õچند خبر و دو لطیفه:
☚ در «بیت»، اینبار در محدوده خانوادگی، میان مجتبی و مسعود نزاع است. شماری از سران سپاه، («میانهروها بعلاوه دوراندیشها بعلاوه آنها که با مردم در ارتباط روزمره هستند و از مشکلات روزافزونشان آگاه هستند)، از طریق مسعود، گزارشی از وضعیت واقعی کشور و نیروهای مسلح به خامنهای دادهاند. به استناد این گزارش، مسعود که داماد خرازیها است، به خامنهای گفته است اگر به گوش دادن به مجتبی ادامه بدهی و بگذاری همچنان رتق و فتق امور با او باشد، هم کشور از بین میرود و هم خانواده ما.
☚ اما خامنهای کسی شده است که هر از چندی او را میآورند برای اینکه «آنچه لازم است بگوید» و معلوم بشود هنوز زنده است.
☚ برسر تشکیل گروه آقا بالاسر جدید برای روحانی و حکومت او برخوردها شدید شدهاند. هنوز، قال و مقال برسر حذف کردن یا نکردن ریاست جمهوری فروکش نکرده، قال و مقال در باره تشکیل هیأتی برای نظارت بر اجرای سیاستهای کلی نظام که توسط خامنهای تعیین میشوند، برخاسته است. روحانی که اینک رویه تسلیم را در پیش گرفته است، شکوه میکند که چرا باید «بیت رهبر» مرتب حکومت او را تضعیف کند؟
☚ دیوان محاسبات احمدی نژاد را مسئول خورد و برد 4600 میلیارد تومان دانسته است. اما این همه پولی نیست که حیف و میل شده است. در برابر، احمدی نژاد حالی کرده است یک قلم از این پولها حدود 1400 میلیون یورو در اختیار آقا مجتبی قرار گرفته و او به انگلستان انتقال داده و انگلیسها هم پول را توقیف کردهاند!؟
از آن سو، معاون او، بقائی که به اتهام فساد مالی محاکمه میشود، اوراق دفاعیه خود را در سبدی به دادگاه برده است. اینکار از چند نظر گویائی دارد، از جمله، از این نظر که بقائی خواسته است بگوید تا بخواهی سند در اختیار است که انتشار آنها همه «آل خامنهای» از جمله لاریجانیها را رسوا خواهد کرد. و او گفته است محاکمه من سیاسی است وگرنه من خورد و بردی نکردهام. نه 63 حساب بانکی دارم و نه دخترم جاسوس است.
☚ در برابر مجلس، کسانی جمع شده و هستی از دست رفته خود را مطالبه میکردهاند که به مؤسسات مالی «خصوصی» سپرده بودهاند. خالیکردن جیب مردم از راه مؤسسه سازی، امر واقع مستمری از دوران خمینی تا امروز است. برای اینکه از اهمیت این فساد آگاه شویم، باید بدانیم که صندوقها و بانکهای خصوصی پول 4 میلیون و 300 هزار تن را خوردهاند. با توجه با این واقعیت که اینان خانواده دارند، در واقع، 4 میلیون و 300 هزار خانواده هرچه داشتهاند را از دست دادهاند.
☚ قوه قضائیه «بیت رهبری» را شنود میکند و اطلاعات ریاست جمهوری قوه قضائیه را شنود میکند و «بیت» هم هر سه قوه را شنود میکند و سپاه هم همه را شنود میکند. بدین ترتیب است که همه برای همه پرونده درست میکنند!
☚ لطیفه اول: خاتمی برای اعلان حمایت خود از سپاه پاسداران، در خانهاش را میگشاید تا به محل گفتگو با روزنامه نگاران برود. میبیند، در برابر خانه، مأموران همان سپاه ایستادهاند و به او میگویند: حق خارج شدن از خانه را ندارد. میگوید برای اعلان حمایت از سپاه از خانه خارج میشوم. میگویند: اجازه خارج شدن از خانه را ندارید. میگوید: بسیار خوب بر بام خانه میروم و حمایت خود از سپاه را اعلام میکنم. کنایه از اینکه عمل حصر حمایت خلاف واقع او از سپاه را تکذیب می کند.
☚ لطیفه دوم: خاتمی به روحانی میگوید: به من، شغل تدارکاتچی را روا دیدند، به شما آنرا هم روا نمیبینند. روحانی به او پاسخ میدهد: شغلی که به شما و من روا دیدهاند، «گند پوشی» است. دستگاه «رهبر» و آنچه تحت امر مستقیم او است، از سپاه و قوه قضائیه و نیروی انتظامی و صدا و سیما و موقوفهها و امور رهبری و بنیادها و… مرتب گند میزنند و مأمور میخواهند برای گند پوشی.
غیر از اینکه وقتی رژیم خصلت مافیائی یافته است و «پدرخوانده» ناتوان و «بیت» او گندزا است و وزارتخانههای اصلی را هم مأموران او تصدی میکنند و «گندپوشان» خود از گندزنی مبرا نیستند، گندپوشی ناممکن است، همین چند خبر و این دو لطیفه گویای ناتوانی مفرط رژیم ولایت مطلقه فقیه، بسته بودن نظام سیاسی و شتابگرفتن فرسایش آناست.
õخبرها در باره «وزیر» علوم و آموزش عالی و دانشگاهها؟:
☚ و دانشجویان نیز اجتماع و به معرفی منصور غلامی، بعنوان «وزیر علوم و آموزش عالی» اعتراض کردهاند. این شخص، «رئیس بسیجی» دانشگاه بوعلی همدان و کارش ایجاد خفقان در این دانشگاه بوده است. پیش از آن، صادقی، «نماینده» مجلس گفته بود که 10 تن به خامنهای معرفی شدهاند، همه رد شدهاند. اطلاعی که به ما رسیده است، حاکی است که در فهرست نامزدهای وزارت، این شخص نفر بیست و دوم بوده است. بنابراین، 21 نفر پیش از او را «بیت» رد کرده است. اینک ببینیم روحانی بر چگونه حکومتی ریاست میکند:
☚ وزارت علوم و آموزش عالی + وزارت دفاع + وزارت آموزش و پرورش+ بعلاوه وزارت نفت + وزارت کشور+ بعلاوه بدنه وزارت خارجه و «وزیر» که باید مقبول «رهبر» باشد + واواک، وزیرانی دارند که مأموران خامنهای، در واقع «بیت» تحت اداره مجتبی خامنهای، هستند.
☚ علیاکبر ولایتی از فروش رساله پایان تحصیل، آن هم در برابر دانشگاه شکوه و آن را فضاحت بار توصیف میکند. این روزها، در باره «افت تحصیلی» در دانشگاهها، گفته و نوشته میشود. در واقع، هم افت تحصیلی امر واقع مستمر است و هم بطور مستمر در باره آن صحبت میشود. چند نمونه:
☻ در 1387، دانشجویان گفتهاند: افت تحصیلی مسئلهای است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت به خصوص زمانی که علم و فنآوری در حال پیشرفت است.
در همانسال، هیأتهای علمی دانشگاهها گفتهاند: با توجه به توسعه کمی دانشگاهها و کم توجهی به کیفیت و استانداردهای آموزشی، افت تحصیلی به صورت یک مشکل اساسی مطرح شده است و به تدریج تشدید میشود.
عباس پور تهرانی، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس گفته است: برخی از دانشگاههای غیر دولتی از امکانات لازم برای تحصیل و تحقیق دانشجویان برخوردار نیست و در نتیجه دانشجویان از درس فاصله میگیرند و این موضوع موجب افت تحصیلی آنها میشود.
☻ بنابر تحقیق منتشره در مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک، در سال 1388، میزان افت تحصیلی در رشته پزشکی این دانشگاه،19 درصد بوده است. در واقع، دانشکدههای پزشکی و پیرانپزشکی شهرستانها، همه، گرفتار افت تحصیلی بودهاند. وقتی در دانشکدههای پزشکی که باید «استعدادها» در کنکور آنها موفق شوند، شدت افت تحصیلی بدین حد است، میتوان شدت افت تحصیلی در دانشکدههای دیگر را برآورد کرد.
☻ در فروردین 1396، دکتر حسن به نژاد، معاون دانشجویی دانشگاه تهران، گفته است: در حال حاضر افت تحصیلی و مشکلات اقتصادی بیشترین مشکل دانشجویان کشور است.
☻ از عوامل افت تحصیلی، بطور مستمر، یکی فقر است. شهریهها بالا و هزینه زندگی نیز سنگین است و دانشجو مجبور است هم کارکند و هم تحصیل کند.
☚ اما عامل مهمتر خفقانی است که به دانشگاهها تحمیل میشود. این خفقان تنها سیاسی نیست. علمی نیز هست. هم بدینخاطر که دانشگاهها توانا به جذب استعدادهای علمی که چون سیل به خارج از کشور مهاجرت میکنند، نیستند و هم بدینخاطر که تجهیزات علمی لازم را نیز ندارند و بودجه کافی نیز در اختیارشان نیست. بتازگی نیز صندوق بینالمللی پول از «فرار مغزها» از ایران و کشورهای در موقعیت ایران و اثر آن بر رشد نکردن اقتصادهای آنها ابراز نگرانی کرده است:
☻ در 1990 (1369) ایران، در میان کشورهای آسیائی، از لحاظ فرا راندن مغزها، مقام اول را داشته است.
☻ در سال 1999 (1378)، باز بنا بر گزارش صندوق بینالمللی پول، 25 درصد از درس خواندههای ایران در کشورهای غرب مشغول بکار بودهاند.
☻ در سال 2009، این صندوق نگرانی شدید خود را از «فرار مغزها» اظهار کرده بود. طرفه اینکه در آن سال، زیان فرار مغزها به اقتصاد ایران را دو برابر درآمد نفت برآورد کرده بودند. آن سال، سال پایانی دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد بود و درآمد نفتی ایران 82 میلیارد دلار. بنابراین، ضرر ایران بابت مهاجرت استعدادها، 164 میلیارد دلار بوده است.
☻ بنابر برآورد وزارت علوم و آموزش عالی، (آوریل 2016 بنابر مقاله کریستن دوآمل CHRISTIAN DUHAMEL زیر عنوان Des universités iraniennes miroir des contradictions de la République islamique ) سالانه، 180 هزار دانشگاه دیده ایران را ترک میکنند.
☚ افت تحصیلی در دانشگاههای ایران دو گونه است: گونهای، ناتوانی درصدی از دانشجویان از طی دوره تحصیلی و گونه دیگری، پائین بودن کیفیت تحصیلات. در حقیقت، دانشگاههای ایران، بلحاظ کیفی به دو دسته تقسیم میشوند:
1. دانشگاههایی که برای کار در اقتصادهای غرب، دانشجو تعلیم میدهند و
2. دانشگاههایی که برای ماندن در داخل و گرفتار بیکاری شدن و یا به کارهائی پرداختن که با تحصیل آنها خوانائی ندارند دانشجو تعلیم می دهند.
در قسمت سوم این وضعیت سنجی خواهیم دید که یکی از روشهای ساکت کردن و ساکت نگاهداشتن دانشگاهها همین اختلاف سطح علمی دانشگاهها است.
☚ و به جا است بدانیم که فرانسه 2.5 میلیون دانشجو دارد و ایران 4.5 میلیون. برای 4.5. میلیون دانشجو، 70 هزار معلم از استاد تا استادیار و دبیر دارد. کمبود تجهیزات علمی و آزمایشگاهها و تجهیزات آزمایشگاهی هم از اندازه بیرون است. گزینش دانشجو برای دسته اول دانشگاهها بسیار سختگیرانه است. پنداری قرار بر این است که بهترین استعدادها برای کار در غرب تعلیم بیابند!
در سال تحصیلی 1394- 1395، از دانشگاههای ایران، 8 دانشگاه، در میان 800 دانشگاه خوب دنیا بودهاند. در دوره لیسانس، در دانشگاههای دولتی، دختران 56 درصد و در دانشگاههای آزاد 40 درصد دانشجویان را تشکیل میدادهاند. در مقاطع فوق لیسانس و دکترا، درصد پسران بیشتر است.
با وجود جمعیت بزرگ دانشجو، دانشگاهها از ایفای نقشی که در جامعهای چون جامعه ایران دارند، بازداشته شده و بازماندهاند:
õ چرا دانشگاهها نقش نیروی محرکه تحول را ایفا نمیکنند؟:
1. از دلایلی که برای سیل مهاجرت دانشگاه دیدههای ایرانی، بر شمردهاند، نبود کار در خور در ایران است. به سخن دیگر عدم انطباق تحصیل دانشگاهی با اقتصاد مصرف و رانت محور. تحصیلات مهاجرت گزینان نیازمند اقتصاد تولید محور در رشدی پر شتاب است . دلیل دیگر را وجود جامعه ایرانیان در کشورهای غرب دانستهاند که به جوانان مهاجرت گزیده در رفع مشکلات یاری میرسانند. دلیل سوم را وجود فشارها در زندگی شخصی و جمعی دانستهاند. بدیهیاست دلیل جویان از دلیلی مهمتر غفلت کردهاند که نظام اجتماعی است که استبداد حاکم مانع از باز شدن آن و توانا شدنش به فعالکردن نیروی محرکه در خود با هدف رشد انسان و عمران طبیعت است. در جهان امروز، اندازه باز و بسته بودن نظامهای اجتماعی، میزان مهاجرت از کشوری به کشور دیگر را بدست میدهد. اگر استبداد نبود و نظام اجتماعی ایران، به یمن فعال شدن نیروهای محرکه بطور مداوم باز میشد، نه تنها استعدادها کشور را ترک نمیکردند، بلکه ایران، وطن خود را، کشوری مییافتند که بیشترین امکان را برای رشد در اختیار آنها مینهد و آنها میتوانند در ساختن الگوی جدیدی از زندگی در استقلال و آزادی و رشد انسان بر میزان عدالت اجتماعی و عمران طبیعت، شرکت کنند.
2. بنابر تحقیقی که در سال 2004، در امریکا بعمل آمده است، 700 هزار ایرانی در امریکا زندگی میکنند که یک چهارم آنها، تحصیلات دانشگاهی فوق لیسانس و دکترا دارند. سطح درآمد آنها 20 درصد بالاتر از سطح درآمد امریکائیها است. از آن زمان بدینسو، بر شمار آنها افزوده شده است. بهترین دانشجویان دورههای فوق لیسانس و دکترا و تخصص و فوق تخصص در بهترین دانشگاههای امریکا، ایرانیان هستند و 11 هزار دانشجوی ایرانی در امریکا تحصیل میکنند. بدیهی است که مقایسه آن موقعیت با موقعیت دانشجویان و دانشگاهیان در ایران، از عوامل برانگیزنده به مهاجرت و تغییر نوع نگرش از نگرش به خود بعنوان عامل تحول به نگرش به خود بمثابه داوطلب برخورداری از زندگی درخور در جامعهای دیگر، است.
هرگاه عامل استبدادی که بیشتر از استبداد شاه سابق مهار بر محیطهای تحصیلی را همهجانبهتر و شدیدتر کرده است، نبود، نگرش طبیعی دانشجویان، نگرش در خود، بمثابه معمار بنای الگوی جدیدی از رشد انسان و عمران طبیعت، میشد.
3. در عوض، رشتههای اقتصاد و علوم اجتماعی و نیز مدیریت کارفرمائیها و ساماندهی محیط کار صنعتی، به اندازه کافی دانشجو تعلیم نمیدهند و پرورش نمیدهند. از سطح علمی بالائی نیز برخوردار نیستند. بدینقرار، هم نبود اقتصاد تولید محور در رشد سبب میشود که نیاز به اینگونه تحصیلکرده که نقشی حیاتی در اقتصاد تولید محور دارند، کم شود و هم کمبود اینگونه استعدادها مانع برگرداندن اقتصاد مصرف محور به اقتصاد تولید محور میشود.
4. از سوئی، سطح تحقیق نیز در دانشگاههای ایران پائین است و از سوی دیگر، رژیم نقشی برای دانشگاهها در برنامهگذاریهای اقتصادی و اجتماعی و نیز سیاستگذاری جمعیت و دیگر سیاستگذاریها و البته در سیاستگذاری روابط با دنیای خارج بر اصل موازنه عدمی قائل نیست. در حکومت احمدی نژاد، اقتصاددانان به جرم هشدار دادن به او مجازات شدند و در حکومت روحانی، او از دانشگاهها خواست از قرارداد وین (برجام) دفاع کنند!
برخی از دانشگاهها با دانشگاههای اروپائی همکاری علمی پیدا کردهاند اما در سطحی محدود و تحت مهار شدید.
5. وجود عوامل برانگیزنده به مهاجرت از سوئی و اختلاف سطح علمی بیش از اندازه دانشگاهها، همراه با تدابیر رژیم برای خفقان آور کردن محیط دانشگاهها، سبب شده است که دانشجویان دانشگاههای برخوردار از سطح علمی بالا، خود را آماده زیستن در جامعههای «پیشرفته» کنند. بنابراین، تن به کاری که «آینده» آنها را به خطر اندازد، نمیدهند. وقتی هم به خارج از کشور میآیند، سکوت میگزینند.
دانشجویانی که در دانشگاههای درجه پائین تحصیل میکنند، علاوه بر اینکه تحت تضییقات بسیار قرار دارند، جنبش را مساوی با اخراج از دانشگاه و تحت فشار قرارگرفتن خانوادهها و افزوده شدن بر خیل بیکاران ارزیابی میکنند. هم اکنون، بنابر کمترین برآوردها، یک سوم تحصیلکردههای دانشگاهها بیکار هستند و اکثریت بزرگی از آنها هم که کار دارند، کارشان با تحصیل آنها بیگانه است.
بدینسان، سازماندهی دانشگاهها سازماندهی محیط بسته بنابر این، مخرب جوان دانشجو بمثابه نیروی محرکه تغییر و بازکننده نظام اجتماعی و فعال شدن نیروهای محرکه در آن است.
6. وضعیت کنونی خود راهکار را معلوم میکند:
6.1. هرگاه نظام سیاسی کشور تغییر کند و دموکراسی استقرار بجوید و جوانان که نیروی محرکه تغییر هستند نظام اجتماعی را بازکنند، وجود جامعه علمی ایرانی در انیران بعلاوه سرمایه بزرگی که در اختیار ایرانیان است، میتوانند در وطن خویش فعال شوند و بیشترین شتاب را به رشد آن ببخشند. بشرط آنکه نسبت به سرنوشت وطن خویش لاقید نمانند و بطور مداوم خود را برای شرکت در بازسازی ایران آماده کنند.
6.2. باوجود واقعیتهای بالا و به دلیل آنها، نظام سیاسی بستهای که اینک در کمال ناتوانی (خبرها که در قسمت اول آمدهاند، یک چند از علامتهای این ناتوانی ناشی از پوسیدگی هستند) است، خود آماده استقبال از جنبش دانشگاهیان، بمثابه برانگیزنده جامعه ایرانی به جنبش همگانی است. اگر میگویند دانشگاهیان تنها شدهاند، معنای سخن خویش را نیک در نمییابند. تنهائی ناشی از ایفا نکردن نقشی است که دانشگاه در جامعهای چون جامعه ایران دارد و در همانحال، گویای وجود آمادگی نیروهای محرکه دیگر، زنان و کارگران و نیز کارکنان دولت که نقشی در رشد نمیجویند، برای به جنبش درآمدن است. این نیروها نیازمند جنبش دانشگاهها هستند. بسا سازمانهای نظامی نیز نیازمند این جنبش هستند تا از نقش ویرانگری برهند که رژیم به آنها تحمیل میکند و طبیعت خویش را بمنزله حافظ ایران از هر نیروی متجاوز انیرانی، را بازیابند.
اما جنبش نیازمند اندیشه راهنما است:
7. قوت گرفتن راست افراطی که زبان عامه پسند و عامه فریب بکار میبرد، اندیشمندان غرب را بخاطر بحران شدیدی که دموکراسیها بدان گرفتارند، سخت نگران کرده است. آنها به این نتیجه رسیدهاند که توسل به دلایلی، از جمله بیکاری و حتی نابرابری اقتصادی و مشکل مهاجرت انبوه به کشورهای غرب، قوتگرفتن گرایشهای راست افراطی را توضیح نمیدهند. چرا که در دو کشور چک و اتریش که مشکل بیکاری را ندارند و با سیل مهاجران نیز روبرو نیستند، راست افراطی بیشتر قوت گرفته است.
مشکل مادر، به قول ادگار مورن و نیز آلن تورن، بحران اندیشه راهنما است. این بحران است که دانشگاهها را نیز گرفتار رکود و سکوت کرده و رابطه آنها را با جامعهها قطع کرده است. اما، در محدوده مادیت، اندیشه راهنمای جدید نمیتوان ساخت. نه تنها به این دلیل که جهان نیازمند خشونتزدائی و انسان نیازمند آناست که خود را بمثابه موجودی حقوقمند و کرامتمند بازشناسد، بلکه بدینخاطر نیز که اندیشه راهنما اگر بیکران معنویت را به روی انسان، نگشاید، بیان استقلال و آزادی نمیشود و بکار رهاکردن انسانها و طبیعت از مرگ در آتش خشونتها نمیآید. هرگاه دانشگاهیان ایران به این واقعیت توجه کنند و زحمت به تجربه گذاشتن بیان استقلال و آزادی را که یافته آمده است، به خود بدهند، میتوانند هم از تنهائی برهند و هم دانشگاهها را خلاق و فعال کنند و هم به جهانیان راه نشان دهند، تاکه آنان از بنبست برهند.