در وضعیت سنجی سی صد و پنجاه و یک، حاصل تحقیق پنجاه محقق را در۵۰ کشور برخوردار از دموکراسی، از نظر خوانندگان گذراندیم. مصاحبه پیکتی را نیز. کارگران و دیگر قشرهای مردمی به چپ رأی نمیدهند. به راست و راست افراطی رأی میدهند. غرب گرفتار رکود اندیشه راهنما است. کوشش میشود از رکود اندیشه برهد. در نقد نظر پیکتی به این مهم پرداختیم که «سوسیالیسم برهمن» با اندیشه راهنمایی که تحول از بالا را با تحول از پایین جانشین کند، موافق نمیشود. بیان قدرت جدیدی هم محل ندارد زیرا همان کارکرد را پیدا میکند که بیانهای قدرت پیشین و موجود کردهاند و میکنند.
❋ سه کارکرد مهم اندیشه راهنما:
مهمترین کارکرد اندیشه راهنما ایجاد انگیزه است. هرگاه نتواند در گروندگان به خود انگیزه برانگیزد، کارپذیری را القاء میکند. وقتی سخن از بنبست اندیشه میشود یعنی اینکه اندیشههای راهنما انگیزه ایجاد نمیکنند. خلاء را احساس ناامنی و ترسها پر میکند. از اینرو، قشرهای مردمی به اندیشه راهنمایی روی میآورند که انگیزههای کوتاه مدت پدید میآورند و این انگیزهها بیانگر تضاد هر قشر با قشرهای پایینتر از خود هستند. چنانکه کارگران، مهاجران و حاشیه نشینها را مقصر بیکاری و پایین بودن دستمزدها میدانند. بدینسان، قشرهای «بالا» موفق شدهاند جهت مبارزه را که از پایین به بالا بود، تغییر دهند و از بالا به پایین بگردانند.
به مصاحبه که مراجعه کنیم، میبینیم چپ طرز فکری که بتواند انگیزههای کوتاه مدت ایجاد کند و کارگران و قشرهای مردمی را به رأی دادن به چپ برانگیزد ندارد. چرا که بطور کامل در نظام سرمایهداری جذب شده است. در مقام رقابت با راست افراطی، پایینترها را مقصر وضعیت کارگران و دیگر قشرهای مردمی میشمارد. اما این رقابت سبب قوت بیشتر راست افراطی میشود چرا که توانایی راست افراطی را برای اجرای برنامه این راست ندارد.
پیآمد بنبست اندیشه راهنما این است که برغم افزایش نارضاییها، ناراضیان نه تنها به جنبش بر نمیخیزند، بلکه به راست افراطی رأی میدهند و غافلند از این واقعیت که نابرابریهای روزافزون میگویند که عامل وضعیتی که در آنند، قدرت، بنابراین، اقلیتی است که ثروت در او متمرکز و بزرگ میشود.
راستی این است که وضعیت ورشکست، پدیدهای جهانی است. در همه کشورهای جهان، نارضاییها افزایش مییابند اما میل به جنبش، خفیف میشود. به سخن روشن، در همه جا، بنبست اندیشه راهنما وجود دارد. پیآمد این بنبست، بی انگیزه شدن انسانها و به قدرتمدارها پناه بردن است.
کارکرد دوم اندیشه راهنما، سنجش پندار و گفتار و کردار به آن است. بدینسان، هرگاه اندیشه راهنما حقوق را در برداشته باشد، پندار و گفتار و کردار به حقوق سنجیده میشوند. اما اگر بیان قدرت بود، پندار و گفتار و کردار به قدرت سنجیده میشود. بدینخاطر است که بیانهای قدرت توجیه کننده قدرت و قدرتمداری (نمونه ولایت مطلقه فقیه) میشوند و توسط قدرت از خودبیگانهتر و میان خالی میگردند.
کارکرد دوم کارکرد اول را از اندیشه راهنما میگیرد. بدینسان که نخست انگیزه خود را در اختیار قدرتمدارها گذاشتن در قشرهای مردمی پدید میآورد و سپس، در آنها، بیتفاوتی و کزکردگی و…. را ببار میآورد. وضعیتی که در همه کشورها بوجود آمده است.
سومین کارکرد اندیشه راهنما، جهان بینی است. جهان را چگونه میبینیم؟ با دوربینی که اندیشه راهنما است میبینیم و اگر این بیان بیان حق باشد، جهان را رها از جبر و انسانها را مستقل و آزاد میبینم. از اینرو، هر صاحب مرام، جهان را آنسان میبیند که مرام تبیین میکند و یا اصولی را در اختیار میگذارد که دارنده مرام بتواند جهان را از منظر اصول ببیند. از اینرو است که بنبست اندیشه راهنما یعنی این که انسان ها نمیتوانند جهان را ببینند زیرا دید آنها دچار اختلال میشود. جهانبینی مختل میشود و این اختلال سبب میشود که کارکرد اول و دوم نیز مختل بگردد. بدینقرار، از پیآمدهای بنبست اندیشه راهنما، اختلال در هر سه کارکرد اندیشه راهنما است. مردمان عصر امروز گرفتار این اختلال شدید هستند.
اما خارج شدن از بنبست اندیشه راهنما در گرو یافتن اندیشه راهنمایی است که داشتههایی داشته باشد که هریک انگیزه ساز و جمع آنها انگیزه دائمی ساز باشد:
❋ بنبست اندیشه راهنما را چگونه میتوان گشود:
اندیشه راهنمای توانا به ایجاد انگیزه، باید مجموعهای از داشتهها باشد که هریک انگیزه ساز و مجموع آنها نیز انگیزه دائمی ساز باشند. چنین اندیشهای واجد دوازده داشته باید باشد:
۱. ویژگیهای زبان حق را داشته باشد؛
۲. انسان را مجموعهای از استعدادها و فضلها بداند و انسان و همه هستیمندها را کرامتمند، بنابراین، برخوردار از حقوق ذاتی حیات، بنابراین، صاحب نقش، بنابراین، مسئول بشناسد و هر انسان را رهبر و هدایت کننده خویش بداند. این اندیشه باید حقوق پنجگانه، حقوق انسان، حقوق شهروندی انسان، حقوق ملی، حقوق طبیعت و حقوق هر جامعه بمثابه عضو جامعه جهانی را در براشته باشد و یا این حقوق را بپذیرد؛
۳. اصل الاصولی که رهنمود میدهد، ثنویت نباشد و روش اینهمانی با هستی (= استقلال) و فعال شدن انسان در این مقام (= آزادی) باشد (= موازنه عدمی) . در حقیقت، به یمن اینهمانی با هستی – که حق است که هوشمند است، که دانش است که توانایی است که …- انسان انگیزه دائمی مییابد و از آنجا که انتخابهای نزدیک به بینهایت میشوند (= آزادی)، انسان در لحظه به لحظه زندگی خود نیز انگیزهمند میشود و هیجان کار و شور و شوق خلق مییابد (۱۳۵ کتاب استقلال و آزادی)؛
۴. اصول راهنمای خویش را خود تبیین کند و این اصول راهنما سازمان و ساماندهی نهادها و رابطه انسان با آنها باشد، بنابراین، بکار تنظیم رابطهها با حقوق و علم و فن و نیروهای محرکه دیگر، بیایند؛
۵. در هر یک از بعدهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بنابراین، در باره امور اجرایی و قضائی و تقیینی، اصول راهنما را در برداشته باشد. فروع منطبق با این اصول و موضوع آنها امرهای واقع مستمر باشند و روش ارتباط مستقیم با واقعیت و شناسایی آن را همانسان که هست در اختیار بگذارد. این اصول ترجمان اصول راهنمای همگانی نیز باشند؛
۶. مکارم اخلاق را در برداشته باشد:
۱. غافل نشدن از حق، بنابراین، از حقوق خویش، ۲. ایستادن بر حق و فراخواندن به حق، ۳. سنجیدن شخص به حق و نه حق به شخص، ۴. ترس و یأس و غم و خشم و … زدایی، ۵. فروخوردن غیظ ۶. برانگیختن امید و شادی و شکیبایی در انسانها، ۷. وفای به عهد، ۸. تقوای زبان و چشم و گوش از زشت اندیشیدن و زشت گفتن و زشت عملکردن، ۹. ابتکار از دست فرو نهشتن و واکنش نشدن، ۱۰. در خود شجاعت زندگی حقوندی و ورود در آزمونها را پروریدن، ۱۱. اعتماد به نفس به یمن توکل به حق، ۱۲. ناتوانایی زدایی و توانایی بر توانایی افزودن، ۱۳. نفس خویش را مکلف و مسئول به عمل به حق و نیکوترین کار و رستگار شدن به یمن نیکوکاری دانستن، ۱۴. مصلحت قدرت فرموده را جانشین حق نکردن و بدان تن ندادن، ۱۵. راست پنداری و راست گفتاری و راست کرداری، ۱۶. دوستی و همکاری بر میزان حق را رویه کردن، ۱۷. دستیاری در بهترین کارها، ۱۸. تجربه را روش کردن، ۱۹. نقد بمعنای تمیز صحیح از غلط و تصحیح غلط را روش کردن، ۲۰. زیباییها را ارج نهادن و در کمال آنها کوشیدن، ۲۱. بخشندگی، ۲۲. خدمتگزاری، ۲۳. اظهار حق در برابر جبار، ۲۴. دفاع از حق ستمدیده، ۲۵. محبتورزی را رویه کردن، ۲۶. ایثار، ۲۷. میهمان نوازی، ۲۸. نگران وضعیت زندگی خویشاوندان و همه دیگر افتادگان بودن و برآوردن نیازهای آنان، ۲۹. خدمت خدمتگزاران را ارج نهادن و پاداش دادن، ۳۰. حیامندی، ۳۱. نقد خویش را رویه کردن و…
خود آراستن به این اخلاق، کیفیت زندگی را ارتقاء میبخشد و کرامت انسان را افزون میکند.
۷. استقلالها و آزادیها که امکانهای برخورداری شهروندان را از حقوق شهروندی و رشد هستند را در برداشته باشد. بنابراین، دو حق اختلاف و اشتراک را که از حقوق انسان هستند، حقوق شهروندی آنها نیز بشناسد (۱۳۹)؛
۸. قواعد خشونتزدایی را واجد باشد؛
۹. آرمان شهری را در برداشته باشد که انسانها بتوانند، از راه رشد بر میزان عدالت، پدیدش آورند. به سخن روشن، آرمان شهر نهائی، فرآورده آرمان شهرهایی باشد که انسانها، به یمن اندیشه راهنمای دارای این داشتهها، بطور مداوم میسازند. رشد همین است. بدیهی است که در بنای این آرمان شهرها، ویژگیهای آرمان شهر نهائی باید لحاظ شوند و آن آرمان شهر سمت یاب باشد؛
۱۰. روشهای زشتی زدایی و زندگی را زیباکردن را در بر داشته باشد.
۱۱. ظرفیت به خود پذیرفتن حقوقی که ذاتی حیات هستند و انسان آنها را شناسایی میکند را داشته باشد.
۱۲. عمل به این اندیشه راهنما، پیدایش قدرت (= رابطه قوا و ترکیبی که در این رابطه بکار میرود و یکی از دو طرف را سلطهگر و دیگری را سلطهپذیر میگرداند) را ناممکن میکند و نظام اجتماعی باز و تحولپذیر را ممکن میکند. بنابراین، میان شهروندان و نهادهای جامعه – که حقمدار و حقمحور میشوند- این رابطه را برقرار میکند: شهروندان راهبر و نهاد وسیله و شهروندان انتخاب کنندگان هدف و روش. اداره نهادها، شورایی میشود و اداره جمعها از کوچکترین جمع تا بزرگترین که جامعه است، نیز شورایی میگردد: هرکس خود خویشتن را رهبری میکند و همگان در رهبری جامعه – جهت یاب رشد جامعه آرمانی نهائی است – شرکت میکنند.
اندیشه راهنمایی با این داشتهها الف. انگیزه دائمی در انسان بر میانگیزد و ب. هر یک از داشته ها نیز، به نوبه، خود، در انسان، در هر لحظه، در هر ساعت، در هر روز، در هر هفته، در هر ماه، در هر سال از زندگی او، انگیزه ایجاد میکند. بنابراین، خلائی که آن را زور و فساد، بنابراین، خشونتگری پرکند، هیچگاه پدید نمیآید.
این بیان که آن را بیان حق یا بیان استقلال و آزادی میخوانیم، در بیان قدرت از خود بیگانه نمیشود. بنابراین، اگر در جمعی که این بیان اندیشه راهنمای او است، روابط قوا و قدرت پدید آید، خود میگوید که بیان حق بمثابه اندیشه راهنما، رها شده است و یا ویژگیهای آن سانسور و ویژگیهای این یا آن بیان قدرت جانشین آنها شده و تحت همان نام، اندیشه راهنمای دیگر که بیان قدرت است ساخته شده است.