در وضعیت سنجی قبل (۳۶۵)نامه ای از یک هموطن گرامی و همسرش را نقل کردم که وضعیت نسل کنونی را که خود بدان متعلقند تشریح کرده بود و در پایان ۴ سوال مهم که سوال نسل امروز نیز می تواند باشد رانقل کرده بودند. قرار بر این شد که در هر وضعیت سنجی به یک یا دو سوال پاسخ گویم .در شماره قبلی سوال اول و دوم را پاسخ گفتم در این شماره سوال سوم را پاسخ خواهم داد.
سوال سوم از این قراربود:”همسرم می گوید، در مجلۀ ایران فردا خوانده بودم که مهندس سحابی– با همۀ احترامی که برایشان قائل بودم- نوشته بودند که مردم ایران در زمان شاه نمی دانستند برای چه انقلاب می کنند و نمی دانستند چه می خواهند. من به شخصه، تجربۀ حاکمیت پهلوی را ندارم، سال ١٣۵۶ بدنیا آمده ام. ولی نمی توانم تصور کنم که ملتی بر سر تفنن و یا نا آگاه دست به انقلاب بزند. از دید من، مسلماً رژیم پهلوی، تبعیض ها و فسادهای بسیاری را مرتکب شده بود که باعث آن انقلاب مردم گردید. باید به کتب تاریخی رجوع کرد، البته اگر سانسور نشده باشند. اما در دوره ای که ما زندگی می کنیم– که طول عمرمان برابر با عمر حاکمیت جمهوری اسلامی است-، آنقدر بحران پشت بحران بوده که حتی من، قادر به شمارش آنها نیستیم. فقط می دانم که نسلی هستیم عصبی و ناراحت و فقیر و ناتوان که به قول شما در نوشته تان به حال مشغولیم و یا ما را مشغول نگاه داشته اند، و حتی فرصت نمی کنیم، فکر کنیم که آیندۀ ما، چه شکل و محتوایی باید داشته باشد. اما چنین حالتی، بی دلیل بوجود نمی آید. به همین خاطر استدعا دارم که با نظم و دقتی که شما دارید– نوشته های شما را مرتب دنبال می کنم-، تبعیض هایی را که حاکمیت جمهوری اسلامی بر نسل ما روا داشته است، بر شمارید، تا حداقل نسل ما بداند، برای چه، لازم است قیام کند. دلایل قیام را برای ما روشن کنید. چرا این را می نویسم؟ چون مدت ها است، بوی قیام و انقلاب در فضا آکنده شده و مشام نسل ما بدان حساس شده است.”.
از اینرو در این وضعیت سنجی بحرانهایی که بقول این هموطن رﮊیم ولایت مطلقه فقیه مردم را بدان ها دچار کرده آنهم به قصد مشغول نگاه داشتن مردم به نحوی که فرصت ننمایند نه به عمق فاجعه ای که بر آنها روا است فکر کنند و نه به آینده بدون این نظام ،خواهم پرداخت. تا بر نسل کنونی مجموعه این بحرانها روشن گردد و مدتی در خود غور و تفحص کند که:
الف -چگونه و چرا این بحرانها را تاب آورده و دست به اقدامی موثر نزده است ؟
ب – آیا بر این نظر است که هنوز طاقت تحمل بحرانهای دیگر را دارد ؟ و حیات ملی اش به خطر نیفتاده است ؟
ج- آیا اگر درب باز بر همین پاشنه بگردد وعمر نظام حاکم طولانی بشود آیا دیگر ایرانی باقی می ماند که این نسل و فرزندانش در این وطن زندگی کنند؟
د- آیا وضع کنونی شایسته شهروندان ایرانی است ؟
ه- علل بی اقدامی این نسل ریشه در چه اموری دارد؟
و-آیا وقت آن نرسیده عوامل را شناسایی و در صدد رفع بر آید؟
ز-آیا نسل کنونی برای رفع عوامل نیاز به استراتژی و تاکتیک درخور ندارد ؟ و اگر آری ویژه گیهای آن چیست ؟
ح- ازتجربه نسل های پیشین در مبارزه با نظام پهلوی و اززندگی خود و ماهیت نظام چه درسهایی برای ساختن آینده ای شفاف بایستی بگیرد؟
ط- و…
وجدان جمعی و فردی ایرانیان جهت روشن شدن وضعیت حال و آینده با دقت و ظرافت می تواند بر این سوالها بیفزاید. و هر چه دقیق تر بدانها خود ملت پاسخ گوید ،هر آنچه را که این نسل نمی خواهد و می خواهد بروشنی و در شفافیت تمام مشخص شود و خود را در قالب شعار هایی حاصل از شعور جمعی متبلور می شود و محتوا و جهت آینده را روشن می سازد.
مردم ایران در میان سنگ آسیاب بحرانهای بیشمار ساخته نظام ولایت فقیه
رﮊیم ولایت فقیه یک ویژه گی بارز دارد و آن بحران سازی است. بحران از پی بحران ایجاد کردن اعم از داخلی یا خارجی ،با هدف ایجاد زمینه برای تصرف کامل دولت(به مثابه مجموع سه قوه) توسط مافیاهای نظامی – مالی،از بحران گروگانگیری تا بحران جنگ و تا بحران تحریم وبحران هسته ای امروز،کارنظام استبدادی ولایت مطلقه فقیه بوده وهست. بعنوان مثال بحران گروگانگیری باعث شد که انقلاب ایران که توجه بسیار مثبت افکار عمومی جهان را جلب کرده بود که ملتی که برای ساختن آیندهای آزاد و مستقل هم نظام استبدادی شاه را سرنگون کرده بود وهم از دخالت قدرتهای خارجی جلوگیری بعمل آورده بود ، در سطح جهان منزوی شود .جدای ازآن بحران گروگانگیری باعث شد سیاست داخلی تابع سیاست خارجی شود وسیاست خارجی همه چیز را تعیین کند.
از اینرو ملاحظه می شود که چالشهایی که نظام حاکم مردم ایران را بدان دچارکرده است هم ماهیت داخلی دارند و هم خارجی
❋ بحران تحریم که روز بروز در زندگی عادی مردم اثر ملموس خود را برجای میگذارد
❋بحران امکان حمله نظامی و سایه مداوم جنگ بر سر مردم
❋بحران درگیری مداوم با همسایگان ایران
❋ بحران درگیر کردن ایران در چندین جنگ منطقه ای و صرف سرمایه های داخلی که به خانه روا است در این جنگها آنهم بظاهر به اسم حمایت از مردم فلسطین و سوریه و یمن ولی در واقع بعلت نداشتن پایگاه داخلی در ایران ،به نفع تثبیت موقعیت خود نظام در منطقه و باج دادن به قدرتهای خارجی همچون روسیه و …
❋بحران سیاسی داخلی ( جانشین کردن مقام جعلی ولی فقیه مطلقه بجای حاکمیت جمهور مردم ،ترجیح مسئولان نالایق و ناتوان از اداره امور بر ایرانیان مستقل و آزاده و توانمند و حقوقمند از راه فقدان انتخابات آزاد و دموکراتیک ،ایجاد مداوم مدار بد و بدتر ،سرکوب هر ندای مخالف و وجود هزاران زندانیان سیاسی -عقیدتی و سرکوب هر گونه جنبش مردمی ( زنان ، دانشجویی ومعلمان ، کارگران و…)
❋بحران ویرانگر اقتصادی (فقر و تورم وگرانی و رکود و بیکاری وبی حقوقی و حراج ثروتهای ملی و وابستگی اقتصاد ایران به نفت بی برقی و بی آبی و بحران هسته ای که میلیاردها دلار از جیب مردم هزینه برده است وهنوز ایران گرفتار عواقب سیاسی- اقتصادی آن است . حکومت روحانی، با تقریبا 7 برابر کردن حجم نقدینگی (نقدینگی در طول ۸ ساله دولت روحانی به ۳ هزار و ۹۹۳ هزار و ۱۰۳ میلیارد تومان میرسد که با در نظر گرفتن حجم نقدینگی در شهریور ۹۲ که ۵۸۷ هزار و ۲۹۶ میلیارد تومان بوده است، حجم نقدینگی در دولت روحانی حدود ۶.۸ برابر شده است) ، بمب نقدینگی دائم در حال انفجار را ایجاد کرده است و هم این حکومت، قرارداد وین را با تصویب خامنهای، امضاءکرده و بموجب آن 105 تعهد از جانب مردم به قدرتهای خارجی سپرد. بی آنکه طرف مقابل آن را بطور قطع امضاء کند و با خروج امریکا از این قراداد و محکم نایستادن اروپا ،تمام تبلیغات حکومت روحانی در باره” بازی برد –برد”! در قرار داد وین نقش برآب شد . قلب کارخانه آب سنگین اراک با بتن پر شد ،سانتریفوژهایی که با قیمت گزاف خریداری شده بودند از چرخه خارج شدند و تحریمها از نو برقرار شدند و فشار اصلی آن باز بر مردم وارد می شود و هنوز نیز با وجوداز سرگیری مذاکرات، بازی خامنه ای برای اینکه مساله مذاکره و لغو تحریمها دردولت روحانی حل نشود ، ادامه دارد.)
❋بحران اجتماعی ( رواج آنواع آسیبهای اجتماعی همچون فحشا و اعتیاد و بیماریهای روانی و بی خانمانی 19 میلیون نفر حاشیه نشین در ایران …)
❋بحران فرهنگی ( دخالت بنیاد دینی در بنیاد سیاسی ،که خود موجد بحرانهای سیاسی و فرهنگی است و وارد کردن ضربه به باوراکثریت مردم ایران از طریق از خود بیگانه کردن دین وتوجیه جنایات رژیم بنام باور و دین مردم، گسترش خرافات و مبارزه با علم و فن و دانش ،تبعیضهای قومی و مذهبی و مرامی و جنسیتی و…)
❋بحران طبیعی (با ویران کردن طبیعت و عدم عمران به موقع آن ،اثرت حوادث طبیعی همچون زلزله و سیل ، رانش زمین ،افزایش سطح بیابانها ، قطع درختان جنگلهای ایران ،خشک شدن تالابها و دریاچه ها وآلودگی هوا و بی آبی که اکنون در استاهای ایران بیداد می کند و مردم غیور خوزستان را در شرایط بسیار دشواری قرار داده و در این راه چندتن شهید نیز داده اند ،که همگی قابل پیشگیری می بودند را بر زندگی مردم ایران تحمیل و ایران را به بیابان تبدیل کرده است)
در اینجا بعلت آنکه کارگران بسیاری در سطح کشور در اعتصابند ، جای دارد بطور نمونه به بسط بحران اقتصادی و اثرات بلافصل آن بر روی
زندگی مردم و نسل کنونی بپردازم:
نا گفته نماند که فقر را نمی توان در یک رقم، رقم درآمد ماهانه و یأس از آینده، ناچیز کرد. چرا که عدم دسترسی به امکانها ناشی از توزیع نابرابر آنها در سطح جهان و در سطح هرکشور و فقر طبیعت بلحاظ افزایش میزان آلودگی و برداشت از منابع موجود در طبیعت که سبب کاهش منابع میشوند و استثمار اقتصاد مسلط از اقتصادهای زیر سلطه و فرار سرمایهها و استعدادها از جامعههای فقیرتر به جامعههای دارای اقتصاد مسلط و میزان فرآوردهها و خدمات تخریبی و نیز شدت پیشخورکردن و از پیش متعین کردن آینده نیز در محاسبه میزان فقر بایستی در نظر گرفته شود.
نزدیک ترین و ملموس ترین تجربه برای مردم ملاحظه درماندگی و ناتوانی نظام در مدیریت سیل ورها کردن اغلب روستاها و شهرهای ویران شده بحال خود ونیز بحران بی آبی و نداشتن برنامه دولت برای حل آن و نیز شکست بر شکست افزودن در بحران هسته ای است که میلیارد ها دلار هزینه برداشته است و فرصتهای بسیاری را از دست مردم ایران خارج کرده و تحریم و خطر جنگ را ممکن گردانده است . کشورهای 5+1 هیچ تعهدی را در قرارداد وین که به غلط آنرا برجام می نامند ،متقبل نشدند و مسئولان نظام از مردم این حقیقت را پنهان داشتند که طبق قرارداد وین تحریمها عملاً برداشته نمیشود، بلکه ساختاری از فشار و نظارت بر ایران طراحی میشود که برنامه جامع اقدام مشترک ( برجام ) آن را قانونی میکند وبرجام به مثابه یک مکانیسم کنترل تسلیحات طراحی و در واقع ابزار فشار و وادارسازی ایران به اطاعت از اوامر و نواهی قدرتهای مذاکره کننده بود و ضعف دیپلماسی نظام حاکم باعث تن دادن به چنین قرارداد خیانتباری شد که مسئولیت آن در اصل متوجه شخص خامنه ای است که در جریان همه مراحل مذاکرات و محتوای قرارداد بود .و از محتوای قرارداد وین باخت ایران محرز بود به همین علت نیز حکومت ترامپ براحتی توانست بدون متقبل شدن هیچ گونه ضرری از آن قراداد خارج گردیده و تحریمها را باز گرداند.مردم اما ازیاد نمی برند تبلیغات دروغین و یک جانبه روزنامه های اصلاح طلب و حکومت روحانی با پشتیبانی رهبر نظام را که با آب و تاب تحقق وعده هایی را بعد از قرارداد وین به مردم القا می کردند از قبیل :
»امسال اقتصاد ایران بعد از توافق هستهای شکوفا خواهد شد»
»منتظر هجوم سرمایههای خارجی بعد از توافق هستهای باشید«
»تحریمهای ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود، منابع آبی زیاد شده و بانکها احیا شوند»
ولی هیچ کدام متحقق نشد و اکنون دولت روحانی جای خود را به دولت رئیسی یعنی یک قاتل تاریخی می سپارد که هم در بیسوادی اظهر من الشمس است و هم در میل به خشونت گستری.
میدانیم که اقتصاد ایران دچار مشکلات ساختاری است و وجود همین مشکلات ساختاری حل ناشده است که باعث میگردد اثرات تحریم تا بدین حد بر زندگی مردم دهشتناک باشد. هر چند نظام ولایت فقیه قصد دارد تحریم را علت و بانی مشکلات اقتصادی وانمود کند اما تجربه به مردم ایران ثابت کرده است که بحرانهای اقتصادی حاصل بی کفایتی مسئولین و ماهیت نظام استبدادی حاکم است. اما از بازگویی حقیقت به مردم سرباز میزنند که عامل تورم، نگاهداشتن کشور در بحرانهای داخلی و خارجی شدید، بنابراین، ناممکن شدن تثبیت قیمتها است. زیرا با توجه به اثر تکاثری قدرت خریدی که دولت و نظام بانکی ایجاد میکنند، ارزش میزان کالا و خدمات لازم برای جذب آن، دست کم، دو برابر این قدرت خرید میشود. نه اقتصاد مصرف محور توانا به تولید کالاها و خدمات است و نه ارز در اختیار ،برای وارد کردن کالاها و خدمات لازم ، کفایت میکند.
بودجه های سنواتی در نظام ولایت فقهی نیزخود آینه تمام نمای گسست مردم از دولت و چرایی آن هستند.
الف–بودجه ها متکی به صدور و فروش ثروتهای ملی همچون نفت و گاز و معادن هستند.
ب-مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم نیز به نفت و گاز وابسته اند.
ج- مابقی بودجه را کسری تشکیل میدهد که با قرضه داخلی ( چاپ اسکناس بی پشتوانه )و قرضه خارجی تامین می شود.
هر چند نظام ولایت فقیه قصد دارد تحریم را علت و بانی مشکلات اقتصادی وانمود کند اما تجربه به مردم ایران ثابت کرده است که بحرانهای اقتصادی حاصل بی کفایتی مسئولین و ماهیت نظام استبدادی حاکم است. و در واقع چند اتفاق همزمان رخ می دهد:
۱–از آنجا که بودجه برداشت از تولید داخلی نیست ، بلکه حاصل حراج ثروتهای ملی ، سال بسال نیز بر حجم بودجه افزوده می شود.
۲ –اقتصاد ایران بدل به زائده اقتصاد مسلط می شود.
۳– بودجه فربه ، حجم نقدینگی را افزایش میدهد و خود نیز به افزایش تورم دامن میزند و بعلت اینکه قدرت خرید بوجود آمده در داخل تولیدی نمی بیند ، نیاز به واردات روز افزون میشود. و روز بروز اقتصاد مصرف محور تر می گردد.
۴ –واردات روزافزون ضربات مهلک به تتمه تولید داخلی وارد می آورد و اجزاء اقتصاد ملی را متلاشی می نماید.
۵ –زمینه گسترش رانتخواری افزون میشود.و مافیای واردات بر هست و نیست وطن پنجه می گشاید.
۶ –برمیزان تورم سال بسال افزوده می گردد.
۷ –بر عکس نظامهای دموکراتیک که دولت وابسته به مالیات مردم است ،در ایران این شهروندان هستند که در حقوق روزمره خود وابسته به دولتند.
۸ –رابطه مردم با ثروتهای ملی خود ونسلهای آینده محسوس نیست و بند از بند گسسته می شود.
۹ –حراج ثروتهای ملی که در واقع کارمایه جامعه ایرانند وقتی در درون اقتصاد کارمایه تولید نشود ، ایجاد کار نیز نمی کند و این ثروتها درکشورهایی که ایران نیازمندیهای خود را از آنها وارد می کند بدل به کار مایه شده و در آن کشورها ایجاد اشتغال می نماید و بیکاری در ایران رارواج می دهد.و این خود یکی از دلایل اعتصابهای کارکنان صنعت نفت است.
۱۰ –به میزانی که حجم بودجه افزایش می یابد فقر مردم و نابسامانیهای اجتماعی نیز روز افزونتر می گردد.طبقه متوسط با سرعت به طبقات زیر خط مطلق فقر سقوط آزاد می کند و چون در چنین اقتصادی رانتخواری بدل به رویه معمول میگردد نابرابری ها و تبعیضها نیز افزون می شوند.
۱۱–میل به سرمایه گذاری داخلی و خارجی در اقتصاد فاقد امنیت به صفر میل می نماید .و همراه آن سرمایه میل به گریز از ایران و ورود به اقتصادهای باثبات می یابد.
۱۲–سوداگری بجای روحیه تولید رواج می یابد.
بی دلیل نیست که نسل جوان خود را با این وضعیت بی آینده می بیند و نسل کنونی نیز غافل از نیازهای نسلهای بعدی و لزوم مهیا کردن زمینه برای زیست نسلهای بعدی ، به پیش خور کردن و زندگی مصرفی ادامه می دهد.در عین حال بحران فقر گریبان اقشار بسیاری از مردم را گرفته است.
از اینرو چالشها و بحرانهایی که نظام حاکم در بخش اقتصادی بر مردم تحمیل کرده است را در پنج عامل اصلی جمع بندی می نمایم .
عواملی که ضربه «دشمن» را هرچه ویرانگرتر میکنند عبارتند از :
حجم سر سام آور نقدینگی و افزایش مدام نرخ تورم و استقراض داخلی و خارجی،
قرارداد وین و اثرات آن بر اقتصاد،
اقتصاد مصرف و رانت محور ،
کسر روزافزون بودجه کشور
و قدرت خریدی که دولت و نظام بانکی ایجاد میکند و بسیار نابرابرنیز توزیع میشود،
و بحران بی آبی و بیابان شدن ایران که بر اثر ندانم کاری و فساد دولت روز بروز بر ابعادش افزوده می شود (برخی متخصصان حوزه آب هشدار داداند که حدود 500 میلیارد متر مکعب نزولات جوی اگر درست مدیریت شود، ایران می تواند از سرسبزترین کشورها گردد، اما 60 درصد آن تبخیر می گردد، اما مقدار باقیمانده هم برای پیشگیری از خشکسالی کفاف می دهد.اما 75 میلیارد متر مکعب آن به زمین نفوذ می کند و 80 درصد از کل آب های سطحی و عمقی کشور مورد بهره برداری قرار نگرفته، به هدر می رود. )ومتاسفانه مسئولان نظام ولایت فقیه هیچگونه تمهیدی در این زمینه نسنجیده وپیش گیری نکردند و بودجه مناسب برای اینکار تخصیص ندادند.
این بحرانها را حکومتهای این نظام ، از جمله حکومت احمدی نژادو روحانی، بوجود آورده و تصدی کردهاند و مسئولیت آنرا نیز بر عهده آنها است.
این پنج عامل پنج سلاحی هستند که در جنگ اقتصادی، طرفهای جنگ، یعنی اتحاد سعودیها و اسرائیلیها و امریکا و نیز «دولت در سایه» برضد نه تنها حکومت که مردم ایران و اقتصاد از هم گسسته ایران، بکار میبرند.
تبحر نظام و “داشتن دکترا “در بحران سازی
ملاحظه میشود که نظام استبدادی حاکم در ایجاد انواع بحران تبحر دارد و به تعبیراخیر آقای ظریف در اینکار دکترا دارد ! اما به همان میزان که در ساخت بحرانهای همه جانبه متبحر است در حل آن عاجز است.و هرگاه اظهار تمایل به حل بحرانی کرده است آنرا در بدترین شرایط ممکن و با باج دادنهای بسیار از جیب مردم و خوراندن جام زهرهای مهلک در واقع به مردم ، بظاهر حل کرده ولی در واقع به بحرانی جدید وصل نموده است.
نظام بحران ساز نمی تواند خود حلال بحرانها باشد چرا که ساخت بحران ادامه حیات نظام را بظاهرتضمین می کند:
بدیهی است هیچ نظام بحران سازی قادر به حل بحران خود ساخته نیست چرا که اگر توانا به حل بحران بود ، خود موجد آن نمی شد.در واقع امر بحرانها بکار ادامه حیات نظام ولایت فقیه می آیند چرا که از یک طرف هم ابعاد زندگی سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی مردم را تحت تاثیر قرار میدهد و بدینسان زندگی مردم ایران را به مهار خود در می آورد و از طرفی با جناحهای داخلی خود و دستگاه عظیم تبلیغاتی که در اختیار دارد برای حل آن بحرانها آدرس اشتباه نیز در اختیار مردم قرار می دهند. همانا: قابلیت اصلاح پذیری نظام در درون خود ! و بدینسان توجه را از عامل اصلی حل بحران همانا توانایی یک ملت در ریشه کن کردن عامل موجد بحرانها دورمی گردانند.
در نظامی که رویه بر این است که مافیاهای نظامی/مالی با تخریب نیروهای محرکه برای رساندن رانتخواری به حداکثر، نقدینه و ارز و طلا و آب و … و نیروی مسلح و دستگاه تبلیغاتی را از آن خود کند، هیچ اصلاحی که به نفع تحکیم این موقعیت عمل نکند پذیرفته نیست .
چرا که محور اقتصاد کشور بر مصرف و رانت شکل می گیرد و این با استبداد جور است و نه با حقوقمندی.
راه حل بحرانها در ید توانای جمهور مردم ایران و با وسیله کارآمد حقوق پنجگانه میسر است.
حال که مسلم است که نسل کنونی در چه شرایطی بسر می برد و مسببان آن را نظام حاکم می بیند معلوم است که چه نمی خواهد.ودلایل قیامش چیست. اما بایستی همینگونه نیز واضح و شفاف باشد که چه شرایطی را درخور خود می بیند و می خواهد.
اگر بخواهیم محور اقتصاد را تغییر بنیادین دهیم واقتصاد مصرف محور و رانت محور را تولید محور بگردانیم، بایستی که این رابطه را که مانع اول است تغییر دهیم. حال چنانچه مردم قصد کنند که رابطه را عوض کنند آنگاه با ولایت مطلقه فقیه تزاحم پیدا می کند و با هر گونه ولایتی به عنوان اعمال قدرت مزاحمت ایجاد می کند.از اینرو عوامل نظام مقاومتی سخت برخورد خواهند کرد. از اینرودر چنین نظامی با چنین ماهیتی هر گونه اصلاح پذیری به نفع احقاق حقوق مردم ،از دید استبدادیان امری ناممکن و محال خواهد بود .چرا که کوچکترین قدمی به سوی حقوق مردم ،از تمرکز قدرت در دست مافیای حاکم می کاهد و پایان نظام ولایت فقیه را نوید خواهد داد.
اما زیست در حقوقمندی و عزت حق یک ملت است و برای تحقق آن تغییر را باید از خود شروع کرد.
اقتصاد تولید محور با حقوق ملازمه پیدا می کند، ایرانی ها باید حقوق شهروندی پیدا کنند ، حقوق ذاتی انسانی خود را بکار برند ، از حقوق ملی برخوردار شوند و در عمل این حقوق رعایت بشوند، طبیعت از حقوق برخوردار بشود و در این جهان، ایران بر اصل استقلال و آزادی با جامعه های دیگر رابطه بر قرار کند و در نتیجه زیر سلطه اقتصادی هیچ کشوری هم نباشد تا اصلاحی در راستای حقوق مردم ممکن باشد.
با معرفت شهروندان هر کشوری به حقوق خودو عمل بدان در همه عرصه های زندگی ، هر نظام استبدادی هرچند مسلح و پر قدرت ، زمینه رشد نمی یابد و ناچار از فروپاشی است.
سالیان متمادی اصلاح ناپذیر بودن نظام حاکم و دلایلش را از دید بخشی از مردم که در معرض تبلیغات یک جانبه نظام بودند ،پنهان کردند . با وجود تجربه های فراوان بخشی نیز خود را به ندیدن و انکار زدند .اصلاح طلبان حکومتی از آنجا که می خواستند ازبخشی از سهم شیر قدرت بهره ببرند و حفظ نظام و نه حقوق مردم اوجب واجباتشان بود و هست ، با تبلیغ “اصلاح پذیر بودن ” نظام ولایت فقیه حتی بدون تئوریزه کردن آن و تطبیقش با واقعیات محسوس و ملموس ، در جو سانسور و سرکوبی که نظام حاکم برجامعه مستولی کرده بود ، با بستن دهان مخالفان و شکستن قلم دیده بانان هشیاری که محال بودن اصلاح پذیری را در نظام ولایت فقیه تحلیل می کردند، باعث بسته شدن مدار خشونت گرایی نظام گردیدند .از دید نگارنده مسئولیت اصلاح طلبان حکومتی در ادامه حیات نظام و القای دروغ و بی عملی و جو یاس و ترس و استیصال بسیار سنگین است.
اما از آنجا که همواره نمیتوان مردم را در سانسور مداوم نگاه داشت ،حد اقل بخشی از مردم از تجربه ملموس زندگی خود درس لازم را می گیرند.
تبلیغات مخرب اصلاح طلبان حکومتی بر روی اقشار مردم دو اثر متفاوت گذاشته است.
1- باوراقشاری از مردم را به امکان هر گونه تغییر از بین برده و بی تفاوتی و استیصال را القا کردند.
2- از طرفی نیزالقائات اصلاح طلبان حکومتی در مقابل واقعیت و تجربه دوام نیاورد و نتیجه عکس ببار آورد.
اینگونه بود که باور بخشی از مردم خصوصا قشر جوان که بخش اعظم زندگیش را آینده تشکیل میدهد و نیازمند پیشاروی باز است ، به امکان هرگونه تغییر در مدار بسته اصلاح طلبی – اصولگرایی شکست و در انتصابات نظام مردم با تحریم گسترده به نماینده آنها ( عبدالناصرهمتی ) پشت کردند و با بی اعتنایی به دعوت خاتمی رهبر اصلاح طلبان حکومتی ،شکست مفتضاحانه ای نصیب آنها کردند. و شعار اصلاح طلب -اصول گرا دیگه تمام است ماجرا ، سنبل این طرز فکر است که در حال نضج گرفتن و بالیدن است.
بایستی با خود و با مردم روراست بود و هزینه های سنگین باور به القائات عمله های استبداد که منجر به بی تفاوتی و بی عملی و افزودن بر عمر نظام استبدای حاکم می گردد را روشن در برابر چشمان بصیریت بین آنها قرارداد.
دستگاه ولایت مطلقه فقیه و حزب سیاسی مسلح و مافیاهای نظامی/مالی و دستگاههای سرکوب اگر نبودند، بدیهی است مردم ایران زندگی درخوری می یافتند. اما اگراین نظام ودستگاههای سرکوبش وجود دارد، بدینخاطر است که برای مردم نقشی غیر از تسلیم شدن قائل نیستند و بخشی از مردم کم و بیش این نقش را بازی کردهاند.
اما اکنون خوشبختانه در جای جای ایران موج اعتصابات و قیام مردم شروع گردیده و نظام نیز در موقعیتی نیست که توان چندانی برای مقاومت داشته باشد( خصوصا با کمبود مالی کنونی و ریزش نیروهای وفادار ) و موقعیت جهانی و منطقه ای هم به نحوی است که بنا بر اصلی که در وضعیت سنجی شماره 365 برآن تاکید کردم :”همواره فشار رژیم تک پایه به جامعه، متکی به فشار قدرت های بیگانه بر کشور است. هرگاه فشار از بیرون، از میان برود، آن رژیم از وارد کردن فشار به مردم ناتوان گردیده و زمان، زمان جنبش خواهد شد.”
فشار از بیرون ، همانا خطر و تهدید به جنگ همانند دولت ترامپ، در دولت بایدن موجود نیست . از اینرو خیال مردم از اینکه تمامیت ارضی کشور با جنگ در خطر باشد راحت تر است. اما زنهار که نظام ولایت فقیه برای دستمالی حاضر است قیصریه را به آتش کشد و برای حفظ خود حتی حاضر است با بحران سازی ناشیانه نیز خطر جنگ را بالقوه سازد.این مردم ایران هستند که با درایت نقشه های شوم نظام حاکم را بایستی نقش بر آب سازند.و دولتهای غربی نیز به ایران خوابیده بر دریای نفت و ثروت بعنوان طعمه نگاه می کنند و نمیتوان گفت دولت بایدن چشم طمع به منابع ایران ندارد. اما سیاست عمومی خارجی دولت وی ماهیتا با سیاست خارجی دولت ترامپ متفاوت است .لذا از این فرصت بایستی مردم ایران برای تعیین تکلیف داخلی با نظام حاکم استفاده بهینه راببرند و جنبشی همگانی را راه بیندازند.
در وضعیت سنجیده آینده به تبعیضهایی که نظام ولایت فقیه بر مردم ایران روا داشته است می پردازم تا باز واضح تر شود که چرا و به چه علت مردم ایران این نظام را نمی خواهند و به این قبیل تبعیضها نه می گویند.