ریگان و بوش (اکتبر سورپرایز) را آشکارکرد. زیرا بدون آن سازش ممکن نبود مانع تجدید انتخاب کارتر به ریاست جمهوری امریکا از سوئی و ناگزیر کردن خمینی به کودتا بر ضد بنیصدر، در واقع، برضد انقلاب و ولایت جمهور مردم، شد؛
7. طراح «انقلاب فرهنگی و تعطیل دانشگاهها» با هدف از میان بردن نیروهای محرکه رابط بنیصدر با مردم، هم سران حزب جمهوری اسلامی بودند. این حسن آیت بود که گفته بود: بنیصدر را از مردم جدا میکنیم و اگر نشد خمینی را برضد او میکنیم.
8. در 25 اسفند 1359، در منزل خمینی، باز سران حزب جمهوری اسلامی بودند که از زبان بهشتی خطاب به خمینی گفتند: یک طرف بماند و یک طرف برود.
9. گویندگان این سخن که نصف کشور برود بهتر از آناست که در جنگ بنیصدر پیروز شود و ما آن پیروزی را که ارتش بدست آورد نمیخواهیم و جنگ تا رفع فتنه از عالم، باز گردانندگان حزب جمهوری اسلامی بودند.
10. در کودتای خرداد 60 – به روایت غائله 14 اسفند اگر حزباللهیها نباشند، نظام ولایت فقیه نیز نیست -، سران حزب جمهوری اسلامی و دیگر دستیاران خمینی بودند که، از زبان خمینی، گفتند: 35 میلیون بگویند بله، ما میگوئیم نه. بدینسان بود که در خرداد 60، زور با حق رویارو شد؛
11.از کودتای خرداد 60 که حذف خونین رویه شد، ماشین تقسیم به دو و حذف یکی از دو سرعت گرفت:
ایجاد دوقطبیها، «امت حزبالله» و «ضد انقلاب»، «امت حزبالله» و «گروهکها»، «امت حزبالله» و «لیبرالها و ملیها»، «امت حزب الله» «مراجع تقلید ضد ولایت فقیه»، «امت حزب الله» و دراویش، «امت حزبالله» و اقلیتهای دینی. و…؛
12. جریان تقسیم به دو و حذف یکی از دو به درون نظام ولایت مطلقه فقیه راهبرد و حذف شوندگان عنوانهای «فتنهگرها»، و «منحرفین» را یافتند و حذف شدند؛
13. دو قطبی سازی مذهبی در درون و بیرون مرزها که به جنگ شیعه و سنی سرباز کرده است. بانی این دو قطبی سازی، بیشتر از خمینی، خامنهای است؛
14. در سوریه و در افغانستان و در عراق، وقتی زور با حق، رویارو شد و امکان استقرار دموکراسی پدید آمد، خامنهای و حزب سیاسی مسلح، جانب زور را گرفتند. مبلغان دروغزن رژیم ولایت مطلقه فقیه تاریخ معاصر را نیز از سطرهای آخر آن میخوانند و میگویند: اگر ایران نبود، داعش بغداد و دمشق را تصرف کرده بود. غیر از اینکه ادعایشان دروغ است، ایران در تحمیل ترور به این کشورها، بینقش نبود. گرچه بانی داعش غرب ناتوان و متحدانش در منطقه بودند، اما اگر کشورهای سوریه و عراق گرفتار آتش خشونت نبودند و «خطر ایران» دستآویز نمیشد، زمینه اجتماعی لازم برای ایجاد داعش نیز وجود پیدا نمیکرد. و
15. دروغگو کم حافظه میشود. باوجود اینکه هم خامنهای میداند و هم همه آنها که در خدمت رژیم هستند میدانند که، در حکومت خاتمی و بعد از آن، تقسیم کننده به «خودی» و «غیر خودی» او بود. خامنهای میداند زیرا کار همه روز او، تقسیم به دو و حذف یکی از دو است. در همان سخنرانی نیز به دو تقسیم و یک طرف را به حذف شدن تهدید میکند. این او است که، بنابر سازو کار تقسیم به دو و حذف یکی از دو و بنابراین که مهار امور را از دست داده است و عقل قدرتمدارش جز حذف کردن راهکاری را نمیشناسد، جبهه جنگ هفتمی را در درون کشور میگشاید و خطاب به زور بدستان، میگوید: «آتش به اختیار»!.
و در تمام این مدت، بنیصدر و همه دیگر ایستادگان بر حق، ضرورت از کار انداختن ماشین تقسیم به دو و حذف یکی از دو را خاطر نشان کردهاند. بطور مستمر، تخریب نیروهای محرکه توسط این ماشین را اندازه گرفته و مردم ایران را از آن آگاه کردهاند. هشدار دادهاند که این ماشین مرتب بر شتاب خویش میافزاید و ابعاد ویرانگری را بزرگتر میکند. تبعیضها، همه تبعیضها را شناسائی و تبعیض زدائی را وجهه همت خویش کردهاند. فرصتها که زورپرستان از پی هم میسوزانند را شناخته و شناساندهاند. حق اختلاف و حق اشتراک را دو حق از حقوق انسان دانستهاند و حقوق پنجگانه را خاطر نشان شهروندان ایران کردهاند. آنان را به معرفت بر حقوق و عمل به حقوق خواندهاند. دوستی را حقی از حقوق انسان دانستهاند و ایرانیان و جهانیان را به دوستی با یکدیگر خواندهاند. و…
بدینقرار، از انقلاب بدینسو، برای ایران، وطن ما، فرصت رهائی از روابط مسلط – زیر سلطه و ایجاد الگوی جدیدی از رشد انسان و آبادانی طبیعت، بارها بدست آمده و «رهبر» و دستیاران او آنرا سوزاندهاند. اینک نیز که ضعف دولتهای غرب آشکار است، خامنهای کشور را در تله جنگهای ششگانه گرفتار و همچنان به تقسیم به دو و حذف یکی از دو و صدور فرمان «آتش به اختیار» مشغول است. بدیهیاست اگر مردم ایران خود فرصتها را مغتنم میشمردند و بر دولت اختیار میجستند، امروز، ایران سرای حقوق بود و شهروندان ایران نمادهای رشد در استقلال و آزادی بر میزان عدالت اجتماعی بودند. امروز نیز، ایرانیان از کسی که کرده خود را به ایستاده بر حق نسبت میدهد و از ترس رویاروئی با جمهور مردم صاحب حقوق، تهدید میکند و دستور میدهد: «آتش به اختیار»، نباید انتظار داشته باشند موقعیت را درک کند و خود را از بندگی زور برهد. رویاروئی سرانجام بخش حق با زور، اجتناب ناپذیر است. تأخیر ابعاد ویرانی، ویرانی نیروهای محرکه را بزرگ میکند.