انتشار وضعیتسنجیها برای آن است که ایرانیان، هم وضعیتهایی را بشناسند که درآنند و هم سمتیابی آنها را دریابند و بر بیرون آمدن از آنها عزمی ملی اتخاذ کنند و راهکارهای بایسته را بکار برند. آیا هنوز نباید توجه آنها به این مهم جلب شود که هرگاه به اینگونه مطالعهها بها داده میشد، ایران در وضعیتی نبود که شخصی چون ترامپ برای زبون کردن آن، «استراتژی کلی» اعلان کند و دستور اجرای آن را بدهد؟ طرفه اینکه وضعیتی که به استنادش، او «استراتژی کلی» را توجیه کرد، نیز توجهی را بخود جلب نکرد. در رژیم نیز کسی را بر آن نداشت که بگوید ضعفهای خود را بشناسیم و به قوت بدل کنیم تا کسی چون ترامپ نتواند ایرانیان را ملت تروریست بخواند و خلیج فارس را خلیج عربی بگرداند و به سعودیها و شیخهای خلیج فارس ببخشد. آن ضعفها که تهیه و استراتژی ترامپ را ممکن کردهاند، واقعی هستند و با مدح و ثناگوئیهای گردانندگان و مبلغان رژیم، نیست نمیشوند:
õوضعیت اقتصادی ایران و مرام رژیم ولایت مطلقه فقیه از منظر انیران:
1. وضعیت اقتصادی: ترامپ میگوید اگر قرارداد وین امضاء نمیشد، تحریمهای اقتصادی که از دید او بازهم باید شدیدتر میشدند، رژیم ایران را از پای در میآورد. در واقع نیز، اقتصاد ایران اقتصادی مصرف و رانت محور است و بیماریش رو به شدت است. نه بیکاری دروغ است، نه سرطان فساد که «فساد ساختاریش» میخوانند، دروغ است، نه رانت خواری دروغ است و نه این واقعیت که تولید داخلی، حتی به قیمت فروش ثروتهای ملی، کفاف مصرف مردم کشور را نمیدهد، دروغ است. حجم واردات بعلاوه حجم قاچاق که حالا رقم آنرا سالی 30 میلیارد دلار میگویند وقتی با این واقعیتها، یکی فقر گسترده مردم ایران و دیگری بار سنگین شرکت در هفت جنگ و سومی رشد منفی اقتصاد ایران، جمع شوند و چهارمی فساد ساختاری و پنجمی آسیبهای اجتماعی و ناامنی سرمایهگذاری، حاصل جمع میشود وضعیت اقتصادی که از دید قدرت متجاوزی چون امریکا، یعنی اینکه جنگ اقتصادی با ایران پیروزی صد درصد ببار میآورد. درخور یادآوری است که حتی بنابر برآورد صندوق بینالمللی پول (3.5 درصد رشد در سال جاری مسیحی)، رشد اقتصاد ایران حاصل فروش نفت است. یعنی منهای نفت، رشد این اقتصاد منفی است. رشد منفی با وجود افزایش بودجه دولت، یعنی بیشتر کردن پیشخور، یعنی اقتصادی بغایت ناتوان و بسا میرنده. آن پر شمار مشکلها که اقتصاد ایران با آنها روبرو است و در «مناظرههای انتخاباتی» بر زبان نامزدهای ریاست جمهوری جاری شدند را مأموران ترامپ نیز شنیدهاند و بهتر از کار بدستان رژیم – که خود را مجبور میکنند به خود سانسوری و وارونه جلوه دادن واقعیت – از وضعیت اقتصاد ایران آگاهند.
2. اسلام که در مرام ولایت مطلقه فقیه ناچیز شده و کارش توجیه ولایت مطلقهای است که جز در زور گفتن و اعمال خشونت، کاربردی ندارد، مستند ترامپ در ملت تروریست خواندن ایرانیان و ممنوع کردن ورود اتباع ایران و هفت کشور از کشورهای مسلمان به امریکا بدین عذر که «خاستگاه تروریستها» هستند. این اسلام چنان از اسلام بمثابه روش بازکردن افق بیکران معنویت بروی انسان و دربردارنده مجموع حقوق برای زیست در صلح و رشد، خالی است و چنان از توجیهگرهای خشونت پر است (در کتاب درسی، نامربوطات مصباح یزدی در باره جهاد را به دانشآموزان میآموزند. او که در کتاب خود پذیرفته بود قرآن اجازه جنگ ابتدائی را نمیدهد، در کتاب درسی، این دروغ را به قرآن نسبت میدهد) که روحانی عمامه بسر نیز، در سازمان ملل، توان استناد به آنرا در خود ندید. او نگفت ما اسلامی داریم که ولایت مطلقه فقیه را تعلیم داده است و بنگرید به ایران از الگوئی که بکاربردن این تعلیم از آن پدید آورده است، درس بگیرید. او دست بدامان حافظ شد.
آیا دروغ است که ولایت مطلقه فقیه کاربردی جز خشونت نداشته است و ندارد زیرا نمیتواند داشته باشد؟ آیا کسی هست کاربردهای ولایت مطلقه فقیه را جز در بکاربردن زور، فهرست کند؟ آیا کسی هست بتواند بگوید اسلام قربانی اول خشونت گستری رژیم ولایت مطلقه فقیه نیست؟ آیا کسی هست نداند که رژیم ولایت فقیه است که عامل اسلام ستیزی و اسلام هراسی است؟ آیا ماهیت استبدادی متمایل به توتالیتاریسم رژیم قابل پوشاندن از چشم مردم دنیا است؟ آیا باید تعجب کرد از اینکه ضد اسلامی که مرام ولایت مطلقه فقیه است و مرامی که توجیهگر تروریستهای القاعده و داعش و… است، دستمایه امثال ترامپ در اسلام و ایران ستیزی شده است؟
õسپاه و عملیاتش در درون و بیرون مرزها و هفت جنگی که ایران گرفتار آنها است:
1. روشی که غرب برای از پا در آوردن امپراطوری روسیه «شوروی» بکار برد، همان روش بود که با آلمان نازی با موفقیت بکار برده بود. گشودن جبههها و مشغول نگاه داشتن رژیم کمونیستی در همه جبههها. در دوران ریگان (رئیسجمهوری امریکا که از رهگذر سازش پنهانی بر سر گروگانها با دستیاران خمینی، ریاست جمهوری یافت)، امریکا جبهه مسابقه تسلیحاتی را تشدید کرد. امپراطوری «شوروی» هم بخاطر خالی شدن مرامش از آنچه بود و پرشدنش از توجیهگرهای استبداد فراگیر و هم بخاطر گرفتار سرطان فساد شدنش و هم بخاطر شکستن کمرش زیر بار هزینه سنگین اشتغال در پرشمار جبههها، از پا درآمد.
آیا با ایران از انقلاب بدین سو، امریکا روشی جز این روش را به اجرا گذاشته است؟ نه. گروگانگیری طرحی امریکائی بود که در ایران اجرا شد ولی همچنان دستآویز ترامپ است. جنگ 8 ساله را امریکا و انگلستان برانگیختند و به قول آلن کلارک، وزیر دفاع در حکومت تاچر، اسباب ادامه آنرا هم آنها فراهم کردند. تحریمهای اقتصادی را نیز امریکا آغاز کرده و بطور مداوم بکار برده است. با وجود این، نیاز رژیم ولایت مطلقه فقیه به بحرانهای بزرگ، زمینه ساز موفقیت امریکا و انگلیس و اسرائیل و متحدانشان در منطقه در گشودن جبههها و مشغول نگاه داشتن رژیم در این جبههها بوده است و هست. آیا همچنان نمیگویند اگر جنگ 8 ساله نبود رژیم ولایت مطلقه فقیه پا نمیگرفت؟
از آنجا که سازوکار قدرت سازوکار تقسیم به دو و حذف یکی از دو است و اینک این در درون رژیم است که این سازوکار عمل میکند، نیاز رژیم به بحران دائمی است. محور کردن امریکا در سیاست داخلی و خارجی نیز این نیاز را تشدید میکند. بدینخاطر است که قدرتهای انیرانی، آسان جبهه میگشایند و رژیم شتابان در آن وارد میشود و البته نمیتواند از آن خارج شود. حکومت روحانی مأموریت داشت رژیم را از جنگ اقتصادی برهد. در عمل، بیش از پیش، رژیم گرفتار این جنگ شد و ایرانیان را هم گرفتار آن کرد. آنچه را ترامپ مداخله ایران در کشورهای خاورمیانه میخواند، در واقع هفت جبهه جنگی است که امریکا و متحدانش گشوده و دست رژیم ولایت مطلقه فقیه – از جمله بدین خاطر که کاربردی جز خشونت ندارد – را در آنها بند کردهاند. از راه فایده تکرار، این هفت جنگ را بر میشماریم:
1.1. جنگ قشونها با یکدیگر که رژیم بطور مستقیم و غیر مستقیم درآنها شرکت دارد: در سوریه مستقیم و در عراق و یمن کمتر مستقیم و بیشتر غیر مستقیم؛
1.2. جنگ اقتصادی: در حکومت روحانی، تحریمها که بخاطر «برنامه اتمی وضع شده بودند» برداشته شدند اما نیمه کاره. از آن پس، از راه کاهش شدید قیمت نفت، در پی ورود دولت سعودیها به جنگ اقتصادی با ایران و نیز وضع تحریمهای جدید توسط کنگره امریکا، این جنگ تشدید شده است؛
1.3. جنگ دیپلماسی که امریکا و متحدانش، در پی گروگانگیری، جبهه آنرا گشودند و تا امروز، با شدت تمام، ادامه دارد. هر رئیس جمهوری هم یک استراتژی و تاکتیک برای آن تعیین کرد و بکار برد. اما هدف یکی بود، در انزوا نگاه داشتن ایران و آماده نگاه داشتن افکار عمومی برای حمله نظامی به ایران در صورت لزوم. یادآور میشود که گزینه نظامی همواره روی میز رئیس جمهور امریکا است. و ایران در حلقه پایگاههای نظامی و اطلاعاتی امریکا و انگلستان و فرانسه و اسرائیل است.
1.4. جنگ مذهبی که رژیم ولایت مطلقه فقیه برانگیخت و درجا دستآویز شد برای گشودن جبهه این شومترین و ویرانگرترین جنگها. هم اکنون، در ایران، دین و مذهب ستیزی همچنان روش رژیم است. تا آنجا که یک زرتشتی که به عضویت انجمن شهر برگزیده شده است، نمیتواند عضو انجمن شهر بگردد و سنیان حق ندارند مقامی را تصدی کنند و ستیز با بهائیان مداوم است. در بیرون از ایران، در سوریه و عراق و عربستان و یمن و بحرین، جنگها که در واقع برای قدرت و بر سر منافع است، رنگ مذهبی بخود گرفتهاند؛
1.5. جنگهای قومی و غیر آن، با گروههای مسلح در شرق و غرب ایران و در منطقه، از افغانستان در شرق ایران و فلسطین و لبنان تا یمن در غرب ایران. این جنگها که توجیهکننده تشدید سرکوبها و تبدیل سپاه به یک حزب سیاسی مسلح مسلط بر بخش عمدهای از اقتصاد و دولت گشتهاند، مرتب دامن گستردهاند. تنها هزینههای سنگین این جنگها نیست که دامنگیر مردم ایران است، مغضوبیت دیرپای ایران و مسابقه تسلیحاتی و سوختن مداوم فرصتهای رشد نیز از عوارض این جنگ و جنگهای دیگر است؛
1.6. جنگ از راه ترور که، در ایران، آغازگر آن رژیم ولایت مطلقه فقیه بود: از اجازه ترور سران ارتش که خمینی در دوران انقلاب داده بود تا ایجاد سازمان ترور که در درون و بیرون ایران دست به ترورها، در سبعانهترین شکل، میزدند و هنوز نیز میزنند. با کودتای خرداد 1360، جبهه جنگ بشکل ترور در درون و بیرون از مرزها گشوده شد و امروز تا بخواهی گسترده و دستآویز ترامپ در وضع و اجرای «استراتژی کلی» برضد ایران است. در این جبهه، امریکا و اسرائیل و رژیمهای منطقه و مزدوران آنها نیز شرکت مستقیم دارند. آدم ربائیهای سیا یکی از اشکال ترور است که امریکا به آن دست میزند. و
1.7. جنگ روانی و تبلیغاتی: انقلاب ایران، ایرانیان را محبوب جهانیان گرداند. اما گرایش خمینی و دستیاران او به خشونت که گروگانگیری هم بر آن افزوده شد، سبب برانگیخته شدن جنگ تبلیغاتی و روانی برضد ایران شد. در جبههای که در آن زمان گشوده شد و اینک گسترهای منطقهای و جهانی یافته است، سلاحی که بکار میرود، فرآوردههای دستگاه تولید «ضد اطلاعات» و ترورهای اخلاقی هستند که روزمره تولید میشوند و بکار میروند. یکی از پیآمدهای آن، تشدید محاصره اقتصادی ایران و زیستن ایرانیان در تنشهای مداوم و بسیار شدید است. اما ویرانگرترین اثر آن، قطع جریان آزاد اندیشهها و اطلاعها و دانشها و هنرها و بیثبات شدن و ناامن گشتن زندگی مردم در چهار بعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، در نتیجه، ناممکن شدن رشد فکری و علمی جامعه ایران و گریز استعدادها و سرمایهها از ایران است. تشدید دشمنی با ایران هم از عوارض زیانبار آن است.
2. سپاه و نقش آن که دستآویز ترامپ شد. ستایشهای امروز، کسانی چون روحانی و خاتمی و ناطق نوری از سپاه، واقعیتی را که عیان است نمیپوشاند. واقعیت این است که
2.1. سپاه یک حزب سیاسی مسلح مسلط برکشور است؛
2.2. واقعیت این است که سپاه بر اقتصاد ایران مسلط است. روحانی که گمان میبرد ترامپ سپاه را یک سازمان تروریست خواهد خواند و گفت: سپاه در قلب مردم ایران و منطقه جای دارد، همان کسی است که گفت: شرکتها و صنایع دولتی را از دولت بیاسلحه گرفتیم و به دولت با اسلحه دادیم. پس این خود او بود که سپاه را هم دولت و هم با اسلحه و هم مسلط بر اقتصاد کشور خواند. واقعیت را گفت اما نه تمام آنرا:
2.3. سپاه در جنگهای هفت گانه شرکت روزمره دارد. شرکت در این جنگها است که، در زبان فریب، «دفاع از مردم ایران» خوانده میشود؛
2.4. سپاه متصدی سرکوب مردم ایران است. در اصل، یک سازمان سرکوبگر است و برای سرکوبگری سازمان یافته است. اگر سازمان مدافع مردم ایران بود، چرا باید بخش عمده ادارات و دوایر آن، مخصوص سرکوب مردم ایران باشد؟ سپاه متجاوز به هر پنج دسته حقوقی است که مردم ایران دارند و از موانع برخورداری ایرانیان از این حقوق است؛
2.5. در صورت، سپاه ضابط قوه قضائیه و در واقع، قوه قضائیه، بخصوص بخش سرکوبگرش (بطور عمده دادگاه انقلاب و دادسرای نظامی) مجری اوامر سپاه است؛
2.6. سپاه بمثابه حزب سیاسی، نه تنها در «انتخابات» دخالت و آنرا مهندسی میکند، بلکه سرکوبگر حتی آن سازمانهای سیاسی است که در محدوده رژیم، اجازه وجود و فعالیت دارند. از سازمانهای بیرون از رژیم و حتی آنها که در حاشیه آن قرار دارند که مپرس. بنابراین، عامل بازدارنده رشد سیاسی و مجبور کننده سازمان سیاسی در اقامت گزیدن در سرای دولت استبدادی و عامل بازدارنده سازمان اداری کشور از ایفای نقش راهبردی خویش در رشد کشور، است.؛
2.7. نقش سپاه در مصرف و رانت محور نگاهداشتن اقتصاد کشور، بنابراین، توسعه قاچاق مواد مخدر و قاچاق 30 میلیارد دلاری و آسیبهای اجتماعی که اینک حیات جامعه ایرانی را تهدید میکنند را چگونه میتوان پنهان کرد؟ مگرنه در استبدادهائی از این نوع، نیروی مسلحی که نقش ستون فقرات آن را ایفا میکند، از جمله از راه سنگینکردن جو ترس و نا امن کردن سرمایهگذاری، همین نقش را دارد و از موانع رشد است؟ و
2.8. سپاه زاده و پرورده انقلاب نیست. محصول اجرای طرح محرمانهای است که با پیروزی انقلاب به اجرا در آمد و جنگ 8 ساله سبب تبدیل شدنش به نیروی مسلح اول گشت. ادامه حیاتش بمثابه حزب سیاسی مسلح نیز حاصل محور شدن قدرت امریکا در درون و بیرون مرزها و خود از عوامل گشودن جبهههائی است که ایران به آنها کشانده شده و در آنها مانده است. سخنان ترامپ تا بخواهی صریح هستند: سپاه توجیهکننده حمایت حکومت او از اتحاد سعودیها با اسرائیل و تبدیل عربستان و شیخ نشینها به انبار اسلحه است.
بیش از همه، یکایک افراد سپاه و دیگر نیروهای مسلح و غیر مسلحی که در سرکوب مردم ایران و نگاه داشتن ایران در جبهههای هفتگانه هستند، باید بدانند که هم خود را ویران میکنند و هم پایههای حیات ملی در استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی را. آنها هستند که باید واقعیتی که شدهاند را بشناسند و از بازی کردن نقش آلت فعل قدرت ویرانگر باز ایستند.
ایرانیان نباید وجود سانسور را بهانه کنند و یا همانند کبک سر را در برف بپوشانند و نبینند که انیران در ایران چگونه مینگرد و آنرا در چگونه وضعیتی میبیند. بر آنها است که بدانند آنها که در رژیم هستند و جز مدح و قدح بلد نیستند، هرآنچه دارند از این رژیم ایران برباد ده دارند. چاره ای جز مداحی سپاه و «نظام» ندارند. زیرا خود را بازنده تحول دولت به دولت حقوقمدار میدانند. از بخت بد خود، بندگی قدرت را بر زندگی از راه عمل به حقوق و در یک جامعه مستقل و آزاد، رجحان میدهند. بر ایرانیان است که بدانند یأس، ویرانگر است و محل عملی جز غافل کردن آنها از توانائیهایشان نیست. یأس محل ندارد زیرا هر وضعیتی، راه خارج شدن از خود را نیز نشان میدهند. باید چشمان عقل را گشود و راه را دید و در آن شد.