در وضعیت سنجی گذشته، به اعتصابات گستردۀ کارکنان صنعت نفت و بررسی اهداف و مطالبات آنها و پیوستن برخی از کارگران و سایر صنف ها و نیز روش ایجاد و لزوم پیوند بین جنبش های مدنی پرداختم. اما، در این شماره به چند خواسته و مطالبۀ اساسی می پردازم که هر ایرانی، منجمله کارگران، ابتدا باید از خود داشته باشند.
برای شمای خوانندۀ گرامی از اصلی می نویسم که تضمین کنندۀ پیروزی هر ملتی است که ارادۀ حیات دارد و در طول تاریخ، نمونه های فراوان در رعایت آن وجود یافتند. رعایت آن اصل، تضمین کنندۀ رویین تن شدن نسبی هر ملتی، در مقابل انواع خشونت هایی است که رژیم های استبدادی، حیات ملی ملت ها را بدان ها تهدید و تحدید می کنند.
❋ داشتن انگیزه و عمل به حقوق ذاتی خود و بکار گیری روش های خشونت زدایی از خود، با دیگری و با محیط خود:
جنبش کارگری ایران امروز جنبشی است که بعلت گستردگی آن تمامی صحنۀ وطن را در بر می گیرد. این جنبش، نماد آن اصل مهم است که تغییر اساسی، همواره از پایین رخ می دهد، و نه از بالا. صرف دست زدن به اعتصابات، نشانگر نیاز حیاتی به تغییر و تحول در بطن و قاعدۀ جامعۀ ایرانی است. از این رو، درود بر شهامت کارگران اعتصابی که چنین نیاز به تغییری را آشکار و هویدا ساخته و چون رود زاینده ای در بستر جامعه جاری می سازند.
کارگران زحمتکش ایران که بارِ تولید و نوسازی ایران را با تحمل محنت های فراوان، حتی محرومیت چند ساله از دستمزد خود، به دوش می کشند، اکنون در گذرگاه مهم انتخابِ بینِ تولید محوری، و مصرف محوری، برای اقتصاد ایران، ایستاده اند. استبدادها از هر نوعی که باشند، انسان ها را به مصرف خو می دهند، از مصرف ِکالا گرفته، تا مصرفِ خرافات و ضد علم، و مصرفِ خشونت ها.
اما تولید محوری، تنها به تولید کالا ختم نمی شود. تولید محوری، علاوه بر تولید کالای با کیفیت، در مقابلِ کالایِ وارداتیِ بنجل؛ تولید فکر و اندیشه؛ تولید اخلاق و عدالت؛ تولیدِ مقاومت در مقابل زور گویی؛ تولید روش های خشونت زدا در مقابل روش های خشونت گرا؛ تولید اتحاد و همبستگی در مقابل تضییع حقوق هر ایرانی را نیز در برمی گیرد. و چون کارگران ایران تنها در جایگاه “حرف زدن” از تولیدات قرار ندارند، بلکه اهلِ “عمل و کار” در آن عرصه اند، امید به وجود فعال آنها در غنا بخشیدن مبارزه با رژیمی که دزد حقوق همۀ ایرانیان است، بسیار اساسی و تأثیرگذار است.
لذا، بعنوان یک هموطن، هم مخاطب اینجانب، کارگران شریف ایران و خانواده های عزیز آنان هستند، و هم هر جوان ایرانی:
❋ شما کارگران شریف و همۀ اعضای خانواده های شما، و همچنین شما نسل جوان ایرانی، نیازمند انگیزه اید.
انگیزه به دو طریق، ایجاد می شود:
١- طریق کارآمد اول، تمرین حقوق است. شناخت حقوق ذاتی خود و عمل به آنها، به رژیم و دولت ربط نداشته، و چون درونی ما هستند، خود بایستی بدان ها عمل نماییم. بدین لحاظ، تنظیم رابطه ها بر مبنایِ حقوق، در ما این انگیزه را ایجاد می کند که وضع غیر حقوقیِ موجود را نپذیریم.
٢- طریق دوم، توجه مستمر و پیگیر به آینده است.
هر چند این امر واقع سخت است، اما باید به صراحت بر قلم راند که متأسفانه، نسل امروز، آینده را به حال خود رها کرده، و به حال مشغول گشته است.
آینده ای که توسط مردم ساخته نشود، بالاجبار، بدون حضور مردم، و توسط استبداد، با سراسر تخریب، ساخته می شود. برای نمونه، تنها به طبیعت ایران نگاهی بیندازیم. آیا کم توجهی کنونی ما ایرانیان به طبیعت وطنمان، و عدم شرکت مستقیم و مؤثر در حفظ و عمرانش، آینده آن را برای جولان تخریب رژیم مستبد حاکم، باز نگذاشته است؟ آنهم، در وطنی که بالغ بر ٧ هزار سال در آن مردمانی و نسل هایی زیستند، ولی شدت تخریب آن به اندازۀ تخریب تصاعدی کنونی نگشته بود (از مصرف گرایی افراطی گرفته؛ تا رها سازی زباله در تالاب ها و رودخانه ها و سواحل و کوی و برزن؛ تا کشتار حیوانات و آلودن هوا با وسایل نقلیه؛ تا سکوت جامعۀ علمی ایران و عدم نقد صریح و تند مواضع دولت و فقدان ارائۀ راهکارهای عملی حراست از طبیعت به مردم به نحوی که در بازسازی طبیعت به دولت وابسته نباشند و حیات طبیعی ایرانی را حیات خود قلمداد کنند؛ … و همۀ عملکردهای مخرب محیط زیست در آن بخش هایی که حاصل عمل و تصمیم خود ما مردم است).
به قدری رژیم ولایت فقیه، طبیعت را تخریب کرده (از عدم تخصیص بودجه برای احیای دریاچه ها و تالاب ها؛ سد زدن های مخرب و غیرلازم؛ خشکاندن قنات ها و عدم مراقبت از آب های زیر زمینی با حفر انبوهی از چاه های عمیق مجاز و غیر مجاز؛ حرکت از موضع ضعف و زیر سلطه در مقابل همسایه های ایران که با نصب سدهای متعدد بر روی رودحانه ها، جریان آب را به روی ایران بسته اند و حقابه ایران را رعایت نمی کنند؛ اتخاذ سیاست های غلط کشاورزی و فقدان سند تعیین ظرفیت سرزمینی که باعث کشت های پر آب بر گردیده؛ سلطۀ مافیای آب بر منابع آبی کشور؛ به حراج گذاشتن سهم ایران در دریاچۀ مازندران؛ و ناتوانی حتی در حل معضلی همچون ترافیک و …)، که عیسی کلانتری– مسئول همین رژیم در سازمان حفاظت از محیط زیست-، اقرار می کند، ایران در کمتر از ۵۰ سال آینده بیایان شده و ایرانیان برای زیستن به کشورهای همسایه آواره خواهند شد!
لذا، مشاهده می کنیم که این ماییم که نسبت به آیندۀ وطنی که بستر زیست خودِ ما و فرزندان ما است، بی توجه و بعضاً لاقید گشته ایم و فضای گستردۀ آینده را به رژیمی مخرب و فاسد و مستبد، سپرده ایم.
توجه نماییم، سایر ملل که وضع و روزی بهتر از حال ما ایرانیان دارند، هم به حال خود متعهدانه تر، و هم به آیندۀ خود، مسئولانه تر نگریسته اند. همۀ موفقیت های سایر ملل که از یوغ استبداد رهایی یافته و رژیمی حق وند را استقرار داده اند، حاصل اراده و تلاش و کوشش آنها، به زیست در خورِ کرامتِ خودشان، و رعایت اصلِ استقلال و آزادی، هستند. و با تغییر طرز فکر خود، انگیزۀ تغییر را در خود آفریده و حقوق را در رابطه با خود و یکدیگر و محیط طبیعی زیست خود بکار گرفته اند، و نه زور و اعمال خشونت را.
ما را چه شده است؟! آنهم برای ما ملتی که در یک قرن معاصر، دست به سه تغییر (انقلاب مشروطه، جنبش ملی کردن صنعت نفت، و انقلاب ۱۳۵۷) بزرگ زده، و الگوی مردم منطقه بوده است.
آینده و محتوای آنرا، خودِ ملت، بدون نیاز به کمک از بیرون می تواند بسازد، تمام وسایلِ ساخت، در داشته های ملت ایران فراهم و مهیا است. تنها باور به داشته های خویش، و اراده است که بایستی تقویت شود. برای چنین ساختی، رهبری امری همگانی می شود. هر کدام از ما دارای قوۀ رهبری هستیم و در درون خود دارای حقوق ذاتی. از اینرو نبایستی خود را بدست القائات از خود بیگانه ساز و مروجِ ترس و ناتوانی– از قبیلِ “کسی نیست رهبری ما را بعهده بگیرد”-، بدهیم.
ایران، خالی از بدیل مستقل و آزاد و ملی نیست. اما از دو حال هم خارج نیست: یا چنین بدیلی وجود دارد، ولی غفلت از ماست که آنرا شناسایی نکرده ایم، پس وقت آن رسیده که آنرا شناسایی کرده و سخنگوی خود، و نه قیم خود، بدانیم. و یا چنین بدیلی ساخته نشده است، پس از دست دادن هر لحظه و غفلت در ساختن آن، جفایی بزرگ به خودمان و نسل های آینده است. عهد کنیم که آستین ها را بالا زده و به ساختن آن همت گماریم. و هر کس از خود و تغییر طرز فکر معتاد به زور و خشونت و بی اخلاقی خود، شروع کرده و تغییر حقوقی یابد. آنچنان تغییری یابد که شایستگیِ همراهی در ساختن آینده ای حقوق مند و مستقل و آزاد برای ایرانیان را دارا شود.
❋ فراموش نکنیم تغییر همواره از پایین، یعنی در متن و بستر جامعه ممکن است. منتظر رأس قدرت، آنهم رأس فاسد و بی کفایت نباشم.
نگارنده بارها در نوشته هایم بعرض خوانندگان محترم رساندم که استراتژی “چانه زنی از بالا، فشار از پایین” اصلاح طلبان حاکمیتی، ذهنیت وابسته و باورمند به قدرت آنها را برملا می سازد. نقش ملتی که صاحب اصلی این مرز و بوم است و کل دولت– به مثابۀ مجموعۀ سه قوه- بایستی در خدمت حقوق وی باشد را به “وسیله فشار” تقلیل دادن، و تغییر را حاصل چانه زنی و معاملۀ قدرت دانستن– که در آن نیز مردم محلی از اِعراب نداشته، بلکه تقسیم قدرت میان دو جناحین حاکمیت ولایت فقیه است-، جز القای ناتوانی و ذلت و صرفنظر کردن از حقوق مردم، معنای دیگری ندارد.
اکنون نیز با توجه به نقش اصلی مردم در متحقق کردن نظامی حقوند و با توجه به مجموعه بودن حقوق، یادآور این امر مهم می شوم که همۀ خواسته های صنفی کارگران عزیز را– که جزو حقوق اساسی و زندگی اقتصادی آنان می باشد-، بایستی به همۀ وجوه زندگی و به همۀ جنبش های دانشجویی، زنان، معلمان، دانش آموزان، و …، تعمیم و بسط داد.
رژیم ولایت فقیه به همۀ ابعادِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و طبیعی زندگی یورش برده و به ویروس خشونت و زور و فساد و بی تدبیری آلوده است.
❋ ساختن آینده، به شفافیت در آنچه که نمی خواهیم و آنچه را که می خواهیم، نیاز دارد.
آن آینده ای را که می خواهیم در ساخت آن شرکت مؤثر داشته باشیم را حتی به شکل تصویری بایستی در ذهن خود متصور شویم.
به خود با صراحت و شفاف و به کرات و تکرار بگوییم که:
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، ایران، طبیعتی آباد، و نه ویران، داشته باشد.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، در همۀ وجوه زندگی، استقلال در گرفتنِ تصمیم، و آزادی در گرفتنِ نوعِ تصمیم، داشته باشم.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، سرمایه های کشورم بر باد نروند، و در تولید سازنده، و نه مخرب، بکار گرفته شوند.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، زندگی اقتصادیِ من، نیازهای مادی و معنوی من، به اندازه، به دور از اسراف و تبذیر، و به دور از کمبود و فقر، تأمین باشد.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، تحقیر، ذلت، سفلگی و عملگیِ استبداد، جایی نداشته، و کرامت، عزت، شرافت و استقلال رأی و نظر را تجربه کنم.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، اخلاق و انسانیت، ملاط و چسب نگاهدارندۀ جامعه ام، باشد.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، شناساییِ روش های خشونت زا و شناساییِ جانشین آنها– همانا تمامی روش های خشونت زدایی-، به هر کودک وطنم آموخته شده و خود در پندار و گفتار و کردارم، الگوی آنها باشم.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، ٧ قومِ رشیدِ ایرانیِ ساکنِ آن، تنوع های فرهنگ، زبان، رسوم، آیین، مرام و دین، و طرزِ فکرِ خود را، نعمتی محسوب کرده که به فرهنگ ایرانی در وطنی مشترک، غنی می بخشند، و لذا لازم و ملزوم یکدیگرند. و روش های سلطه گری، تجزیه طلبی، برتری طلبی، و تبعیض گرایانه– که نقشه و طرح هر رژیم استبدادی است-، در بین آنها منسوخ اند.
● منِ ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، نه تنها وطنی آباد و حقوند و در خور کرامتِ عنصر ایرانی ساخته شده باشد، بلکه الگویی ساختۀ فکر و اندیشه، و دستِ ملتی توانا و شجاع، بر مبنای فرهنگِ کهن اش باشد که نوید آینده ای بهتر را برای جهان بدهد.
● من ایرانی، برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، هیچگاه به مثابۀ یک انسان، و به مثابۀ یک ایرانی، در توانایی های خود شک نکنم و اجازه ندهم عمله های استبداد، انواع ترس و ناتوانی را به من القا نمایند.
● من ایرانی برای خود آینده ای را می خواهم که در آن، …
و با تنوع فکر و اندیشۀ خود این فهرست را کامل کنیم.
مثالِ بارز موفق بودن در تغییر انگیزه، همین تغییری است که در ما ملت ایران ایجاد شد و با تحریم صندوق های رأی رژیم، نگذاشتیم ابراهیم رئیسی (قاتل تاریخی) را که دست در جنایات بسیار داشته است، به قصد تحقیر ما و به دست خودِ ما توسطِ رأی ما ، بعنوانِ “رئیس جمهوری” ما جا بزنند. این تحقیر را شجاعانه و با غرور، نپذیرفتیم و اکنون همۀ عالم می داند که ابراهیم رئیسی (قاتل تاریخی)، نه منتخب ما ملت، بلکه منتصب رژیم ولایت فقیه است.
اما با این وجود، در حال حاضر به این صحنه توجه کنیم و چهرۀ رژیم ولایت فقیه را دقیق ببینیم:
سه قاتل تاریخی– یکی در “رهبری”، یکی در مقام “ریاست قوۀ مجریه”، و دیگری در مقام “ریاست قوۀ قضائیه”- در این رژیم جای گرفته اند. رئیس قوه مقننۀ آن، محمد باقر قالیباف نیز زمانی که در مسألۀ ایلغار کوی دانشجویان در تیر ماه ١٣٧٨، بعنوان فرماندۀ ناجا عمل می کرد، خود آشکارا اعتراف کرده بود: “در جلسه شورای امنیت کشور، حرف های بی ادبانه زدم و گفتم دانشجو ها را لوله می کنم. مجوز تیراندازی در دانشگاه را گرفتم”.
با دقتِ شایستۀ یک انسانِ هوشیار و بیدار، به محتوایِ این صحنه توجه کنیم و در آن تأمل نماییم. و از خود این سؤال را بپرسیم:
• آیا این وضعیت، شایستۀ ما ایرانیان است؟
● آیا شایسته است، این ۴ سمبل حقارت، خشونت، جنایت، و نمایندگان ذلت، آنهم در قرن ٢١ و در مقابل چشم جهانیان، بعنوان حاکمیت ایران معرفی شوند؟
شدتِ حقارت و خشونت نهفته در این صحنه، چه ضرورتی را به ما ایرانیان، یادآور می شود؟
ضرورتِ ایجادِ انگیزۀ تغییر در خود و محیط خود. ضرورتِ عمل به حقوقی که نه دادنی هستند، نه گرفتنی، بلکه ذاتی، در درون ما، وجود دارند. فقط خود باید بدان ها، عمل نماییم.
آن آینده ای در خورِ انسان ایرانی است که هر شهروند، خود را از این حق محروم ننماید که مستقل در گرفتنِ تصمیم، و آزاد در انتخابِ نوعِ تصمیم باشد. و زور رابطه ها را تنظیم نکرده و خشونت زدایی، روش همگانی شود.
جنبش همگانی، لازم است، تا با آن، آینده ای روشن و شفاف و در خور انسان، قابلِ ساخت شود.
آنهم به مصداق این شعر اقبال لاهوری:
گفتند: جهان ما آیا به تو می سازد؟
گفتم: که نمی سازد!
گفتند: که برهم زن!